دلکده‌ی آنسه

Saturday, January 26, 2008

از طرف نوید شادپور برای کسرای عزیز

*
به من پناه دِه ، ای عشق
*
به من که باختم امشب
*
تمام قافیه ها را
*
*
**
پر از غروب شده ام

*
وا کنید پنجره ها را

*
که آفتاب بروبد غبار آیینه ها را

*
در این سکوت لبالب

*
به من پناه ده ای عشق

*
به من که باختم امشب

*
تمام قافیه ها را

*
امید داشتم اما شتاب حادثه نگذاشت

*
که وقف چشم تو باشم تمام ثانیه ها را

*
به خط آه

*
به لحن عزا

*
به لهجه ی غربت

*
به سبک گریه نوشتم

*
کتاب مرثیه ها را

*
در این همیشگی باد

*
کجاست آتش فریاد

*
که تا همیشه بسوزد

*
سکوت حنجره ها را

*
چه سرنوشت غریبی

*
دلم گرفته برایت

*
*
از طرف : نوید شادپور

*
گروه گوگوش آرت
**
یکشنبه هفتم بهمن ماه 1386 خورشیدی
*

*
------------------------------------
*شعر - احمد شاملو

کسرا محرابی

*
*
مجال
*
بی رحمانه اندک بود و
*
واقعه
*
سخت
*
نا منتظر
*
*
*
*
*در اوج ناباوری
*
کسرا ی نازنین مان را از دست دادیم

کسرا ی بیست ساله
*
یگانه پسر خانواده ی نازنین اش
*
*
یار و همراه عزیزمان در گروه گوگوش آرت
*
*
کسرا ی همیشه عاشق
*
*عاشق راستین خانم گوگوش
*
**
کسرا ی سوگند خورده به عشق
**
در سانحه ی تصادف اتومبیل در خیابان ولی عصر تهران ، یاران اش را در گروه گوگوش آرت تنها گذاشت ... آخرین حرف های کسرا در لحظات پیش از تصادف ، شوق رفتن اش به کنسرت خانم گوگوش در دوبی بود.ر
*
**
دیگر ایمیل های مهرآمیز کسرای عزیزمان را در گروه نخواهیم دید...ر
*
اما یادش همواره با ما خواهد بود
*
با آرزوی صبر و تحمل برای خانواده ی گرامی «کسرا» و به ویژه مادر داغدارش و همه ی یاران اش در گروه گوگوش آرت

آنسه - رُزا - مریم - نوید – شهرزاد - مهرداد غفاری - سیامک - شکوفه - شیما - مرضیه - هجرت - عادل - آرینا - فرینوش - شهده - عماد - سارا و همه ی یاران و همراهان در گروه گوگوش آرت

*
سایت حرف
*
وبلاگ دلکده
*
*
وبلاگ گوگوشیما
*
وبلاگ شکوفه
*
*
*
**
*
*
یکشنبه هفتم بهمن ماه 1386 خورشیدی
*

Sunday, January 20, 2008

فراخوان ایرج جنتی عطایی - صدای امریکا

*
فراخوان ایرج جنتی عطایی
*
دیشب و امشب در برنامه ی «خبرها و نظرها» ر
*
صدای آمریکا
*
*
*
برای اطلاعات بیش تر به سایت «ایرج جنتی عطایی»ر
مراجعه فرمایید:ر
*
*
*
*
گفت و گوی «دویچه وله» با «ایرج جنتی عطایی»ر
*
ر«ایرج جنتی عطایی» ترانه‌سرای نامدار ایرانی فراخوانی را در سایت خود برای آزادی دانشجویان زندانی منتشر کرده. وی هدف از این فراخوان را حساس کردن هنرمندان ایرانی خارج کشور ، نسبت به جنبش های حق‌‌‌طلبانه داخل ایران عنوان می‌کند:
ر
*
متن کامل این گفت و گو
*
*
*
آنسه ... سی ام دی ماه 1386 خورشیدی
*

