دلکده‌ی آنسه

Saturday, January 31, 2009

حرف حساب

باز هم خطاب به خانم گوگوش
*
خانم گوگوش!ر
جامعه ی ایرانی از سال های دور، همواره جامعه یی بسته و سنتی و درگیر پاره ای مسایل خرافی بوده و رنگ چنین فرهنگی اگر چه با گذشت سال های زیاد کمرنگ شد، اما از بین نرفت.ر
**
با تغییر نسل ها و آمدن نسل دوم و سوم و به ویژه نسل سوم انقلاب، به همراه پیشرفت تکنولوژی و وصل شدن به جهان، نگاه ها وسعت گرفت و دیدگاه ها تغییر کرد و آنان که آگاهی و بیداری را دوست می دارند، خود را از قید ناآگاهی های و جهالت و تفکربسته رها کردند.ر
*
به همین دلیل من همیشه خطاب به شما می گویم که این دوره را با دهه ی چهل و پنجاه ایرانی اشتباه نگیرید و جوانان آگاه امروز را مانند جوانان نسل خود نپندارید که اگر نسل های قبل، ذره ای آگاهی و هوشیاری داشتند، ایران هرگز درگیر چنین فاجعه ای نمی شد. ر
*
خانم گوگوش! شما در ارتباط با مردم خیلی اشتباه کردید. نمایشی غیرواقعی به راه انداختید و افرادی مثل مرا که با همه ی وجود باورتان داشتیم را درگیر اختلافات خودتان با امیرقاسمی کردید، اینک من نمی توانم اعتراض نکنم و شما به همین راحتی و با تصور این که مردم نمی فهمند و می توانید هر کاری که دوست می دارید انجام بدهید، با تپش همکاری کنید.
ر
*
من با آقای امیرقاسمی کاری ندارم، اما با شما خیلی کار دارم چون در ماجرای نزاع با امیرقاسمی، این شما بودید که گریه کردید و حرف و داستان گفتید. اگر در خفا هر چه که دوست می داشتید را به امیرقاسمی می گفتید، به کسی مربوط نبود و فقط یک مورد شخصی به حساب می آمد. اما چون در مقابل مردم هر آن چه می خواستید گفتید و گریه گرفتید، موضوع دیگر جنبه ی شخصی ندارد و کاملن اجتماعی است.ر
*
در اختلاف شما و امیرقاسمی، ما که فقط هوادار بودیم هم درگیر شدیم، خیلی بیش تر از شما و شما خانم گوگوش با گریه و مظلوم نمایی، ما را درگیر این ماجرا کردید. آن زمان که شما در آرامش اقیانوس آرام و پشت گریه های غیر واقعی، زندگی را به خوشی می گذراندید، من و امثال من، با امکانات خودمان با امیرقاسمی درگیر شدیم با ایمیل و تلفن و نوشتن مقاله و اعتراض به ایشان، در حالی که حقیقت را هم نمی دانستیم. اینک که حقیقت مشخص شده، من اگر به شما اعتراض نکنم درواقع دارم شعور خودم را لگد مال می کنم. من به شما اعتراض می کنم خانم گوگوش! شما حق نداشتید با احساسات پاکِ کسانی مثل من بازی کنید.ر
*
اینک اگر حرف های امیرقاسمی درست است و شما به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، این موضوع را با شهامت و به شکل رسمی اعلام کنید. اما اگر چنین اجازه ای نداده اید و آقای امیرقاسمی، از خودش حرف ساخته و تحویل مردم داده، باز هم به طور رسمی اعلام کنید، به شکل کتبی یا طوری که صدای تان شنیده شود بگویید که من چنین اجازه ای به تپش نداده ام.ر
*
اگر به شکل رسمی، اجازه ندادن تان را اعلام کنید، ما دیگر کاری به شما در ارتباط با امیرقاسمی و تپش نداریم، یعنی این ماجرا خاتمه پیدا می کند. اما اگر چنین اجازه ای از طرف شما صادر شده، لطفن با شهامت به طور رسمی اعلام کنید. چون در صورت دادن اجازه، شما موظفید جلوی دوربین تلویزیون بنشینید و به مردم بگویید که هر آن چه در این چند سال در مصاحبه های مختلف در باره ی امیرقاسمی گفته اید، واقعیت نداشته و باید از مردم پوزش بخواهید. اگر شما برای پخش ویدیوهای تان که زنگ همکاری با تپش است، اجازه رسمی به تپش داده باشید، یک عذرخواهی بزرگ به مردمی که از آن ها گریه گرفتید، بدهکارید. باید که بدهی خود را بپردازید. تا زمانی که از مردم رسمن عذرخواهی نکنید و پاسخگو نباشید، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.ر
*
خانم گوگوش! با این شرایطی که شاهد آن هستیم، حتا آگهی کنسرت تان نیز از تپش پخش خواهد شد. شرایط حاضر این گونه می گوید. اما چون از پرونده ی نه چندان خوب تان در رابطه با امیرقاسمی خبردارید و خودتان می دانید که در مقابل مردم چه کار کردید، فکر نمی کنم چنین شهامتی را داشته باشید که خودتان آگهی را به تپش بدهید. شما برای سردرگم کردن مردم، باز هم دست به ترفند خواهید زد و شخص سومی را برای برگزاری کنسرت انتخاب خواهید کرد و وقتی آگهی تان از تپش پخش شد، خواهید گفت: من که آگهی را به تپش ندادم، برگزارکننده ی کنسرت این کار را کرد!!!! در حالی که همه ی تصمیم ها را خودِ شما می گیرید. تا زمانی که شما نخواهید، برگزارکننده ی کنسرت و هیچ کسی دیگر جرات نمی کند که آگهی را به تپش بدهد.ر
*
خانم گوگوش! جلوی دوربین بیایید و به مردم بگویید که آن مبلغ کلانی را که به عنوان جریمه ی باختن تان در دادگاه، به ندرلندر و امیرقاسمی پرداخت کردید، چه کسی هزینه ی پرداخت آن جریمه ی کلان را تقبل کرد؟ اینک شما برای آن بنده ی خدا چه پاسخی دارید؟
*
شما برای تلویزیون هایی که به هر دلیلی، صحنه ی نمایش شما را پخش کردند چه پاسخی دارید؟
*
و از همه ی این ها مهم تر، برای مردمی که در آن ماجرا به طریق مختلف از شما حمایت کردند، چه پاسخی دارید؟
*
*
این سخنان را به یاد بیاورید خانم گوگوش! به یاد بیاورید، این ها سخنان شماست در بیست و پنجم دسامبر 2004 میلادی - لاس وگاس:ر
*
عزيزان هم بغض من ، عزيزان هم سرنوشت من!ر
به شب آوازِ سکوت پُر از فرياد من خوش آمديد.ر
آمديد تا به سکوت گوگوش، گوش بسپاريد. باور ندارم که حافظه ی تاريخ، چنين شبی را به ياد داشته باشد، کجا ؟ کی ؟ کدام مردم ؟ کدام سرزمين تا به امشب ؟
مردمان دل نازک کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند تا کودکان فردا اين اعتراض جانانه را به قدغن ها، از ياد نبرند.ر
من در برابرتان برمی خيزم، در برابرِ شکوه با وفای تان زانو می زنم که از اين شب آواز، سکّوی پرتابی برای بلندترين فرياد ساختم.ر
به شب آوازِ خودتان خوش آمديد.
ر

*
يک ربع قرن اجازه ندادند بخوانم، رخت ترانه ام در صندوقچه ی خانه پوسيد، در سنگين ترين ساعات زندگی ام، همه ی ترکه های دشنام، سرزنش و تحقير را به تن خسته و زخمی ام تاب آوردم تا دوباره به شما برسم، تا دوباره حنجره ی شما باشم تا دوباره در آن چشمه ی مقدس ترانه، دل بشوييم با هم و از نو شدن و تازه شدن بگوييم با هم، اما دوباره شب دلان زشت کار از راه رسيدند تا حتا در کنجِ اندوه ناک غربت هم نتوانم صدای شما باشم، انگار پيشانی نوشت من نخواندن است و نگفتن، قد نکشيدن است و پژمردن ...
ر

*
اما، شادا، شادا که همراهانی دارم از جنس بلور و نور، از جنسِ شما، همه دريا دل، همه دل دريا، همه آزادی شيدا، با وفا ، با وفا.ر
مهرداد گُل امشب صدای من است و اين غنيمنی ست که در چنين ساعت خجسته ای بنشينم و ترانه هايم را با صدای دل نشينش بشنوم.ر
پسرکم، پسر گُلم کامبيز هم آمده است تا مادرش تنها نباشد، با دل ضربه های جانانه اش، هنرمندانه به ياری مادرآمده است.ر
و سر انجام شهيار، شهيار قنبری، دوست کودکی ام که با هم در ترانه خانه قد کشيديم و به امروز رسيديم، شب آوازِ ما را با آتشِ ترانه هايش گرم می کند تا کسی نتواند بگويد اين جماعت نابلد، حتا رفاقت کرم و ابريشم و پروانه را هم نمی دانستند.
ر

*
يک بار ديگر در برابرتان بر می خيزم و آن گاه بر خاک صحنه می نشينم که بگويم سرزمينم شماييد، دار و ندارم شماييد، زبان مادری ام شماييد و ترانه هايم خط به خط و نت به نت همه شماييد.ر
دوست تان دارم ... کريسمس و حانوکا مبارک باد.
ر
*
خانم گوگوش! به یاد دارید که؟ مردم هم این سخنان را که از دهان شما خارج شد به یاد دارند. آن شخصی که می گوید مردم ایران آن قدر گرفتاری دارند که این چیزها را به یاد نمی آورند، لطفن آلزایمر خود را به مردم ایران سنجاق نکند. مردم ایران همه چیز را به یاد دارند، فقط ابلهان و کوردلان به یاد ندارند.
ر

*
خانم گوگوش!ر
شما با این مردمان دل نازک چه کردید؟ چه قدر به این دل نازکان عدم واقعیت را گفتید؟ چه قدر از دل نازک شان استفاده کردید و از آن ها گریه گرفتید؟

8
با عزیزان هم بغض و هم سرنوشت خود چرا روراست نبودید؟

*
کودکان فردا حتمن که این اعتراض جانانه به قدغن ها را از یاد نخواهند برد، جوانان امروز ایران نیز از یاد نخواهند برد و هر آن که از یاد ببرد بی حافظه و کوردل است. جوانان امروز ایران و کودکان فردا به دلیل این که این اعتراض جانانه را از یاد نمی برند، امروز شما را زیر سوال برده اند خانم گوگوش! شما وظیفه دارید که به جوانان امروزو کودکان فردا پاسخ بدهید. موظفید که پاسخ بدهید.
ر

*
باید پاسخ بدهید که چرا بعد از آن همه گریه کردن ها، با شب دلان زشت کار همکاری می کنید؟

*
با همکاران تان که از جنس بلور و نور بودند و رفاقت کرم ابریشم و پروانه را می دانستند، چه کردید؟ ما پاسخ می خواهیم خانم گوگوش، به همین راحتی نیست که به رویای دلارهای کنسرت تان با داریوش دلخوش باشید و با کسانی که در چهره ی شما فقط ساین دلار را می دیدند همکاری کنید.ر

