دلکده‌ی آنسه

Tuesday, February 24, 2009

می‌توانی طنز بنامی

نخستین دوره‌ی جوایزاسکارایرانی
*
*
همزمان با برگزاری مراسم هشتادویکمین دوره‌ی جوایز اسکاربه تاریخ بیست‌ودوم فوریه در کداک تیاتر لس‌انجلس، نخستین دوره‌ی جوایز اسکار ایرانی ویژه‌ی هنرمندان ایرانی نیز دراستودیوی یکی از تلویزیون‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان در لس‌انجلس به شکل مخفیانه و کسی نفهمد برگزار شد. در این جدال نابرابر، خانم فایقه آتشین توانستند به‌راحتی همه‌ی جوایز نخستین دوره‌ی اسکار ایرانی را از آن ِخود کنند. شرح جوایز بدین قرار است:ر
*
بهترین فیلم: گفت‌وگوی خانم فایقه آتشین با خانم همااحسان در سال 2005 که به معنای واقعی کلمه، فیلم بود.ر
*
بهترین کارگردان: خانم فایقه آتشین برای کارگردانی بی‌نظیر گفت‌وگوی تلفنی با خانم هما احسان در دسامبر 2004 برای ارایه‌ی همه‌ی آن‌چه که واقعیت نداشت، موفق به کسب این جایزه شدند.ر
*
بهترین بازیگر زن: جایزه‌ی بهترین بازیگر زن به خانم فایقه آتشین برای بازی در فیلم گفت‌وگو با مهرداد آسمانی در تاریخ شانزدهم دسامبر 2004 اعطا شد. هم‌چنین خانم آتشین برای بازی در صحنه‌ی مهیج اشک‌ریزان در این فیلم که منجر به راه افتادن سیل در استودیوی ان.آی.تی.وی و خیابان‌های حوالی این استودیو شد، به دریافت یک اسکار اضافه با دو سیخ گوجه نیز نایل شدند.ر
*
بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی: جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی نیز به خانم فایقه آتشین تعلق گرفت برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی ترانه‌ی گریه کنم یا نکنم و و داستان گرفتن این ترانه از خانم زویا زاکاریان و آهنگسازی بلافاصله‌ی بابک امینی بر روی این ترانه!!!ر
*
بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی: خانم فایقه آتشین در میان حیرت حاضرین، جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی را نیز ربود. این فیلم‌نامه که مربوط به فیلم وبلاگ رسمی برای تماس با هواداران است، اقتباسی بود از سایت رسمی خانم لیلا فروهر و خانم شهره صولتی که همواره بدون تظاهر و ریا با هواداران خود در تماس هستند.ر
*
بهترین طراحی هنری: جایزه‌ی بهترین طراحی هنری نیز به خانم فایقه آتشین رسید برای طراحی فیلم دادن آگهی کنسرت به همه‌ی تلویزیون‌ها به‌جز تپش!! بهترین بخش این طراحی که منجر به دریافت این جایزه شد، دادن آگهی به‌شکل هم‌‍زمان به تلویزیون جام جم، تلویزیون ایران و تلویزیون آی.پی.ان بود که پیش از این سابقه نداشته است!!!!ر
