دلکده‌ی آنسه

Friday, August 29, 2008

اپیزود شماره نُه

*
شماره ی نهم مجله اپیزود منتشر شد
*
*
گزارش کنسرت گوگوش و مهرداد در نوکیا تیاتر:ر
*
*برای نخستین بار در یک کنسرت ایرانی، از تکنیک «سی اُ2» استفاده شده بود و سالن دارای سه لیزر شوی قوی بود.ر
*
هفت هزار نفر با حضور خود ، این کنسرت را سلداوت کردند.ر
*
گوگوش پس از اجرای چند ترانه از«مهرداد» دعوت کرد که بر روی صحنه بیاید که نخستین ترانه ی دوصدایی را با هم اجرا کنند. در این لحظه «گوگوش» تشکر ویژه ای از«مهرداد» کرد و به جمعیت حاضر در سالن کنسرت چنین گفت:ر
*
زمانی که من به لس انجلس آمدم فقط یک نفر بود که یار و یاور من بود و اون «مهرداد» بود. من برای ارائه ی کارم بهترین آهنگ ساز را در غربت انتخاب کردم و با موسیقی «مهرداد» بهترین کارها را ارائه دادم.ر
*
*
همراه با مقاله ی:ر
*
خلیج فارس یعنی وطن؟؟؟؟ کدام وطن؟؟؟؟؟
*
و مطالب بسیار جالب و خواندنی دیگر و تازه ترین خبرهای فرهنگی هنری
*
با اپیزود همراه باشید و به حقیقت برسید.ر
*
*
*
نهم شهریور ماه 1387 خورشیدی
**

Monday, August 25, 2008

ترانه نویس وطن دوست

*
شهروز رفیعی: نام شهیار قنبری را برای همیشه پاک خواهم کرد
*
*
*
در بیست سالی که در خارج از کشور زنده گی کرده ام و به خصوص در کالیفرنیا و شهر فرشته گان، انسان های مختلفی از کشورهای مختلف را دیده ام که این جا زنده گی می کنند با رنگ و بوی و خصوصیات و آداب و رسوم متفاوت که وقتی با آن ها بیش تر آشنا می شوید می بینید که هر کدام شان برای سرزمین شان و برای نام کشورشان چه قدر ارزش قائل هستند.ر
*
در صحنه ی مسابقات المپیک هم شاهد هستید که ورزشکاران هر کشوری چه زحمتی می کشند تا نام کشورشان را، نام سرزمین شان را به دنیا نشان بدهند.ر
*
اما ما در خارج از کشور، برای این که نام ایران را بر سر زبان ها بیاوریم چه کرده ایم؟ هنرمندان ما چه کردند؟ هنرمندان اعم از ترانه نویس و ترانه خوان، شاعر، آهنگ ساز، تنظیم کننده و موزیسین چه کردند؟ هنرمندان قشری از جامعه هستند که بیش تر از اقشار دیگر جامعه دیده می شوند. اصولن در هر سرزمینی، جامعه ی هنری و جامعه ی ورزشی بیش از همه در معرض دید مردم هستند.ر
*
من موضوعی را دیدم که بسیار به درد آمدم ، بسیار درد کشیدم که آن را برای شما بازگو می کنم.ر
*
اول این که ببینید یک انسان، یک هنرمند چه گونه می تواند از خودش تعریف کند و خود را به جامعه اش وصل کند:ر
*
شهیار قنبری: اگر من شاعر، من ترانه سرا، نگرانی ام این باشه که باید چیزی بنویسم که یک بچه ی به مدرسه نرفته هم بفهمه، یک دهن تنبل کتاب نخوانده هم متوجه بشه، آن وقت من به خودم، به کارنامه ام، به هنرم و به هنر سرزمین ام خیانت کردم!!ر
*
*
حالا توجه کنید در مقابل این سوال که، اگر قرار شود به دست شما یک پاک کن بدهند و به شما بگویند که از میان اشتباهاتی که در زنده گی داشته ای، دوست داری کدام یک را با این پاک کن ، پاک کنی؟
*
ببینید که یک شاعر! یک ترانه نویس، کسی که دم از ملت و ایران می زند، با پاک کنی که به او می دهند دوست دارد چه چیز را از زنده گی خود پاک کند؟
*
شهیار قنبری: من اون صادره از بخش فلان تهران را پاک می کردم!!!! (بخش چهارم آنکات، تپش تی وی – چهارشنبه سی ام مرداد 1387)ر
*
*
آیا به نظر شما چنین کسی وقتی بگوید که به مردم و به هنر سرزمین ام خیانت کرده ام ، دروغ نمی گوید؟ کدام سرزمین؟ کدام مردم؟ من تعجب می کنم شما که می خواهید زادگاه تان را از شناسنامه پاک کنید، چه گونه می توانید هنرمندان وطن تان ومردم تان را دوست داشته باشید؟ اصلن چه گونه می توانید در باره ی وطن ترانه بنویسید؟ چه گونه دست تان می آید که در باره ی وطن ترانه بنویسید؟
*
مردم فرانسه، مردم بسیار غیرتمندی هستند و سرزمین شان را بسیار دوست دارند، اگر شما به جای یک تلویزیون ایرانی، در یک تلویزیون فرانسوی نشسته بودید و فرانسوی هم که هستید!!! ومی گفتید که دوست دارم نام پاریس را از پاسپورتم، از شناسنامه ام پاک کنم، همان مجری شما را از استودیو بیرون می کرد، چون آن ها در مورد وطن شان بسیار غیرتمند هستند. آن مجری هرگز با شما دست نمی داد و از شما تشکر نمی کرد و چه حیف ، چه حیف شما در یک تلویزیون ایرانی و با یک مجری ایرانی گفت و گو کردید.ر
*
اما اگر از شهروز رفیعی بپرسند که اگر تو پاک کن داشته باشی چه چیزی را پاک می کنی؟ با جرات می گویم: شهیار قنبری را برای همیشه پاک خواهم کرد. شهیار قنبری را و نه تهران را.
ر *
*
شهروز رفیعی - برنامه ی«با هم ولی بی تو»ر
تلویزیون جام جم اینترنشنال
شنبه دوم شهریور ماه 1387
*
----------------------------------------------
*
مقاله ای در همین زمینه، در شماره ی آینده ی مجله ی«اپیزود» منتشر خواهد شد.ر
*
با «اپیزود» همراه باشید تا به حقیقت برسید.ر
*
*
چهارم شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Friday, August 22, 2008

اپیزود، نشریه ای متفاوت

*
*
مجله ی اپیزود
*
شماره ی هشتم مجله ی «اپیزود» با مطالب جالب و خواندنی منتشر شد:ر
*
*
*
دوم شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Tuesday, August 19, 2008

ترانه نویس خوش کارنامه

*
نکته هایی از خطبه های روز دوشنبه
*
*
ترانه نویس: همه چیز از یک گفت وگوی تلویزیونی آغاز شد در شهر دمکرات ها ...ر

مخاطب: اشتباه می کنید جناب ترانه نویس! همه چیز از یک گفت وگوی تلویزیونی آغاز نشد، بیش از یک سال بود که همه چیز آغاز شده بود و شما از ترس برملا شدن، پنهان اش می کردید. دروغ هایی را که در این مدت در باره ی خانم گوگوش ومهرداد، پنهانی به ما گفتید، به یاد بیاورید!!! من که خیلی خوب یادم هست، به یادت می آورم!!ر
*
*
ترانه نویس: این دو پیام (پیام های مهرداد) را خواهید شنید، به زودی.چرا به زودی؟ چون به راستی نمی خواهم تا ته این چاه ویل ندانستن بروم...ر
*
مخاطب: لطف کنید تا ته این چاه ویل ندانستن بروید. نصف اش را که رفته اید و اینک در میانه ی چاه سرگردان هستید، لطف کنید تا ته آن بروید که خیلی تماشا دارد، نترسید، بروید تا حقیقت بر همگان بیش تر روشن شود.ر
*
*
ترانه نویس: گمان نمی کنم همکار خوب من خانم گوگوش وحشتناک باشد ...ر
*
مخاطب: اتفاقن بر عکس، همکار خوب تان برای شما بسیار هم وحشتناک و از آن مهم تر خطرناک است چون اوست که همه ی شما را از ابتدا تا به اکنون می شناسد وخیلی مسائل پشت پرده را می داند. بنابراین نه تنها برای اواحترامی قائل نیستید که بسیار هم از ایشان بیزارید، اما چون از او می ترسید، بیزاری خودتان را از خانم گوگوش با نام مهرداد عنوان می کنید. مشکل شما مهرداد نیست جناب ترانه نویس، مشکل شما گوگوش است ... دل اش را ندارید که این را بگویید، به شدت می ترسید.ر
*
*
ترانه نویس: من به گذشته و همکارانم احترام می گذارم مادامی که احترام متقابل در کار باشد...ر
*
مخاطب: این یعنی التماس!!! یعنی این که گوگوش جان! توچیزی در باره ی من نگو، بگذار این احترام متقابل ظاهری حفظ شود ...ر
*
جناب ترانه نویس! با چه گستاخی می گویید که من به گذشته وهمکارانم احترام می گذارم؟ شما به کدام همکار تان احترام گذاشته اید؟ به جز این است که به همه از خانم گوگوش گرفته تا سایر همکاران را در این چند سال در برنامه های رادیویی وتلویزیونی تان تحقیر وتمسخر کردید؟ به کدام همکار احترام گذاشتید؟؟ چه قدر لقب به آن ها تقدیم کردید؟ کدام احترام؟ شما احترام را چه گونه معنی می کنید؟ آیا احترام برای شما به این معنی ست که شما هر چه می خواهید بگویید وتحقیر وتمسخر کنید، اما همکاران چیزی نگویند؟ این معنای احترام است؟ نمی دانم، شاید در الجزایر، احترام را این گونه معنا می کنند ...ر
*
*
ترانه نویس: حکایت، حکایت اندازه هاست خانم ها، آقایان!ر
*
مخاطب: دقیقن همین طور است. حکایت، حکایت اندازه هاست و شما هم اندازه ی گوگوش ومهرداد نیستید، چه از نظر تعهد انسانی وچه از نظر تعهد هنری. خیلی پایین هستید جناب ترانه نویس! خیلی پایین.ر
*
*
ترانه نویس: این مثلن همکاران از من بپذیرند که با هموزن خود کشتی بگیرند، ترور شخصیت حیله ای کهنه است...ر