Friday, January 18, 2008

پاسخی پیش از پرسش

**
اول پاسخ ، دوم پرسش
*
*
بعد از برگزاری کنسرت های گوگوش و مهرداد در اروپا ، گزارش های متعددی از این کنسرت ها بر روی اینترنت آمد ... بیش تر گزارش ها را خوانده ام و از نظر من بیش تر این گزارش ها ، گزارش حرفه ای نبودند ، حتا بعضی ها نیمه حرفه ای هم نبودند ... مثل این است که هر کسی نظر خود را نوشته است در حالی که گزارش کنسرت به معنای نظریه ی شخصی نیست ... از این نیز که بگذریم برخی از گزارش ها به واقع خنده دار بود ، حتا گزارشگر!!! در مورد دوست دخترش و این که چه گونه دست های او را در دست گرفته بود نیز داد سخن داده که به واقع حیرت انگیز است !!!ر
*
برخی گزارش ها نیز بیش تر در مورد لباس های خانم گوگوش و مدل موهایش و رنگ کفش هایش بود و این که گوگوش بر روی صحنه آمد در حالی که لباس مثلن قرمز به تن داشت ، پشت لباس بند داشت و جلوی لباس چین داشت ، چند ترانه خواند و بار دیگر که آمد همان لباسی که در کداک پوشیده بود را بر تن داشت ، لباس بعدی سفید بود که آن را هم در کنسرت مثلن میامی پوشیده بود والهی که من قربانش بروم و وای که چه رقصیدنی ، وقتی کج کلاه خان و نمیاد را می خواند چه قدر قشنگ می رقصید ، الهی من بمیرم براش و ... ر
*
یعنی به واقع نوشته ای خنده دار ، و فکر کنید این نوشته ها که در واقع بیش تر به نامه ی فدایت شوم شباهت دارد را با نام گزارش کنسرت بر روی اینترنت گذاشته اند ... واویلا !!!!ر
*
از گزارش های خنده دار که بگذریم ، گزارشی دیدم از کنسرت گوگوش و مهرداد در آلمان ... گویا این گزارش را خانمی به نام «اختر قاسمی» نوشته بود و خود را نیز خبرنگار معرفی می کرد.ر
*
البته این گزارش نیز ، گزارشی حرفه ای نبود و از کسی که خود را خبرنگار معرفی می کند ، نوشتن چنین گزارشی بعید است ... به هر شکل ، در انتهای این گزارش ، مطلبی توجه ام را جلب کرد و آن این که یک پرسش توسط خانم خبرنگار مطرح شده بود ... خود ایشان تصور می کنند که پرسش شان بی پاسخ مانده است ، در حالی که خودشان در بند ماقبل آخر گزارش ، به پرسش خود پاسخ داده اند ... یعنی اول ایشان پاسخ را نوشته اند و بعد پرسش را مطرح کرده اند.ر
*
بخش آخر گزارش خانم «قاسمی» که پرسش مطرح شده است را با قلم و رسم الخط خودشان در این جا می آورم :ر
*
چند ماه پيش وقتی که خبر دار شدم در ماه دسامبر کنسرت گوگوش د رآلمان هست سعی کردم تا با برنامه گذاران کنسرت (آقايان غياثی ، اخوان و قره گُزلو) تماس بگيرم تا وقتی برای مصاحبه با خانم گوگوش بگيرم و جای مخصوص خبرنگاران را رزرو کنم تا از نزديک بتوانم عکس بگيرم وگزارشی کامل برای هم ميهنانی که در کنسرت حضور نداشتند تهيه کنم که بالاخره در کنسرت داريوش و منصور موفق شدم با برنامه گذاران در اين باره صحبت کنم.ر
*
آنها متاسفانه گفتند: خانم گوگوش به هيچ خبرنگاری اجازه ملاقات نمی دهد!! من از اين جواب خيلی تعجب کردم وقتی علت را پرسيدم فقط گفتند در قرار داد ما چنين نوشته و متاسفانه جايی برای خبرنگاران نداريم! اين برخورد را که در طی ساليان کار متاسفانه فقط با هموطنان ايرانی تجربه کردم را نتوانستم پاسخی برايش بيابم.ر
*
در جامعه آلمانی و اروپايی که من کارحرفه ای را با آنها آغاز کردم خبرنگاران هميشه از احترام ويژه ای برخوردارند و وقتی خبرنگاری برای تهيه گزارش با مسئولين تماس می گيرد، او نيازی به توضيح و بحث ندارد و می تواند تيکت مخصوص خبرنگاری را در محل برنامه تحويل بگيرد.ر