*
بهترین طراحی لباس: خانم فایقه آتشین با اشتهای هرچه تمام‌تر جایزه‌ی بهترین طراحی لباس را نیز از آن ِخود کرد برای طراحی لباس‌اش در فیلم گفت‌وگوی سه نفر با شهیار قنبری و مهرداد. جایزه‌ی این بخش از اسکارایرانی، صرفن به دلیل کلاه باشکوهی که بانوآتشین بر سرخویش نهاده بود به وی اعطا شد، زیراکه کلاه باشکوه را به‌نحوی طراحی کرده بود که توانست داستان باختن دادگاه به ندرلندر را در زیرهمان کلاه پنهان کند به‌طوری که کسی متوجه‌ی اصل داستان نشود و همین کار سبب شد که خانم آتشین جایزه‌ی بهترین طراحی لباس را نیز به‌شدت برُباید.ر
*
بهترین مستند بلند: جایزه‌ی بهترین مستند بلند، بی‌چون وچرا به خانم فایقه آتشین تعلق گرفت برای ساختن مستند بلند نخستین کنفرانس مطبوعاتی در تورنتو در سال 2000 و نشستن در کنار جواهر و گفتن قصه‌ی پُرغصه‌ی کهولت سن نصرت فرزانه ترانه‌سرای قلابی آلبوم زرتشت و افشای ابتذال همه‌ی همکاران لس‌انجلسی و نحوه‌ی فرار آنان از کشور.ر
*
بهترین صداگذاری: جایزه‌ی بهترین صداگذاری اسکار هنرمندان ایرانی نیز به خانم فایقه آتشین اعطا شد برای صداگذاری فیلم گفت‌وگو با خانم هما احسان. این جایزه برای همه‌ی صداگذاری این فیلم و به‌ویژه بخشی که خانم آتشین در آن از تحمیل کنسرت دوبی به وی و پذیرایی دختران ایرانی از شیوخ عرب و دردهای ملی سخن می‌گفتند، به ایشان اعطا شد. کیفیت صداگذاری به‌حدی مطلوب بود که باعث شد مکنونات قلبی خانم آتشین مخفی بماند و فقط صدای ایشان در حال گفتن جمله‌های متن فیلم شنیده شود، آن‌چنان که مردم بدون آگاه شدن از آن‌چه در دل ایشان می‌گذشت، حرف‌های‌شان را باور کردند.ر
*
بهترین چهره‌پردازی: جایزه‌ی بهترین چهره‌پردازی به خانم فایقه آتشین برای فیلم وبلاگ رسمی اعطا شد. این جایزه برای چهره‌پردازی کاملن ساخته‌گی خانم آتشین در این فیلم با گذاشتن چند مطلب سیاسی اجتماعی و حقوق‌بشردوستانه بدون کوچک‌ترین آگاهی و اعتقاد قلبی که از خود ارایه داد، به ایشان تعلق گرفت.ر
*
بنابراین خانم فایقه آتشین با کسب ده جایزه‌ی اسکار ایرانی، از فیلم میلیونرزاغه نشین ساخته‌ی دنی بویل که فقط هشت جایزه‌ی اسکار را بُرده بود، پیشی گرفت و بسی اون‌طرف‌تر ایستاد. ما اما، بسی این‌طرف‌تر به خانم آتشین به‌شدت تهنیت می‌گوییم که به هر شکل توانستند به اسکار، هر چند از نوع ایرانی‌اش دست یابند
!!!
ر
*
*
آنسه
هفتم اسفند ماه 1387 خورشیدی