مخاطب: از آن جایی که شما در داشتن پرونده ی سیاه، خیلی قطور و چاق وچله هستید، مسلمن در این زمینه کسی هموزن شما نیست که با شما کشتی بگیرد... خیلی چاق وچله شده اید جناب ترانه نویس!ر
*
و اما ترور شخصیت! کدام شخصیت را می گویید؟ ترانه نویس جفت پنج و کوچه جمشید مگر شخصیت هم دارد؟؟ ما با کدام وقت به جنگ این همه شخصیت برویم؟؟ کسی که به نام آلبوم زدن، دختر جوانی را به ذلت هروئین می کشاند و زنده گی اش را از اومی گیرد، نابودش می کند، چه قدر شخصیت دارد؟؟ پیدا کنید مساحت شخصیت را؟!!!ر
*
*
ترانه نویس: این ها حتا برای دشنام دادن هم از واژگان من آویزان می شوند، از اصطلاحات من آویزان می شوند، وقتی از خودتان حرفی داشتید بیایید...ر

مخاطب: نخست این که این جمله را از مریم عزیز سرقت کرده اید. مریم عزیز عین همین جمله را در وبلاگ اش نوشته بود ... دوم این که اگرمنظور شما، ما هستیم ، ما چه وقت از کلمات کوچه جمشید و جفت پنج و لمپن، جوجه لات و کفترباز و آبجو دزد واین گونه حرف های سطح پایین استقاده کردیم؟؟ این ها اصطلاحات شماست؟ پس مال خودتان، ما به این اصطلاحات فجیع عامیانه نیازی نداریم که همانا حقیقت گویی ما از هر ناسزایی کارساز تر است وهمین است که شما را وادار به عقب نشینی کرده است.ر
**
ترانه نویس: من مثل همیشه با کار به میدان می آیم و شما با کارد...ر
*
مخاطب: هفت سال است که این جمله را تکرار می کنید و فقط حرف می زنید... البته که شما با کار به میدان می آیید، به ویژه در این چند سال که پشت هم از نامه های مریم عزیز سرقت کردید ، اوج کار کردن تان بود:ر
*
عطر یاسی که توچیدی/ ناز صد باغو خریده / ماه کامل سر سفره/ گریه هامو سر کشیده
*
چرا هیچکسی به جز مریم نتوانسته بود این خط ها را معنی کند؟ من شک ندارم هنوز هم کسانی که نقد مریم را نخوانده اند، اصلن نمی دانند که منظور شما از این خط ها چیست؟ فقط مریم می دانست چون خودش نوشته بود و شما این تصاویر زیبا را از نامه های او سرقت کردید و در قالب کلمه به خانم گوگوش فروختید و پول اش را گرفتید. لغت فروش خوبی هستید جناب ترانه نویس! کاری که با آن به میدان می آیید همین است دیگر: دزدیدن تخیل وتصاویر دیگری، تبدیل آن به لغت و لغت فروشی. عجب کار سختی دارید!!!! صد البته که کارد دیگران، حریف کار شما نیست حالا چه زنگار بسته باشد چه براق.ر
*
حریف کار شما، فقط گفتن همه ی حقیقت شماست این که مردم آگاه باشند که پشت پرده چه می گذرد و ترانه نویس پرمدعا و خودشیفته، چه گونه کاری را مداوم به رخ این وآن می کشد؟؟؟!!!!ر*
*
واین فقط یک نمونه ی کوچک بود. همه ی این حقایق، با انتشار نامه های مریم عزیز و در کنار نامه ها، انبار لغت های شما، برهمگان آشکار خواهد شد.ر
*
*
ترانه نویس: من در همه ی این سال ها، در همه ی این برنامه ها، هفته به هفته از بزرگان جهان می گویم...ر
*
مخاطب: باید هم بگویید، این همه از بزرگان جهان از لورکا گرفته تا دیگران سرقت کردید و کلمه رج زدید، باید هم از آن ها بگویید، چرا که نه؟
*
*
ترانه نویس: همه ی کارنامه ی هنری نادر رفیعی به بازی در دو فیلم فارسی در سن دو ساله گی خلاصه می شود...ر
*
مخاطب: همه ی پاسخ تان به نادر رفیعی همین بود؟؟؟ این که در دو ساله گی دو فیلم فارسی بازی کرده است؟ پس آقای نادر رفیعی بسیارخوش سابقه وخوش کارنامه هستند که هیچ چیزی نتوانستید به او ببندید که اگر خوش کارنامه نبود، رسوایش می کردید.ر
*
به جز این، مگر شما فکرمی کنید کارنامه ی کاری داشتن فقط در مورد موسیقی و ترانه است؟؟ آقای نادر رفیعی کارش که موسیقی و ترانه و فیلم نیست که در این زمینه کارنامه داشته باشد. ایشان ژورنالیست هستند وژورنالیست خوش سابقه ای هستند. بارها با مقامات سیاسی ایرانی و غیر ایرانی از جمله با شهبانو فرح پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی مصاحبه داشته اند. شهردار لس انجلس و رئیس پلیس و مقامات دیگر لس انجلس که در سال 2000 به نخستین کنسرت گوگوش در فروم لس انجلس آمدند، به دعوت نادر رفیعی آمدند، آن قدر اعتبار دارد که دعوت اش را بپذیرند. منظورم همان کنسرت هایی است که شما فقط به سمت شان سنگپرانی می کردید.ر
*
نادر رفیعی آن قدر لیاقت دارد که تلویزیونی را اداره کند و پایگاهی داشته باشد برای مبارزه با معضلی مانند اعتیاد. شما چه؟ شما چه دارید به جز یک کارنامه ی هنری که آن را هم با سرقت از این و آن ساخته اید. و الان هم کارمند علی کوچیکه هستید. واقعن که کارمند علی کوچیکه بودن نقطه ی درخشان کارنامه ی هنری شماست.ر
*
*
ترانه نویس: جواهری که درهمین شهرویدیوی زنجیرزنی گرفته است(منظور ترانه نویس، آقای شهروز رفیعی هستند) همین چند سال پیش هم به آوازخوان خوب مان بارها و بارها حمله کرده است... فیلمبردار خامنه ای بوده است...ر
*
مخاطب: اگربه فرض هم آقای شهروز رفیعی فیلمبردار خامنه ای بود، شما هم کارمند علی کوچیکه هستید، فکرنمی فیلمبردار خامنه ای بودن بهتر از حقوق بگیر علی کوچیکه بودن باشد؟؟
*
مگر خود شما بارها و بارها نگفتید که علی کوچیکه عامل اصلی جمهوری اسلامی در لس انجلس است ؟ مگر نگفتید مامور رسمی امنیه خانه است؟ ما که نگفتیم، این را خود شما بارها جلوی دوربین تلویزیون گفتید وخیلی هم اصرار داشتید... دیگران اگر کارمند علی کوچیکه هستند، ملالی نیست زیرا آنان که نگفتند علی کوچیکه مامور امنیه خانه است، اما شما این را بارها و بارها گفتید و اصرار کردید، فیلم هایش نیز موجود است و همه هم دیده اند و شنیده اند، بنابراین منکر هم نمی توانید بشوید.ر
*
آقای شهروز رفیعی اگرهم فیلمبردار خامنه ای بوده، همان طور که خودتان هم گفتید، قبلن بوده، الان که نیست، ولی شما در حال حاضر کارمند علی کوچیکه، امنیه خانه ای معروف هستید. ر
*
اگر شهروز رفیعی به آوازخوان خوب شما بارها وبارها حمله کرده، شما سال ها و سال ها حمله کردید. آن همه لقب های ریز ودرشت را شما به خانم گوگوش تقدیم کردید نه شهروز رفیعی... به واقع عنوان کردن این موضوع از جانب شما که بدترین جمله ها را به گوگوش گفتید، چه قدر رو می خواهد؟
*
اگر شهروز رفیعی ویدیوی زنجیر زنی گرفته، پنهانی که این کار را نکرده، آن را از تلویزیون ان آی تی وی پخش کرد. مراسم عاشورا تاسوعایی بود که ایرانیان مقیم لس انجلس برپا کرده بودند و مراسم شعله زرد پزان بود. من خودم این ویدیو را دیدم که ایشان در برنامه ی در غربت چه می کنیم ان آی تی وی پخش کردند، آیا کار مخفیانه انجام دادند؟؟ کارشان پشت پرده ای بود؟؟ ویدیو گرفتن از مراسم تاسوعا عاشورا در جایی مثل لس انجلس چه اشکالی دارد؟ با این کار خواستند نشان بدهند که گروهی ازایرانیان درهر جایی که باشند بر اعتقادات خود پایبند هستند، این کار کجایش ایراد دارد؟
*
پس مشخص شد که شهروز رفیعی هم انسان سالم ودرستی است که به جز این مورد، نتوانستید چیز دیگری از او بیابید و عنوان کنید. به جز این، شهروز رفیعی آرشیو بسیار غنی از هندوانه های شما دارد که نمونه ای از آن را دیدید. به هر حال به کسی که هندوانه ها را نمایش می دهد باید هم حمله کنید، آن هم حمله های خنده دار.ر
*
ترانه نویس: حکایت غریبی ست حکایت ندانستن...ر
*
مخاطب: این جمله بسیار درست است، پس از همین جمله استفاده کنید وندانسته حرف نزنید و مردم را تهمت باران نکنید که روسیاهی آن بر خودتان نمایان خواهد شد.ر
*
*
ترانه نویس: اگر همه ی امنیه خانه های جهان به کمک تان بیایند، به اندازه ی زائده ی مگسی بر کارنامه ی من، یا آدمی در اندازه های من اثر نخواهد گذاشت ...ر
*
مخاطب: زائده ی مگس را هم دیده اید؟؟ خُب اگر دیده اید باید بدانید که برای سرقت های هنری شما وکارنامه ی درخشان سرقت هاتان، زائده ی مگس بسیار کم است.ر
*
*
ترانه نویس: به حافظه ی مشترک کمی بیاندیشید...ر
*
مخاطب: دقیقن شما باید به حافظه ی مشترک بیاندیشید، کمی هم نه، خیلی زیاد باید بیاندیشید اگرکه زرق ورق وقت برای اندیشیدن تان باقی بگذارد.
ر
*
و سرانجام جناب ترانه نویس! با شما هستم! مجله ی اپیزود را نشریه ی زرد نامیده اید فقط به این دلیل که حقایق را می نویسد و حقایق به کام تان تلخ می آید ... اپیزود به همین روند خود ادامه خواهد داد، چه شما زرد بخوانیدش چه سرخ و چه آبی ، نظر شما در کار ما اهمیتی ندارد.ا
*
انتظاری هم نیست که شما اپیزود را به رنگ واقعی اش که همان رنگ حقیقت است ببینید، شما با ذهن دود زده، هرگز نمی توانید رنگ اصلی را تشخیص بدهید که همه چیز را به رنگ زرورق می بینید و در نهایت هم، رنگ زرد خیلی بهتراز رنگ دودی است، رنگ ذهن شما ... این را همیشه به یاد داشته باشید.ر
*
و شما جناب ترانه نویس، طبق حربه ی معمول تان، مرا امنیه خانه ای خواندید... فقط خواستم بگویم شما که کارمند حقوق بگیر علی کوچیکه مامور امنیه خانه و عامل اصلی جمهوری اسلامی در لس انجلس هستید که نمی توانید مرا امنیه خانه بنامید ... به شما می خندند جناب ترانه نویس، خنده و قهقهه ...حربه ی دیگری بیابید.ر*
*
سی ام امرداد 1387 خورشیدی
*
*