*
در دنيای امروز که دنيای مبادله اخبار است، دنيای مبادله فرهنگ ها، سوال من اينست که چرا خانم گوگوش که از محبوبيت بی نظيری در جامعه اش برخورد است وحشت از حضور خبرنگاران دارد؟ او که برای زن ايرانی و پشتيبانی از آزاديخواهی آنان می خواند چرا مايل نيست حداقل زنان سرزمينش از طريق مطبوعات در جريان چگونگی کنسرتش قرار گيرند؟ چه کسی يا کسانی خواهان ديواری بين گوگوش و هم ميهنانش هستند؟ چرا دسترسی به او امکان پذير نيست؟ چرا سوالات علاقه مندان او بايد بی جواب بماند؟ آيا عدم پذيرش خبرنگار توهين به مردم و جامعه مطبوعات نيست؟ اميدوارم که خانم گوگوش و يا برنامه ريزان او به اين سوالات پاسخ بدهند.ر
*
این پرسش خانم خبرنگار است که منتظرند خانم گوگوش یا برنامه ریزان کنسرت به پرسش ایشان پاسخ بدهند ، در حالی که در بند ماقبل این تکه از گزارش که خواندید ، این گونه آورده اند:ر
*
نيم ساعتی از نيمه شب گذشته بود که گوگوش و مهرداد آخرين ترانه "وطن" را اجرا کردند و با برافراشتن پرچم ايران از علاقه مندانشان خداحافظی کردند. هنگام خروج مردم را می ديدم که در راهرو سالن آرنا عکس های يادگاری می گرفتند. بسياری از دوستان و آشنايان را از کشورهای مختلف اروپايی ديدم. بسوی پارکينگ روانه شديم.ر
*
بدليل ازدياد ماشين و پر بودن پارکينگ اصلی آرنا تعداد زيادی ناچار به استفاده از پارکينگ ساخته نشده روبروی آرنا که پر از سنگ و کلوخ بود شدند. هر کس سعی می کرد که زودتر از پارکينگ خارج شود و تعداد زيادی از خروجی های مخصوص استفاده نمی کردند. مدتها بود که چنين رانندگی نديده بودم و به ياد رانندگی در ايران افتادم. بعضی ها از مسيرهايی که حتی پستی و بلندی بود عبور می کردند و باعث تصادف شدند که همين مسئله ترافيک عظيمی را بوجود آورد. ر
*
جاده خروج از پارکينگ دو طرفه و باريک بود، برخی حتی از باند مقابل جاده خروج از پارکينگ استفاده می کردند که باعث شد تاکسی ها در بين راه بمانند و جاده بسته شود. شايد حداقل پنجاه ماشين که پشت سر من بودند با استفاده از مسير مقابل از بغل من رد شدند و سبقت گرفتند و کمی جلوتر جاده را بستند. دخترم که بغل دستم نشسته بود با تعجب می پرسيد: مامان چرا اينطور رانندگی می کنند؟ جوابی نداشتم. ماشين های مخصوص نظم امنيت آرنا وارد صحنه شدند. من از نگاه مامورين نظم آرنا احساس شرم کردم. باخود گفتم متاسفانه برخی از ما ايرانی ها همه جا می خواهيم با بی نظمی پيش برويم وهميشه می خواهيم با زور بر ديگری پيشی بگيريم. يادمان می رود که در کشوری با نظم و انضباط معين و خاص زندگی می کنيم.ر
*
می بینید که خود خانم خبرنگار نازنین ، به پرسش شان پاسخ داده اند ... به واقع فکر نمی کنید اگر مسئولین برگزاری کنسرت ، هر خبرنگاری را به راحتی بپذیرند ، همان وضعیت پارکینگ و راننده گی پیش می آید ؟ آیا مسئولین برگزاری کنسرت می توانند نظم و انضباط را در جایگاه خبرنگاران ، آن هم هر خبرنگاری اعم از حرفه ای و غیر حرفه ای تضمین کنند ؟
*
به هر شکل خبرنگاران حرفه ای و معتبر که در محل کنسرت بودند ولی مگر می شود به همه ی خبرنگاران اجازه داد که با هنرمند مصاحبه کنند ؟
*
حالا چرا نباید اجازه داد ؟ ... بنابه گفته ی خود خانم «قاسمی» : متاسفانه برخی از ما ايرانی ها همه جا می خواهيم با بی نظمی پيش برويم وهميشه می خواهيم با زور بر ديگری پيشی بگيريم... این حرف خود خانم خبرنگار است ، بنده بی تقصیرم.ر
*
*
*
آنسه ... بیست و نهم دی ماه 1386 خورشیدی
*