*
به راستی، مردمان دل نازکِ کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند؟؟
مردمان نازک دل کدام تکه ی این جهان چنین کاری کردند خانم گوگوش؟ و شما چه کردید با این مردم دل دریا و دریا دل و آزادی شیدا و همه با وفا ؟؟ چه قدر این دریادلان و با وفایان و آزادی شیدایان را بازی دادید؟؟

*
خانم گوگوش!ر
کسی که چندصد هزار دلار غرامت باختن شما در دادگاه را، به ندرلندرو امیرقاسمی پرداخت کرد، چرا چنین کاری برای شما انجام داد؟ به این دلیل که شما روزی دیگر دوباره به آغوش سیاه دلان کوردل بازگردید و به ریش همه بخندید؟

*
تلویزیون ها بدین جهت از شما حمایت کردند که دوباره برگردید سر جای اول تان؟
شما موظف اید به همه ی این پرسش ها و اعتراض ها پاسخ بدهید.ر
*
آقای امیرقاسمی هم به تازگی حرف هایی در توجیه همکاری مجدد شما با تپش گفتند که کاملن مشخص است گفته های شان از روی ناچاری بود، گفتند آن زمان که خانم گوگوش این حرف ها را گفت، منیجرایشان به او خبرهای نادرست می داد!!!!!! واویلا!!! حیرتا!!!ر
*
خانم گوگوش
آن زمان که شما در تورنتو به همراه برادرتان و امیرقاسمی و ندرلندر پشت میز نشسته بودید و شما آن قرارداد را که روی نوشته هایش را با ماژیک سیاه کرده بودند را امضا کردید، آیا منیجر آن جا بود و به شما گفته بود امضا کنید؟؟
*
در سال 2000 که به آقای خوش زبان می گفتید که با هر کسی می خواهید کار کنید الا با امیرقاسمی، چون بابت این آقا من خیلی بازجویی پس دادم، آیا آن زمان منیجر این حرف ها را به شما یاد داده بود؟
*
در سال 2003 که به لس انجلس آمدید و در فرودگاه، ساسان کمالی با شما گفت و گو کرد و شما همان جا و در همان چند جمله، متلک تان را به امیرقاسمی گفتید، آن جا هم منیجر به شما یاد داده بود که متلک بگویید؟
*
آیا درهمان نخستین روزهای ورودتان به لس انجلس در مصاحبه ی با فرهنگ فرهی که خانم زویا هم در کنارتان نشسته بود، و شما گفتید که هر کاری که تا به امروز انجام دادم، گزینش من نبود و به من تحمیل شد، این را هم منیجر به شما تحمیل کرده بود؟ منیجر به شما خبرهای نادرست داده بود؟
*
قرار دادی که برای کنسرت دوبی در سال 2001 داشتید و در آن جا دیدید که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کنند، این را هم منیجر به شما خبر نادرست داده بود؟ آیا منیجر دیده بود که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کردند؟
*
خانم گوگوش! شما عادت دارید که اشتباهات تان را همیشه به گردن دیگری می اندازید. همه ی تصمیم ها را خودتان می گیرید و همه ی کارها را خودتان انجام می دهید بعد جلوی مردم تظاهر می کنید که: من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود!!! همه ی آن کارهایی را که در سال های 2000 تا 2002 انجام دادید و گزینش شما نبود و به شما تحمیل شد را به گردن مسعود کیمیایی انداختید و الان هم می خواهید با شیطنت، گناه را به منیجر منتقل کنید. مردم که ابله نیستند خانم! تصور شما در مورد ابله بودن مردم، یکسره باطل است.ر
*
صد البته که انسان ممکن است عقایدش را تغییر بدهد، اما نه به همین راحتی، تغییر عقیده، راه و روش خود را دارد. شما چون پیش از این، برای رسیدن به هدف تان مردم را وسیله قرار دادید، الان برای نشان دادن تغییرعقیده تان، باید بیایید و مستقیمن پاسخگوی مردم باشید و از مردم یک پوزش بزرگ بخواهید و بگویید هر آن چه در مورد امیرقاسمی گفتم واقعیت نداشت و اشتباه کردم. گریه کردم که از شما گریه بگیرم، گریه ام واقعی نبود و از اول تا به آخر فیلم بود و باید توضیح بدهید که چرا چنین فیلمی بازی کردید؟ باید از مردم عذرخواهی کنید و به اعتراض ها و پرسش ها پاسخ درست بدهید، بعد می توانید عقیده تان را عوض کنید و با هر که دوست می دارید کار کنید. مردم که بازیچه نیستند هر گونه شما دوست می دارید به دنبال تان راه بیفتند.ر
*
اما این که آقای امیرقاسمی داستان منیجر را مطرح می کند، آن بنده ی خدا هم مجبور است که چنین بگوید، می خواهد به طریقی روی گفته های پیشین شما خانم گوگوش سرپوش بگذارد. امیرقاسمی حقیقت شما را آن زمان که می باید می گفت، گفت. شما به پدر ایشان تهمت بازجو بودن زدید و ایشان در پاسخ به شما گفت:ر
*
خانم گوگوش! پدر من شکنجه گر ساواک نبود، ایشان در قسمت اداری ساواک بود که کسی نمی تونست پاشو اون جا بذاره. اون اتاقی را که شما شناسایی کردید که پدر منو اون جا دیدید، اون اتاق، اتاق دیگری!!!! بود اما مطمئن باشید که پدر من در بخش اداری بوده و با کسی سوال جواب نمی کرده.ر
*
آقای امیرقاسمی به شما گفت:ر
پدر من این جا نیست که سفته های شما را آزاد کنه خانم گوگوش! ... پدر من این جا نیست که زمانی که با شلوار جین چهل تکه تون به منزل ما اومدید که فیلم تونو که با آقای وثوقی بازی کرده بودید، توقیف کرده بودند و اجازه ی اکران در نوروز را نمی دادند ، پدر من فیلم شما را آزاد کرد، این جا امریکاست خانم گوگوش!ر
*
و به نظر می آید که درست می گفت. مگر این که الان آقای امیرقاسمی بیاید و بگوید که واقعیت را نگفته است که در این صورت ایشان هم باید پاسخگوی مردم باشد.ر
*
آقای امیرقاسمی در باره ی دوره ای حرف زد که با شما کار می کرد، کنسرت های سال 2000 و 2001 و منیجر هم در آن زمان، آن جا حضور نداشت که خبر نادرست بدهد، امیرقاسمی گفت:ر
*
قرارداد گوگوش و خوش زبان پنجاه و دو کنسرت بود و ایشان تصمیم داشتند بعد از این کنسرت ها به ایران برگردند. خانم گوگوش می گفتند که من امریکا را دوست ندارم و محیط لس انجلس بسیار مسموم هست، من با این هنرمندان هیچ کاری ندارم ... حتا حسن شماعی زاده را برای دیدار پشت صحنه نپذیرفتند، حسن شماعی زاده که با چه عشقی به کنسرت اومده بود و ما بلیت ردیف چهارم را به ایشون داده بودیم و شماعی زاده وسط آهنگ کویر تک نفره ایستاد و برای گوگوش دست زد، من از خانم گوگوش درخواست کردم شماعی زاده را که پشت در ایستاده بود در پشت صحنه ملاقات کنند اما خانم گوگوش نپذیرفتند!!ر
*
و درست می گفت. امیرقاسمی واقعیت را گفت اما شما کاری کردید و طوری نمایش دادید که گناه کار نکردن شما با همکاران تان را به گردن همکار سابق تان یا به قول امیرقاسمی، منیجر بیندازید. این چه رفتاری است که شما دارید خانم گوگوش؟؟ امیرقاسمی شما را خوب می شناخت ما اما آن زمان بی خبر بودیم.ر
*
آن زمان که شما حسن شماعی زاده را تحویل نگرفتید، آیا منیجر آن جا بود و به شما یاد داده بود؟ خواست خودتان بود خانم گوگوش. چرا این قدر نقش بازی می کنید؟
*
امیرقاسمی در باره ی کنسرت های سال 2000 و 2001 حرف زد و گفت:ر
*
خانم گوگوش هیچ کدام از دوستان و همکاران شان را دعوت نکردند، گفتند که آقای قنبری را نمی خواهند ببینند چون آقای قنبری از ایشون سوءاستفاده کردند. گفتم شماعی زاده پشت در ایستاده که شما را ببینه، خانم گوگوش حاضر نشدند شماعی زاده را ببینند، هیچ هنرمندی را حاضر نشدند ببینند، حتا هنرمندانی که زمانی که ایشون در ایران بودند و با ایشون تماس داشتند مثل شهرام شب پره ، ابی ، فرید زلاند و... هیچ کدام را نخواستند ببینند و به من هم گفتند که شماره تلفنم را به هیچ کدام این ها نده.ر
*
آیا در سال 2000 و در زمان کنسرت ها، منیجر در کنار شما بود که به شما اجازه نداد شماعی زاده ، شهرام شب پره ، فرید زلاند ، ابی و دیگر همکاران تان را ببینید؟ آن گروه از فن های ابله که می گویند مهرداد اجازه نمی داد گوگوش به همکاران سابق اش نزدیک شود، فقط باید به بلاهت خود بخندند.
ر
*
در سال 2000 و 2001 که بنا بر شهادت آقای امیرقاسمی که ثبت شده و تصویر و صدای آن موجود است، خود خانم گوگوش نمی خواسته اند که همکاران شان را ببینند، به چه دلیل الان با ترفند می خواهند کسی را به عنوان منیجر عَلَم کنند و او را مقصر بدانند؟
*
این حرف ها، حرف های علیرضا امیرقاسمی است که دو سال در کنسرت های سال های 2000 و 2001 همراه گوگوش بوده، حرف یک آدم عادی و معمولی که نیست و آقای امیرقاسمی هم این حرف ها را در مقابل دوربین گفته نه در حیاط خلوت منزل اش ولابد آن قدر شهامت داشت که حقیقت را بگوید.ر
*
آقای امیرقاسمی در حضور مردم گفت:ر
چون خانم گوگوش در مورد مردم و حمایت مردم صحبت کردند من دارم اینا رو میگم که کدوم مردم خانم گوگوش؟ کدام مردم که حتا حاضر نیستید یک کتابچه را براشون امضا کنید؟؟؟ این ها را میگم که اذهان عمومی را با پشت پرده آشنا کنم. ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
به باور من، این درست ترین حرفی است که آقای امیرقاسمی در همه ی عمرش بیان کرد:ر
*
ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
آقای امیرقاسمی گفت:ر
خانم گوگوش به محض تمام شدن کنسرت مستقیمن به داخل ماشین می رفت که با مردم طرفدارشان روبرو نشوند و ماشین ایشان را به هتل می رساند، هتلی که هیچکس نباید می فهمید که کجاست.ر
*
آیا این موضوع که مربوط به کنسرت های سال 2000 و 2001 است را هم منیجر به گوگوش سفارش کرده بود که هوادارانش را تحویل نگیرد؟؟؟
*
در تمام کنسرت های این چهار پنج سال اخیر هم خانم گوگوش هواداران خود را تحویل نمی گرفتند و مردم ناآگاه، گناه این کار را به نام دیگری می نوشتند. به جز همان کنسرت گریه ای، که بنابر مصلحت به مردم امضا دادند، هرگز برای مردمی که به کنسرت ها می رفتند نه از عکس خبری بود ونه از امضا.ر
*
به این بخش از حرف های امیرقاسمی توجه کنید:ر
از شرایط دیگر خانم گوگوش یکی هم این بود که هیچ دوربینی در سالن کنسرت نباشه و به همین دلیل در شروع کنسرت، دوربین های مردم را جمع می کردند و اگر کسی دوربین اش را نمی داد با ماموران انتظامی برمی گشتند و دوربین ها را می گرفتند و فیلم ها را از دوربین خارج می کردند، الان هم دویست سیصد تا از اون فیلم ها در دست آقای دروی و خوش زبان هست.ر
*
لابد این را هم منیجر به گوگوش یاد داده بود؟؟
*
آقای امیرقاسمی گفتند:ر
خانم گوگوش گفتند که من در ایران ممنوع التصویر و ممنوع الحضور شده بودم!! نه خانم گوگوش! ممنوع الحضور نبودید به هر حال می رفتید به سونا و استخر و این برنامه ها انسان را از ممنوع الحضور بودن در می آورد مخصوصن که با کسانی که من نمی خواهم اسم ببرم ، با دختران نزدیک ترین اشخاص به نظام به سونا و استخر می رفتید، پس ممنوع الحضور نبودید...ر
*
این حرف امیرقاسمی لابد درست است. من هم این موضوع را حدود یک سال پیش فهمیدم ولی آقای امیرقاسمی خیلی زودتر از من می دانست. ر
*
آقای امیرقاسمی با همه ی احساس خود چنین گفتند:ر
خانم گوگوش! من همین جا جلوی دوربین تلویزیون و در حضور همه پیشنهاد می کنم که سالن و شرایط برگزاری کنسرت از ما، آیا شما می آیید برای مردمی که عاشق شما هستند اما پول خرید بلیت های گران کنسرت های شما را ندارند، مجانی برنامه اجرا کنید؟ برنامه اجرا می کنید؟ پس چرا این قدر عشق مردم عشق مردم می کنید؟
همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟ چه قدر پرچم ایران باید بازیچه بشه؟
*
دقیقن همین است. خانم گوگوش در زمان دعوا و مرافعه با امیرقاسمی، وعده ی کنسرت مجانی هم به مردم دادند، اما فقط وعده بود، وعده ای برای کشاندن مردم به کنسرتی که خودشان اجازه ی خواندن نداشتند و به محض آن که خرشان سلامت از پل گذشت، وعده و وعید را به اقیانوس آرام پرت کردند و آب، وعده ی کنسرت رایگان را با خود بُرد!!!ر
*
همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟
*
اگر به این لینک مراجعه کنید، همه ی حرف های علیرضا امیرقاسمی را در مورد خانم گوگوش مربوط به سال 2000 و 2001، یعنی همان زمانی که هنوز منیجر در کار نبود، خواهید خواند.
ر
*
*
خانم گوگوش! شما به هر راهی که می روید و هر کاری که انجام می دهید، چند هوادار برای شما هورا می کشند وگویا شما تصور می کنید که همان چند هوادار، یعنی همه ی مردم!!! آن ها با این کار، عاقبت شما را به سقوط خواهند کشاند. ر
*
باز هم تاکید می کنم اگر به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، بیایید رسمن اعلام کنید و اگر چنین اجازه ای نداده اید، باز هم رسمن اعلام کنید و مردم را به بازی نگیرید.ر
*
*
آنسه
سیزدهم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*

