دلکده‌ی آنسه

Sunday, August 27, 2006

حسادت در مارکت ایرانی

آرمیک
*
*

آرمیک یکی ار بهترین گیتاریست های سرزمین مان و به قول شهیار قنبری یکی از زیبایی آفرینان جهان است و سال هاست که از مارکت ایرانی فاصله گرفته و در دل جهان ایستاده و به زیبایی ساز می زند
*
شهیار قنبری در باره ی آرمیک ، در آلبوم قدغن می گوید : آرمیک بی تردید یکی از هنرمندان با ارزش موسیقی مترقی امروز است ... " شوپنهاور" می گوید : همه ی هنرها می خواهند به مرحله ی موسیقی برسند ، چرا که فقط در موسیقی ست که هنرمند بی هیچ واسطه یی می تواند با مخاطب خود رابطه برقرار کند ... با این تعریف ، آرمیک هنرمندی ست راستین و بزرگ که به زیباترین شکل ، همه ی شکوه هنر و استعدادش را به آدمی منتقل می کند . در هشت ساله گی ، سازش را به دست گرفته است و از دوازده ساله گی تا اکنون و این جا ، حرفه ، نه – که همه ی زندگی اش موسیقی بوده است ... همکاری با این هنرمند استثنایی برای من که در همه ی این سال ها در جست و جوی همراهی از جنس او بوده ام ، یک حادثه ی بزرگ است

من هر زمان که صدای گیتار آرمیک را می شنیدم برایم تحسین برانگیز بود ، اما تصویری از او ، به جز یکی دو عکس ، ندیده بودم تا این که شب گذشته آرمیک را در یک گفت و گوی تلویزیونی در شبکه ی تلویزیونی تپش دیدم ... گقت و گو می کرد بسیار ساده و بی ریا و به قول خودش خاکی ... می گفت : من همان آدم خاکی هستم که بودم بلکه خاکی تر هم شده ام

آرمیک در اواخر سال 1991 میلادی وارد مارکت امریکایی شد و تا به اکنون شانزده آلبوم موفق منتشر کرده است

اول بار که با یک کمپانی امریکایی قرارداد بست ، تعهدش به این کمپانی شش آلبوم بود ... آلبوم دومش در امریکا حدود چهار ماه گُلد شد یعنی پانصد هزار نسخه فروخت و بلافاصله در استرالیا نیز گُلد شد و از این لحظه به بعد دوران طلایی کار آرمیک در مارکت امریکایی آغاز شد

در سال 2000 ، قراردادش با کمپانی امریکایی به پایان رسید و کمپانی های معروف دیگر برای بستن قرارداد با او تلاش کردند ، اما آرمیک به پیشنهاد یکی از دوستان و با تشویق همسرش کمپانی خود را به راه انداخت ، کمپانی با نام
Bolero Records
*
و از سال 2001 به بعد آلبوم های خود را منتشر کرد که یکی پس از دیگری موفقیت جهانی کسب کردند ... آهنگ ها و تنظیم های هر شانزده آلبوم از آرمیک است

آرمیک در مورد کار کردن با خواننده های ایرانی گفت : من از اول به کار کردن با خواننده های ایرانی خیلی علاقه و گرایش داشتم و به راستی از کار کردن با خواننده های ایرانی لذت می بردم ، چه با گوگوش ، چه با داریوش و چه ضبط هایی که برای ابی زدم و آهنگ های معروفی شدند ، فقط زمانی که با این هنرمندان کار نکردم زمانی بود که با کمپانی امریکایی قرار داد داشتم و در قرار داد ذکر شده بود که با هیچ کمپانی یا هنرمند دیگری کار نکنم
&
امروز که کمپانی خودم را دارم اگر بخواهم می توانم دوباره با خواننده های ایرانی کار کنم ولی آن قدر گرفتار کار کمپانی خودمان هستم که این فرصت دست نمی دهد ... و به علاوه احساس می کنم که من سازهایم را زده ام و دوره ی کار کردن با خواننده ها برای من سپری شده ، البته نه این که دوست نداشته باشم ، نه اصلن چنین نیست ، اما اگر روزی به روی صحنه بروم ، کنسرت خودم را خواهم داشت ، اما این هم بدان معنا نیست که اصلن امکان کار کردن با هنرمندان ایرانی وجود نداشته باشد ، چرا امکانش هست ولی فعلن این گونه است

آرمیک در ایران برای صد و هشتاد آهنگ ، ساز زد ، اما در مورد کار آهنگ سازی می گوید : در ایران که بودم خیلی عشق به آهنگ سازی داشتم ولی به راستی فرصت نمی شد ، ولی به امریکا که آمدم فرصت این کار را پیدا کردم و برای رامش دو آهنگ ساختم یکی با نام از نو و دیگری عید صدا مبارک که هر دو ترانه از شهیار قنبری بود و آهنگ ها و تنظیم ها از خودم و بعد ترانه ی مرا به خانه ام ببر که داریوش اجرا کرد آهنگ و تنظیم از من بود و دیگر فرصت ساختن آهنگ دیگری را پیدا نکردم چون به مارکت امریکایی رفتم

از آرمیک سوال شد که حال که در مارکت امریکایی هستی و از آن جا به مارکت ایرانی نگاه می کنی ، آیا در این چند سال ، کار قابل توجهی در مارکت ایرانی انجام شده که تاییدش کنی ؟

آرمیک پاسخ داد : بله ، آهنگ های ابی خوب بود ، از آهنگ های گوگوش خوشم آمد آهنگ های آلبوم آخرش ، حتا در بین جوان تر ها ، جوان هایی مثل کامران و هومن ، از خواننده هایی که اصیل تر می خوانند و در این جا گُل کردند مُعین ، و از صدای امید هم لذت می برم ... و رامش را هم خیلی دوست دارم و متاسفم که خیلی کم کارشده ، چون خواننده ی بسیار خوبی هست و گوگوش هم که در صدر است و در بالا و جای خودش را دارد و داریوش

