دلکده‌ی آنسه

Thursday, April 30, 2009

بازی بانمک

شهیار قنبری
*
برنامه‌ی رادیویی قدغن‌ها
*
دوشنبه هفتم اردییهشت‌ماه 1388
*
*
ا«لیلا.الف» گل، دوباره این هفته به سراغ تفریحات سالم اینترنتی رفته است، لیلا یکی از همراهان خوب این برنامه است و از بلاگ خانم گوگوش که به‌شدت سرگرم این ورزش سالم‌اند، پیامی برگزیده است تا با ما قسمت کند.ر
*
نخست خبر می‌دهد پس از این‌که سایتی دیگر، هفته‌هاست سرگرم انتخاب بهترین ترانه‌نویس است، آوازخوان خانه‌گی با همین فکر از راه می‌رسد، این‌که بهترین ترانه‌نویس را برگزیند!! لابد رشته‌ی موردعلاقه‌شان است!! لابد در این زمینه هم تخصص دارند!!ر
*
بعد، فهرستی را پیشنهاد می‌کنند به این ترتیب:ر
*
اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطایی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، زویا زاکاریان، شهیارقنبری و نصرت فرزانه!!ر
*
یعنی یک نام جعلی برای آقای«مسعود کیمیایی» به عنوان ترانه‌نویس بزرگ ایران!! با این‌که خود هم به این دروغ بزرگ اعتراف کرده‌اند که بله، آقای نصرت فرزانه همان مسعود کیمیایی است، اما به‌نظر می‌رسد که دوست می‌دارند بر این دروغ هم‌چنان پافشاری کنند!!ر
*
و بعد هم«لیلا» پیام کسی را آورده که از بزرگی و زیبایی و شکوه و عظمت آلبوم زرتشت می‌گوید و سرانجام بی‌خود و بی‌جهت به شهیار قنبری اشاره می‌کند که ترانه‌های پیش از انقلاب‌اش از ترانه‌های جدیدیش به گوش اوبهترند!!!ر
*
خُب، خوشا برحال‌اش، که تا این حد بی‌خبر است!! چراکه ترانه‌های پیش از انقلاب من یکی، تنها مقدمه و چرک‌نویس ترانه‌های پس از انقلاب من‌ هستند... بگذریم.ا
*
روزگار بانمکی‌ست ... یا روزگار مسخره‌ای‌ست نازنین!!ر
*
همین‌جا به‌طور جدی، از این همکار دیروزی درخواست می‌کنم که نام مرا از این بازی بانمک بیرون بیاورند، چرا که کارنامه‌ی کوچک من، در حد و اندازه‌ی کارنامه‌ی بزرگِ نابغه‌ای به‌نام نصرت فرزانه نیست، کسی‌که به‌گفته‌ی آقای کیمیایی و خانم آتشین در همان روزها، مرد کهنسالی‌ست که با خانواده‌اش در آلمان زنده‌گی می‌کند!! چون از ایشان پرسیدند که چرااو(نصرت فرزانه) به کانادا و امریکا نمی‌آید؟... گفتند: ایشان مرد کهنسالی است که با خانواده‌اش در آلمان زنده‌گی می‌کند و به دلیل کهولت سن نمی‌تواند به جایی سفر کند!!! اما همه‌ی اعلامیه‌های خانم آتشین را در کانادا، همین نصرت فرزانه می‌نوشت و امضا می‌کرد!!!ر
*
در یکی از«قدغن‌ها» به‌سراغ آن روزها خواهیم رفت، روزهای بانمکی بودند و مرورشان بانمک‌تر خواهد بود.ر
*
باری، بنابراین ازهمکار دیروز خواهش می‌کنم که نام مرا از این بازی بانمک‌شان بیرون بیاورند. اما اگر بخواهند هم‌چنان به این بازی ادامه بدهند، ما هم در قدغن‌ها، بهترین آوازخوانان را انتخاب خواهیم کرد و فهرست پیشنهادی‌مان هم از این قرار است:ر
*
کامران و هومن، کارلو، عباس مارسفید، هنگامه، شراره و فایقه آتشین.ر
*
حالا که قرار است زنجیر پاره کنیم، بگذارید به زیبایی پاره کنیم. ا

*
شهیار قنبری
*
**********
*
برگردان متن شنیداری به نوشتاری به تاریخ:ا
*
پنج‌شنبه دهم اردیبهشت‌ماه 1388 خورشیدی
*