Tuesday, January 08, 2008

ماهک آسمانی

*
تاثیرگذاری ترانه ی
*
ماهک
*
بر فرهنگ نام گذاری ایرانیان
*
*

**
عاشق بوی ماهک ام
*
کوزه ی عطره گلکم
*
مِی بزنم برای چی ؟
*
مستِ یه گوله نمک ام
**
**
ترانه ی ماهک با شعر زیبای زویا زاکاریان و آهنگ و اجرای زیبای مهرداد آسمانی ، یکی از دل نشین ترین ترانه های آلبوم جادوی عشق است. در همه ی دوران ها برخی ترانه ها ، بر فرهنگ سرزمین های مختلف تاثیر گذاشته اند که این تاثیر گذاری در موارد مختلفی بوده است.ر
*
ماهک ترانه ای ست که به شدت در میان مردم گُل کرد و مخاطبان بسیار زیادی را به سمت خود کشید. این ترانه به جز شعر و آهنگ زیبایی که دارد ، به گونه ای دیگر نیز با مخاطبان خود ارتباطی نزدیک برقرار کرد و آن تاثیر گذاشتن این ترانه بر فرهنگ نام گذاری سرزمین مان بوده است.ر
*
ماهک در لغت به معنای مانند ماه است ، یعنی درست همان معنای مهسا را دارد . خیلی ها چنین فکر می کنند که ماهک به معنای ماه کوچک است ، یعنی حرف کاف در آخر ماهک را کاف تصغیر می دانند که در واقع چنین نیست ، کاف در ماهک ، کاف تشبیه است و نه تصغیر ... پس ماهک یعنی مانند ماه . همان طور که حرف کاف در کلمه ی عروسک هم کاف تشبیه است، یعنی مانند عروس .ر
*
*
مهرداد آسمانی قرار بود نام دخترش که هنوز به دنیا نیامده بود را ماهک بگذارد ، این انگیزه ای شد که مهرداد ترانه ای را به زویا زاکاریان با همین نام و مضمون سفارش دهد . زویا ترانه را نوشت که با آهنگ زیبای مهرداد آسمانی و اجرای دل نشین اش ضبط شد ... اما فرزند مهرداد بر خلاف نظریه ی پزشکان ، پسر بود و بنابراین نام اش ماهک نشد.
ر

*
ماهک من حبّه ی نور
*
ماهک من یاس بلور
*
شکوفه ی عشق منه
*
اومده از یه باغ دور
*
**
اما ترانه ی ماهک سبب شد که بسیاری از نوزادانی که بعد از شنیده شدن این ترانه به دنیا آمدند ، نام شان ماهک باشد . از زمان انتشار آلبوم جادوی عشق و شنیده شدن ترانه ی ماهک ، این نام بین خانواده ها نامی بسیار محبوب و دوست داشتنی برای دخترها شد.
ر
*
*
**
اگر به دور و اطراف خود نگاه کنید حتمن چند ماهک خواهید دید و اگر دقت کنید می بینید که همه ی این ماهک کوچولوها ، سن شان بیش تر از چهار یا پنج سال نیست ، یعنی اینان کودکانی هستند که پس از انتشار ترانه ی ماهک به دنیا آمده اند.ر*این مورد ، یک مورد فرهنگی جالب و قابل توجه است و به خوبی نشان می دهد که ترانه حتا می تواند این قدرت را داشته باشد که بر روی فرهنگ نام گذاری یک سرزمین نیز تاثیر بگذارد.
ر
*