برای من که مخاطب این گفت و گوی تلویزیونی بودم حیرت انگیز بود که چه گونه است که یک هنرمند ایرانی ، از همکاران خود نام می برد و تعریف می کند ؟! خُب ، قبول کنید که گناه این حیرت ، از من نیست چون من چنین چیزی یا ندیده ام یا آن قدر کم دیده ام که به جز یکی دو مورد ، در ذهنم نمانده
&
هر زمان در گفت و گوی های تلویزیونی یا رسانه های شنیداری و نوشتاری از بزرگان موزیک ایران پرسش می شود که مثلن آیا آلبوم جدید خانم گوگوش را شنیده اید و نظرتان چیست ؟ معمولن پاسخ ها یکسان است و همه خیلی راحت می گویند که : نه ، متاسفانه آلبوم را نشنیده ام ، وقت نمی شود ، کار زیاد است
* *
ولی آرمیک هنرمندی بود که خیلی راحت نظرش را بیان کرد که از آهنگ های گوگوش در آلبوم آخرش خوشم آمد ... وقتی که آرمیک به چگونگی کار در مارکت امریکایی اشاره کرد ، متوجه شدم که داستان از چه قرار است و چرا بیش تر هنرمندان ایرانی ، به علت کار زیاد و نبودن فرصت ، آلبوم های همکاران خود را نمی شنوند
*

آرمیک گفت : تفاوت بزرگ بین مارکت ایرانی و مارکت امریکایی در این است که در مارکت امریکایی حسادت وجود ندارد یا خیلی کم است و به صراحت می توان بگویم که نود درصد ، حسادت نیست ، ولی در مارکت ایرانی حسادت بسیار زیاد است ، یعنی این تفاوت بسیار بزرگ مارکت ایرانی و مارکت امریکایی است ... من مطمئنم که اگر این حسادتِ زیاد ، در مارکت ایرانی نباشد ، پیشرفت خواهند کرد
*
پس با این حساب ، همین حسادت عامل اصلی کار زیاد و نداشتن فرصت است و همین است که در مارکت ایرانی ، کسی ، کار کسی را نمی بیند و هیچکس آلبوم هیچکس را نمی شنود ، چون همه کار دارند و هیچکس ، فرصت ندارد
**
اگر هم بر فرض ، هنرمندی جلوی دوربین تلویزیون ، نا پرهیزی کند و از آلبوم جدید همکارش ، مثلن از آلبوم مانیفست تعریف کند و به عنوان یک همکار تاییدش کند ، مخاطبان كه عادت به چنين تاييد هايي ندارند دست بردار نیستند و در گوشی و گاه با صدای بلند می گویند که حتمن کاسه ای زیر نیم کاسه است ! برای چه از آلبوم تعریف کرد ؟ حتمن نقشه ای دارد ، یا حتمن در شرایط خاصی قرار گرفته و به ناچار تعریف کرده است
*
برای این ماجرا ، به عنوان شاهد مثال می توانیم از آقای شماعی زاده یاد کنیم که در یک گفت و گوی تلویزیونی ، وقتی از ایشان در مورد آلبوم مانیفست سوال شد ، ایشان گفتند که آلبوم بسیار خوبی است و من پسندیدم و کار مهرداد آسمانی بسیار خوب و حرفه ای و از روی اصول بود

و همین حرف آقای شماعی زاده سبب شد که برخی مخاطبین که بی شک، نسبتی با دایی جان ناپلئون دارند زمزمه کنند که حتمن آقای شماعی زاده در شرایط خاصی قرار گرفته که ناچار شده چنین چیزی بگوید !!!... حیرت انگیز ست ، نه ؟؟؟

البته همان طور که گفتم ، مخاطب ایرانی این گونه تربیت شده است ، این گونه باور دارد که هیچکس ، کار هیچکس را نمی شنود و نباید تایید کند ، و زمانی هم که هنرمندی سنت شکنی می کند ، مخاطب ، مشکوک و دو دل می ماند که داستان چیست ؟ چرا تعریف کرد ؟

خُب طبیعی ست که وقتی هنرمند در مورد کار همکارش اظهار نظر نمی کند ، نابلدانی وارد میدان می شوند که با وجود آن که حتا یک نت هم نمی شناسند اما بی وقفه از آهنگ و تنظیم ایراد می گیرند ، ... یا باز هم نابلدانی که مثلن دو ماه کلاس گیتار رفته اند و یاد گرفته اند که گیتار را چه گونه باید در دست بگیرند ، این ها هم در خانواده ی منتقدین نابلد جای می گیرند

بارها شنیده ام که از آهنگ و تنظیم آلبوم مانیفست ایراد می گیرند ، وقتی می پرسی که چه اشکالی دارد و باید چه گونه می شد که نشد ؟ هیچ پاسخی ندارند ، چرا ؟ چون اصلن بلد نیستند ، اهل فن نیستند ، فقط به این دلیل ایراد و اشکال می گیرند که خودی نشان دهند و ثابت کنند که بله ، ما هم هستیم ... هنرمندان و اهل فن ، به بهانه ی نشنیدن آلبوم همکارشان ، نظر نمی دهند ،اما نابلدان تا دل تان بخواهد نظرات عجیب و غریب می دهند ... این تقصیر، بیش تر متوجه ی چه کسی ست ؟ هنرمند یا مخاطب ؟

آری ، با شرایط فعلی حاکم بر مارکت موزیک ایرانی ، آرمیک بسیار صادقانه و درست گفت که : اگر این حسادتِ زیاد ، در مارکت
ایرانی نباشد ، پیشرفت خواهند کرد
*
*
*آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
پنجم شهریور 1385