Monday, August 18, 2008

انشاهای تکراری ترانه نویس

*
*
صرفِ فعل شکایت کردن در زمان آینده
*
*
باز هم ترانه نویس و باز هم انشا نویسی، انشاهای تکراری هزارساله. بازهم ترانه نویس وبازهم ادعا، ادعاهای پوسیده ی تکه پاره. باز هم ترانه نویس و باز هم صبح دوشنبه ی ایران، دوشنبه ی خطبه های بی قواره ...ر
*
به دلیل شرایط زمانی، خوشبختانه نمی توانم شنونده ی خطبه های نماز روز دوشنبه ی جناب ترانه نویس باشم . اما به لطف محمود عزیز که زحمت کشید و فایل صوتی خطبه های دوشنبه ی این هفته ی جناب ترانه نویس را برایم فرستاد، انشاهای تکراری ایشان را شنیدم. من نمی دانم جناب ترانه نویس چرا کمی انشای خود را تغییر نمی دهد؟ سال هاست که به همین شکل انشا می نویسد و تنها چیزی را که تغییر می دهد، نام های ذکر شده در انشا است، هر بار نام یا نام هایی متفاوت، میهمان انشای همیشه گی و تکراری جناب ترانه نویس می شود و خوشا به سعادت ما که چنین ترانه نویس پُرهندوانه ای داریم.ر
*
آن چه که من از انشای تازه ی ایشان دریافتم مقادیرزیادی عقب نشینی بود. به راستی که ترانه نویس نسبت به کات کات وصله پینه ای، به اندازه ی مسافت کوچه جمشید تا سه راه سیروس عقب نشینی کرده بود و حتا نامی هم از رخت چرک و هندوانه نبرد و از تهدیدهای تلفنی مهرداد نیز حرفی نزد، این بار فقط گفت مهرداد ناسزا گفته است و نه تهدید!!!ر
*
در کات کات وصله پینه ای گفته شد که مهرداد یک بار با تلفن ترانه نویس را ضمن ناسزا گفتن ، تهدید نیز کرد اما در خطبه های نماز دوشنبه، مهرداد دو بار پیام تلفنی گذاشته بود، یک بار قبل از کات کات و یک بار بعد از کات کات. آن بخش از کات کات که ایشان بی نظری مطلق خود را اعلام کرده بودند.ر
*
به هر شکل، وقتی آدم ببیند کات کات دوباره ضبط شده اش، بیست و چهار ساعت قبل از پخش از تلویزیون، بر روی اینترنت منتشر شده است، مجبور می شود که در خطبه های روز دوشنبه، چند دروغ شاخدار دیگر نیز به دروغ های قبلی اش اضافه کند!!!ر
*
ترانه نویس گفتند که هر دو پیام تلفنی مهرداد را به زودی پخش خواهد کرد!!! به زودی؟؟؟؟ این کلمه ی به زودی بر اثر استعمال بی رویه ی جناب ترانه نویس، تبدیل به کلمه ای بسیار نخ نما و کهنه گشته است. ترانه نویس در به کار گیری کلمه ی به زودی آن چنان افراط کرده که از این کلمه جز چند نخ پوسیده ی سُست چیزی باقی نمانده است.ر
*
جناب ترانه نویس! چرا به زودی؟؟؟ چرا در همان خطبه های نماز دوشنبه پخش نکردی؟؟ به هر شکل در فرهنگ کلمات و اصطلاحات جناب ترانه نویس که همه ی عالم بی وقفه از بام تا شام از آن کش می روند، معنای به زودی یعنی هرگز. هر زمان که ایشان، انجام کاری را به به زودی محول کردند، معنای هرگز از آن دریافت شد.ر
*
و اما ترانه نویس خطاب به مهرداد گفت که: فعل شکایت کردن را صرف کنید شکل خود را هم بکشید ...ر
*
نکته ی بسیار جالبی است. من فعل شکایت کردن را از طرف ترانه نویس صرف می کنم تا شما هم مطلع شوید صرف کردن خودِ ترانه نویس چه گونه است. ر
*
ترانه نویس شکایت کردن را همیشه در زمان آینده صرف می کند ( شکایت خواهم کرد) ... و اما ایشان در این چند ساله که به صرف شکایت کردن در زمان آینده مشغول بودند، شدت صرف شان چنان زیاد بود که لیستی جالب از صرف کردن های ایشان ظاهر گردید . این لیست را ببینید.ر
*
*
لیست صرف فعل «شکایت کردن» در زمان آینده، توسط ترانه نویس:ر
*
یک- جهانشاه جاوید مدیر سایت ایرانین.کام، که در برنامه هایش بارها او را تهدید کرد که شکایت خواهد کرد و او را به دادگاه خواهد برد.ر
*
دو - سیاوش قمیشی بر سر ترانه ی آزاد، که چند برنامه را به داستان شکایت کردن و به دادگاه بردن ایشان اختصاص داد و این که ای آقای قمیشی! همدیگر را در دادگاه خواهیم دید!!!ا
*
سه - سازنده ی فیلم غزل، که بی اجازه، از ترانه ی دل ریخته در فیلم اش استفاده کرده بود و به گفته ی خودِ ترانه نویس حتا یک دو زاری هم کف دست ایشان نگذاشته بود.ا
*
چهار- بردیا بخشنده که ترانه های ترانه نویس را برای دانلود روی سایت اش گذاشت و ترانه نویس ضمن این که ایشان را به لقب برادر مفتخر کرد، بارها و بارها در برنامه اش، این برادر را به دادگاه برد. اما فقط در برنامه و نه دادگاه واقعی ... بردیا بخشنده ، ترانه ها را از روی سایت برداشت و به جایش مقاله ی دُن کیشوت را گذاشت.ر
*
پنج- فرید زلاند، که ترانه نویس او را نیز قبل از به دادگاه بردن، به لقب شهروند افغانی مفتخر کرد به جُرم این که ترانه ی ایشان را بی اجازه به ابی سپرده بود.ر
*
شش- شهریار، که ترانه ی نماز را بنا به گفته ی ترانه نویس، بی اجازه ی وی و به سبک دیسکوتک خواند.ر
*
هفت- فیلم ساز بلژیکی، به سبب استفاده ی بی اجازه ی ترانه ی قدغن در فیلم «ایران زیر حجاب تظاهر».ر
*
هشت - ابی، که از سوی ترانه نویس به لقب کفترباز نایل شد و ترانه نویس به طور رسمی در برنامه اش اعلام کرد که ابی پیغام فرستاده که من بابت اجرای ترانه هایت در کنسرت ها، هیچ پولی به تو نمی دهم و گردنم هم کلفت است ... ترانه نویس او را هم به دادگاه کشاند.ر
*
نُه - عباس بختیاری، مدیر فرهنگسرای پویا در فرانسه به سبب جعل امضای ترانه نویس و فروختن ترانه ی قدغن به بلژیکی ها به مدت بیست سال (بنا بر ادعای ترانه نویس)، از سوی ایشان تحت تعقیب شگفت انگیز قانونی قرار گرفت.ا
*
ده- ایرج جنتی عطایی که لقب حسود جهان سومی را از سوی ترانه نویس دریافت کرد و ترانه نویس فعل شکایت کردن را برای ایشان نیز بارها در زمان آینده صرف کرد، به دلیل انواع و اقسام جُرم ها، همان جُرم هایی که به اندازه ی یک پر مگس هم از بار گناهانش کم نمی شود.ر
*
یازده- پیمان نیکسار، که ترانه نویس در نوروز 1386 او را نیز به دادگاه برد!!!ا
*
دوازده- سعید مشکین قلم، که ترانه نویس برای او نیز فعل شکایت کردن را چندین و چند بار صرف کرد ، او رانیز بارها و بارها در برنامه هایش به دادگاه برد به دلیل این که در کتاب اش، تاریخ تولد ترانه نویس و نیز چند تایی از متن ترانه هایش را اشتباه نوشته بود.ر
*
سیزده- هاتف نیز به دلیل اجرای بی اجازه ترانه هفته ی خاکستری دچار سانحه ی صرف فعل شکایت کردن جناب ترانه نویس شد.ر
*
چهارده- ناشر کتاب دریا درمن ، چاپ ایران که همچنان بی اجازه، کتاب پُر غلط اش را چاپ و منتشر می کند و ترانه نویس نیز، همچنان ایشان را به دادگاه می برد!!!ر
*
پانزده - شهبال شب پره، بر سر اجرای بی اجازه ی ترانه ی کودکانه... ایشان هم به دادگاه رفتند و صد البته که همه ی این دادگاه رفتن ها، در توهّم و خیال ترانه نویس صورت گرفت و نه در عالم واقعیت چرا که فقط مشغول صرف فعل شکایت کردن در زمان آینده بودند.ر
*
البته جناب ترانه نویس که مشکلات اقامتی در امریکا دارند، مجبورند که فعل شکایت کردن را، فقط صرف کنند آن هم در زمان آینده. بنابراین می بینید که شایسته ترین کسی که می تواند فعل شکایت کردن را صرف کند، خود ترانه نویس است. پس بهتر آن است که صرف فعل شکایت کردن را به دیگران پیشنهاد نکنند و خود همچنان مشغول صرف آن باشند.ر
*
این هم یک شکل زیبا از صاحبِ صرفِ فعل شکایت کردن که کشیدن شکل نیز درخواست خود ترانه نویس بود. اگر چه که دوست نازنین ما به بهترین شکل هنری این کار را انجام داد.ر
*
این هم خنده ی شدید ما!!!ر