Sunday, February 15, 2009

ناکسان دیوسیرت

ذهن‌های بیمار و دست‌های آلوده
*
*
ذهن‌های بیمار و دست‌های آلوده، دست به توطئه‌ی تازه ای زده‌اند. ناکسانی که به دروغ خود را هوادار خانم گوگوش می‌نامند و خانم گوگوش هم به هر دلیلی، باورشان کرده، ناکسانی که نه فرهنگ دارند و نه مهر، نه متین هستند و نه صادق، نه فرزانه هستند و نه عسل، ناکسانی که در وب‌سایت رسوای‌شان، با کمال وقاحت رکیک ترین ناسزاها را به خانم گوگوش تقدیم کرده بودند، ناکسانی که در این سه سال، وبلاگ‌هایی زشت منظره، برای گوگوش و من به‌راه انداختند، اینک همین ناکسان، دست‌های آلوده‌شان را بار دیگربرنام گوگوش کشیدند و وبلاگی بی نهایت کثیف همچو خودشان، برای هنرمندی به راه انداخته اند که به هر دلیلی باورشان داشته و اعتماد کرده‌است.ر
*
این ناکسان بی فرهنگ و بی مهر که نام انسان را نیز آلوده کرده‌اند، با نقشه و توطئه‌ای تازه، تلاش می‌کنند که وبلاگ آلوده‌ای که به تازگی گشوده‌اند را به نام دیگران تمام کنند و شک ندارم که لینک وبلاگ را نیز به طریقی برای گوگوش فرستاده اند.ر
*
من، آنسه، در نهایت شهامت و شجاعت اعلام می‌کنم که اگر انتقاد و اعتراضی به خانم گوگوش داشته باشم، در همین مکان و با قلم خودم و به شکلی انسانی و منطقی اعتراض می‌کنم، چنان‌که تاکنون نیز به همین روال پیش رفته‌ام. توطئه‌های ناکسان دیوسیرت، تاثیری در کار من نخواهد داشت. ضمن این که شک ندارم که چاه‌کن همیشه ته چاه است.ر
*
این چهار دستِ آلوده، آلوده به بدترین نوع ویروس‌های ضد انسانی، که چندین سال است از نام واقعی خود جدا شده‌اند و با نام‌های جعلی متعدد، به شکل ویروس‌های اینترنتی به آلوده کردن فضای وب مشغول‌اند، در این مدت، بی وقفه برای اعضای گروه گوگوش‌آرت، با ایمیل‌های جعلی، بدترین ناسزاها را می‌فرستادند که چند ایمیل‌شان نیز به گروه فوروارد شد و همه‌ی آن ایمیل‌ها موجود است. ما همان‌جا در گروه رسوای‌شان کردیم. چند روزی بود که خبری از این ویروس‌های اینترنتی نبود، نگو که مشغول درست کردن یک وبلاگ کثیف هستند که گناه آن را به گردن دیگری بیندازند!!!ر
*
آنسه را در اینترنت همه می‌شناسند، نوع کار و نوشتار من مشخص است و کسی که چنین نوشتاری دارد، اهل کارهای غیرانسانی نیست. کسانی دست به این کار وقیح می‌زنند که نه حرفی برای گفتن دارند و نه می توانند به اندازه‌ی یک سطر درست بنویسند. من هرگز کلامی زشت خطاب به خانم گوگوش ننوشته‌ام، اما ناسزاهای رکیک آن ذهن‌های بیمار را در وب‌سایت ویروسی‌شان همه دیده‌اند.ر
*
ناکسانی که بتوانند بر روی وب‌سایت‌شان که نام گوگوش را نیز با خود داشت، چنان دشنام‌هایی خطاب به خانم گوگوش بنویسند، حتمن که قادرند چنین وبلاگ کثیفی را هم به‌راه اندازند تا بوی چندش‌آور زباله‌ی وجودشان را در فضای وب پراکنده کنند.ر
*
خانم گوگوش! متاسفم. ببینید چه ناکسانی را باور کرده‌اید. من پیش از این هم گفته بودم که این آلوده‌ها عاقبت گوگوش را نابود خواهند کرد.ر
*
هزاران ننگ بر ناکسانی که وجود ناپاک‌شان را در قالب چنان وبلاگ‌های زشت منظری عرضه می‌دارند و با توطئه‌های کثیف خود در تلاش‌اند که دیگران را مقصر جلوه دهند. اما کور خوانده‌اید ناکسان بی‌شرم.
ر
*
*
آنسه
بیست‌وهشتم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*