Saturday, August 12, 2006

به کجا چنین شتابان؟

*
به کجا چنین شتابان؟
*
*
*
*
يك بار ديگر دل خوری های شخصی ،‏ جلوی دوربين تلويزيون به نمايش گذاشته شد و اين بار، باز هم توسط آقای ضيا آتابای كه طلايه دارهميشگی اين گونه رفتارهای جهان سومی هستند . سخنان آقای آتابای در مورد خانم گوگوش و مهرداد آسمانی شگفت انگيز بود و من ‏ مات و مبهوت كه اين چه بساطی ست كه ما ايرانی ها پهن كرده و دورش نشسته ايم و فرهنگ و تمدن ديرينه ی خود را فرياد می زنيم ؟
*
قصد من ‏ دادن پاسخ به آقای «آتابای» نيست كه به واقع سخنان شگفت انگيز و هميشه متغير ايشان در مورد اين دو هنرمند عزيز ،‏ در حد و اندازه ی پاسخ دادن نيست و عاقل را اشاره ای كافی ست كه دريابد سرچشمه ی اين همه توهين و دشنام به دو هنرمند سرزمين مان از كجاست ... حرف من اين است كه تا به كی و تا به كجا چنين شتابان ؟ آقای آتابای، محلی كه هم اكنون در آن توقف كرده ايم ناكجا آباد است ، بعد از ناكجا آباد قرار است به كجا برسيم ؟
*
هر چه زمان به جلو می رود ، بساط تلويزيون های بيست و چهار ساعته ی ايرانی عريان تر جلوه می كند و ريشه ی اين همه عقب ماندگی جامعه ی ايرانی را بيش تر به نمايش می گذارد ... سوال من از آقای آتابای كه مدير يك رسانه ی همگانی هستند اين است كه : اين همه توهين و بد دهانی به اين دو هنرمند ، همراه با ژست های جهان سومی چه چيزی را ثابت می كند ؟ چه مشكلی حل می شود ؟ مشكل انرژی هسته ای در ايران حل می شود ؟ موقعيت ايران و ايرانی در جهان به اوج می رسد ؟ اوضاع اقتصادی سرزمين مادری مان رو به راه می شود ؟ اعتياد و فساد بی رويه ، كاهش می يابد ؟ يا راه آمدن شما به وطن تان گشوده می شود ؟؟ با اين گونه توهين ها چه اتفاق مهمی خواهد افتاد آقای آتابای ؟؟
*
شما خود را جلوی دوربين ، انسانی دردمند نشان می دهيد اما با اين گونه رفتارها و سخنان بی فايده ، به نظر می آيد كه بد جوری بی درديد:
ر
**
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن
با مردم بی درد ، ندانی كه چه دردی ست
*
موضوع گفت و گوی تلفنی شما با مهرداد آسمانی و خانم گوگوش چه ارتباطی به تلويزيون دارد ؟ اختلاف شما با آقای شب خيز يا هر شخص ديگری چه ارتباطی با اين دو هنرمند دارد ؟ و همه ی اين مسائل شخصی چه ارتباطی به بينندگان دارد ؟ ... شما با نفرت شخصی و تحقير اشخاص در واقع داريد تفريح شرورانه می كنيد و بيننده گان تان را هم سر كار گذاشته ايد ... ر
*
حيرت انگيز است كه تعداد كمی از هنرمندان و نه همه ی آنان ، وقتی از كمك مالی به تلويزيون تان به هر دليلی امتناع می كنند ، در دادگاه شما كه معمولن جلوی دوربين تشكيل می شود به محاكمه كشيده شده و بلا فاصله محكوم می شوند و مدارك تان هم برای محكوميت شان ، به جز نمايشی خنده دار نيست ... بيهوده نيست كه جامعه ی ايرانی اين همه سال در سرازيری قرار گرفته و بی وقفه پايين و پايين تر می رود ... ر
*
شما كه پرچم نجات ميهن را برافراشته ايد و داعيه ی مبارزه و آزادی وطن داريد بهتر نيست قبل از هر چيزی برای وطن كوچك خودتان ان آی تی وی ، چاره ای اساسي بينديشيد ؟ شما با اين شيوه ی زشت سخن گفتن و رفتار حقيرانه ، وطن كوچك تان را به خرابه ای تبديل كرده ايد با اين گمان كه گنج در خرابه پيدا می شود و برای دست يابی به گنج ، از هيچ كاری و حرفی ابا نداريد.ر
*
چگونه است كه در تله تان چند وقت پيش تان ، وقتي چك دو هزار دلاری خانم گوگوش را جلوی دوربين به نمايش گذاشتيد و افتخار كرديد ، ايشان هيچ مشكلی نداشت اما امروز مسئله دار و مسئله ساز شده اند ؟؟ شما آقای آتابای جای پدر خانم گوگوش هستيد ، شايسته نيست كه در اين سن و سال ، خود را اين چنين به نمايش بگذاريد
*
چگونه است كه مهرداد آسمانی در اين چند سال كه همراه شما بود مبارز بود و با شخصيت بود و هنرمند بود و بی نظير بود ، اما اينك با اسلحه ی توهين به نبرد با او رفته ايد ؟؟
*
روی سخن تان با مهرداد آسمانی ست ؟ خب پس در اين صورت شما می دانيد و مهرداد ، چرا مسائل شخصی را در تلويزيون مطرح می كنيد ؟ به گفته ی خودتان زندگی تان را روی اين كار گذاشته ايد ، وقت و بی وقت از مردم هم ياری می گيريد ، كه چه ؟ كه اختلافات شخصی را به خورد بينندگان تان بدهيد ؟ اين طور كه به نظر می آيد بزرگ ترين و مهم ترين مسائل سياسی برای شما گوگوش و مهرداد هستند آن هم به دليل مسائل مالی و باقی بدبختی ها همه هيچ ... وای بر ما با چنين مدعيان مبارزه و آزادی خواهی... از ديد شما مهرداد در همه ی اين سال ها تا همين ديروز عاشق وطن و پرچم سه رنگ شير و خورشيد بود ، چه شد كه به يك باره همه چيز فرو ريخت و سناريو را عوض كرديد ؟ ادعای مبارزه و آزادی خواهی راه و رسم دگری دارد آقای آتابای، پس بهتر است بدانيد كه:ر
*
كوتاه نظر ، غافل از آن سرو بلند است
كاين جامه به اندازه ی هر كس نبريدند
*
شما در مقام مدير يك رسانه ی سياسی بسيار بی مسئوليت عمل می كنيد ، حيرت انگيز است كه در بحبوحه ی اين همه ماجرا های غم انگيز و مهم كه در ايران رخ می دهد شما تا به اين لحظه، چند بيوگرافی از خانم گوگوش منتشر كرده ايد ؟ و نتيجه چه شد ؟ با داشتن پرچم مبارزه در دست ، اين همه پريشان ذهنی و پريشان گويی چرا ؟؟ ... اگر به واقع يك رسانه ی سياسی به راه انداخته ايد و از بام تا شام در انديشه ی وطن هستيد، بهتر نيست به جای اين كه در پوستين اين و آن بيفتيد به موضوع اصلي بچسبيد ؟ ... جامعه ی عقب نگه داشته شده و عقب مانده ی ايرانی تا كی بايد در سرازيری اين غم نامه ای كه امثال شما نوشته ايد سُر بخورد و به پايين برود ؟ تا ته دره چيزی نمانده آقای آتابای، هشيارتر عمل كنيد.ر
*
من به واقع نمی دانم كه شما كيستيد ، اما هر كه و هر چه كه هستيد به اين سخن سعدی بينديشيد كه:ر