البته لازم به یادآوری ست که جناب ترانه نویس که به شدت به جهان وصل هستند، هیچ گونه مخالفتی با کاریکاتور ندارند و بارها در برنامه هاشان اعلام کرده اند که کاریکاتور هنر است و اگر کسی به کاریکاتور اعتراض کند یعنی این که عقب مانده ی جهان سومی است، همچنان که بارها کسانی را که به کاریکاتور پیامبراسلام اعتراض کرده بودند، عقب مانده و جهان سومی خواند.ر

*
ترانه نویس ضمن این که به خانم گوگوش بسیار شدید احترام گذاشت!!! گفت که گوگوش و مهرداد وقتی به روی صحنه بروند باید جنازه های بی روح را بخوانند چون من روح کلمه هایم را از آنان پس گرفته ام، اعتبار کلمه ها را!!!ر
*
جناب ترانه نویس! تا کی می خواهی خودت را به کوچه ی علی کوچیکه بزنی؟؟؟ با توجه به مدارک و اسناد موجود که در کتابی جذاب در زمان مناسب منتشر می شود، جنازه های بی روح، متعلق به شماست. شما روح کلمه هاتان را از احساس و تخیل دوست نازنین من (مریم عزیز) دزدیدید. همه ی احساس و تخیل و تصاویر نامه های مریم را تبدیل به ترانه کردید. این فقط حرف خشک و خالی نیست، زمانی که این نامه ها منتشر شود، دهان همه از حیرت باز خواهد ماند.ر
*
آلبوم های آخرین خبر، عکس فوری، مانیفست و شب سپید احساسات و تخیل و تصاویر مریم عزیز است که توسط شما به سرقت رفت و در قالب کلمات به مردم منتقل شد. گمان نکنید که مسئله ی به این مهمی برای همیشه پنهان خواهد ماند. ترانه ها را به نام خودتان ثبت کردید و فروختید و پول اش را گرفتید و حالا دم از جنازه های بی روح می زنید؟؟؟ دم از اعتبار کلمه می زنید؟ کدام اعتبار؟؟ تصاویر و احساس و تخیل مریم را از روی کلمات تان بردارید بعد ببینید آیا اعتباری برای کلمات تان باقی خواهد ماند؟؟
*
شما که از بزرگان جهان تا دل تان بخواهد سرقت کرده اید، معلوم است که نامه های پُراحساس مریم را هم کش می روید. شما که حتا قصه ی دوماهی را نیز از یک داستان ایتالیایی سرقت کردید و آهنگساز این ترانه به خوبی این را می داند، معلوم است که از آن همه احساس و تخیل و تصویر نامه های زیبای مریم نمی گذرید. از اعتبار کلمه حرف می زنید؟؟
*
گوگوش و مهرداد آن ترانه ها را بر روی صحنه با خوشحالی خواهند خواند چرا که سازنده ی واقعی آن ترانه ها، شما نیستید. احساسات پاک و تصاویر و تخیل زیبای یک دختر باسواد و پُر احساس ایرانی است که با صدای گوگوش و مهرداد به حاضرین در سالن کنسرت منتقل می شود. آن چه که متعلق به شماست جنازه های بی روح است.ر
*
یادتان می آید بر سر ترانه ی آخرین خبر که همه اش را از نامه ی مریم سرقت کردید، چه جنجالی به راه افتاد و شما چه گونه سکوت کردید و ترجیح دادید چیزی نگویید؟ به یاد دارید؟؟
*
تصاویر مریم را سرقت کردید و بعد کلمات را تحویل خانم گوگوش و مهرداد دادید با این عنوان که این را برای گوگوش نوشته ام به خاطر این که مسعود امینی به او چنین و چنان گفته بود. به یاد دارید که؟؟؟ اگر به یاد هم نداشته باشید، صدای شما و مصاحبه ی مهرداد و نوشته های مریم بر وبلاگ ها موجود است، به یادت می آورم.ر
*
وقتی مریم اعتراض کرد که این ترانه برای گوگوش نوشته نشده، مهرداد در یک گفت و گوی تلویزیونی صریحن اعلام کرد که ترانه نویس خوب شهر ما خودش این ترانه را در دست گرفت و به ما داد و گفت که این را برای گوگوش نوشته ام، شما جناب ترانه نویس! حتا یک کلمه هم پاسخ ندادید، چرا؟
*
به دلیل این که اگر می گفتید مریم درست می گوید، آن وقت دروغگویی تان و سرقت تان پیش گوگوش و مهرداد افشا می شد و این چیز کمی نبود. اگر می گفتید مهرداد درست می گوید آن وقت مریم به شما اعتراض می کرد و نامه اش را منتشر می کرد و ثابت می کرد که شما دروغ می گویید.در هر دو صورت به ضرر شما تمام می شد و شما محکوم می شدید، بنابراین ترجیح دادید که سکوت کنید.ر
*
اما ناراحت نشوید، این نامه ها همراه با متن ترانه ها در کتابی خواندنی منتشر می شود و شما به خوبی می دانید که این کار انجام خواهد شد.ر
*
جناب ترانه نویس! لطفن نسل ما را با نسل خودتان اشتباه نگیرید. نسل من، نسل مهرداد و نسل مریم ، نسل انقلاب و جنگ است. من و مریم دوران تحصیل مان را در جنگ و بمب و انفجار گذراندیم. مهرداد در زیباترین زمان سن اش، به جبهه ی جنگ رفت و جنگید، مهرداد و امثال مهرداد شهامت به خرج دادند، جنگیدند که شما امروز وطن دارید، اگر آن ها نیز از کشور فرار می کردند، اکنون شما وطنی نداشتید که برای اش بنویسید: خلیج فارس یعنی وطن/ یعنی شناسنامه ی من (همه تظاهر، همه فریب)ر

*
شما جناب ترانه نویس مدیون مهرداد و نسل مهرداد هستید و صد البته که مهرداد و شما هموزن نیستید، هم اندازه نیستید. شما ترانه نویسی هستید که در همان ابتدا فرار را بر قرار ترجیح داد، شانه هایش را بالا انداخت و به وطن پشت کرد.ر
*
مهرداد اما جوانی بود که ابتدا وطن اش را از دست دشمن نجات داد و بعد به عشق و علاقه اش یعنی موسیقی روی آورد. صد البته که میان شما و مهرداد، تفاوت از زمین تا آسمان است، چه از نظر تعهد انسانی و چه تعهد هنری.ر