Wednesday, January 28, 2009

حقیقت آزاد است

گوگوش بدون نقاب
*
*
جمعه، شانزدهم دسامبر 2004 میلادی
*
سخنان خانم گوگوش به لطف کمک های مهرداد آسمانی، از سیزده تلویزیون پخش می شود. خانم گوگوش در شانزدهم دسامبر 2004 در باره ی آقایان علیرضا امیرقاسمی و مسعود جمالی چنین گفتند:
ر
*
ا * این هیچکسان نه به مردم فکر می کنند، نه به هنر و هنرمند ، فقط به فکر منافعِ خودشونند.ر
*
ا* ای هیچ کسان ، اگر نخوندم بدانید در اون سالن حضور دارم در کنارِ هزاران عاشق خواهم نشست و صدای مهرداد صدای منه.
ر
*
ا* این تاریخه که رقم می خوره مهرداد! یک روزی می شینیم راجع به این ایام ، این روزها ، این شب ها حرف خواهیم زد. من و تو در اون شب بیش از ده هزار عاشق داریم که به شما هیچکسان ثابت خواهند کرد عشق زیباترین و قوی ترین حس هاست ، عشق.ر
*
ا* امروز به عنوان زنی که پنجاه سال از عمرم را با شما زنده گی کردم، برای شما زنده گی کردم از شما می خوام تا با هم مثل ماه بدرخشیم و در اون شب در بیست و پنجم دسامبر به این آقایان ثابت کنیم که هیچ کسی نیستند.ر
*
ا* این آقایون به اسم من ، به اسم کنسرت های من از مردم پول های کلان گرفتند و خانواده هایی را بدبخت کردند ، شکایت های هم ازشون شده در دادگاه ها، که امیدوارم به نتیجه برسند.ر
*
ا* من اون شب، در اون سالن، در کنار ده ها هزار نفر جمعیتی که در اون سالن هستند حضور خواهم داشت و مهرداد آسمانی تبدیل به صدای گوگوش خواهد شد.ر
*
ا* من در ایران بازجویی شدم و حکم کردند به من که نخونم، نمی دونستم وقتی پرواز می کنم و به این سوی آب ها میام و به کشور آزادی می رسم این جا هم جلوی خوندنم را می گیرند و منو به دادگاه می برند، فقط برای این که می خوام برای شما بخونم .این جرم بزرگیه ؟ نمی دونم.ر
*
ا* ماجراهایی هست که نمی دونم چیه ؟ ارتباطات امیر قاسمی و جمالی برام مسئله هست. این آقایون پشت شون به کجا گرمه؟ دست شون تو دست کیه ؟
*
ا* وقتی در تلویزیون جام جم می شنوم که آقای امیر قاسمی در زمان جنگ ایران و عراق در زمانی که مملکت داره خون میده، جوون میده، به عراق میره و با عراقی ها می خواد معامله بکنه وبسازه و پول بگیره و در آن جا یک تلویزیون ایجاد بکنه که برعلیه ایران برنامه بگذارند. این ها را وقتی آدم نگاه می کنه و می شنوه چی فکر می کنه ؟ ماشا الله صاف صاف هم دارند راه میرند هیچ کس هم بهشون اعتراضی نمی کنه.ر
*
ا* من به آقای خوش زبان گفتم از شما خواهش می کنم با هر کسی قرارمی گذارید، بگذارید الا آقای امیر قاسمی چون بابت این آقا من دو یا سه بار بازجویی پس دادم .ر
*
ا * نه در ایران گذاشتند بخونم و نه در این جا، بعد هم آقایون پیغام می دهند که اگه ما نخواهیم نمی ذاریم بخونی.ر
*
ا* به هر حال یادتون باشه من بیست و یک سال اجازه ی خوندن نداشتم ولی حاضرم بیست سال دیگه هم نخونم و توی خونه بشینم زندگیمو بفروشم، خودم و خانواده ام را تامین کنم اما با این دو نفر کار نکنم .ر
*
ا* ای کسانی که گول این دو تا را می خورید پول به این ها ندید بابت من، من بیست سال دیگه هم نخونم حاضرنیستم برای اینا بخونم.ر
*
ا* من اعتبار پنجاه ساله ام را به این آقایون نمی فروشم.
ر