*
ماهک به جز این که نام محبوب خانواده ها و نام زیبای دختر ها شد ، آن قدر مورد توجه قرار گرفت که حتا بوتیک ها ، سالن های آرایش ، مزون های دوخت لباس ، مهد کودک ها ، مغازه های فروش سی دی و نوار ویدیویی ، فروش گاه های لوازم آرایش و زیبایی و دیگر مغازه ها نیز نام ماهک را برای خود انتخاب کردند.ر
*
اگر به چند خیابان شهرتان سر بزنید حتمن مغازه هایی به نام ماهک را خواهید دید. عکس ها گواه خوبی برای این مطلب است.ر
*
*
وقتی دلیل نام گذاری این موسسه ها را از صاحبان شان سوال کردم ، همه ی آن ها پاسخ دادند که این اسم را از ترانه ی مهرداد گرفته اند ... در این جا عین گفته ی خودشان را آورده ام : ترانه ی مهرداد ... بنابراین تبریکی داریم برای مهرداد آسمانی عزیز که ترانه اش تا این حد با مخاطبان ایجاد ارتباط کرده است.ر
*
و نیز بسیار دیده ام که ماهک کوچولوهای خوشگل نیز در جشن تولد شان با ترانه ی ماهک می رقصند و هر کدام نیز در ذهن کودکانه شان این گونه تصور می کنند که این ترانه برای آن ها خوانده شده است و فقط متعلق به آن هاست ، به همین دلیل بی وقفه می گویند: آهنگِ منو بذار ، آهنگِ منو بذار.ر
*
**
*
مهرداد نام ماهک را برای دخترش انتخاب کرده بود و در نظر بگیرید که چه نام زیبا و پر معنایی می شد : ماهک آسمانی ... اما همه توانستند از این نام بهره ببرند به جز خود مهرداد که تبلیغ کننده ی این نام بود .ر
*
با آرزوی سلامتی برای مهرداد عزیز و خانواده ی گرامی اش و نیز با آرزوی خوشبختی برای همه ی ماهک های نازنین.
ر
*

آزاد و شاد باشید ... آنسه
**
هیجدهم دی ماه 1386 خورشیدی
*

Sunday, January 06, 2008

Googoosh & Mehrdad - Europe

*
*
گزارش جالب و حرفه ای از کنسرت های اروپایی
*
گوگوش و مهرداد
*
*
*
*
ر* ... تلاش یک گروه چهارده نفره سبب شد که کنسرت به بهترین شکل برگزار شود. هشت نفر از این گروه، روی صحنه بودند و چهار نفر در پشت صحنه و دو نفر هم مسئول نور و مسئول صدا بودند که همه ی تلاش شان را کردند که کنسرت ها به شکلی حرفه ای و شایسته برگزار شود.ر
*
*
ر* ... این بند با هارمونی بسیار زیبا با آوازخوان ها همراه می شدند و زمانی که آوازخوان می خواند، سطح صدای موسیقی را به شکلی نگاه می داشتند که صدای آوازخوان به خوبی شنیده می شد.ر

*
ر* ... کنسرت گذاران ، در هر سه کنسرت برای تقدیر از گوگوش و مهرداد با سبدهای بزرگ گل به روی صحنه آمدند و از این دو هنرمند عزیز تقدیر کردند.ر

*

ر* در سوئد ، یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار شد که رسانه های سوئدی و ایرانی در آن شرکت داشتند و با دو هنرمند گفت و گو کردند . این گفت و گوها ، پنج دقیقه به گوگوش و پنج دقیقه به مهرداد اختصاص داشت. یک مجله ی سوئدی نیز ، عکس روی جلد خود را به گوگوش و مهرداد اختصاص داد.ر

**
متن کامل گزارش را در سایت حرف بخوانید.ر

*

آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
شانزدهم دی ماه 1386 خورشیدی
*

Thursday, January 03, 2008

دکتر علیرضا نوری زاده

*
حضور«دکترعلیرضا نوری زاده»ر
*
در کنسرت گوگوش ومهرداد در لندن
*
و گفته های ایشان در مورد گوگوش
*
*
*
ر... می دونم زمانی که گوگوش در ایران بود و کسی هم از ایشون اطلاع نداشت ، ایشون نمی تونست بیرون بیاد ، براش مشکل پیش می آوردند ، تهدید بالای سرش بود ، واسه همین همیشه خونه بود و من همیشه دلم می خواست بدونم که کجاست و چی کار می کنه ؟
*