اگر عا لمی ، هيبت خود مبر
و گر جاهلی ، پرده ی خود مدر
*
*
*
آزاد و شاد باشيد ... آنسه
*

Tuesday, August 08, 2006

من ِ من! کسی نیست با تو؟

**
من ِ من ، کسی نیست با تو ؟
**
*
شهیار قنبری می گوید : اشکال جامعه ی سنتی ما این است که میان زنده باد و مُرده باد ، چیزی نیست ، یعنی این که یا زنده باد یا مُرده باد ، اما میان زنده باد و مُرده باد چیزی هست به نام نقد ، درست آن که در سرزمین ما غایب است.ر
*
حال فکر کنید در چنین جامعه ی بسته ای ، در چنین جامعه ی جهان سومی و سنتی ، کسی زندگی کند از نوع انگل ، آن هم از نوع انگل اینترنتی که بی وقفه در کوچه پس کوچه های اینترنت سم بپاشد...ر
*
صد البته که چنین انگلی نیز میان زنده باد و مُرده باد مرزی نمی شناسد چون توان چنین شناختی را ندارد ، چون در خانه ی بی کتاب به سر برده ، چون در خانواده ای روزگار گذرانیده که به جز ناسزا و دشنام و واژه های رکیک و زننده ، چیز دیگری نشنیده ، پس فقط روزگار گذرانیده بدون این که قد بکشد و بزرگ شود ، بی سواد و با شلختگی فرهنگی بسیار ... بنابراین در مورد هنرمند نیز همین رویه را به کار می گیرد ، یعنی این که یا قربان صدقه ی هنرمند می رود و یا بیمارترین واژه ها را به سویش پرتاب می کند و این از بیماری های جهان سوم است.ر
*
*
نمونه ی این انگل اینترنتی کم نیستند ، اما این مورد ، واقعیتی است که من خود شاهدش بوده ام ، واقعیتی دردناک از یک اجتماع عقب مانده با جماعتی که به ناگهان دست شان به کامپیوتر و اینترنت رسیده، اما فرهنگ استفاده ی درست از این شاه راه جهانی را ندارند.ر
*
این انگل اینترنتی که اینک واژه های بیمارش را نثار گوگوش عزیز و مهرداد آسمانی می کند ، کسی ست که پس از انتشار آلبوم مانیفست ، این آلبوم را یک شاهکار هنری نامید و آهنگ ساز آن را تحسین کرد و گفت که آهنگ های این آلبوم آهنگ های واروژان را به یاد من می آورد ... همان طور که در مطلب قبلی گفته شد این انگل که با نام مستعار پل نیرو خود را معرفی می کند عقاید و نظرات خود را به همراه بیست ایمیل آدرس جعلی که خود ساخته بود به اعضای گروهی به نام گوگوش لاو تحمیل می کرد و آنان را وادار می کرد که هر آن چه را که او و آن بیست ایمیل آدرس جعلی می گویند قبول کنند.ر
*
شگفت انگیز است که بدانید قبل از آلبوم مانیفست ، این شخص بارها و بارها به مهرداد آسمانی حمله کرده بود و رابطه ی خوبی با او نداشت ، به دلیل این که چرا برای گوگوش آهنگ می سازد ؟ چرا با گوگوش می خواند ؟ چرا با گوگوش کنسرت دارد ؟ چرا به هنگام مصاحبه لباس قرمز پوشیده بود؟ چرا کج می نشیند ؟ چرا راست می نشیند؟ چرا کاپشن چرم می پوشد ؟ چرا کاپشن نمی پوشد ؟ و از این گونه اظهار نظرهای بیمارگونه ... اما پس از انتشار مانیفست ، به یک باره چرخشی صد و هشتاد درجه ای کرد و مُرده باد به زنده باد تبدیل شد یعنی این که مانیفست را شاهکار و آهنگ سازش را واروژان نامید.ر
**
همان طور که گفته شد روش پل نیرو این بود که وقتی نظرش را می گفت با بیست ایمیل آدرس جعلی ، نظرات خود را تایید می کرد ... در این جا هم از همین روش استفاده کرد و با ایمیل جعلی مارک مینایی ، احساسات فوران کرده ی خود را به گروه منتقل کرد و بار دیگر ، با اسمی دیگر ، زبان به حمد و ثنای مهرداد گشود ... لینک زیر نمونه ای ست از ایمیل های مارک مینایی قلابی ، که سراسر، ستایش مانیفست است و در آن ضمن تشکر و قدردانی از مهرداد و بوسیدن روی ماهش ، به او سفارش اکید کرده که مراقب گوگوش باشد و تا می تواند برایش زود به زود آهنگ بسازد
*
*
*
شگفت انگیز ست ، نه ؟ ... به جز ایمیل های مارک قلابی ، باز هم برای ستایش بیش تر مانیفست و مهرداد آسمانی ، ایمیل های دیگری نیز با استفاده از آن بیست ایمیل آدرس جعلی به گروه فرستاد که در این جا می توانید نمونه ای دیگر از این ایمیل ها ، که به نام جعلی ترانه ایزدی فرستاده شده را، مشاهده کنید:ر
*
*
**
در نظر داشته باشید که اگر کسی از آلبوم مانیفست انتقاد کوچکی می کرد ، با بدترین لحن ممکن با او برخورد می کردند ، چنان که وقتی من در گروه چنین عنوان کردم که به نظر من ، مانیفست آلبوم خوبی ست اما شاهکار نیست ، به بدترین شکل ممکن با من برخورد کردند و تا می توانستند دروغ گفتند ، تهمت زدند و توهین کردند.ر