و حالا ژانویه ی سال 2009 میلادی ... خانم گوگوش همه ی حرف هایی را که به علیرضا امیرقاسمی گفته بودند، به راحتی آب خوردن پس گرفتند.ر
*
تلویزیون تپش اعلام کرد:ر
دفتر خانم گوگوش به تلویزیون تپش اجازه دادند که ویدیوهای خانم گوگوش از تپش پخش شود!!!!!ر
*
این جمله بدین معنی است که خانم گوگوش با تپش همکاری خواهد کرد. به دلیل بحران روابط گوگوش و امیرقاسمی در این چند سال و حرف هایی که گوگوش در مورد امیرقاسمی و نفروختن اعتبار پنجاه ساله اش گفته بود، نمی شد که به یکباره اعلام همکاری کنند. این است که یواش یواش ، ابتدا با اعلام مجوز پخش ویدیوهای گوگوش، زنگ این همکاری را به صدا درآوردند تا بعد کم کم ...ر
*
وقتی به شما می گویم خانم گوگوش آدم چندان راستگویی نیست، منظورم همین است.ر
*
اما به همین راحتی که نیست!!! خانم گوگوش در مقابل مردم ایران، آن همه حرف و حدیث در مورد آقای امیرقاسمی گفتند، مردم ایران ابله که نیستند هر چه خانم گوگوش گفت، بپذیرند. مردم ایران شُل کن سفت کن گوگوش نیستند. گوگوش باید پاسخگوی مردم ایران باشد. باید توضیح بدهد که چرا در آن روزها چنین دروغ هایی گفت و گریه کرد یک نمایش دروغین به راه انداخت؟
*
خانم گوگوش باید توضیح بدهد که وقتی دادگاه را به ندرلندر و امیرقاسمی باخت و صدایش را هم در نیاورد، چه کسی تقبل کرد که پول ندرلندر را پرداخت کند تا خانم گوگوش از مخمصه ای که خودش درست کرده بود، رها شود؟
*
خانم گوگوش گرامی! الان دهه ی چهل و پنجاه ایرانی نیست که شما بتوانید مردم را دست بیندازید و به ریش شان بخندید، الان سال 2009 میلادی است. مردم جنگ دیده و مصیبت کشیده ی ایران و جوانان آگاه و هوشیار ایرانی گلوی شما هنرمند دروغگو و بی عاطفه و بی وجدان را خواهند فشرد تا به آن ها توضیح بدهید که چرا آن همه دروغ به مردم گفتید؟ چرا خواستید امیرقاسمی را مقصر جلوه بدهید؟ چرا مردم را دست انداختید؟؟
*
شما به امیرقاسمی تهمت دزدی و کلاهبرداری و وطن فروشی و جیره خواری جمهوری اسلامی زدید، به پدر مرحومش تهمت زدید و او را عامل بازجویی های ساواک خواندید، چرا خانم گوگوش؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟ چرا فکر می کنید که هر کاری دل تان می خواهد می توانید انجام بدهید؟ چرا مردم را احمق و ابله تصور می کنید؟؟؟
*
یک مشت هوادار اینترنتی بی سواد و عقب مانده ی شما، صد البته که احمق و ابله هستند و حقیرانه به دنبال شما راه می افتند، اما آن چند نفر که همه ی مردم ایران نیستند، جوانان آگاه و هوشیار ایران، شما را به محاکمه خواهند برد به جرم دروغگویی و مردم فریبی. شما در فردای ایران هیچ جایی ندارید.ر
*
من از زمانی که چهره ی واقعی گوگوش را شناختم، در صدد بودم که جایی او را به دام بیندازم و برای این که حقیقت گوگوش را به همه نشان بدهم، از روش خودم استفاده کردم. از آن جایی که در طی این سال ها با روحیه و شخصیت خانم گوگوش کاملن آشنا بودم و می دانستم که ایشان را باید به چه طریقی به دام انداخت، از یک روش روانشناسانه استفاده کردم.ر
*
حقیقت این است که خانم گوگوش در آستانه ی شصت سالگی، هنوز هم مثل سابق، برای انجام کارهایش به جای عقل از معجونی مدد می گیرد به نام لج ... لجبازی های خانم گوگوش معروف است و من نیز فقط کمی هوشیاری به خرج دادم و به هدفم رسیدم.ر
*
من بعد از گذشت چند سال از ماجرای جنگ و جدال ندرلندر، متوجه شدم که در این ماجرا خانم گوگوش مقصر صد در صد بود و متوجه شدم که ماجراهای این جنگ و جدال ساختگی از چه قرار است.ر
*
من این را دقیقن می دانم که خانم گوگوش با استفاده از استعداد لجبازی شدیدی که در وجودش است، اگر شرایطی پیش بیاید، برروی گفته های خود پا می گذارد و بر خلاف آن چه که قبلن گفته بود عمل می کند. در واقع برگ برنده ی من، فقط لجباز بودن خانم گوگوش بود و بس، من کار خارق العاده ای انجام ندادم، خانم گوگوش را به راحتی هم می توان به حرف کشید و هم به هر کاری که دوست می داری واداشت، فقط اگر کسی کاملن از اخلاق لجبازی تاریخی ایشان مطلع باشد و درست عمل کند.ر
*
به همین دلیل من یک«جنگ روانی» بر روی همین دلکده با خانم گوگوش آغاز کردم. همه می دانند که دلکده از ماه اردیبهشت امسال بیش از شش ماه آپدیت نشده بود و من با این که به شدت درگیر کارهای مجله ی اپیزود بودم و هستم، اما دلکده را فقط به خاطر رو کردن حقیقت خانم گوگوش و نمایش چهره ی واقعی و بی نقاب او دوباره آپدیت کردم.
ر
*
با توجه به روحیه ای که از ایشان می شناختم، آن چنان پیش رفتم که او مجبور شد به هر ترتیبی شده، یک وبلاگ برای خود دست و پا کند، البته من تصور نمی کردم که کسی به نام گوگوش که خود را تنها ملکه ی دنیای هنر می داند، تا این حد حقیرانه رفتار کند که دست به دامن وبلاگ شود. من تصور می کردم عمل دیگری انجام خواهد داد اما ایشان با وبلاگش کار مرا راحت تر کرد.ر
*
گوگوش حتا آقای بهمنی صاحب گوگوش دات کام را هم کنار زد و مدیریت وبلاگ را به دست کسانی داد که به دلیل ماجراهایی که پیش از این اتفاق افتاده بود از خدا می خواستند که زیردست و فرمانبر گوگوش باشند، چون بچه هستند و سن شان کم است و تجربه ی کافی هم ندارند و الان کاملن مانند موم در دست گوگوش هستند، یعنی اگر گوگوش به آن ها بگوید بمیر! شک نکنید که می میرند.ر
*
به عبارتی گوگوش برای این که به هدف لجبازی خود برسد، حاضر شد بالاآورده ی خودش را دوباره بخورد و این چندش آورترین کاری ست که یک انسان می تواند انجام بدهد، اما گوگوش آن را انجام داد، شاید که پیش از این هم بالاآورده ی خود را بارها خورده بود که در این دوره نیز به راحتی آن را تکرار کرد.ر
*
من با هوشیاری رو بازی کردم اما گوگوش در بیهوشی مطلق ناشی از لجبازی، بازی مرا ندید و فریب خورد و بازی را باخت، به همین سادگی. و من بازی را بُردم و به هدفی که داشتم، رسیدم.ر
*
من با شناختی که از شخصیت گوگوش داشتم می دانستم هر آن چه را که من بگویم، گوگوش بر عکس آن را انجام خواهد داد. بنابراین من هم خواسته هایم را بر عکس عنوان کردم.ر
*
نخستین کاری که انجام دادم این بود که ابتدا در چند مقاله ای که در حمایت از مهرداد نوشتم، حسابی لج گوگوش را درآوردم آن چنان که کاری کرد که مهرداد را برای همیشه از دست داد، البته در شرایط حاضر دوست داشت که مهرداد را از دست بدهد به دلیل برخی مسایل که بعدها گفته خواهد شد. گوگوش اگر از عنصر عقل در کارهایش استفاده می کرد خیلی راحت باید می فهمید که من وقتی هفت سال است بر روی اینترنت برای ایشان فعالیت می کنم و سایتی مانند سایت حرف برای او درست کرده ام، چرا باید در حمایت از مهرداد مقاله بنویسم؟ من کجا و چه وقت هوادار مهرداد بودم که بخواهم از مهرداد حمایت کنم؟ همه ی اینترنتی ها نام آنسه را به عنوان هوادار گوگوش می شناختند، اصلن نام آنسه در اینترنت، تداعی کننده ی نام گوگوش بود، بنابراین چرا آنسه باید از مهرداد حمایت می کرد؟ این چیزی بود که اگر خانم گوگوش از عقل خود مدد می گرفت به آن می رسید، اما متاسفانه ایشان با لجبازی رفیق اند و با عقل غریبه.ر
*
گوگوش از سر لجبازی حمایت های من از مهرداد و نیز به دلیل اختلافی که با مهرداد پیدا کرده بود، به سمت همکاران قدیمی اش رفت و این درست همان چیزی بود که من می خواستم. من پیش از این دیده بودم که بعضی فن های ایشان با همکاری او با مهرداد مخالف اند و گوگوش در مقابل مخالفت های فن هایش، فقط لجبازی کرد، فقط لجبازی. وقتی فن ها به خواندن ترانه ی دوصدایی با مهرداد اعتراض کردند، او برای لجبازی با این مخالفت ها، در آلبوم مهرداد، سه ترانه ی دوصدایی با مهرداد خواند، به یاد دارید که؟ حالا به راحتی پیدا کنید مساحت لجبازی را!!ر
*
هر زمان که مخالفت در مورد مهرداد را دید، حمایت اش را از مهرداد بیش تر کرد، حتا مهرداد را واروژان دوم نامید تا هم هواداران و هم همکاران قدیمی اش را حرص بدهد. برای گفت و گوهای تلویزیونی فقط گفت و گو با مهرداد را می پذیرفت و هیچ کدام از مجریان تلویزیونی، حتا آنان که سابقه ی مجری گری طولانی دارند را لایق گفت و گو با خود نمی دید. چرا؟ مگر مهرداد مجری تلویزیونی یا مصاحبه گر بود که فقط با او راضی به مصاحبه می شد؟
*
گوگوش خودش هم می دانست مهرداد نه مصاحبه گر است و نه واروژان دوم است. اما فقط به دلیل لجبازی با هوادارانش و هم به خاطر این که به دهان همکاران قدیم خود که آهنگسازان قدیمی و پیشکسوت مهرداد بودند، بزند، مهرداد را واروژان دوم نامید. بدین ترتیب خیلی هم خوش به حالش شد و زندگی برایش شیرین شد، هم از آهنگ های مهرداد استفاده کرد، هم از کمک های او بهره گرفت، هم یک حصار امنیتی به دور خود کشید، هم از نظر احساسی به خودش خوش گذراند و هم به همکارانش دهن کجی کرد.ر
*
همکاران سابق هم به خوبی این دهن کجی گوگوش را دیدند و به همین دلیل بود که در ماجرای ندرلندر، هیچ کدام شان از گوگوش هیچ حمایتی نکردند. آن ها در ضمن می دانستند که همه ی این گریه ها و ننه من غریبم های جلوی دوربین، دروغی بیش نیست و از همان کلک های گوگوشی است، به همین دلیل با این که گوگوش با کمال پُررویی در همان گفت و گو از همکارانش حمایت خواسته بود، هیچ کدام از همکاران از او حمایت نکردند و به جای آن ، همکاران قدیمی یکی یکی درتپش و برنامه ی آنکات ظاهر شدند و هر کدام هم متلک هایی درشت به گوگوش هدیه کردند. فیلم آنکات های معروف موجود است و همه هم دیده اند. برای نمونه حتمن حرف های خانم شهره آغداشلو در برنامه ی آنکات را در مورد امضا کردن کاغذی که روی نوشته هایش را سیاه کرده بودند را شنیده اید. در واقع همکاران گوگوش با این حرکت خود می خواستند مردم را متوجه کنند که در این ماجرا، مقصر گوگوش است و گریه های دوربینی او هم فقط اشک تمساح است.ر
*
با همه ی این شرایط، خانم گوگوش صرفن به دلیل لج و لجبازی به سمت همکاران سابق برگشت آن هم با آن حرف های فجیعی که به همکاران قدیمی خود گفته بود و این همان چیزی بود که من می خواستم، می خواستم به سمت همکاران قدیم خود برگردد و با این کار که کار عظیمی بود یک بار دیگر دروغگویی ها و مردم فریبی هایش را به نمایش بگذارد. به جز بی احترامی به همکاران قدیمی، به یاد دارید که در مورد همکاری با آن ها چه گفته بود؟ من اگر با همکاران قدیمی کار کنم خودم را تکرار کرده ام و کار تکراری خواهد شد، این که کار تازه ای نیست!!! اما برای لجبازی به سمت همکاران قدیمی خود برگشت، حتا حاضر شد بگوید که غلط کردم به شما توهین کردم. بازگشت گوگوش به سوی همکارانش بعد از آن همه بی احترامی ها و دهن کجی ها، دقیقن همین معنا را می دهد، غلط کردم به شما دهن کجی کردم. او برای پیشبرد کار خود، غلط کردم را گفت و به سوی شان بازگشت. حالا باید از ایشان بپرسید که خانم گوگوش! چه شد که چنین شد؟ چه شد که الان کار با همکاران قدیمی تکراری نیست؟ خانم گوگوش! چه اتفاقی افتاد که شما به مردم این همه دروغ گفتید؟
*