*
*
من از کسانی بودم که همیشه پیگیر کارهای گوگوش بودم و به خاطر دوستی که با شهیار قنبری داشتم کارهای گوگوش را از نزدیک پیگیری می کردم و ایشون را هم می دیم ، در رادیو یا جاهای دیگه.ر
*
تا این که من به تاجیکستان رفتم و وارد دفتر زنده یاد محی الدین عالم پور شدم. عالم پور روزنامه نگاری بود که مکتبی را پایه گذاری کرد با نام گوگوشو لوژی و می گفت که من گوگوش لوژیستم ، یعنی کسی که در باب گوگوش همه چیز را می دونه.ر
*
من به دفتر عالم پور رفتم و دیدم تمام تصاویری که روی در ودیوار دفترش هست ، همه تصاویر گوگوشه ، تصاویر روزگار کودکی گوگوش تا بعد و عکس های پسرش کامبیز ، عکس های ازدواج اش و عکس های بعد از اون. تمام این عکس ها روی در ودیوار بود و باور نمی کنید که عالم پور با این عکس ها عاشقانه زنده گی می کرد.ر
*
با هم صحبت کردیم که در بین صحبت با همون لهجه ی تاجیکی گفت : آقای نوری زاده! من یه چیز کاملن غافلگیر کننده دارم ... گفتم : چی ؟
*
از جاش بلند شد و یک فیلم ویدیویی را در دستگاه ویدیو گذاشت ، این فیلم حاصل سفر چند ماه قبل اش به ایران بود . اون زمان ، آقای «خاتمی» وزیر ارشاد بود . با عالم پور شرط هایی گذاشتند و ایشون با قبول کردن اون شرط ها ، توانست که گوگوش را از نزدیک ببینه .ر
*
وزیر ارشاد با این شرط اجازه داد که عالم پور با گوگوش تماس بگیره و به دیدن اش بره که هیچ گفت و گو و مصاحبه ای با او انجام نده و فقط به خونه ی گوگوش بره و فیلم بگیره.ر
*

*
خُب ، البته دولت ایران اون زمان به این فکر می کرد که با توجه به محبوبیتی که گوگوش در تاجیکستان داره ، اگر عالم پور به دیدن اش بره و او را ببینه ، حتمن اعلام می کنه که شایعاتی که در مورد گوگوش می گفتند ، درست نیست و دولت ایران با گوگوش کاری نکرده و زبون ایشون را نبریدند ... اون موقع این شایعات در تاجیکستان و افغانستان خیلی زیاد بود و همین طور جاهای دیگه.ر
*
و عالم پور به دیدن گوگوش رفت ... آن چه که من در اون فیلم ویدیویی دیدم این بود که گوگوش آرام نشسته بود ، یا آرام راه می رفت و بعد هم پشت پیانو نشست ، ولی روی فیلم هیچ صدایی نبود ، یعنی این که گوگوش اصلن نباید حرف می زد .ر
*
ر«عالم پور» گفت که من زمان تصویربرداری ، صدا را بسته بودم چون این یکی از شرط ها بوده که مصاحبه نکنم و صدای گوگوش در فیلم نباشه و پخش نشه... و بعد عالم پور شال تاجیکستانی را به گوگوش داد و عالم پور با این تصاویر زنده گی می کرد ، و روزگار چه کرد که عالم پور باید به قتل می رسید !!!!! عجیبه !!!! ر
*