صد البته که هموزن و هم اندازه نیستید که اگر بودید شما هم مثل مهرداد در نجات میهن تان از دست دشمن، سهمی داشتید ، ولی به جای آن چه دارید؟ یک مشت ادعای بی مورد و یک طبق خود شیفته گی. به چه می نازید جناب ترانه نویس؟؟؟
*
ما از نسل پوسیده ی شما هزاران سال نوری فاصله داریم و تابع فرمول های پوسیده ی نسل شما نیستیم. ما به کسی احترام می گذاریم که خودش به خودش احترام بگذارد، به همکارانش و به دوستان اش و به مردم اش احترام بگذارد. وقتی شما برای هیچ کسی نه دوست، نه همکار، نه هوادار و نه مردم، احترام قائل نیستید و مدام در حال لقب گذاری و تهمت زدن و دروغ بستن هستید، انتظار دریافت احترام نداشته باشید. به راستی ترانه نویس کوچه جمشید به چه دلیل احترام را التماس می کند؟ دریافت احترام که التماس کردنی نیست.ر
*
حرف در باره ی خطبه های نماز دوشنبه ی ترانه نویس زیاد است و بی شک در این وبلاگ ادامه خواهد داشت. ضمن آن که در اپیزود هم مطالب جالبی خواهید خواند. ر

**

بیست و هشتم امرداد 1387 خورشیدی*
*

Sunday, August 17, 2008

مهرداد مثل هیچکس نمی خواند

*
*
نظر هنرمندان در باره ی مهرداد آسمانی
*
*
ابی

*
ابی: مهرداد خوندن را بلده به معنای واقعی کلمه، به خصوص صدایش ویژه گی خاص خودش را داراست.ر
*
**
ستار
*
ستار: من فکر می کنم یک هنرمند، اول باید کارش را بلد باشه، یعنی اول باید بدونه که چی کار باید بکنه، بعدش هم در کار خواننده گی صدا داشته باشه و بعد هم باید استعداد این کار را داشته باشه. من فکر می کنم با اون نواری که من از مهرداد گوش کردم، مهرداد حتمن این استعداد را داره و موفق می شه.ر
*
*
منوچهر چشم آذر
*
منوچهر چشم آذر: مهرداد فالش نمی خونه یعنی گوشش خیلی خوبه و حنجره اش خیلی شیرینه. تحریرهایی که به صداش میده هر کسی نمی تونه به صداش بده. مهرداد قادر هست که هر کاری که می خواد با حنجره اش بکنه.ر

*

گوگوش
*
گوگوش: من به عنوان کسی که خاک صحنه خوردم می تونم این تشخیص را بدم که با مهرداد بخونم یا نخونم، من این تشخیص را دادم که با مهرداد بخونم به چند دلیل:ر
*
اول این که اگر من با خواننده ی معروف از پیش از انقلاب برآمده، بخونم که کار تازه ای نکردم و این چیزی تازه ای ارائه نمیده. من ترجیح دادم با مهرداد آسمانی همصدا بشم به دلیل این که مهرداد هم هنر خواندن داره و هم امتحان اش را پس داده، هشت تا آلبوم به بازار داده و دویست و چند آهنگ برای خواننده های دیگه ساخته، بسیار تلنت داره ، موسیقی را می فهمه و هنوز برای سیر صعودی جا داره. من لذت می برم با کسی که موسیقی را به این خوبی می شناسه، به این خوبی اجرا می کنه، کار کنم، کسی که حس ترانه را درک می کنه و از ترانه الهام می گیره.
ر
*
*
*
شهیار قنبری
*
جناب ترانه نویس در تکه ی وصله پینه شده ی کات کات، با همین هیبتی که در این عکس ملاحظه می کنید و با همین حالت عصبی و پریشان، گفت که:ر
*
زمانی که شما دارید در یک گروه کار می کنید، وظیفه ی شما این نیست که پشت پا بگیرید برای همکار هم پروژه تان، ولی در عین حال وظیفه هم ندارید که دروغ بگید، وظیفه ندارید که هندوانه های بیجا زیر بغل کسی بگذارید. شما یک دانه از این هندوانه ها را پیدا کنید و به من نشان بدهید که بابت این هندوانه های بیجا من پوزش بخواهم.ر
*
*
منظور ترانه نویس شهر فرشته گان این بود که من تاکنون بیخودی از کسی تعریف نکرده ام و یا کسی را تایید نکرده ام، یعنی من هرگز از مهرداد آسمانی تعریف نکرده ام و کارهنری او را مورد تایید قرار نداده ام، هندوانه زیر بغل کسی نگذاشته ام. این قدر به این حرف اطمینان داشت که حتا طلب هندوانه نیز کرد.ر
*
شهروز رفیعی در برنامه ی با هم ولی بی تو از تلویزیون جام جم اینترنشنال، دو نمونه هندوانه ی سرحال به جناب ترانه نویس نشان داد:ر
*
*
اولین هندوانه
*
شهیار قنبری: فردای ترانه از آن نسل مهرداد است، نسلی که می سازد و می خواند، نسلی که خود را فریاد می کند، بی واسطه، نسلی که قلابی نیست و ادای قهرمانان را در نمی آورد، پهلوان پنبه نیست، پهلوان که نه، انسان است، می خواند که پُر از نور شود، نه پُر از خالتور. از عمق فاجعه می آید، خواندن را بلد است، ترانه ی دیروز را نمی خواند، ترانه ی فردا را می خواند، ترانه ی نسل خود را می خواند.ر
*
با این که زبان ترانه اش تا رسیدن به مرز تکامل فاصله دارد اما اهمیت کار مهرداد و نسلی که از این پس می آید تا برجای سوپر استارهای باسمه ای بنشیند در این است که اندیشیدن و تفکر کهنه و زنگار بسته ی دیروز را می شکند.
ر
**
گفتم که مهرداد ترانه ی فردا را می خواند، ترانه ای که برای شنیدن و اندیشیدن است.ر
*
من تردیدی ندارم که مهرداد خواهد درخشید، خورشیدوار.
ر
*
*
*
هندوانه ی بعدی
*
در مورد مهرداد درسته، مهرداد بسیار حساسیت داره در باب کلام و کار می کنه و کارش را جدی می گیره بی وقفه. من متاسفم که بگم همکارانی را می شناسم که در این سال ها باهاشون کار هم کردم و این ها هنوز که هنوزه نه تنها زبان کاری منو نمی شناسند بلکه بسیاری از متن ها را از رو، به درستی نخوندند و نمی خونند و ثمره اش این می شه که میرن استودیو و با کار غلط از استودیو میان بیرون.ر
*
*
شهروز رفیعی
*
شهروز رفیعی هندوانه های آقای ترانه نویس را در برنامه ی تلویزیونی باهم ولی بی تو پخش کرد و گفت:ر

من چه گونه به آینه نگاه کنم؟
من فردا به مردم چه گونه نگاه کنم؟
در چشم هنرمندان چه گونه نگاه کنم؟
*
ترانه نویس شهر ما سوال کرد که این جا کجاست؟
8*
این جا شهر فرشته گان است که آرشیوهای زیبا دارد ، در آرشیوش همه چیز است حتا هندوانه ، هندوانه هم آوردیم که باز نگویید که من هندوانه نگفتم.ر
*
این همان هندوانه است که شما زیر بغل خودتان می گذارید. حالا باید از هنرمندان و مردم پوزش بخواهید. هنرمندان شما را خواهند بخشید اما مردم چه ؟ چه گونه می خواهید از مردم پوزش بخواهید؟
ر*

*
حالا نمی دانم این هفته چه طور می خواهید قسمت چهارم نمایش خیمه شب بازی را با دوست تان که بهش علی کوچیکه می گفتید، بازی کنید. باز دوباره سراسیمه یک برنامه ی دیگه ضبط کنید و بگید: من که هندوانه نگفتم، من گفتم خربزه، هر وقت که خربزه آوردید من عذرخواهی می کنم!!! ... این جا کجاست حالا؟؟؟
*
اگر قرار باشد تمام داستان های پشت پرده که به خود هنرمندان مربوطه، قرار بشه وقتی اون جیفه نرسید گفته بشه که خُب، شما هم خیلی چیزها دارید که خیلی ها می دونند از جمله خانم گوگوش که سالیان ساله که شما را می شناسه که اتفاقن وقتی با ایشون صحبت می کردم گفتند که الان که من وقت این صحبت ها را ندارم، من و مهرداد کار مهم تری داریم و آن دیدار بزرگی در نوکیا تیاتر هست، اما اگر وقتی پیدا شد باید صحبت بکنم.ر