Wednesday, February 11, 2009

نیم‌نگاهی به تاریخ

سخنان تاریخی خانم گوگوش
*
در گفت‌وگو با خانم احسان - با تلفن و بی تلفن
*
دسامبر 2004 میلادی
*
*
درود بر شما خانم هما احسان عزیز، ممنونم از این که این فرصت را به من دادید که روی خط تلفن برنامه‌ی شمابیام.ر
**
اجازه می خوام که از این فرصت استفاده بکنم و از تمام عزیزان، هم‌وطنان و مردمی که من را حمایت کردند وپشتیبانی شونواعلام کردند و این برنامه را پیگیر بودند و به کنسرت اومدند یا از طریق تلفن، فکس و هر آن جور که تونستند خبر را به ما رسوندند، از آن ها ممنون باشم و پشتم به اون ها گرمه و دلم می خواد بیش تر از این ها بتونم خدمت‌گزار این مردم باشم که همیشه خودم را بدهکارشون می‌دونم .
ر
*
و از شما هم ممنونم که واقعن در این زمینه بسیار کمک کردید ...من به شما احترام می ذارم به عنوانِ یک زن ِآغاز گر و مبارز و آرزو می‌کنم که بتونم نقش اندکی در این مبارزه داشته باشم و تقاضا بکنم که من را به عنوان عضو افتخاری جنبش ایران فردا و همین طور کمیته‌ی خلیج فارس بپذیرید.ر
*
خانم احسان! اجازه بدید که از طریق تریبون شما از تمام رسانه ها هم تشکر بکنم که در این مدت کوتاهی که به هرحال من هم به جنبش افتادم کمکم کردند و صدای منو به مردم رسوندند.ر
*
بینوا مردم ساده‌دل!!!ا
*
می خوام پیشنهاد بدم خانم احسان به تمام همکارانم که به هر صورتی که در اطراف خلیج فارس یا دوبی برنامه اجرا می کنند ازشون تقاضا بکنم واین پیشنهاد را بدم که در آگهی‌هاشون، در آگهی‌های برنامه‌هاشون بنویسند:ربه نام ِنامی ایران و خلیج همیشه‌گی فارس.ر
*
امیدوارم که پیشنهاد منو بپذیرند و دین خودشونو به مملکت‌شون و به خلیج فارس بپردازند.رر
این تصمیم، ناگهانی نبود در من، من به تمام این نکات واین مسایل بیست و یک سال فکر کردم و در من می‌جوشید.ر
من به دنبال فرصتی می‌گشتم و به دنبال روزنه‌یی می‌گشتم که بتونم از اون طریق، ذهنیت‌ام را یا خواسته‌ام را به گوش برسونم و به جامعه‌ی آزادی‌خواهان بپیوندم.
ر
*
اما فرصتی نداشتم و تریبون را نداشتم و امکان بروز نظرم را نداشتم، این بود که صبر کردم تا موقع و وقت مغتنمش!!!! پیدا بشه و بتونم ابراز نظر بکنم.ر
*
توضیح واجب: منظور خانم گوگوش از موقع مغتنم، همان مسیرجریان وزش باد است!!ر
*
البته من می تونم که با کارم، با ترانه هام این مبارزه را ادامه بدم ولی من در این حد نیستم تحلیل سیاسی بکنم یا مسایل سیاسی مملکت را بهش بپردازم، اما مسایل اجتماعی که مربوط به همه‌ی ملت ماست، به من هم مربوط می‌شه ومن خودمو موظف می‌دونم!!! و وظیفه‌ی خودم می دونم که در مورد مسایل فرهنگی و اجتماعی نظر بدم یا حضور داشته باشم و بتونم خدمتی هر چند کوچک انجام بدم.ر
*
من می خوام درخواست بکنم از مردم که با شما تماس بگیرند و نظرشون را بدن که از من چی می‌خوان؟ من باید در توانم باشه و بتونم ازعهده‌ی چیزی که ازم خواسته می‌شه بربیام.ر
*
ولی خودم به‌شخصه فکر می‌کنم و آرزو می‌کنم که بتونم به دختران و زنان آسیب‌دیده که حق‌شون خورده شده
بتونم کمک کنم و سازمانی تشکیل بشه که من بتونم در اون سازمان خدمت‌گزار باشم برای زنان و دختران.
ر
*
وه چه خوب، چه خوب که خانم گوگوش به قول‌شون عمل کردند!! اجرای برنامه‌‌ی هر ساله‌ی کنسرت در دوبی، بهترین راه برای کمک به زنان و دختران آسیب‌دیده‌ای است که حق‌شان خورده شده ... درود بر خانم گوگوش که انسانی به این خوش‌قولی هستند و به حرفی که در حضور مردم بینوا می‌گویند، پایبند هستند و به حرف و گفته‌ی خودشان و نیز به گوش مردم ایران عمیقن احترام می‌گذارند، هزاران درود بر چنین هنرمند مردم‌دوستی!!!ر
*
*
خانم احسان! توی تور كنسرت های سال دوهزارم، كنسرت دوبی به من تحميل شد چون نمی خواستم برم به‌خصوص در دوبی نمی‌خواستم برنامه اجرا كنم. همسرم مسعود كيميايی هم با من بود و او هم مخالف بود اما به من تحميل شد.ر
*
خداوند این تحمیل‌کننده‌گان بدسگال را نیامرزد، آمین!!! ببینید چه‌طور به یک هنرمند، کیلو کیلو دوبی تحمیل می‌کردند!!! نابود باد چنین تحمیل‌کننده‌گان دیوسیرتی!!ر

در واقع مجبور شدم به خاطراون قراردادی كه داشتم و می‌بايست يه تعدادی كنسرت را در طول يك سال برگزار كنم مجبور شدم برم اون جا، البته راستش اون قدرازعمق فاجعه با خبر نبودم.ر