* *
و من زمانی که در تاجیکستان بودم اگر تا اون زمان برای من جایگاه گوگوش به عنوان یک پدیده در عالم هنر ، موسیقی و سینما بود ، در اون زمان تبدیل شد به یک نمادی که در همه جا جلوه داره .ر
*
در تاجیکستان ، با رئیس جمهور «نبی اف» مصاحبه ای انجام دادم که پخش شد ، اون زمان صدای نبی اف را ازرادیو پخش کردم و بعد در «روزگار نو» شرح سفرم را نوشتم که این در کتاب «از خون دل نوشتم» هم آورده شده.ر
*
من به «نبی اف» گفتم : اگر خانم گوگوش هم در انتخابات ریاست جمهوری نامزد بشه ، شما به چه کسی رای می دهید ؟
*
ر«نبی اف» گفت : من خود آواز خویش بدو خواهم داد... یعنی من به گوگوش رای می دهم.ر
*
آقای «ولایتی» به تاجیکستان رفته بود ، نشسته بود و داشت در مورد برادری ، دوستی و این طور چیزها صحبت می کرد . یکی از نویسنده گان سرشناس آن جا به نام عسگر حکیم رئیس اتحادیه ی نویسنده گان ، بلند شد و پرسید : جناب ولایتی ، خانم گوگوش کی تشریف میارن این جا برای ما برنامه اجرا کنند؟
*
زمانی که آقای «خاتمی» وزیر ارشاد بود به تاجیکستان سفر کرده بود و خانم گل رخسار شاعره ی بزرگ به او گفت: آقای خاتمی! ما خود قاری قرآن و مسئول کفن کردن مُرده گان و کتاب دعا بسیار داریم ، ما این چیزها را نمی خواهیم ، شما خانم گوگوش را به این جا بفرستید ، سیمین بهبهانی را بفرستید ، آقای نادر نادرپور را بفرستید ، ستار را بفرستید ، هنرمندان بزرگ را بفرستید.ر
*
*
*
و من خوش حالم اون حضوری که گوگوش در دل ها و ذهن های مردم آسیای میانه ، افغانستان ، پاکستان ، عراق ، کردستان عراق ، حاشیه ی خلیج فارس ، در لبنان و در جاهای دیگر ، این حضوری که از او به جا نهاده شده خوش بختانه امروز این را می بینم که خواننده گان دیگری نیز در این مسیر رفتند و به عنوان نمادهایی از فرهنگ ایرانی جلوه گر شدند و به همه شان درود می فرستم و آرزو می کنم که امسال ، سال موفق تری داشته باشند.ر
*
و گوگوش در لندن مهمان ما بود با مهرداد آسمانی ... این ترکیب گوگوش و مهرداد آسمانی و شهیار قنبری و گاهی هم زویا زاکاریان بسیار جالب هست ... من شعرهای زویا زاکاریان را هم خیلی دوست دارم و به ویژه اون ترانه ای که نگاه می کنه به روزگار کودکی تا امروز و به بازی های کودکانه ، به تیراندازی های کودکانه ، این ترانه بسیار قشنگه و این ترکیب ، ترکیب بسیار موفقی بود با این سه آلبومی که منتشر کردند و ترانه هایی که می خونند ... وطن ، خلیج فارس ...ا
*
وقتی که مفهوم خلیج فارس ، وطن هست ، دریای مازندران هم وطن هست ، دماوند هم هست ، زاگرس هم هست ، کارون هم هست ، خراسان و بلوچستان و آذربایجان و کردستان هم هست و وقتی که این مفهوم را گسترش بدیم بسیار زیباست و این مفهوم در شب ترانه ها – که خود شب ترانه ، ترکیبی هست ساخته ی شهیار قنبری- بسیار زیبا جلوه گر می شه.ر
*
مهرداد آسمانی چه قدر خوب بود ، هر دو ، هر دو و گوگوش !! باورم نمی شد هم چنان آن پریچه ی کوچولویی که روی صحنه بود ، هست و من که اون زمان با چشم های کوچک خود با دیدن اش لبریز از اعجاب می شدم ، حالا نیز با این موی سپیدم ، همان اعجاب را نسبت به او داشتم .ر
*
خود گوگوش هم به این واقعیت واقف بود که می گفت : بله شماها پدربزرگ ها ، پدرها ، بچه ها و نوه ها ، همه تون این جا حضور دارید ... و این مسئله ، جایگاه گوگوش را در واقع یک جایگاه ویژه و ممتاز کرده.ر
*
*
*
اما چیزی که بسیار منو شاد کرد و تکان داد این بود که در پایان کنسرت ، وقتی ترانه ی وطن را با تمام عشق خوندند و با تمام شور ، و قبل از اون هم گوگوش ترانه ی زن را خوند که چه قدر زیبا بود و خودش هم گریست وقتی که از زن ایرانی می خوند ... در پایان برنامه پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان - که همه گاه در اهتزازش خواستاریم- این پرچم را آوردند و هزاران انسان یک صدا ، با آن ها فریاد زدند : پاینده ایران ... و این منظره چه قدر دلپذیر بود ... من وقتی که این پرچم را می بینم واقعن نمی تونم حالتم را براتون وصف کنم ، خیلی دلپذیر بود ، خیلی ...ر
*
**
سخنان «دکترعلیرضا نوری زاده» از تلویزیون« کانال یک»ر
* **
* *
آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
چهاردهم دی ماه 1386 خورشیدی
*

Wednesday, January 02, 2008

پیام شادباش سال نو

*
پیـام شـاد باش «اسفـندیـار منفـردزاده» عزیز
*
به مناسبت سال نو میلادی
*
*
*
سـال نـو شـاد بـاد
*
*
آنسه ی عزیز
*
درود
*
زنده گی زیباست
*
ر«آن قدر زیباست ای زیبا پسند
*
که برایش می توان از جان گذشت»ر
*
*
زیبایی های روزافزونی را برای آنسه ی مهربان و یاران همدلش آرزو می کنم.ر
*
*
بدرود
*
*
اسفندیار
*