من دقیقن می دانستم گوگوش وقتی برای لجبازی با من، وبلاگ درست می کند، وبلاگ بینوا را به دست چه کسانی می سپارد، به دست کسانی که تصور می کرد من روی شان حساسیت دارم، این البته تصور گوگوش است، من هیچ حساسیتی روی کسی ندارم. ایشان از کوچه ی پشتی برای من پیغام می فرستاد و فکر می کرد که من فوری به جنگ آن چند بچه خواهم رفت، در حالی که من با آن چند بچه کاری ندارم، آنان هم بازیچه قرار گرفته اند، منظور من فقط خانم گوگوش است.
ر
*
من خیلی بدم می آید که کسی از کوچه ی پشتی برایم پیغام بفرستد و ایشان این کار را کرد چون فقط می خواست به من بفهماند که وبلاگش را به دست چه کسانی سپرده است، نمی خواست این موضوع رو شود و یا خودش مستقیمن اسم شان را بگوید چون این اسامی را قبلن ایشان در زباله دانی بالا آورده بود و خُب ، کمی دشوار است که در جمع اینترنتی که همه از آن ماجرا باخبر هستند، دوباره دست در زباله دانی کند و بالاآورده ی خودش را دوباره بخورد، بنابراین دوست داشت نام شان پنهان بماند. به همین دلیل من به این فکر کردم که چه خوب است ایشان کسانی را که از زباله دانی درآورده بود را رو کند. بنابراین با یک تلنگر کوچک که خیلی هم راحت بود، وادارش کردم که نام گوگوش لاو را بر روی وبلاگش بنویسد، در حالی که اصلن نمی خواست دست به چنین کاری بزند و هنوز هم نام زباله های اصلی را عنوان نکرده است، اما آن را نیز اعلام خواهد کرد.ر
*
کنسرت مشترک با داریوش را هم به دلیل این که پیشنهاد مهرداد بود، گوگوش باز هم به خاطر لجبازی با مهرداد نپذیرفته بود، چون روابطش با مهرداد اصلن خوب نبود. من با نوع مطالبی که روی دلکده نوشتم باز هم وادارش کردم که این کنسرت را هم بپذیرد و به جز آن با داریوش هم روابط دوستانه برقرار کند آن چنان که بی وقفه با هم در تماس باشند!! آن چنان که آقای داریوش نیز از کوچه پشتی مرا تهدید کند که این خانم باید وبلاگش را ببندد!!! نه آقای داریوش! من وبلاگم را به دستور شما باز نکرده بودم که به دستور شما تعطیل کنم. شما به کار خودتان برسید و من هم به کار خودم، در کار یکدیگر دخالت نکنیم خیلی بهتر است. من همیشه برای شما احترام قایل بوده ام، شما هم رفتار متقابل داشته باشید و برای خانم گوگوش سبزی پاک نکنید که اصلن در خور شما نیست.ر
*
مورد بعدی شهیار قنبری بود. گوگوش و شهیار قنبری نزدیک به دوسال با هم قهر بودند و البته مردم نمی دانستند. قهر کردن شان هم ماجرایی بس بسیار جالب و شنیدنی دارد که بعدها باخبر خواهید شد. تا همین اواخر یعنی چند هفته ی پیش نیز شهیار قنبری در برنامه اش گفته بود که کلماتش را از گوگوش پس می گیرد و هرگز با او همکاری نمی کند. من کاری که کردم این بود که حرف های شهیار قنبری را بر روی دلکده گذاشتم و شک نداشتم که گوگوش با همین کار به سوی شهیار باز می گردد و با او آشتی می کند.ر
*
گوگوش فکر می کرد و هنوز هم فکر می کند که من با مهرداد همدستم و باهم علیه او جبهه گرفته ایم و همه ی اشتباهاتش هم به دنبال همین اشتباه بزرگ اش روی داد. گوگوش وقتی حرف های شهیار را بر روی دلکده دید، پیش خود فکر کرد که حتمن شهیار را نیز به سوی خود کشیده اند و به همین دلیل، فرید زلاند را مامور کرد که به سراغ شهیار برود و پیش از آن که شهیار با مهرداد آشتی کند، شهیار را با او آشتی بدهد که دیگر شهیار به سمت مهرداد کشیده نشود.ر
*
شاید شما اطلاع نداشته باشید که فرید زلاند به جز این که آهنگ ساز بسیار خوبی است، پاانداز بسیار خوبی هم هست، در واقع آهنگسازی شغل دوم ایشان است. فرید زلاند بدون نقاب نیز در فرصتی مناسب حضورتان معرفی خواهد شد. به هر شکل، فرید زلاند به سفارش گوگوش، به سراغ شهیار قنبری رفت و مراسم آشتی کنان به میمینت و مبارکی انجام گرفت و این بسیار عالی است. فعلن آشتی کنان را مخفی نگاه داشته اند، اما حالا زمانی که مراسم آشتی کنان شان را رو کنند، آن زمان خیلی از مسایل تماشا دارد
!!!!ر
*ر
*
و اما علیرضا امیرقاسمی مورد بعدی بود. نه فقط در اینترنت، بلکه از نظر وجهه ی اجتماعی، بدترین کار برای گوگوش این بود که دوباره با تپش همکاری کند زیرا حتا بچه های چهار پنج ساله ی ایران هم اطلاع دارند که بین گوگوش و تپش چه گذشته بود. اما گوگوش این کار را هم کرد چون بازهم فقط به فکر لج و لجبازی بود. اصولن لج بازی سبب می گردد که انسان عقل خود را به دور بریزد و گوگوش دقیقن چنین کاری کرد، بدون آن که به عواقب این کار فکر کند، زنگ همکاری با تپش را با مجوز پخش ویدیوهایش به صدا درآورد. باز هم به دلیل لجبازی بامن و مهرداد و تشویق و ترغیب های فرید جان و داریوش جان.ر
*
من با آقای امیرقاسمی هیچ مشکلی در رابطه با گوگوش ندارم. من پس از این که فهمیدم در ماجرای ندرلندر حق با امیرقاسمی بود، واقعن دلم برایش سوخت. خود امیرقاسمی هم عجیب دوست می داشت که دوباره با گوگوش همکاری کند. همه فکر می کنند که این به خاطر پول است، اما همه اش هم به خاطر پول نیست چون گوگوش در حال حاضر خواننده ی پولسازی نیست. او هم مانند هنرمندان دیگر است. در کنسرت دوبی گوگوش که نوروز 87 برگزار شد، سما امارات که برگزارکننده ی این کنسرت بود چهارصد هزار دلار ضرر کرد. خواننده ی پولساز که باعث چنین ضرری نمی شود. آقای عبدشاه نیز رقم این ضرر را در تلویزیون عنوان کرد و من تصویر و صدای ایشان را دارم.ر
*
امیرقاسمی می خواست از روش خودش استفاده کند. توجه داشته باشید و به برنامه های آنکات هم دقت کنید.ر
*
از زمانی که امیرقاسمی کار تلویزیون تپش را آغاز کرد تا به اکنون، خیلی ها در موردش حرف زدند و بدی گفتند، اما امیرقاسمی به هیچ کدام پاسخ علنی نمی داد و همیشه می گفت که دوستان لطف دارند که از من یاد می کنند. اما در عین حال، روشی هوشیارانه نیز به کار برد. چون از شخصیت و خصلت بیش تر این هنرمندان آگاه است، آن ها را به سمت خود می کشاند، حالا به هر طریقی که خودش می داند و من اصلن نمی دانم!!! این کار را کرد.ر
*
به یاد بیاورید که خیلی از هنرمندان مثلن سیاسی در تلویزیون های سیاسی در باره ی امیرقاسمی چه می گفتند، بیش تر آن آدم ها را بر روی صندلی آنکات دیدید. شهیار قنبری کسی بود که بیش ترین حرف ها را در مورد امیرقاسمی گفت و زیباترین لقب ها را به او داد، ایشان را دو دوره به عنوان برنامه ساز و مجری در تپش دیدیم و مهم تر از آن بر روی صندلی آنکات آن هم با آن وضع فجیع که اطلاع دارید!!!ر
*
مسعود امینی که خود را مبارزی سیاسی می داند و بارها در مورد امیرقاسمی به او انگ جیره خواری جمهوری اسلامی زده بود، سرانجام بر روی صندلی آنکات در مقابل امیرقاسمی قرار گرفت.ر
*
می دانید یعنی چی؟ یعنی این که ما هر چه در مورد امیرقاسمی گفتیم دروغ بود، با او دشمنی کردیم که گفتیم. غلط کردیم، دیگه از این کارها نمی کنیم. و این روش امیرقاسمی بود که روش بسیار خوبی هم است که دروغ ها و تظاهر کردن ها را آشکار می کند، به عبارتی، چهره ی واقعی هنرمند را نشان می دهد.ر
*
خوب توجه کنید که منظور من این نیست که امیرقاسمی انسانی پاک و منزه است، نه، در جامعه ی هنری لس انجلس، هیچکس نمی تواند پاک و منزه باشد، هر کدام به نحوی از انحا آلودگی دارند، اما اگر هنرمندان ما، منش و روش درستی داشتند، امیرقاسمی ها هرگز نمی توانستند که آن ها را وادار به نشستن بر روی صندلی آنکات کنند. امیدوارم متوجه ی منظورم شده باشید.ر
*
امیرقاسمی گوگوش را هم سرانجام به تپش می کشانید، اصلن شک نکنید، اما نه به این زودی، طول می کشید و باید دست به دامن خیلی ها می شد. اما من کار را برایش ساده کردم و این اتفاق زودتر از آن چه که باید بیقتد، افتاد. من با امیرقاسمی کاری نداشتم و اصلن اگر به مقاله های انتقادی من از امیرقاسمی توجه کنید می بینید که من آسمان و ریسمان را به هم بافته ام تا توانسته ام در ارتباط با گوگوش، بر ضد امیرقاسمی بنویسم.ر
*
اما همین مقاله ها و مقابله ی ساختگی من در برابر امیرقاسمی و واکنش نشان دادن خود امیرقاسمی در مقابل من در برنامه هایش، سبب شد که بار دیگر لجبازی خانم گوگوش گُل کند و از سر لجبازی به سمت امیرقاسمی و تپش برگردد و با این کارش باخت، گوگوش بازی را باخت و من بُردم. هوشیاری همیشه سبب برنده شدن است و لجبازی همیشه عامل باختن است.ر
*
من در همین جا از آقای علیرضا امیرقاسمی مدیر تلویزیون تپش، رسمن پوزش می خواهم و امیدوارم پوزش مرا بپذیرند. من از زمانی که حقیقت را فهمیدم، هیچ دشمنی با آقای امیرقاسمی ندارم، خودشان سال هاست که مرامی شناسند و حتا صدای مرا از پشت تلفن، بین صدها صدا تشخیص می دهند و خودشان هم تعجب می کردند که من چرا با ایشان درگیر شده ام. من به ناچار آن مطالب را در مورد آقای امیرقاسمی در ارتباط با گوگوش نوشتم، چند ماه این جنگ و جدال طول کشید اما عاقبت نتیجه داد.ر
*
آقای امیرقاسمی! اگر می دانستید که گوگوش به همین راحتی به سمت شما می آید هرگز دست به دامن داریوش نمی شدید تا او را وسیله ی آشتی کردن تان با گوگوش قرار دهید. آقای امیرقاسمی! هرگز فکر نمی کردید که آنسه باعث شود که گوگوش به سوی شما برگردد. اما این اتفاق افتاد و اینک مردم شما را برحق می بینند و گوگوش را مقصر.ر
*
امیرقاسمی نگفته بود که من هرگز با گوگوش کار نمی کنم، بنابراین هر لحظه حق داشت که به سمت گوگوش برود. اما خانم گوگوش علنن گفته بودند که هرگز با امیرقاسمی کار نخواهند کرد و اعتبار پنجاه ساله اش را به آن ها نخواهند فروخت. اما اعتبار پنجاه ساله را به ارزانی فروخت، چون اعتبار، اعتبار واقعی نبود. اعتباری بود که طی پنجاه سال از طریق دروغ و تظاهر و گریه و گرفتن دلسوزی مردم و شایعات چک و سفته و ازدواج و طلاق های جنجالی به دست آورده بود و چند ترانه ی ماندگار هم که اجرا کرد در برابر این همه جنجال آفرینی ها و دوز و کلک و دروغ به هیچ بود.ر
*
اگر خانم گوگوش اعتبار پنجاه ساله ی واقعی داشت، هرگز حاضر نمی شد به هیچ قیمتی آن را بفروشد، حتا برای لجبازی. پس بدانید که اعتبار واقعی نبوده است.ر
*
من هنوز هستم و تا آخرین لحظه هم گوگوش را رها نخواهم کرد. این همه گفتم اما هنوز چیزی گفته نشده. هنوز حرف های زیادی است که باید گفته شود و این حق مردم است که حقیقت را بدانند و چهره ی واقعی هنرمندشان را بدون نقاب ببینند.ر
*
هیچکس نمی خواهد در زندگی خصوصی خانم گوگوش مداخله کند. زندگی خصوصی حق گوگوش است و به کسی ربطی ندارد که ایشان چه می کنند و با چه کسانی رابطه دارند یا ندارند. این گونه مسایل فقط به خود گوگوش مربوط است. اما عوامفریبی و گریه کردن های ساختگی جلوی دوربین ، دروغ گفتن به مردم و فیلم بازی کردن ، وبلاگ زدن به بهانه ی این که می خواهم با فن هایم ارتباط برقرار کنم ، ابراز علاقه و عشق دروغین به مردم در جایی که به نفع اش هست ، درگیر کردن مسایل خصوصی و دعواهای شخصی با کار هنری و تظاهر در برابر مردم، مسایلی است که باید مطرح شود و مطرح خواهد شد. شک نکنید.
ر
*
*
آنسه
نُهم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*