وای به‌راستی که دل آدم کباب کوبیده می‌شود، البته با دو سیخ گوجه!!!ا

من در دوبی بعد از كنسرت هام، به يك مهمانی دعوت شدم كه گفتند يكی از شيوخ عرب كه گويا يكی از پُست های مهم دولتی را هم داشت، منو دعوت كرده بود و آقای خوش زبان برای حضور من در اين مهمانی پنجاه هزار دلار پول دريافت كردند كه مقداريش را به من دادند.ر

آیا شما مخاطبان گرامی، تا به اکنون به میهمانی دعوت شده‌اید که بابت رفتن به آن میهمانی به شما پول هم بدهند؟؟ ... نه والله، این رسم عرب‌ها و شیوخ محترم است لابد!!! ایرانی‌ها که چنین آداب و رسومی ندارند، دارند؟

وقتی من و همسرم به اين مهمانی رفتيم يك منزل بود تقريبن يك كاخچه، كاخ نبود، كاخچه بود، اون جا موسيقی بود تعدادی از شيوخ عرب بودند و متاسفانه در اون‌جا تعدادی ازدختران جوان ايرانی را ديدم كه مهمانداربعضی از اين شيوخ عرب بودند كه بعضی از اين بچه ها را من پدر و مادرشونو، خونواده شونو می‌شناختم در ايران و اين مسئله خيلی اذيتم كرد.ر
*
آخ آخ آخ آخ!!!ر
*
به همين دليل بعد ازشام هم پا شدم از مهمانی اومدم بيرون، اما، عمق اين فاجعه را بيش‌تر زمانی كه دركانادا بودم و مدت دو سالی كه در امريكا هستم، تو اين مدت بيش‌تر حس كردم بيش‌تر خوندم و بيش‌تر پيگير بودم.ر
*
ای خدا لعنت کند این شیوخ دوبی را که این‌چنین بی‌رحمانه و تحمیلانه مردم را به میهمانی دعوت می‌کنند و ...ر
*
چون مدت كوتاهی اون جا بودم و اون‌قدر فرصت نبود و من درگير مسایل اطرافم بودم، وقتی كه از كنسرت‌ها ديگه فراغت پيدا كردم نشستم و پیگيری كردم و بيش‌تر درد كشيدم و همين جور هم دارم می شنوم كه دختران جوان ما را به اون كشور می برند وخريد و فروش می كنند.ر
*
الان چی خانم گوگوش؟ هم اکنون نیز در حال درد کشیدن هستید؟ یا نه؟ گویا از داروی مسکن بسیار قوی استفاده کرده اید و دردتان، را از یاد برده‌اید!!!... به‌نظر می‌رسد که قوی‌ترین مسکن برای این‌گونه دردهای طاقت‌فرسا، دلار است!!!ر
*
این دردای ملی ماست (با بغض و گریه)ر
*
وای من هم گریه!!!ر
*
دلم ( باگريه) دلم می خواد فرياد بزنم، دلم می خواد يه كاری بكنم، دلم می خواد بتونم، بتونم جلوی اين اتفاق را بگيرم، بتونم يه استقلالی به زن ايرانی ببخشم.ر
*
گریه نکن نازنین! حالا شما فعلن کنسرت امسال دوبی را هم تشریف ببرید، وقتی برگشتید بعد یک فکراساسی برای جلوگیری از این قبیل اتفاقات شوم خواهید کرد، حالا فعلن بچسبید به کنسرت دوبی!!! فعلن درد بی درد!!! برای درد کشیدن وقت زیاده.ر
*
فعلن حواس‌تان را بیهوده پرت این حرف‌های دردآور نکنید، چه بسا در هنگام اجرای کنسرت در دوبی هم بتوانید به زن ایرانی استقلال ببخشید، خدا را چه دیدید؟ شاید توانستید، حالا استقلال هم نشد، پرسپولیس ببخشید، هیچ ایرادی ندارد!!!ر
*
نمی دونم چه طوری، ولی خدا كمكم بكنه، مردم كمكم بكنند، اين بچه ها به اين حال و روز!! به خاطر احتياج به خاطر فق، به خاطر فرار از اون فشارها و اون زندانی كه در مملكت شون دارند به اين روز نيفتند و يا حتا تومملكت خودشون به خودفروشی نيفتند.ر
*
ای وای کافیه دیگه خانم گوگوش جون! کشتید ما را با گریه!!! لطف کنید برای چند ساعتی از بالای منبر به زیر بیایید و کمی قندآب میل بفرمایید!!ر
*
من از خيلی وقت پيش دلم می خواست يك جوری، يك جايی، به يك ترتيبی هويت ملی مونو فرياد بزنم...ر
*
ای وای!! خُب بعدش چی شد؟؟
*
ولی نه موقعيت شو پيدا می كردم و نه جاشو پيدا می‌كردم و در 25 دسامبر اين تصميم را گرفتيم كه چون پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان، نشان هويت ملی ماست فكر كردم كه در اون كنسرت به وسيله‌ی پرچم اين هويت ملی را با صدای بلند فرياد كنم.ر
*
*ر
بسیار عالی، بسیار عالی، خُب، دیگه؟؟؟
*
خيلی بهش فكر كردم و فكر می كنم اين وظيفه‌ی منه كه يك جايی اعلام هويت بكنم، هويت من ايرانيه، هويت من پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشانه!!! هويت من خليج فارسه!!!ر
*
ای وای، شما را به هر چه می‌پرستی، عجالتن خلیج فارس را ولش کن نازنین! این‌قدر خودت را عذاب نده‌، خلیج فارس کیلویی چند؟ پرچم شیروخورشید نشان کیلویی چند؟ وضع اقتصادی روبه‌راه نیست، بچسب به دلار، به دلارها فکر کن، دردها را فراموش کن، شیوخ عرب را عشق است، کنسرت دوبی را عشق است... ر
*
نازنین‌ام! غصه نخور، بیا با هم بریم سفر دوبی دوبی ...ر
*
*
*
آنسه
بیست‌وسوم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*