حالا، این جا کجاست؟؟؟

*
*
بیست و هفتم امرداد 1387 خورشیدی
*
*

Wednesday, August 13, 2008

رخت چرک های ترانه سرا

*
*
آخ گفتن فریاد گونه ی ترانه سرای جهان سوم
*
*
بازدید کننده گان گرامی وبلاگ دلکده ، با پخش کات کات این هفته در تلویزیون بی تپش هیچکسان، آن چه در مورد کات کات تقلبی و حرف هایی که قرار شده بود بین علی کوچیکه و تصنیف فروش رد و بدل شود و در کات کات تکه پاره شده گنجانده شود، به حقیقت پیوست.ر
*
حرف های رد و بدل شده در کات کات، بیست و چهار ساعت پیش از پخش آن در تی وی ، در دلکده منتشر شد. پس شک نکنید که هر آن چه در این وبلاگ و مجله ی اپیزود نوشته می شود حقیقت محض است.ر
*
من نیز کات کات تکه پاره شده را دیدم و صدای آخ گفتن بسیار بلند ترانه سرای جهان سومی را شنیدم.ر
وای که چه آخ بلندی گفت این ژنرال بی ستاره، آخ گفتنی که حکایت از دردی بسیار شدید داشت. گفتن آن همه کلمات رذیلانه با لحن چارواداری خطاب به مهرداد ، یعنی آخ گفتن ناشی از دردِ تیرهای حقیقت گویی ما که دقیقن به هدف اصابت کرد.ر
*
نخست این که علی کوچیکه به روال همیشه گی، دلیلی آبکی و بس بسیار خنده دار در مورد این که چرا این بار کات کات یکسره ضبط نشده، را جویده جویده توضیح داد. دروغ نگو علی کوچیکه، علی بونه گیر، کات کات را یکسره ضبط کرده بودی، اما برای آن که به خارش بی وقفه ی تن ات پاسخ بدهی ، نشستی و نقشه کشیدی (که شرح نقشه هایت در مطلب پیشین آمده است) تصمیم گرفتی که یک تکه ی تقلبی کات کات دوباره ضبط کنید و در بین گفت و گوی یکسره ضبط شده ی گذشته جای بدهی، قبلن که نوشته بودم یادت باشد با همان لباس، کات کات قلابی را ضبط کنی، چه خوب که به نوشته ی من توجه کردی، اما حیف که حالات عصبی و تغییر لحن بسیار واضح ترانه نویس، به وضوح نشان می داد که این تکه را به قسمت سوم کات کات چسبانده ای ... از چسب مرغوبی استفاده نکردی آقای علی کوچیکه! تکه ی چسبانده شده ، خیلی زود جدا شد و بر زمین افتاد.ر
*
ژنرال بی ستاره در تلویزیون هیچکسان ادعا کرد که مهرداد آسمانی به او ناسزا گفته و تهدیدش کرده!! این دروغ شاخدار تصنیف فروش جهان سومی یکی از خنده دارترین و کودکانه ترین دروغ های اوست و نشان می دهد که تا چه حد مستاصل شده است.ر
*
نخست این که مهرداد در پیام گیر تلفن تصنیف فروش، پیامی گذاشت که خود تصنیف فروش به خوبی می داند که مهرداد چه حقیقتی را به او یادآوری کرد. اصولن چون دروغگوها از افشا شدن حقایق می ترسند حتا اگر در یک پیام تلفنی گفته شود، پیش پا افتاده ترین کاری که انجام می دهند این است که به طرف مقابل تهمت می زنند و به اصطلاح از روش قدیمی و پوسیده ی دست پیش را می گیرند که پس نیفتند استفاده می کنند. این فرمول در هزاره ی سوم جواب نمی دهد جناب تصنیف فروش! این حیله مربوط به قرونی بود که شما به دنیا آمده بودی و نه الان.ر
*
در هزاره ی سوم، شما وقتی می گویی که مهرداد به من ناسزا گفت و تهدید کرد، باید صدای مهرداد را پخش کنی تا مردم بشنوند آن چه که شما اسم اش را تهدید گذاشته ای، چه بوده، همین جوری که نمی شود بیایی و تهمت بزنی به خیال این که تکیه گاهی چون علی کوچیکه داری، علی کوچیکه تکیه گاه نیست که او خود آویزان تر و معلق تر از توست.ر
*
جناب تصنیف فروش جهان سومی! صدای مهرداد را داری چون او در پیام گیر برایت پیام گذاشته بود، وقتی می گویی مهرداد تهدیدت کرده باید صدایش را پخش می کردی که مردم هم تهدیدهای مهرداد را می شنیدند، چرا پخش نکردی؟ر
*
خیلی خنده دار است که ترانه‌سرای جهان سومی، دوست می دارد که خودش به هر کسی، هر چه دل اش می خواهد بگوید، اما آن دیگران، سکوت کنند و چیزی نگویند تا با سکوت شان، به ایشان ادای احترام کرده باشند!!! چه احترامی؟؟ وقتی کسی دروغ می گوید و تهمت می زند چرا باید به او احترام گذاشت؟ احترام به چه؟ به دروغ و تهمت؟؟؟
*
ترانه‌سرای جهان سومی باید بداند که اگر به داریوش هر چه که گفت، داریوش عکس العملی نشان نداد، اگر به ابی هر چه گفت و او را کفترباز نامید ، ابی واکنشی نشان نداد، دلیل دارد.ر
*
ابی و داریوش نمی توانند واکنش نشان بدهند که آن ها هم هنرمندانی هستند که متعلق به نسل قبلی هستند و پیش از انقلاب به همان روش غلط جامعه ی هنری تربیت شده اند، زیاد هم مقصر نیستند چون تربیت هنری شان نادرست بوده ، به همین دلیل سکوت می کنند، اما سکوت شان سبب می شود که کسانی چون ترانه‌سرا،این جسارت را پیدا کند که هر چه می خواهد بگوید، جلوی دوربین تلویزیون ، داریوش را دزد و نابلد بنامد، ابی را کفترباز بنامد و جالب این که در کات کات بگوید: من به داریوش و ابی هر چه گفتم سکوت کردند یعنی این که به من احترام گذاشتند!!! چه احترامی جناب ترانه‌سرا؟ مگر شما که هستی که وقتی دیگری را دزد و نابلد و کفترباز می نامی، باید سکوت کنند و به تو احترام بگذارند؟ به دروغ هایت احترام بگذارند؟؟؟
*
مهرداد اما، از نسلی است که در جبهه ی جنگ بوده و برای وطن اش و مردم اش جنگیده، بنابراین در مقابل آن چه که زحمت کشیده و به خاطر سرزمین اش و مردم اش، جانش را کف دست اش گذاشته ، نمی تواند بی تفاوت باشد و به شما احترام بگذارد. زمانی که مهرداد در جبهه ی جنگ می جنگید، ترانه‌سرا سال ها بود که از ایران فرار کرده بود. ترانه‌سرا برای وطن اش چه کار کرد؟
*
تنها کاری که کرد این بود که چند ترانه نوشت و پول اش را گرفت. پول چند تن از آهنگ سازان را هم خورد از جمله بابک افشار و فرید زلاند و انگار نه انگار و همچنین پول چند نفر دیگررا که خودشان دوست نمی دارند نام شان فعلن گفته شود، اما بعد ها حتمن گفته خواهد شد. و فرید زلاند چه گونه غیرتی دارد و به چه دلیل لی لی به لالای ترانه‌سرا می گذارد؟ به دلیل همان تربیت هنری غلط.ر
*
و از همه بدتر ترانه‌سرا، پول بچه های ایران را چه قدر راحت خورد. ترانه‌سرا چند سال پیش زمانی که در تلویزیون جام جم برنامه ی دوستت دارم ها را اجرا می کرد، ادعا کرد که دارد یک سایت می زند که با همه ی سایت های موجود در جهان تفاوت دارد و از همه بالاتر است!!! اسمش را هم گذاشت : سایت رسمی شاعر!!! آدرس سایت اش این بود:ر
*
*
ترانه‌سرا فقط یک صفحه در سایت گذاشت که بگوید که چنین سایتی وجود دارد و چون می دانست بیش تر بیننده گان برنامه اش ، بچه های ایران هستند که به دلیل دوری مسافت، از کارهای پشت پرده ی او اطلاعی ندارند و فریب حرف های ظاهر فریبانه ی او را می خورند به آن ها گفت که می خواهد برای سایت عضو بگیرد و هر کسی که می خواهد سایت را ببیند باید بیست یا سی دلار بپردازد و عضو سایت شود.ر
*
بچه های نارنین ایران حتا از پول کتاب های دانشگاه شان زدند و برای او پول فرستادند که عضو سایت اش بشنوند.( به دلیل دروغ های مداوم تصنیف فروش در باره ی سایت، بچه ها به واقع فکر می کردند که در سایت او خبرهای خواندنی و جالبی است). ترانه‌سرا کلی پول از این طریق جمع کرد و از سایت هم خبری نشد. جوابی هم به بچه های ایران نمی داد و فقط دروغ پشت دروغ می گفت که شرح این داستان به زودی به تفصیل و با سند و مدرک در مجله ی اپیزود منتشر خواهد شد.ر
*
بعد که هزینه ی سالیانه ی دُمین اش را پرداخت نکرد ، دُمین طبق قوانین مسدود شد و ترانه‌سرا آمد و در برنامه اش دروغ بسیار خنده داری گفت: جمهوری اسلامی و امنیه خانه، سایت مرا دزدیدند!!! ر
*
چنین آدمی که حتا به بچه های وطن اش هم رحم نمی کند و پول شان را بالا می کشد، به معنای واقعی لُمپن است، یک لمپن چاق و چله. پس ترانه سرا زین پس لقب های خودش را به کسان دیگر نچسباند و به ویژه به مهرداد، مهردادی که برای حفظ سرزمین اش و مردم اش، جانش را کف دست گذاشت و برای وطن اش جنگید.ر
*
مهرداد از نسل پوسیده ی ترانه سرا نیست که نسل مهرداد، نسل جنگ و غیرت و شهامت ست و نه نسل فرار را بر قرار ترجیح دادن.ر
*
بنابراین مهرداد انسان شجاعی است و هرگز پشت سر خانم گوگوش مخفی نمی شود که سنگ ریزه پرتاب کند ، اگر بخواهد سنگریزه پرتاب کند ، رو در رو می ایستد و سنگ ریزه که نه، سخت ترین سنگ ها را به طرف اش پرتاپ می کند.ر
*
**
بیست و چهارم امرداد 1387 خورشیدی
*

Tuesday, August 12, 2008

تا حقیقت آزاد نیست، آزادی حقیقت ندارد

*
*
گزارش لحظه به لحظه از دکه ی بی تپش علی کوچیکه
*
به گزارش دلکده، علی کوچیکه و تصنیف فروش بدجوری به دست و پا زدن افتادند، نگران و آشفته برای ماست مالی کردن حرف های کات کاتی خنده دارشان هستند، حرف هایی که بر اثر عدم تجربه ی کافی و حرفه ای نبودن در«کات کات» گفتند، والان هم نشستند و سرگرم طرح نقشه ی تازه ای هستند.ر
*
*
*
بخشی از گفت و گوی آشفته انگیز«علی کوچیکه» و«تصنیف فروش»:ر