Monday, January 26, 2009

باز هم دلکده

*
شب سیاهی کرد و بیماری گرفت
*
دیده را طغیان بیداری گرفت
*
*
همان گونه که در پُست پیشین اشاره کردم اگر دلکده نباشد وبلاگ رسمی خانم گوگوش هم نیست، به معنایی دیگر، اگر آنسه نباشد، گوگوش هم نیست، چرا که فایقه آتشین بر خلاف قولی که داده بود، از گوگوش خوب مراقبت نکرد و این مسئولیت بر دوش آنسه افتاد. بنابراین درحال حاضر، فقط آنسه است که می تواند گوگوش را به حرف بیاورد.ر
*
بعد از این که در پُست پیشین، به خانم گوگوش انگیزه دادیم که خبرهای مخفی کرده ی خود را یکی یکی رو کند، چند ساعت پس از مطلب دلکده، خانم گوگوش یکی دیگر از خبرهای مخفیانه ی خود را از صندوقچه بیرون آورد، اگر چه که خبر دستِ دوم است و پیش از این در دلکده منتشر شده بود همراه با عکس هنرمندان، اما باز هم خیلی خوب است که یک وبلاگ بسیار سطح بالا!!! این انگیزه را پیدا می کند که خبرهای دستِ دوم را منتشر کند. این است که می گویم فقط آنسه است که می تواند گوگوش را به حرف بیاورد.ر
*
یادتان که هست خانم گوگوش از زمانی که به لس انجلس رفت در چه سکوت مرموزی به سر می برد و خود را تافته ی جدا بافته می دید که نه باید با کسی حرف می زد، نه با مجری هیچ تلویزیونی گفت و گو می کرد، نه خبری از خود به هوادارانش می داد و به عبارتی خانم گوگوش به شدت تصور کرده بود که قرعه ی ملکه گی روم به نام شان خورده است. ر
*
بعد که متوجه شدند از ملکه گی و تاج وتخت در شهر فرشتگان بی بال خبری نیست و نام و نشان ملکه را پیش از ایشان، کسی دیگر ربوده و ملکه ی صحنه ها شده است و ایشان سرش بی کلاه مانده، روش دیگری را پیش گرفت، اما سال ها سکوت طلایی!! کار خود را کرده بود و هیچ گونه انگیزه ای برای خانم آتشین ِ نازنین ِ مه جبین باقی نگذاشته بود که دردنیای واقعی که هیچ، حتا در دنیای مجازی اینترنت هم خودی نشان بدهد، مضافن بر این که ایشان از اینترنت زیاد هم خوشش نمی آمد و خُب، این معضل مهمی بود که به همین سادگی حل نمی شد.ر
*
خیلی خوش حالم که به خانم گوگوش کمک کردم و به ایشان انگیزه دادم که بتواند با این معضل بزرگ دست و پنجه نرم کند و خودی نشان بدهد و خبرهای مخفی شده ی در صندوقچه مانده را با هواداران خود قسمت کند. ر
*
در واقع خانم گوگوش از خیلی وقت پیش، همان زمانی که دلکده عکس همکاران قدیمی ایشان را گذاشت و گفت که ایشان با همکاران تماس بگیرد، اما مخفیانه، چنان که هیچکس نفهمد، ایشان تماس هایش را گرفته بودند و مخفیانه و آن چنان که هیچکس نفهمد، ولی از بخت بد، آنسه فهمید و داستان ِ مخفیانه و هیچکس نفهمد لو رفت و تبدیل به خبر دست دوم شد.ر
*
خبری که خانم گوگوش بعد از انگیزه گرفتن از دلکده، بر روی وبلاگ بسیار زیبا و شیک شان!! گذاشته، در واقع خبر تازه ای نیست، و از همان تماس های مخفیانه و هیچکس نفهمدِ چندین ماه پیش است. خانم ها! آقایان! این آنسه است که می تواند گوگوش را به حرف بکشاند واو را وادار کند که خبرهای مخفیانه و هیچکس نفهمد را به اطلاع هواداران بسیار نابغه ی خود برساند.ر
*
به راستی جای بسی خوش حالی است که این همه تلویزیون و رادیو و نشریه در لس انجلس نتوانسته بودند در این سال ها از خانم گوگوش حرف بکشند و فقط آنسه با یک وبلاگ توانست قفل دهان خانم گوگوش را بشکند و او را از تاریکی سکوت دهشتناکش نجات بدهد.ر
*
مهم نیست که گوگوش با چه کسی یا چه کسانی کار می کند، مهم این است که به حرف آمده است و مبارک است این زبان و دهان نو ، که آن را مدیون آنسه است.ر
*
*
*
باز هم چند کلمه خطاب به خانم گوگوش
*
*
نازنین ِ مه جبین! حالا که به شما کمک کرده ام که از تاریکی سکوت به در آیید و زبان بگشایید، لطفن از این موقعیتی که نصیب تان شده، سوء استفاده نکنید که این کار، کار بسیار ناپسندی است. من فایقه آتشین نیستم که بی خیال ِ گوگوش شوم و او را از کارهای ناپسند بر حذر نکنم، من آنسه هستم و حتمن کارهای نه چندان درست تان را به شما گوشزد خواهم کرد.ر
*
مادر جان! صبح که از خواب بیدار شدی، در آینه چه دیدی که این چنین تاختن آغازیدی؟؟ یعنی چه که شما پُل گشته ای برای رسیدن حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز به یکدیگر؟؟؟؟ این حرف ها چیست که می گویی؟؟ شما تازه چند سال است که به شهر فرشتگان رفته ای و این دو هنرمند گرامی سی سال است که در خارج ازایران اقامت دارند، یعنی به نظر شما حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز سی سال منتظر مانده بودند که شما بیایید و آن ها را به هم مرتبط کنید؟؟؟
*
خانم گوگوش! پیش از آن که حرفی بزنی، کمی برگرد و به پشت سرت نگاه کن! ببین پیش از این چه گفته بودی! شما که در بدو ورودت به دنیای غیر ایرانی، با یاری مسعود کیمیایی، یار دیرینه ی سعید امامی ، همه ی این همکاران را مبتذل ساز و مبتذل خوان و گوسفند نامیدی، اینک پُل گشته ای برای همکاری مجدد دو مبتذل ساز؟؟ شما؟؟؟؟؟ چرا حرف های خنده دار می گویی مادرجان؟؟؟؟
*
همکاران تان بسیار بزرگوارند که شما را بخشیدند، اما لطفن دیگر شما از اخلاق نیک این هنرمندان سوءاستفاده نکن. با یک عکس قدیمی که مربوط به دوران طلایی فعالیت هنری شماست که دیگر هرگز تکرارنخواهد شد، برای برانگیختن احساسات مردم، سوء استفاده نکن، این کارت بسیار ناپسند و نامردمانه است.ر
*
حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز هنرمندانی هستند که به واقع در این سی سال زندگی و کار هنری در غربت، زحمت و سختی زیادی را متحمل شده اند. آن زمان که شما به همراه صبیه ی مکرمه ی جناب رفسنجانی در سونا و استخر معروف خوش می گذراندید و همپای منقل معروف کیمیایی نیز بودید، این هنرمندان زحمتکش، در غربت موسیقی پاپ را زنده نگه داشتند. این همه زحمت کشیدند که شما از گرد راه نرسیده ، آن ها را به یک اشاره تبدیل به گوسفند کنی!!! چه بزرگوارند که شما را بخشیدند.ر
*
گوگوش جان! ببین در اتاقت که به اندازه ی یک تنهایی ست(1) چه گونه مجبور شده ای پس از آن همه بی احترامی، دوباره به همین هنرمندان به قول خودت مبتذل ساز مراجعه کنی!!! ببین که به جای آن دو هنرمند، چند هنرمند را جایگزین کرده ای!!!! ر
*
مادر جان! ببین چه گونه مجبور شدی که بر خلاف حرف گذشته ات که گفته بودی من اگر با همکاران قدیمی کار کنم که کار تکراری می شود و جذابیتی نخواهد داشت، دوباره به همان همکاران قدیمی پناه بردی ... این خاصیت تنها ماندن است که انسان را به کسانی می رساند که پیش از این در مقابل شان، جلوی بینی اش را می گرفت.ر
*
با هر که می خواهی کار کُن نازنین، اما این همه دروغ نگو، تظاهر نکن، به همه ی مقدسات سوگند، دروغ گفتن یک هنرمند آن هم در آستانه ی شصت سالگی، کاری بس بسیار ناپسند و ناروا است، آسیب این دروغ گفتن ها به خودت می رسد مادر جان! ... آگاه باش که مردم این زمان، مردم قدیم نیستند که مظلوم نمایی ها و دروغ های شاخدار شما را باور کنند و هیجان زده شوند یا برای شما دل بسوزانند.ر
*
مادرجان! برای بیرون کشیدن خبرهای صندوقچه ای، نیازی به نوشتن کمدی-درام نیست، فقط خبرها را رو کنی کافی است. شما نه کمدی نویسی و نه درام نویس، بنابراین نقش بازی نکن!!! مراقب باش خانم گوگوش که اگر مراقب نباشی و همچنان به دروغزنی ادامه بدهی از آن سوی بام به زمین خواهی افتاد. اگر باز هم بخواهی از کلمات دروغ استفاده کنی ، فایقه آتشین که نیست، آنسه هم دیگر از شما مراقبت نخواهد کرد. پس همیشه راست بگو که راستگویی والاترین خصلت انسان است. اول انسان باش و راستگو و درستکار و بعد هنرمند.ر
*
*
آنسه
هفتم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*
*
شماره ی یک) از شعر فروغ بانو - تولدی دیگر
عنوان مطلب : فروغ بانو