**
اما پس از گذشت یک ماه و نیم یا دو ماه ، به ناگهان ورق برگشت و چرخش صد و هشتاد درجه ای دیگری ، صورت گرفت واین بار اما ، زنده باد تبدیل به مرده باد شد ، مانیفست از شاهکار به مبتذل تغییر شکل داد و مهرداد آسمانی هم از واروژان، به نماد ابتذال در لس آنجلس تنزل مقام یافت و پس ِ آن ، شبیخونی نامردمانه به مهرداد و گوگوش و این که آهنگ ها خوب نیست ، تنظیم اشکال دارد ، شعر مشکل دارد ، گوگوش خارج خوانده ، جلد آلبوم ایراد دارد ، عکس ها مبتذل است اصلن مهرداد چه حقی دارد که با گوگوش عکس بگیرد ؟ آن چنان حرف های بی ربطی که تو گویی اینان نبودند که از شدت حمد و ثنا به مرز فنا رسیده بودند ... بله ، باز هم پل نیرو به همراه بیست ایمیل آدرس جعلی و به دنبالش ، آن چند ابلهی که به حرف این انگل گوش می دادند و این بار اما ، با همراهی سایتی که خود را از اسم گوگوش آویزان کرد بلکه به جایی برسد، همه با هم ... و بدین ترتیب لشکر عقب مانده های ذهنی تکمیل شد و فریاد بر آورد که چه نشسته اید که مهرداد، گوگوش را در چنگ خود اسیر کرده ، بشتابید و تا می توانید به مهرداد حمله کنید ... چند نفری در گروه مقاومت کردند ، اما ایمیل های جعلی پشت هم ، گروه را بمباران کرد ... نمونه ای از ایمیل های پس از چرخش ناگهانی را در زیرمی توانید مشاهده کنید که این بار هم از اسم جعلی مارک مینایی استفاده شده و با پوزش فراوان از مهرداد آسمانی عزیز
*
*
*
داستان غم انگیز و در عین حال خنده ناکی ست این داستان ناراستان ... و حقیقتی ست که اتفاق افتاده و اعضای گروه از هم پاشیده شده ی گوگوش لاو سابق همه شاهد آن بوده اند و اگر امروز سکوت کرده اند لابد از حمیت و غیرت شان است و شاید هم کارهای مهم تری دارند.ر
*
چه طور ممکن است اثری که شاهکار نامیده شده ، به یک باره به اثری مبتذل تبدیل شود ؟ وقتی چنین اتفاقی رخ می دهد ، وقتی نادانسته ، اثر و صاحب اثر را بالا می برند و نادانسته هم بر زمین می زنند ، شکی نیست که صاحبان این مکر و ریا ، از موسیقی و ترانه چیزی نمی فهمند ... مگر امکان دارد کسی ادعا کند که از موسیقی جهان سر در می آورد اما اثری که شاهکارش نامیده بود را به یک باره مبتذل بخواند ؟ فقط یک عامی بی سواد در گوشه ی مهر شهر کرج می تواند هنرمندی را واروژان بخواند و بعد از یکی دو ماه ، او را نماد ابتذال لس آنجلس بنامد ... پر واضح است که این شخص از موسیقی و ترانه هیچ نمی داند و هدف وی از این حرکات نا معقول وکریه و غیر منصفانه ، شعر و آهنگ و تنظیم نیست ، بلکه داستان ، داستان دیگری ست ، و هدف از این کار ، هدف خاصی ست که در مطلب قبل ، به هدف این شخص اشاره شد.ر
*
اینک نیز این انگل اینترنتی ، که ادای قهرمانان ملی را در می اورد و فریاد مسخره ی " من ناجی گوگوش هستم " را سر داده در زباله دانی حقیرش به لجن پراکنی مشغول است و هر آن چه دروغ و تهمت که ذهن بیمارش می سازد را به همگان نمایش می دهد ، باز هم خود می گوید و خود به به و چه چه می کند ، باز هم مانند همیشه ،اسم ها و ایمیل های جعلی را ردیف کرده و پشت هم برای خودش هورا می کشد ، شاید این نمایش آن ضرب المثل باشد که : ترک عادت موجب مرض است!!ر
*
اما باکی نیست از دروغ زنان حیله گر و مکاری که به جز زباله ی وجودشان ، چیز دیگری نمی شناسند و به جز رسیدن به اهداف ابلهانه شان ، چیز دیگری نمی بینند و به جز امر و نهی کردن بی جا و بی مورد به هنرمند ، چیزدیگری از فن بودن نمی دانند ، از اینان باکی نیست که اگر بود من نیز مانند آن دیگران سکوت می کردم ، اما اینک زمان سکوت نیست ،، امروز بیش از هر زمان دیگری ، زمان گفتن و آگاه کردن است.ر
*
اگر چه که گمان نمی کنم گوگوش عزیز از این داستان ها خبر داشته باشد ، اما با این همه ، من به سهم خود وبه عنوان یک طرفدار که خیلی دوستش دارم ، از رُخ دادن این همه ماجراهای خنده دار پوزش می خواهم و برای گوگوش عزیز ، گُل بانوی ترانه ی نوین ایران ، و هم چنین برای مهرداد عزیز ، آرزوی پیروزی و شادکامی دارم و امیدوارم که همه ما به روزهایی بهتربرسیم و به واقع حس کنیم که عشق یعنی همه چیز.ر
*
*
آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
هیجدهم مرداد ماه 1385