علی کوچیکه) ببین! تو گفتی که فرهاد گفته چرا به من نگفتین این ترانه ها سیاسی هست؟ یعنی فرهاد نمی فهمید که چی داره می خونه ؟ آخه این چه حرفیه تو گفتی؟؟ یعنی فرهاد معنی کلماتو نمی فهمید؟ آخه این چه حرفیه قنبرجان؟؟
وای آخه چرا گفتی «داریوش» خوندن «بوی خوب گندم» رو شش ماه طولش داد؟ چرا گفتی «گوگوش» شلخته وار از آستینش حرف درآورد؟؟
*
ببین قنبر! اوضاع خیلی خرابه، آخه این چه حرفایی بود ما گفتیم؟ به جون تو مردم این دکه ی منو با بولدوزر خراب می کنن. اون از
«نادر رفیعی» و«شهروز» که بدبخت مون کردند، اونم از«اپیزود» و«دلکده»که رسوامون کردند، ای خدا! عجب غلطی کردم، الان چیکار کنیم ما؟

*
تصنیف فروش) من چه می دونم؟ تو سوال پرسیدی منم گفتم دیگه، من چه می دونم چیکار کنیم؟ اینقدر حرف نزن بذار دستِ کم بی وقفه از بام تا شام یک کمی فکر کنم ... هی حرف می زنه عقب مونده ی جهان سومی...ر
*
علی کوچیکه ناگهان یه فکری به سرش می زنه و سراسیمه میگه:ر
*
ر- ببین! ما باید شلوغش کنیم، یعنی یه کاری کنیم که جهت بازی عوض بشه، یه کاری کنیم که مردم فکرشون از اون حرفا خلاص بشه و به حرفای جدیدمون فکر کنن، باید شلوغش کنیم...ر
*
ر- یعنی چی بگیم؟
*
ر- ببین! تو بگو که«مهرداد» به من زنگ زده و منو تهدید کرده... بگو که این کار«مهرداد» جُرمه ، بگو من ازش شکایت می کنم. ببین قیافه ی حق به جانب بگیر و بگو که: من که چیزی نگفتم، من فقط گفتم که من آلبوم شب سپید رو نشنیدم ، گفتم که از موسیقی شب سپید حرفی نمی زنم، بگو که : من وکیل می گیرم، شکایت می کنم...ر
*
ر- آفرین! آفرین! بابا من بی وقفه از بام تا شام فکر می کردم که تو خیلی عقب مونده و کودن هستی، ولی خودمونیم شمّ «شارلاتانیزم» خیلی بالایی داری، یه چیزی در حد و اندازه ی جهان، بابا تو جهانی هستی... بذار برم خودمو بسازم بعد میام بیش تر نقشه می کشیم.ر
*
ر- کجا میری بابا؟
*
ر- سردمه آقا...ر
*
ر- چی چی رو سردمه، من دارم توطئه جور می کنم تو میگی سردمه؟ آخه تو چله ی تابستون کی سردش میشه؟
خوب گوش کن! تو میگی که : من وکیل می گیرم، شکایت می کنم،
«مهرداد» منو تهدید کرد... خوب گوش ببین چی دارم میگم قنبرجان! مبادا اسمی ازگوگوش بیاریا، فقط «مهرداد»، فقط بگو«مهرداد» همه چی حلّه ... ببین خیالت راحت باشه ، تو بگو وکیل می گیرم ، من پول وکیل رو میدم...
ر
*
ر- برو بابا، باز داره بی وقفه از بام تا شام وعده ی سر خرمن میده، تو اگه پول داشتی که پول گروه فیلمبرداری مراسم خاکسپاری مهستی رو میدادی ، منو تو چاله ننداز جون عمه ات...ر
*
ر- نه، به جون شریکم این دفعه دیگه پولو میدم.ر
*
ر- حالا بذار برم، خیلی سردمه...ر
*
ر- گوش کن! یه چیز دیگه مونده، بذار اینم بگم بعد برو خودتو بساز. ببین، من از تو می پرسم که: چرا شما با این«آدم کوچولوها» کار کردی؟ منظورم مهرداد و گوگوشه ، ولی من اسم نمیارم...ر
*
ر- ببین! ببین! نشد دیگه، لقب خودتو به کسی نده، آقا! من چند سال زحمت کشیدم تا این«آدم کوچولوها»را واسه تو ساختم، کلی فکر کردم، حالا همینجوری مفت و مجانی داری میدیش به کسای دیگه؟ نه، نه، نمیشه...ر
*
ر- مثل این که می خوای پونصد دلار این هفته تو بهت ندما؟؟
*
ر- باشه، چشم علیرضا جان! دیگه چی بگم؟
*
ر- بگو که این«مهرداد» مثل کودکی رهاشده در این جامعه واسه خودش می گشت، من دستشو گرفتم، کمکش کردم ، چه می دونستم یه روزی تهدیدم می کنه؟
*
بعد من میگم که: روزگار این جوریه دیگه، تا تو باشی که دیگه با آدم کوچولوها کار نکنی. وای وای!! با این که دستشو گرفتی و در این جامعه ای که رها شده بود و واسه خودش می گشت کمک اش کردی، ببین چه جوری شما رو تهدید می کنه!!!ر

ر- یخ کردم علیرضای عزیز!!!ر
*
ر- خیلی خوب، حالا می تونی بری خودتو بسازی.
ر
*
*
*
این تکه ای از«کات کات» تکه پاره شده ای ست که قراراست فردا شب پخش شود و این گزارشی بود قبل از پخش کات کات ... من اگر باشم جلوی پخش این آبروریزی وحشتناک را می گیرم چون رسوایی بزرگی ست ... آقای تصنیف فروش خودش به خوبی می داند که این حرف ها را گفته، رسوایی پشت رسوایی ...ر
*
و اما چند یادآوری مهم به جناب تصنیف فروش، یادآوری هایی که حقیقت محض است چون سندهای تصویری آن موجود است.ر
*
ما باید همیشه حقیقت را بگوییم هر چند که بسیار تلخ و ناگوار باشد چون به قول ژک پره ور: وقتی حقیقت آزاد نیست، آزادی حقیقت ندارد.رر
*
When truth is no longer free, freedom is no longer real:
the truths of the police are the truths of today
*
و طفلک ژک پره ور که تصنیف فروش ایرانی جمله اش را سرقت کرد و در برنامه هایش به نام خود به ثبت رساند ... نام این کار تصنیف فروش چیزی نیست به جز سرقت ادبی.ر
*
و حالا حقایق:ر
*
تصنیف فروش فراموش کرده یا خود را به
«کوچه ی علی کوچیکه زده» که مهرداد در گفت و گو با منصور سپهربند (که سند تصویری آن موجود است) به شکلی بسیار عریان گفت که :ر
*
ر«من(مهرداد) برای آلبوم آخرین خبراز شهیار دعوت به همکاری کردم»رر
*
و خود ترانه نویس نیز در مجله ی جوانان در مقاله ای با عنوان قاب ناب نوشت که : من در اتومبیل بودم که مهرداد زنگ زد، و هنگام خداحافظی گفت که برای آلبوم تازه ی گوگوش با ما همکاری می کنی؟ ...ر
*
یادتان که نرفته جناب ترانه نویس! اگر شما یادت رفته، هم سندهای تصویری موجود است و هم حافظه ی مردم ... آشتی کنان شما با خانم گوگوش توسط مهرداد و در خانه ی مهرداد صورت گرفت، حتمن که به خاطر دارید... خُب جناب ترانه نویس! حالا چه کسی دست چه کسی را گرفت؟؟
*
اگر مهرداد برای همکاری با گوگوش از شما دعوت نمی کرد، چه گونه می خواستی بی وقفه پُز همکاری با گوگوش را بدهی؟؟
*
شما که تمام پُز دادنت به همکاری با گوگوش و داریوش هست، و سبب همکاری شما و گوگوش هم مهرداد بود، حالا می گویی که شما دست مهرداد را گرفته ای؟؟ شرم آور نیست؟؟
*
شما به جز گوگوش و داریوش با سایر خواننده ها نیز همکاری کرده ای و می کنی، چرا هیچگاه پُز همکاری با آنان را نمی دهی و فقط به گوگوش و داریوش آویزان هستی؟
*
اگر تصنیف هایت این قدر درخشان است چرا از خواننده های دیگر نام نمی بری؟ پس فراموش نکنید که رها شده ی این جامعه، شما بودی، این شما بودی که سرگردان و آشفته بودی و مهرداد لطف کرد و دستت را گرفت وگرنه هرگز نمی توانستی با گوگوش همکاری کنی، هرگز.ر
*
و نیز فراموش نکن که شما بر روی موسیقی
مهرداد ( دلکوک و چله نشین) ترانه نوشتی جناب ترانه نویس! حالا چه کسی، دست چه کسی را گرفت؟
*
حالا باز هم بنشین و با
«علی کوچیکه» مامور امنیه خانه و عامل اصلی جمهوری اسلامی، طرح های شیطانی بریزید و توطئه بازی به راه بیاندازید. فکر می کنید با این توطئه های آبکی و خنده دار شما ، چیزی از گوگوش و مهرداد کم می شود؟؟

*
بیست و سوم امرداد 1387 خورشیدی
*
*

Sunday, August 10, 2008

ماجراهای خنده انگیز علی کوچیکه و ترانه نویس حسود

*
*
گزارش کتک کاری مفتضحانه ی «شهیار قنبری» و «فرید زلاند»ر

به همراه پرتاب رکیک ترین فحش ها به سوی یکدیگر

در تلویزیون بی تپش ِعلی کوچیکه

*
ر(به زودی در دلکده)ر *
*
*
*
ر«ترانه نویس حسود» و «علی کوچیکه» در حال ضبط «کات کات» ترمیمی و قلابی
*