Saturday, February 07, 2009

هنرمند بی عشق

غیبت عشق و ایمان
*
*
شهرزاد عزیز در کامنت های پُست پیشین نوشته بود که خانم گوگوش وبلاگ شان را با نوشته ای در مورد تولدشان به روز کردند ... رفتم نوشته ی ایشان را خواندم... نتیجه: خنده.ر

چنین نوشته ای در واقع باید دل نوشته باشد، اما نیست چون از دل برنیامده، فقط یک دست نوشته است یعنی این که دست آن را نوشته، دستی که روزی دیگر بنا بر شرایطی دیگر، به گونه ای دیگر می نویسد، دستِ خطاکار که گفته های دل را پشت گوش می اندازد و به سمت وزش باد می نگرد و می نویسد، دستِ بی عشق ، دستِ پیوسته در تراکم و طغیان ، دستِ وارونه ، همنشین زبان وارونه ، زبانی که به اقتضای شرایط ، گاه این می گوید و گاه آن، خوب ها را بد می کند و بدها را خوب، زبان رها شده از بند ِ دل، زبان خودسر، همنشین دستِ خودسر...ر
*
خانم گوگوش!ر
نوشته اید: من انسان ام!!ر
*
شما انسان را چه گونه معنا می کنید؟ چرا به معنای انسان اشاره ای نکرده اید؟ ای کاش به دست تان می گفتید معنی انسان را هم بنویسد!! اما نه، کاش به دل تان می گفتید که به معنای انسان اشاره کند!!ر
*
نوشته اید: ما انسانیم!!ر
*
اگر بر اساس پذیرش علم منطق، انسان را حیوان ناطق معرفی کنید، بله، همه ی ما انسانیم ... اما شرایط زندگی چه می کند با این حیوان های ناطق؟ چه بسا نطق شان هم کور می شود!!ر
*
نوشته اید: انسانیت معنای من و ماست!!!ر
*
شما تا زمانی که معنای شفافی از انسان ارایه ندهید، نمی توانید بگویید که انسانیت معنای من و ماست!!!ر
*
حال به خود کلمه ی«انسانیت» هم کاری ندارم که مصدر جعلی عربی است و استفاده از آن در زبان فارسی اشکال دارد... در فارسی به جای کلمه ی انسانیت، از ترکیب انسان بودن استفاده می شود. به هر شکل این جا قصد تدریس ندارم، می خواهم بگویم با ردیف کردن چند کلمه ی کلیشه ای، چه چیزی را می خواهید ثابت کنید؟ این که انسان هستید؟ بدون آن که معنایش کنید؟
*
نه خانم گوگوش! این گونه نمی توان انسان بودن خود را به رُخ کشید، نه انسان بودن خود و نه دیگران.
ر
*
در دیده گان آینه ها گویی
حرکات و رنگ ها و تصاویر
وارونه منعکس می گشت...
ر
*
*
نوشته اید: زندگی جشن این تولد!!!ر
*
نه، هر زندگی یی جشن نیست، زندگی های پُراز بی عشقی، جشن نیست، و شما خانم گوگوش، زندگی تان لبریزاز بی عشقی ست ، عشق به فرزند و یا به معشوق، کار آسان ِ هر جنبنده ای ست، اما عشق ناب، عشق حقیقی، عشق به مردم است، عشق به انسان بودن است که آن را بی معنا رها کرده اید، که چنین عشقی ندارید، از تهی سرشار شده اید، عشق به مردم است که صداقت می آورد، بدون عشق، صداقتی هم در کار نیست... چشم های زندگی باید درست ببیند و صاحب خود را تبدیل به جشن کند خانم گوگوش
!ر
*
می توان فریاد زد
با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه

ر«دوست می دارم»
ر
*
و صدای«دوست می دارم» شما خانم گوگوش! صدایی سخت کاذب و سخت بیگانه است، این را با گفتار و رفتار خود ثابت کرده اید.ر
*
*
و نوشته اید: عاشقی راه این زندگی!!!ر
*
راه کدام زندگی خانم گوگوش؟ خودتان هم در چنین راهی هستید یا فقط دست می نویسد؟ صد البته که فقط دست می نویسد.
ر
*
موهبتی ست زیستن، آری
*
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه کش فوری
*
و شیخ ای دل ای دل تنبک تبار تنبوری
*
شهر ستارگان گران وزن ساق و باسن و پستان و
*
پشت جلد و هنر
*
گهواره ی مولفان فلسفه ی«ای بابا به من چه ولش کن»...
ر
*
*
خانم گوگوش!ر
انسان را تعریف کنید، انسان بودن را تعریف کنید، می توانید؟
*
آگاه باشید که دل بی عشق نمی تواند تعریفی از انسان ارایه دهد ودرست به همین دلیل است که در نوشته ی شما، تعریفی از انسان و انسان بودن دیده نمی شود. دست، فقط پنج حرف کلمه ی انسان را در کنار هم چیده و نمایش انسان بازی به راه انداخته است.ر
*
عشق که نباشد، ایمان هم نیست، غیبت عشق، غیبت ایمان است و انسان بی ایمان، به هر کاری تن در می دهد، دلش نمی گوید، اما دست اش می نویسد، و دل اسیر شده، در پس کلمات خالی ازعشق و ایمان فریاد می کشد : نمایش مظلومیت را باور نکنید ... گوش شنوا و چشم بینا و عقل سلیم فریادش را می شنود و می بیند و درک می کند.ر
*
خانم گوگوش!ر
به راستی که از دیروز تا هنوز مظلوم نمایی کردید، آیا همچنان نیاز به مظلوم نمایی دارید؟ هنوز و همچنان نمایش مظلومیت ادامه دارد؟ تا چه زمان؟ تا همیشه؟ ... پیش از این نیز به شما گفته بودم که مردم را ابله تصور می کنید ... بیدادِ غیبت عشق و ایمان است که چنین تصوری در شما به وجود آورده است.ا
**
شاید هنوز هم
*
در پشت چشم های له شده، در عمق انجماد
*
یک چیز نیم زنده ی مغشوش
*
که در تلاش بی رمق اش می خواست
*
ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها

شاید، ولی چه خالی بی پایانی
*
خورشید مُرده بود
*
و هیچکس نمی دانست
*
که نام آن کبوتر غمگین
*
کز قلب ها گریخته، ایمان ست
*
*
ایمان ندارید خانم گوگوش! ایمان ندارید!ر
*
نخست تلاش کنید که با عشق و ایمان همدم شوید و مفهوم انسان و انسان بودن را دریابید، آن گاه برای خود شناسنامه صادر کنید.ر
*
ر« میلاد زمستانه تان مبارک»ر
*
*
آنسه
نوزدهم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*
*
شعرهای بین متن: فروغ فرخزاد
*