Sunday, January 25, 2009

درودی دوباره

*
من ریشه های تو را یافته ام
*
*
چند روزی برای انجام یک آزمون، وبلاگ دلکده را به طور موقت تعطیل کردم. آزمون انجام شد و نتیجه ی آن، این که در این چند روزی که از دلکده خبری نبود، وبلاگ خانم گوگوش هم آپدیت نکرد و در مسیر ماجراهای قبلی، این آزمون ثابت کرد که خانم گوگوش برای آپدیت کردن وبلاگ شان از دلکده ایده می گیرد و پُست های وبلاگش، بازتاب مطالب دلکده است، بنابراین وقتی که دلکده نبود، ایشان هم حرفی برای گفتن نداشتند. این داستان برای خودم مبرهن بود، اما خواستم به چند تن از دوستان هم ثابت کنم که آن ها نیز در کمال حیرت به حرف من رسیدند.ر
*
اصولن خانم گوگوش که بنا به گفته ی خودش، هیچ علاقه ای به اینترنت نداشت، وبلاگ شان را فقط به دلیل رویارویی با دلکده تاسیس کردند. انجام چنین عملی از سوی یک هنرمند صاحب نام، جای خوش حالی و حیرت دارد، درست مثل این است که من هم برای رقابت با خانم گوگوش، خواننده بشوم!!! اما بهتر آن است که هر کسی به کار خودش برسد زیرا دست اندازی در اموری که انسان در آن تجربه و مهارتی ندارد، جز این که او را زیر سوال ببرد، نتیجه ای در پی نخواهد داشت.ر
*
همه دیدید بعد از این که بخشی کوتاه از نامه ی مهرداد آسمانی بر دلکده قرار گرفت، آقای فرید زلاند نیز دوان دوان نامه ای تهیه کردند که انشای خود ایشان هم نبود و کسی دیگر قلم زده بود و بسیار شتابان و لاحول گویان نامه را در وبلاگ خانم گوگوش قرار دادند که مبادا از قافله عقب بمانند. این یکی از ایده هایی بود که خانم گوگوش از وبلاگ دلکده گرفت... ر
*
اما وقتی که دوستان همراه دلکده، در پیام هاشان به این کار مقلدانه اشاره کردند، هنوز چند ساعتی نگذشته بود که نامه ی رسمی آقای زلاند به بخش پایینی وبلاگ راهنمایی شد و به جای آن، دو پُست کاملن بی محتوا و مصلحتی بر روی وبلاگ خانم گوگوش قرار گرفت. حال ببینید تا چه حد تحت تاثیر دلکده هستند!!! یعنی این که برای نامه ی آقای زلاند پشیزی ارزش قایل نشدند و بعد از چند ساعت که از انتشار آن گذشته بود، نامه ی بینوا را به سمت پایین وبلاگ راندند.ر
*
البته برای من که جای هیچ حیرتی وجود ندارد، عنوان کردن این مسئله به این دلیل است که مخاطبان گرامی دلکده نیز به این مسایل دقت کنند، اگر چه که با توجه به ایمیل هایی که می گیرم، می دانم که خیلی ها بر این مسایل دقت نظر دارند. گفتم که برای من این کار، یعنی پایین فرستادن نامه ی آقای زلاند، چند ساعت پس از انتشار، اصلن حیرت انگیز نیست، چون من دقیقن می دانم که خانم گوگوش، جز برای خودش، برای احدی ارزش قایل نیست.ر
*
البته آقای زلاند هم حق شان است که نامه شان پس از انتشار چند ساعته، از دور خارج شود و ارزشی برای آن قایل نشوند. تا ایشان باشند که برای خوشامد خانم گوگوش، دوان دوان به سراغ نامه نگاری مقلدانه نروند.ر
*
از سویی دیگر، مدیر یکی از تلویزیون ها که در این ماجرا نه سر پیاز است و نه ته پیاز و بیخودی بال بال می زند، در برنامه ی یک طرفه اش که فقط خودش جلوی دوربین می نشیند و هر چه دل تنگش می خواهد می گوید، در یکی از برنامه ها ناگهان به داستان های اینترنتی رسید و این که بعضی از طرفداران که گوگوش جواب ایمیل شان را نداده بود با او دشمن شده اند!!!!ر
*
البته دستمال نو را به آقای مدیر تلویزیون تبریک می گویم، اما محض اطلاع ایشان که آدم فوق العاده نا آگاهی هستند بگویم که خانم گوگوش تا بدین لحظه هیچ ایمیل آدرسی به هواداران خود نداده است که کسی بخواهد به او ایمیل بزند و ایشان بخواهد جواب بدهد یا ندهد!!! مدیر نابغه با این که خودش این موضوع رامی داند، اما به دلیل ناشیگری وبیش تراز آن،غیبت حافظه، چنین موضوع خنده داری را جلوی دوربین مطرح می کند بدون این که فکر کند که مردم چه قدر به این حرفش خواهند خندید... ایشان فکر می کند که مردم هم به مانند خودش، حافظه شان را از دست داده اند.ر
*
این که می گویم غیبت حافظه، دقیقن درست است چون جناب مدیر حافظه اش یاری نمی کند به یاد بیاورد که خودش جلوی دوربین گفت که خانم گوگوش برای این که با هواداران خود روبرو نشود که مجبور به امضا دادن و عکس گرفتن نباشد، بعد از اجرای برنامه از روی استیج یکراست به داخل اتومبیلی که برای بردن ایشان آماده بود، می رفت تا به هتل برسد. خود جناب مدیر گفت که خانم گوگوش هیچ گونه احترام و ارزشی برای هواداران شان و برای مردم قایل نیست... چه قدر خوب است که آدم حافظه ی خود را از دست ندهد، آلزایمر آقای مدیر درد بدی است.ر
*
از سویی دیگر همین آقای مدیرنابلد و دستمال به دست، گفتند که چون همکاری خانم گوگوش و مهرداد تمام شده، این اینترنتی ها به هواداری از مهرداد با گوگوش دشمنی می کنند... واویلا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ر
*
گفتم که آقای مدیر حافظه ی خود را از دست داده. لازم به گفتن نیست که پیش از هر کسی، من عکس همکاران خانم گوگوش را در دلکده گذاشتم و نوشتم چه خوب است که خانم گوگوش با این همکاران تماس بگیرند و همکاری کنند، خانم گوگوش هم همین کار را کردند و من نمی دانم جناب مدیر این وسط چه کاره است و چه می گوید؟؟؟
*
آقای مدیر بی حافظه! شما اصلن داخل این بازی نیستی، در این داستان اصلن نام شما نیست چون داخل بازی نیستی، می دانم که خیلی دلت می خواهد در این ماجرا باشی، اما نیستی، بنابراین بیهوده بال بال نزن که بیش از این سنگ رو یخ می شوی.ر
*
جالب این جاست که جناب مدیر بی حافظه، آن قدر با شهامت!! است که در خفا ژست تهدید گرانه به خود می گیرد... گفتم که دستمال نو مبارک باشد... به زودی به شما خواهم گفت که ایشان در صندوقخانه اش چه تهدیدات مهیب و محیرالعقولی فرمودند... داستان با نمکی است و شنیدن دارد.ر
*
جناب مدیر به تازگی بوی آگهی کنسرت مشترک و پول به مشام اش خورده و حال اش دگرگون شده و اقدام به خرید دستمال نو کرده است و گرنه ایشان نه از هیچ هنرمندی خوش اش می آید و نه دوست می دارد که سر به تن هیچ هنرمندی باشد، برای آقای مدیر بی خاصیت، تنها چیزی که مهم است دلار است و دلار است و دلار ... خود هنرمندان هم این موضوع را به خوبی می دانند.ر
*
و در انتها، خطاب به خانم گوگوش! دلکده باز است، تشریف بیاورید ایده بگیرید. نترسید، به کارتان ادامه بدهید زیرا که من ریشه های تو را یافته ام. من نیز به پیروی از شاملوی بزرگ در گذرگاه نسیم و باران و سایه، سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام و غافلان از این سرود، هیچ نمی فهمند.
ر
*
*
*
آنسه
ششم بهمن ماه 1387 خورشیدی
***
*
عنوان مطلب : احمد شاملو

Sunday, January 18, 2009

نامه ی مهرداد آسمانی

*
نامه ی مهرداد به مجله ی اپیزود
*
*
*
*با سلام خدمت سردبیر محترم مجله ی زیبا و خواندنی«اپیزود» خانم آنسه امیری و همکاران محترم تان.ر

مستقیم به اصل مطلب می پردازم که چرا تصمیم گرفتم چند خطی صادقانه و بدون رودربایستی برای شما بنویسم. در حقیقت این چند خط را برای تمام کسانی که اهل اینترنت هستند و خبرهای هنری را از طریق اینترنت دنبال می کنند و در ذهن شان سوالات بی جواب در رابطه با مهرداد آسمانی -با توجه به شایعاتی که این روزها نقل تمام مجالس شده است- دارند، می نویسم.ایمیل های فراوان می گیرم که همه سوال دارند، همه یا نگران اند، یا خوش حال.ر

شش سال همکاری مشترک ام با هنرمند گرامی و ارزشمند سرزمین مان، پُر سر و صدا و هیجان انگیز بود که مدتی ست به پایان رسیده و البته احترام و قدردانی از زحمات ایشان، هرگز به انتها نخواهد رسید و بدانید عدم این همکاری، ذره ای در آینده ی کاری ایشان تاثیر نخواهد داشت، چه بسا باعث موفقیت های بیش تری نیز باشد...ر

متن کامل نامه ی«مهرداد آسمانی» هفته ی آینده، در شماره ی سی ام مجله ی اپیزود به تاریخ پنجم بهمن ماه منتشر خواهد شد.ر
*
*
سی ام دی ماه 1387 خورشیدی
*