Tuesday, August 01, 2006

انگل اینترنتی

انگل اینترنتی
**
پخش گفت و گوی مهرداد آسمانی از جام جم اینتر نشنال ، که بخش هایی از آن در پست قبلی آمده است باعث شد که انگل اینترنتی که تو دهنی محکمی از این مصاحبه نصیبش شده بود گریه و ناله کنان به اطرافیانش پناه ببرد و از آنان خواهش کند که اسم چند هنرمند غیر ایرانی را به او یاد بدهند که آن اسامی را در تاریک خانه اش ردیف کند و نمای دلقکی دیگری را از خود به نمایش بگذارد.ر
*
این عقب مانده ی ذهنی ، که خود را با نام مستعار پل نیرو معرفی می کند ، پیش از این نیز در این وبلاگ ، به کارهای ابلهانه اش ، در مقاله ای با عنوان " که عشق آسان نمود اول " اشاره کرده بودم با این انگیزه که هشداری باشد برای افراد نا آگاه ، که فریب دروغ و دغل های های این انگل را نخورند ، که آن مقاله در مجله ی تهران نیز چاپ شد.ر
*
همان طور که قبلن گفته شد این انگل اینترنتی ، در ظاهر به هواداری از گُل بانوی ترانه ی نوین ایران ، گروهی تشکیل داد به نام گوگوش لاو، و به این ترتیب خود را از اسم نازنین گوگوش آویزان کرد شاید که خود را کمی بزرگ تر از مگس ببیند.ر
*
با کمال تاسف ، من دو سال مدیر گوگوش لاو سابق بودم و شاهد همه ی کارهای کثیف و غیر انسانی این انگل اینترنتی بودم و می دانم که این عقب مانده ی ذهنی ، غلام حلقه به گوش" خوش زبان" است که پس از رو شدن کارهای خوش زبان و گروه امیرقاسمی ، این انگل نیز به شدت به جنب و جوش افتاد ، به این ترتیب که پس از انتشار آلبوم " آخرین خبر " که دریافت همکاری گوگوش با مهرداد آسمانی جدی ست ، با دلایل غیر منطقی و مسخره به مهرداد حمله کرد و بچه های گوگوش لاو را بر علیه مهرداد تحریک می کرد.ر
*
انگل اینترنتی ، که در ابتدای تشکیل گوگوش لاو ، بیست ایمیل آدرس جعلی ساخته بود ، آن ایمیل آدرس های جعلی را به عنوان اشخاص مستقل فعال کرد ، آن چنان که هر کسی وارد گروه می شد گمان می کرد که آن بیست اسم جعلی ریش سفیدان گروه هستند و هر آن چه بگویند وحی مُنزل است و باید که اجرا شود.ر
*
اعضای از همه جا بی خبر آن جا هم فریب مکر و حیله ی این انگل را می خوردند و هر آن چه را که او با آن بیست اسم جعلی دستور می داد اجرا می کردند ... بعد از اولین حمله اش به مهرداد ، از اعضای گروه خواست که ایمیل آدرس های قلابی درست کنند و هر کدام با چندین ایمیل آدرس به مهرداد آسمانی ایمیل کنند و به او بد و بیراه بگویند با این هدف که مهرداد ، چنین گمان کند گروه زیادی از هواداران گوگوش به او حمله کرده اند و به این ترتیب خود را کنار بکشد ... وقتی چنین دستوری می داد با آن بیست اسم قلابی هم به گروه ایمیل می زد که مثلن ریش سفیدان گروه هم با این کار موافقند ، پس حمله به مهرداد را شروع کنید ... بیش تر مواقع هم این جمله را به کار می برد : وضعیت قرمز ، حمله کنید ... و آن چند عضو بینوا هم هر کدام با چندین ایمیل آدرس ، به مهرداد آسمانی می تاختند که طبیعتن ، به یک باره مثلن دویست ایمیل به مهرداد می رسید همه حاوی بد و بیراه ، در حالی که اول تا آخر کسانی که در این گروه فعال بودند به بیست نفر هم نمی رسید ، اما تا دلتان بخواهد ایمیل آدرس های قلابی آن جا بود.ر
*
وقتی آلبوم " آخرین خبر " از طرف شرکت "کلتکس" منتشر شد ، همین پل نیرو با کمک آن بیست ایمیل آدرس جعلی ، اعضای گوگوش لاو را تحریک کرد که بروید روی سایت شرکت "کلتکس" و به مهرداد بد و بیراه بنویسید و برای این که کار سریع تر انجام شود لینک صفحه ی پیام های سایت کلتکس را هم در ایمیلش گذاشت.ر
**
نام های مارک مینایی ، جلال سالاری ، ترانه ایزدی ، نرگس نوبری ، ابراهیم مجیدی ، رزا ریاحی ، تهمتن ، پیمان جوادی ، نیما عرب ، رضا کهنسالی ، فرخ کسرایی ، دل کوک و چندین اسم دیگر ، درواقع همه خود پل نیرو بودند و برای این که بازی دلقکانه اش کامل شود برای هر کدام هم بیوگرافی های خنده دار می نوشت.ر
*
مثلن با ایمیل قلابی نیما عرب به اعضای بی خبر گروه می گفت که من از بازماندگان کوی دانشگاه هستم که چندین ماه زندانی بوده ام و بسیار شکنجه شدم و زیر شکنجه ها ، ترانه ی " خاک اسیر " را می خواندم که بتوانم طاقت بیاورم ، ببینید چه گونه احساسات اعضای بینوای آن گروه را به بازی می گرفت ؟ و توجه کنید که ترانه ی " خاک اسیر " از آلبوم " زرتشت " است که از طرف کمپانی کیا اینتر تیمنت متعلق به خوش زبان، منتشر شده بود و غلام حلقه به گوش از همان ابتدا نیز بی وقفه برای این آلبوم و آهنگسازش و همه ی عواملش تبلیغ می کرد.ر
*
نمونه ی دیگر این که با اسم قلابی مارک مینایی به گروه ایمیل می زد و می گفت که من به دلیل مبارزات سیاسی ، بیست و پنج سال است که از ایران بیرون آمده ام و چون سیاسی هستم ، نمی توانم به ایران برگردم ، و در یکی از همین ایمیل های قلابی از طرف مارک مینایی ، عکسی به گروه فرستاد با این مضمون که " من عکس خودم را برایتان فرستادم " ... عکسی که در زیر می بینید همان عکس است