جناب تصنیف فروش ِ بی هوش ! با شما هستم!ر
*
بدان و آگاه باش که «علی کوچیکه » به دنبال گرفتن انتقام از شماست. به یاد بیاور که در سال های 2001 تا 2003 در برنامه های تلویزیونی تان چه قدر «علی کوچیکه» را تحقیر کردی ، چه قدر تمسخر کردی . به یاد بیاور که همواره از او با چه لقب هایی یاد می کردی :ر
*
علی کوچیکه ، هیچکسان ، مامور رسمی جمهوری اسلامی، کسی که هزینه ی تلویزیون اش را جمهوری اسلامی می پردازد ، عمله ی امنیه خانه ، آدم کوچولو و تلویزیون اش را همیشه «بی تپش» و «دره ی گرگ ها» می نامیدی به یاد داری جناب تصنیف فروش حسود ؟؟ اگر به یاد نداری «به یادت می آورم »!!!ر
*
این همان «علی کوچیکه»ی توست که که او را دلقک جمهوری اسلامی می نامیدی و او در مقابل آن همه توهین و تحقیر تو سکوت می کرد و فقط یک بار گفت: «ایشان هنوز در دهه ی شصت گیر کرده و نمی دونه چی داره میگه.»ر
*
به خیال ات که همه ی این داستان ها و نام گذاری ها را از یاد برده؟؟ صدالبته که خیلی خوب به خاطر دارد، الان اما ، تو را وسیله و بازیچه ی خود قرار داده تا به دو هدف اساسی خود برسد:ر
*
هم از تو انتقامی جانانه بگیرد در مقابل آن همه تحقیر و تمسخرهایت و هم از تو به عنوان وسیله استفاده می کند که به خیال خام خود به گوگوش و مهرداد آسیب برساند و برای کنسرت های شان توطئه بچیند. غافل از این که شما و علی کوچیکه کوچک تر از آنید که بتوانید ذره ای خلل در کار و شخصیت گوگوش یا مهرداد وارد کنید. خودت هم می دانی که تا چه اندازه از گوگوش می ترسی ، و این ترسیدن ات «آی چه حال خوبی داره»!!!!ر
*
اما مطمئن باش «علی کوچیکه» سه ماه دیگر از تلویزیون بیرون ات می کند ، چون دیگر به دردش نخواهی خورد. این مثل روز روشن است اما به دلیل این که شما تصنیف فروش بیهوش به شدت لای دود و دم گیر کرده ای متوجه نیستی که «علی کوچیکه » ی بلا ، دارد چه بلایی سرت می آورد.ر
*
حالا برو با «علی کوچیکه» ی ناقلا میتینگ بگذار تا توطئه ای تازه طراحی کنید و «کات کات» جدید ضبط کنید و سنجاق کنید به «کات کات» قبلی و سر مردم را شیره بمالید!!ر
*
به واقع فکر می کنید که مردم این قدر بیهوش و ناآگاه هستند که متوجه ی این کات کات قلابی نمی شوند ؟؟
فقط یادتان باشد که «کات کات» مجدد و ترمیمی را با همان لباس قبلی ضبط کنید. می دانم که سخت در هذیان های دود و دم اسیرید، فکر کردم که شاید این موضوع از یادتان برود ، خواستم که یادآوری کرده باشم.ر
*
*
ترانه نویس حسود همواره در حسرت نفر اول بودن به سر می برد ، اما «نشد که بشه» !!!ر
*
وقتی نام ترانه نویس در کنار نام «ایرج جنتی عطایی» و «اردلان سرفراز» قرار می گیرد که مثلث ترانه تشکیل شود ، هر کسی که می خواهد نام این سه را بگوید همیشه از ترانه نویس ما به عنوان نفر سوم نام می برد و خُب این موضوع باعث به وجود آمدن گره های روحی بسیاری برای ترانه نویس حسود ما شده است ، این همه سال و همیشه نفر سوم؟؟؟

*
وقتی نام ترانه نویس در کنار نام گوگوش و مهرداد آسمانی قرار می گیرد ، باز هم ترانه نویس حسود ما نفر سوم است. این گره ی روحی هم مزید بر علت می شود و با چاشنی «حسادت» موجودی می سازد در حد و اندازه ی ترانه نویس ما که دست در دست «علی کوچیکه» بگذارد و در «دره ی گرگ ها» با او «گرگم به هوا» بازی کنند.ر
*
* *
جناب ترانه نویس حسود! با شما هستم! خوب به خاطر بسپارید که به کوری چشم «علی کوچیکه» و همه ی دشمنان ریز و درشت ، «گوگوش» همچنان حامی «مهرداد» است و «مهرداد» نیز همچنان حامی «گوگوش» ... حالا اگر مایل بودید می توانید خود را بکشید. ( آی چه حال خوبی داره ، آی چه حال خوبی داره)ر
*
*
با شما هستم جناب ترانه نویس بی رقیب و به شدت جهانی و جهان شناس و جهان پسند!ر
*
این ترانه را به یاد بیاور: «بوسه های پیاده رو»! این بخش از ترانه را حتمن خیلی خوب به یاد دارید :ر

*
جُرم سیاه من و تو رویای رنگی داشتن
چه قد قشنگه بی اجازه موتو شونه کردن
حبس ابد با تو چه خوبه آی چه عشقی داره
پس تا ابد حرفای شاعرانه بیش تر بزن
*
اگر هم به یاد ندارید، «به یادت می آورم»:ر
*
به یاد دارید که مهرداد به شما گفت که این تکه از ترانه را اشتباه نوشته ای و شما هم پذیرفتی که اشتباه نوشته ای و گفتی که این اشتباه را رفع خواهم کرد ، اما این کار را نکردی و مهرداد هم « لجبازی هنرمندانه» کرد و گفت : من این اشتباه را به همین شکل می خوانم و خواند.ر
*
شما ترانه نویس حسود حتا برای ترانه ات هم ارزش قائل نشدی که اشتباه آن را رفع کنی وبه جای آن ترجیح دادی که سرت را لای دود و دم کنی. خُب معلوم است که جلوی دوربین ادعا می کنی که آلبوم«شب سپید» را نشنیده ای ، چون زمانی که بشنوی باید پاسخگوی این اشتباه بزرگ ات باشی. حالا بهتر از دیروزت هستی؟؟
*
شما که دیگران را «تصنیف دزد» می نامی اما خودت تخیل و تصویرهای یک دختر جوان با استعداد را از نامه هایش می دزدی و با همان تصویر ها و تخیل به نام خودت ترانه می نویسی، آیا بهتر از دیروزت هستی؟؟؟
*
ترانه یعنی تصویر سازی و تخیل. وقتی تصویر و تخیل را از دیگری سرقت می کنی مگر رج زدن کلمات کاری دارد؟؟ وزن ترانه ات هم که مدام در حال لنگیدن است،
حالا بهتر از دیروزت هستی؟؟؟ر
*
و بعد می گویی که از موسیقی آلبوم «شب سپید» حرف نمی زنم؟ چرا؟؟ مگر موسیقی مهرداد را نمی شناسی؟؟
*
شما دو ترانه ی «دل کوک» و «چله نشین» را بر روی موسیقی مهرداد نوشتی ، مهرداد که بر روی این ترانه های شما موسیقی نساخت ، آن وقت حسودانه می گویی که در مورد موسیقی آلبوم یعنی موسیقی مهرداد حرف نمی زنم؟؟؟ خُب معلوم است چرا حرف نمی زنی ، مگر حسادت و عقده به شما اجازه ی حرف زدن هم می دهد؟؟؟
*
*
و سخنی دوستانه با «فرید زلاند» :ر
*
برادر افغان! «گوگوش» اگر از «سعید محمدی» ترانه بخواند ، از شما نخواهد خواند... می دانید چرا؟ چون خانم گوگوش معتقد است که شما تمام شده اید. (حرف از این صریح تر شنیده بودید؟)ر
*
و راستی برادر افغان ! شنیده ام که بعد از کتک کاری هفته ی پیش با ترانه نویس حسود ، این هفته آشتی کنان جالب انگیزی داشتید ... مبارک ها باشد!!! (چه خبر است در هیچکسان تی وی بی تپش)!!!!! مردم به شدت می خندند.ر
*
در ضمن به یاد دارم که پیش از این هم (مدت زمانی نه چندان دور) شما جناب زلاند و شهیار قنبری ترانه نویس بر سر چک بی محل هفت هزار دلاری جناب قنبری مدت ها به شدت با هم درگیری داشتید و شما بی وقفه در پی شکایت از شهیار قنبری ترانه نویس بودید که پول تان را به شدت بالا کشیده بود و به علی کوچیکه ی ناقلا هم گفته بودید که اگر شهیار قنبری ترانه نویس پا به تلویزیون «بی تپش» بگذارد این بار با پلیس وارد صحنه ی کارزار خواهید شد و او را دست بسته تحویل قانون خواهید داد.ر
*
و بیچاره «علی کوچیکه»ی بینوا که هر روز درگیر شکایت شما و چک بی محل هفت هزار دلاری جناب قنبری ترانه نویس به شما بود. واقعن که چه روزهای درگیری خوشی بود!!! حتا یادآوری آن روزها نیز فرح بخش و روح انگیز است!!!ر
*
پس خوشا به سعادت شما و جناب ترانه نویس حسود که در مرداب هیچکسان بی تپش دست و پا می زنید...آخ که چه شود
!!!ر
**
*
ادامه دارد ...ر
*
*
بیست و یکم امرداد 1387 خورشیدی
*
*