Tuesday, January 13, 2009

کنسرت مشترک گوگوش و داریوش

مهرداد
*
گوگوش & داریوش
*
*
*
چند وقتی است داستان سکوت مهرداد مورد پرسش واقع شده و در پیام های دلکده و نیز در ایمیل هایی که گرفته ام، در این مورد سوال شده که چرا مهرداد سکوت کرده است؟
*
راستش من هم فکر می کردم که مهرداد سکوت کرده و از این بابت حیرت زده بودم چون با توجه به گذشته، می دانستم که مهرداد کسی نیست که اهل سکوت باشد، به همین دلیل مدتی قبل، در مورد سکوت اش مطلبی در دلکده نوشتم که می توانید ببینید. الان که فکر می کنم می بینم که اصلن سکوتی در کار نیست و من اشتباه می کردم که تصور می کردم مهرداد سکوت کرده. وقتی به گفت و گوی مهرداد و گفت و گوی خانم گوگوش در مجله ی جوانان دقت می کنم، می بینم که مهرداد سکوت نکرده و همه ی حرف هایش را در آن گفت و گو گفته است.ر
*
اگر به یاد داشته باشید مهرداد در گفت و گو با مجله ی جوانان چند مورد را مطرح کرد. یکی از آن موارد ایجاد خانه ی هنرمندان بود با پرچمداری خانم گوگوش، مورد بعدی در مورد همکاران قدیمی خانم گوگوش بود که مهرداد پیشنهاد کرده بود که با همکاران قدیمی شان کار کنند و حتا نام نیز برده بود و مورد دیگر، پیشنهاد مهرداد برای کنسرت مشترک گوگوش و داریوش بود.ر
*
به باور من گفت و گوی مهرداد با مجله ی جوانان و حرف هایی که مهرداد در این گفت و گو مطرح کرد، یک کلید رمز دارد، من با چند بار خواندن این گفت و گو و دقت بر روی آن، این کلید را پیدا کرده ام، شما نیز اگر این گفت و گو را نخوانده اید و یا به آن دقت نکرده اید حتمن آن را با دقت بخوانید و به ویژه بخش آخر حرف های مهرداد را با تامل بیش تری بخوانید. البته روزی در آینده ی بسیار نزدیک، من این گفت و گو را تفسیر خواهم کرد.ر
*
گفت و گوی مهرداد با مجله ی جوانان را می توانید در لینک زیر ببینید:
ر

*
*
و اما خانم گوگوش... اگر گفت و گوی خانم گوگوش را در مجله ی جوانان بخوانید، می بینید که ایشان هم عینن گفته های مهرداد را تکرار کرده اند: ایجاد خانه ی هنرمندان که البته با توجه به مطلبی که در مجله ی اپیزود در این مورد منتشر شده بود، سخن خود را کمی گسترده تر کردند و تلاش کرده بودند که چنین جلوه بدهند که ایجاد خانه ی هنرمندان به شکلی که مهرداد پیشنهاد کرد، از ابتدا ایده ی خودشان بود که باز هم مطلبی را در دلکده در این مورد خواندید که ایده ی خانم گوگوش که در گفت و گوی شان با آقای فرهنگ فرهی مطرح کرده بودند، ایجاد خانه ی هنرمندان نبود بلکه تاسیس انجمن فرهنگی گوگوش بود. در واقع تاسیس خانه ی هنرمندان با پرچمداری خانم گوگوش ، پیشنهاد مهرداد بود.ر
*
باز هم اگر گفت و گوی خانم گوگوش را در مجله ی جوانان دنبال کنید می بینید که ایشان نیزاز همکاری با همکاران قدیمی شان حرف زده اند، همان حرف هایی که مهرداد گفته بود با این تفاوت که خانم گوگوش بر خلاف همیشه که در مورد هیچ کدام از همکاران شان هیچ چیز نمی گفتند، به صراحت عنوان کردند که به همه گوش می دهند!!! یعنی این که ترانه هایی که به وسیله ی همکاران شان اجرا می شود را می شنوند و کامران و هومن و آرش را نیز از میان جوان ترها می پسندند!!!ر
*
بنابراین می بینید که مهرداد سکوت نکرده، این طور به نظر می آید که مهرداد در همان گفت و گوی مجله ی جوانان، به اندازه ی چند ماه حرف زده و حرف های ایشان نیز توسط خانم گوگوش در گفت و گوی شان با جوانان تکرار شده، یعنی این که خانم گوگوش همه ی پیشنهادات مهرداد را پذیرفته اند. بنابراین مهرداد باید الان بیاید چه بگوید؟؟ مهرداد چند پیشنهاد داد که مورد قبول قرار گرفت و آن چه که اهمیت دارد نیز همین است.ر
*
اما پیشنهاد مهرداد برای برگزاری کنسرت مشترک گوگوش و داریوش نیز مورد قبول واقع شده است و همه ی ما مدتی دیگر، که این مدت طولانی هم نیست، شاهد برگزاری کنسرت با شکوه گوگوش و داریوش خواهیم بود، یعنی چند وقتی که بگذرد می توان آگهی این کنسرت ها را از تلویزیون ها دید.ر
*
امیدوارم به کسی برنخورد که چرا دلکده این خبر را نوشت!!! به هر شکل وقتی خبر همکاری خانم گوگوش با همکاران قدیمی و نیز خبرهمکاری ایشان با بابک امینی در دلکده درج شد، گویا دلخوری جانانه ای پیش آمد، آن چنان که کار به وبلاگ نویسی کشید!!! اما کار ما همین است، تلاش برای دریافت خبر موثق و انتشار خبر، بنابراین دلخوری ندارد. من حیرت می کنم خانم گوگوش که این همه سال در کار هنری هستند و این همه نشریات در مورد ایشان و کارشان خبرهای تازه و حتا شایعات رنگارنگ چاپ می کردند مگر از ایشان اجازه می پرسیدند؟
*
*
و حالا سخنی مهم با خانم گوگوش
*
خانم گوگوش عزیز، همان گونه که همه می دانند هیچ کدام از بندگان خدا بدون عیب و ایراد نیستند، هر انسانی اشکالات مخصوص به خود دارد، پرسش من ازشما این است که : آیا شما انسان بی عیب و ایرادی هستید؟؟ شما به عنوان یک هنرمند، هیچ اشکالی ندارید؟ بی عیب و بی نقص؟؟؟؟
*
حتمن پاسخ تان این است که نه، بی عیب نیستم ... خانم گوگوش! پس چرا وقتی بعضی اشکالات شما مطرح می شود، سبب ناراحتی تان می گردد؟ ممکن است دیگران عکس العمل شما را نبینند و تصور کنند شما سکوت کرده اید، اما من که می بینم ... شاید بعضی های دیگر نیز ببینند، چنان که دیده اند و با من هم در میان گذاشته اند ... ناراحتی ندارد که عزیز من. البته شاید هم یکسره تقصیر شما نباشد و مقصر اصلی، جامعه ی ماست که جامعه ی نقد شده ای نیست. اما شما به عنوان یک هنرمند دستِ کم باید به انتقادها گوش کنید و ناراحت نشوید، درست مثل هنرمندان امریکایی.ر
*
اگر چنین کاری نکنید و تصور کنید که به عنوان یک انسان و یک هنرمند، هیچ عیب و ایرادی ندارید و مثل حالا در مقابل انتقاد عکس العمل منفی نشان بدهید، مشخص می شود که فایقه آتشین از گوگوش خوب مراقبت نکرده است و این اصلن خوب نیست، چون فایقه آتشین در حضور همه گفته بود که از گوگوش مراقبت می کند، به یاد دارید؟؟ اگر به یاد ندارید به این لینک سر بزنید:ر
*
*
*حالا اگر باز هم شعار این حرف های مهرداد است را سر نمی دهید واگر برای فرار از واقعیات، با ذکر نام مهرداد نمی خواهید همه ی این ماجراهایی که می دانید واقعیت دارد را لوث کنید، به شما می گویم که چرا من هیچ از خودم ندارم!!! درست مثل پنج سال همکاری شما با مهرداد که همه چیز زیر نظر مهرداد بود!!!! اما با صراحت و صداقت می گویم خانم گوگوش عزیز! این منم که حرف می زنم: آنسه ... و فکر می کنم شما در این سال ها مرا خوب شناخته اید و خوب می دانید که انسانی بسیارجدی هستم وهر چه که می گویم و می نویسم، حرف های خودم است و به همین دلیل نیز نسبت به من عکس العمل نشان می دهید.ر
*
مورد دیگر این است که به نظر من و همه ی هواداران شما، داریوش جایگزینی بسیار مناسب برای مهرداد است، هم از نظر سابقه ی هنری و هم طرفداران بی شمار و هم شناخت محیط هنری، از همه لحاظ جایگزینی بسیار مناسب است و این گونه به نظر می رسد که مهرداد نیز به دلیل علاقه ای که به سرنوشت کار هنری شما داشته، همکاری شما و داریوش را پیشنهاد کرده است.ر
*
مثل همیشه خیلی رُک و راست می گویم که با توجه به اتفاقاتی که در این چند ماه رُخ داد و دیگر مانند سابق، رسمن پشتیبانی ندارید و خودتان باید مراقب کارتان باشید، به نظر می رسد که راهی جز قبول همکاری با داریوش ندارید. شما شاید بتوانید به تنهایی یک کنسرت در دوبی اجرا کنید که این کار را خواهید کرد، اما باقی شهرها را به این سادگی نمی توانید به تنهایی کنسرت اجرا کنید و برای ادامه ی راه، چاره ی دیگری جز همکاری با داریوش ندارید. البته داریوش هم شرایط حاکم بر اوضاع کاری شما را درک کرده و حتمن برای تان شرط و شروطی خواهد گذاشت و بی گدار به آب نخواهد زد.ر
*
دست اندرکاران می گویند که داریوش در این سال ها در غربت ثابت کرده که از هوش بسیار بالایی برخوردار است و حرفه اش را به خوبی می شناسد و از سویی دیگر نیز می داند که این کنسرت ها به سود هر دو طرف خواهد بود.ر
*
دلکده همیشه پشتیبان هنرمندان مسئول و متعهد بوده و هست. به همین دلیل همیشه از داریوش به عنوان هنرمندی متعهد یاد کرده است. امید که شما نیز در کنار داریوش عزیز، تعهد به مردم و سرزمین تان را تمرین کنید و به نتیجه ی دلخواه خودتان و مردم برسید.ر
*
اگر می گویم به زودی شاهد آگهی کنسرت مشترک شما و داریوش خواهیم بود به همین دلیل است که فکر می کنم هیچ راه دیگری به جز قبول این همکاری ندارید و این فقط پیش بینی دلکده است و شک ندارم که به انجام خواهد رسید. من پشت سرتان حرف نمی زنم، علنن دارم به خودتان می گویم چون شهامت گفتن حرف هایم را دارم.ر
*
در زمانی که با مهرداد روی صحنه می رفتید ترانه هایی که اجرا می کردید همسِن و سال آواز خوانی بود که با شما اجرای برنامه می کرد. ترانه هایی که خاطرات چهل ساله ی مردمی ست که با آن ها زنده گی کرده اند و با شنیدن این ترانه ها به وجد می آمدند که در همین جا باید به سازندگان آن همه آثار ماندگار درود بسیار فرستاد. پس کارتان راحت تر بود. اما یادتان باشد در کنار داریوش که او هم مثل شما بخشی از حافظه ی تاریخی موسیقی ایران است، کار دشوارتر خواهد بود. ترانه های قدیمی و خاطره انگیز داریوش، کفه های این ترازو را کاملن مساوی نگه می دارد و آن زمان است که مردم قضاوت خواهند کرد که روی صحنه چه می گذرد.ر
*
البته شک ندارم که هدف هیچ کدام تان، برتری بر دیگری نیست، اما جلوی این مقایسه را هم نمی توان گرفت.ر
*
با آرزوی موفقیت برای کنسرت های مشترک و صد البته با همان هدفی که خودتان در گفت و گو با مجله ی جوانان صریحن به آن اشاره کردید، تاسیس خانه ی هنرمندان.
ر
*
*
آنسه
بیست و پنجم دی ماه 1387 خورشیدی
*
*
مخاطبان گرامی! لطفن برای درج نظرات تان روی کلمه ی«کامنت» کلیک کنید.ر