*
به این ترتیب مبارزات انگل اینترنتی با نام مستعار پل نیرو به همراه بیست ایمیل آدرس جعلی و ده ها ایمیل آدرس جعلی دیگر ازسوی اعضای از همه جا بی خبر و شستشوی مغزی داده شده ی گوگوش لاو ، به سمت مهرداد آسمانی ادامه پیدا کرد.ر
*
انگل اینترنتی ، با آن ایمیل آدرس های قلابی ، زشت ترین کلمات را برای مهرداد آسمانی می نوشت و ایمیلش را با افتخار به گروه می فرستاد و اعلام می کرد که من چنین ایمیلی برای مهرداد فرستاده ام و با این کار، آن بی خبران را تشویق می کرد که شما هم تا می توانید از این گونه ایمیل ها برای مهرداد بفرستید و بی خبران هم اطاعت می کردند.ر
*
در واقع من دو سال در گوگوش لاو ظاهرن مدیر بودم و ایمیل آدرس هایی را که پل نیرو نمی شناخت و فیلتر کرده بود را "اپرو" یا "دیلیت" می کردم ، به دلیل این که خودش وقت این کار را نداشت به من گفته بود که این کار را انجام دهم ، چون مسلمن خودش کارهای مهم تری داشت و باید به جای بیست نفر ، ایمیل های قلابی به گروه می فرستاد که این کار وقت زیادی می برد ... بنابراین ، من نمیتوانستم در چنین گروهی اعمال نظر کنم ودر واقع ، تصمیم گیرنده ی اصلی ، خود پل نیرو به همراه آن بیست ایمیل آدرس جعلی بود ، من یک نفر بودم و پل نیرو بیست و یک نفر ، بنابراین امکان نداشت که من به گروه، شماره تلفن داده باشم و بگویم که به این شماره ها زنگ بزنید ، اصلن پل نیرو اجازه نمی داد که من چنین کاری در گروه انجام دهم چون خودش غلام حلقه به گوش صاحبان آن شماره تلفن ها بود.ر
*
همه ی هدف این انگل اینترنتی این بوده و است که همکاری خانم گوگوش با مهرداد آسمانی قطع شود ، نه به دلیل نوع کار هنری مهرداد آسمانی ، که اصلن نوع کار برایش مهم نیست ، فقط این مهم بود که خانم گوگوش تنها بماند که گروه شکست خورده ی قبلی بتوانند از طریق کنسرت های خانم گوگوش، و بالا کشیدن دستمزدش ، دوباره به نوا برسند و نوایی، نوتر از نوا میدیا به راه اندازند ، که دوباره آن آهنگ ساز نابغه برای گوگوش آهنگ بسازد ، همان نابغه ای که در آلبوم " زرتشت " واروژان را به بدترین شکل ممکن کپی کرده است ... که دوباره خانم گوگوش را اسیر خود کنند ، دستمزدش را بالا بکشند ، دوباره او را به دادگاه بکشانند ، دوباره برایش کنسرت های باشکوه ترتیب دهند و همه ی درآمد کنسرت را روانه ی جیب خود کنند ، دوباره حق گزینش دلخواهش را از او بگیرند و آن چه را که خود می پسندند ، به او دیکته کنند ... به راستی چه فایده ای دارد که نور و دیزاین سالن، خوب باشد اما دستمزد زحمت گوگوش را به او نپردازند ، همه را به جیب بزنند و گوگوش را در دام خود اسیر کنند و حق انتخاب ر از او بگیرند؟
*
من وقتی می گویم که کار هنری مهرداد به هیچ عنوان مد نظر این انگل نیست بی دلیل نیست و آن این که انتقاد کردن از کار هنری یک هنرمند، راه و روش دیگری دارد و هیچ ارتباطی با نوع لباس پوشیدن و مدل مو و نحوه ی نشستن و صحبت کردن هنرمند ندارد ، کار هنری هنرمند چه ارتباطی به فحاشی کردن به مادرهنرمند دارد ؟ آیا اگر کسی از کار هنری هنرمندی خوشش نیاید ، باید به مادر آن هنرمند فحاشی کند ؟ باید به خود هنرمند با بدترین کلمات توهین کند ؟ پس کاملن واضح است که برای این انگل ، کار هنری مطرح نیست و هدف چیز دیگری ست
*
خوش بختانه حدود چند ماه پیش ، دست این انگل اینترنتی رو شد و راز ایمیل آدرس های قلابی ، با گرفتن آی پی آدرس ، توسط یکی از اعضای گروه گوگوش آرت که به شدت به این انگل مشکوک شده بود ، فاش شد و توسط من در گروه برملا شد ...از آن پس این عقب مانده ی ذهنی ، به دلیل این که من دستش رادر گروه رو کرده بودم، کینه ی مرا نیز به دل گرفت و بر شدت جفتک انداختن هایش افزود و کار را به جایی رسانید که ایمیل های بسیار زشت و رکیک برای من فرستاد که در آن ایمیل ها ، زشت ترین و رکیک ترین کلمات را نثار من و خانم گوگوش کرد که من ایمیل ها را به گروه گوگوش آرت فرستادم ... و بعد هم وقیحانه ، بیمارترین کلمات را در مورد خانم گوگوش ، در تاریک خانه اش به نمایش گذاشت ... مدتی به این رویه ادامه داد یعنی بدترین فحاشی ها و توهین ها به خانم گوگوش و مهرداد آسمانی ... و بعد به دستور اربابان خود ، تغییر دکوراسیون داد و خود را ناجی گوگوش معرفی کرد و ناسزا های زشت ، که معرف خانواده ی اوست را ، یک سره به سمت مهرداد آسمانی و من پرتاب کرد ، اما در واقع هدف اصلی او ، خانم گوگوش بود.ر
*
این انگل اینترنتی ، که در گوشه ای پرت ، با افکار بسته ی جهان سومی و با کمترین سواد و هنوز در تب و تاب " دوم خرداد " زندگی می کند به دستور ارباب معظمش ، به جنگ با اسطوره ای پرداخته که برای فارسی زبانان ، نماد عشق و خاطره است... و با وقاحت تمام ، حتا از شیوه ی لباس پوشیدن و مدل موهای این اسطوره نیز ایراد می گیرد ، آن چنان که تو گویی وی بزرگ ترین طراح لباس و مدل مو در جهان است ... گاه از قانون بستن قرارداد در امریکا می گوید و دست زبده ترین وکلای جهان را از پشت می بندد ... گاه از نوع تصویر برداری و ویدیو سازی آن چنان داد سخن می دهد که تو گویی بهترین و حرفه ای ترین موزیک ویدیو های جهان را همین انگل ساخته ، گاه در ملودی سازی و تنظیم ، نبوغی چشمگیر از خود به نمایش می گذارد ... گاه آن چنان داد سخن از ترانه و ترانه نویسی می دهد که توتصور می کنی همه ی ترانه های بزرگان جهان را او نوشته ... و سر انجام هر آن چه که ذهن بیمارش می سازد را به عنوان خبرهای مهم فریاد می کشد و پشت هم وعده می دهد که این موارد اتفاق خواهد افتاد ، اما حتا برای یک بار هم ، توهمات ذهنی او به حقیقت نپیوست چون چیزی بیش از توهم یک ذهن بیمار نبود.ر
*
انگل اینترنتی که به لطف تلویزیون های ماهواره ای چند صباحی ست که موفق شده چند کانال تلویزیونی خارجی را ببینید ، آن چنان خود را گم کرده که از نوع لباس پوشیدن هنرمندی ایراد می گیرد که خود ملکه ی حُسن سلیقه و نماد شیک پوشی و زیبا پوشی است.ر
*
این عقب مانده ی ذهنی ، با کمترین سواد و بسته ترین نوع نگرش ، بعد ازشنیدن گفت و گوی مهرداد آسمانی ، دوان دوان به اطرافیانش پناه بُرد که اسم چند خواننده ی غیر ایرانی را به او یاد بدهند و دو روز طول کشید که نوشتن آن اسامی را یاد بگیرد ، و بعد اسامی هنرمندان را در تاریک خانه اش ردیف کرد و وقیحانه اعلام کرد که من موسیقی جهان را می شناسم و چون موسیقی جهان را می شناسم پس لباس پوشیدن گوگوش را نمی پسندم و مدل موهایش هم ایراد دارد.ر
*
آیا این انگل بی سواد ، از "ادیت پیاف" و "ماری ترینی" یاد گرفته که رکیک ترین الفاظ را بر روی زباله دانی اش بنویسد ؟ آیا فحاشی کردن را "کرول کینگ" به او آموخته ؟ آیا "باربارا استرایسند" به او یاد داده که حتا به مادر یک هنرمند نیز توهین کند ؟
*
آن چه مسلم است این که حنجره ی همه ی این بزرگان پُر است از کلمات ناب ، پس چه گونه کسی می تواند ادعا کند که موسیقی جهان را می شناسد اما در حمله کردن به یک هنرمند ، به یک خانم ، بدترین و رکیک ترین کلمات را به مدد گیرد ؟ ...وقتی کسی در حد توهین کردن و فحاشی نزول می کند ، نشان می دهد که حرفی برای گفتن ندارد و هر آن چه می گوید عوعویی بیش نیست.ر
*
این انگل اینترنتی و امثال او بودند که خانم گوگوش را بیست و دو سال در قفس نگاه داشتند و بعد به شیوه ای دیگر او را زندانی کردند ، زندانی حرص و طمع های تمام نشدنی خود ... و حال که گوگوش عزیز آزاد شده و خود تصمیم گیرنده ی زندگی و کار هنریش است باز هم دست از سرش بر نمی دارند و با دیدگاه حقیر خود، او را شاه ماهی می نامند که به خاک افتاده !!! اما این انگل اینترنتی و اربابانش بدانند و آگاه باشند که به واقع کور خوانده اند و گوگوش، شاه ماهی نیست ، گوگوش آن پرنده ی زیبا و آزادی ست که در اوج آبی ترین آسمان ها پرواز می کند و انگل اینترنتی ، حقیر تر از آن است که برایش تکلیف معین کند ... در واقع ، این انگل اینترنتی ست که به خاک ذلت افتاده ، آن چنان که کلام روزمره اش نیز تبدیل شده به فحاشی و کلمات رکیک ... و از بس به دستور اربابانش به مهرداد تاخته ، ماموریتش تبدیل به نفرت شخصی شده و حسادت شدید او را به جنون کشانده
*
کسی که از تاریکی حرف می زند و خود را پشت اسامی جعلی پنهان می کند ، پُر واضح است که حرف و حدیثش ، بی پایه و اساس و سراسر دروغ است و آن چند نادانی که برای این بی هویت ، هورا می کشند و در دروغ زنی ها و زشت گویی ها ، یاری اش می کنند در حالی که حتا نام این انگل را هم نمی دانند ، در واقع کسانی هستند که هنوز به آن درجه از عقل و درایت نرسیده اند که بدانند زمانی نوشته یا حرفی ، ارزش پیدا می کند که امضا داشته باشد و نوشته ها و حرف های بی صاحب و بی امضا ، هیچ تفاوتی با زباله ندارد.ر
*
آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
یازدهم مرداد ماه 1385