Saturday, April 25, 2009

ترانه‌سرایان باقدرت

هر دم از این باغ بری می‌رسد
*
*
این داستان‌های عجیب و غریب گویا دست‌بردار نیستند و داستان‌نویس معرکه نیز به دلیل روی‌دادن برخی مسایل که به نفع‌اش نبوده، نیاز مبرمی به مطرح شدن و مورد توجه قرار گرفتن احساس می‌کند آن هم از نوع به‌شدت، و لاجرم هر روز داستان تازه‌ای در ذهن می‌پروراند و به مردم بینوا تقدیم می‌دارد. به‌راستی‌که: هر دم از این باغ بری می‌رسد / تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد!!!ا
*
زمانی تصور می‌کردم که خانم گوگوش چه‌قدر خوب با شعر و ترانه آشناست و چه خوب متن ترانه‌ها را می‌فهمد، حال چرا این‌گونه فکر می‌کردم؟ چون از دور ایشان را می‌شناختم، از دور شناختن به‌مانند درخواب بودن است و از نزدیک آشناشدن مانند بیداری.ا
*
به‌هرشکل، زمانی که آلبوم زرتشت منتشر شد با آن ترانه‌های بیدزده، بنابرتصور ترانه‌شناسی که از ایشان داشتم، در حالت حیرت، چنین پنداشتم که حتمن این آلبوم به ایشان تحمیل شده، وگرنه کسی که سال‌هاست ترانه می‌خواند و ترانه‌ی خوب و عالی در کارنامه‌اش کم ندارد، حتمن متوجه‌ی غلط بودن متن این ترانه‌ها می‌شود. این تصورمن بود، مضافن بر این‌که زمانی‌که خودشان نیز در گفت‌وگو با آقای فرهی گفتند: هرکاری که در این چند سال انجام دادم، گزینش من نبود و به من تحمیل شد!!! من یقین کردم که کار، کار تحمیل است و مقصر ایشان نیستند و ایشان حتمن تفاوت بین ترانه‌ی خوب و نه‌چندان خوب را می‌دانند.ا
*
بنابراین پیش خود گفتم، بله، خُب، تحمیل شد، تحمیل چیز بدی‌ست!!ا
*
دو سه سالی گذشت که ناگهان ایشان ترانه‌ی«آبی» را ضبط و منتشر کردند!! به‌قدری این ترانه زیبا بود که ویدیو هم ساختند، چون واقعن حیف بود که چنین ترانه‌ی ناب و نایابی، ویدیو نشود!!! بعد از اجرای ترانه‌ی آبی، بنابرتصورات سابق، دوباره مورد هجوم موج حیرت قرار گرفتم!! یعنی چه؟؟ یعنی این‌یکی هم تحمیل شد؟؟ این یکی را چه کسی تحمیل کرد؟ ایشان که گفتند اینک من از هفت دولت آزادم، پس این تحمیل از کدام جانب بوده؟؟
*
از آن‌جا که خانم گوگوش هرگز پاسخ انتقادها واعتراض‌ها را نمی‌دادند وهمواره سکوت طلایی پیش می‌گرفتند و در واقع حق هم با ایشان بود چون پاسخی نداشتند که بدهند، پرونده تا اطلاع ثانوی مختومه اعلام شد!!ا
*
باز هم دو سه سالی گذشت تا همین یکی دو روز پیش که با ندای یکی از دوستان خوب گروه آرت، آگاه شدم که بله، خانم گوگوش یک نظرسنجی در باره‌ی ترانه‌سرایان باقدرت به‌راه انداخته‌اند و نام هفت ترانه‌سرای باقدرت را ردیف کرده‌اند با این جمله‌ی سراسر درست!!:ا

از میان این ترانه‌سرایان باقدرت و معروف سه نفر بهترین را به انتخاب خودتان رای بدهید


اردلان سرفراز ، ایرج جنتی عطایی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، زویا زاکاریان، شهیار قنبری و نصرت فرزانه
!!!ا
*
جل‌الخالق!! نصرت فرزانه؟ یعنی همان نصرت مسعود فرزانه کیمیایی؟؟؟؟
*
اما نگران نشوید! یقین بدانید که این‌بار هم به ایشان تحمیل شده است، چون اگر تحمیل نشده بود ایشان می‌بایست دستِ‌کم گوشه‌ای از قدرت نصرت خان مسعود را در ترانه‌سرایی نشان می‌داد!!!
امان از این تحمیل کننده‌های بی‌انصاف!!! چه‌قدر تحمیل؟؟!!! ا
*
یعنی تصور کنید که یک ترانه‌سرای نابلد، در کنار شهیار قنبری، اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطایی و زویا زاکاریان قرار گرفته و با آنان هم‌ردیف گشته و مانند آن‌ها باقدرت است!!! آیا این چهار ترانه‌سرای صاحب نام که هر یک کارنامه‌ی هنری افتخارآفرین دارند، هم‌قد نصرت خان ترانه‌سرا هستند؟؟ همه باهم باقدرت‌اند؟ حیرتا از توهینی چنین بزرگ!!ا
*
اصلن حیرت‌انگیز است!!! آیا بیژن ترقی و تورج نگهبان، هم‌قد و اندازه‌ی نصرت فرزانه هستند؟ این توهین نیست؟
*
توجه کنید که کسی با نام مستعار نصرت فرزانه، فقط با شش ترانه، توسط خانم گوگوش، هم‌ردیف بزرگانی قرار گرفته که سال‌های سال است برای ترانه‌ی ایران‌زمین زحمت کشیده‌اند و صاحب کارنامه‌ی هنری درخشان هستند. اصلن حیرت‌انگیز است!!ا
*
می‌دانید این داستان یاد‌آور چه داستانی ‌است؟ این کار خانم گوگوش، یاد‌آور مردم نابلدی است که برای هنرمند و بی‌هنر، یک‌اندازه و یک‌سان هورا می‌کشند و این تاسف‌انگیز است، و چنین کاری وقتی از جانب یک هنرمند صورت می‌گیرد، درصد تاسف‌اش بسیار بالاتر است.ا
*
پیش از این ترانه‌ی«آبی» بر همین دلکده نقد شده بود. چه ترانه‌ای بود!! زندونو تو آسمون آبی بکش...زندونو تو آسمون آزاد بکش ... بکش بکش ... حالا درهجوم این بکش بکش‌ها، قافیه کجا گم گشته، عارفان دانند!!!ا
*
اگر کسی، دوستی، دشمنی، یاری، به این نوشته‌ی من اعتراض دارد ومدعی‌ست که ترانه‌های نصرت خان فرزانه بسیار زیباست و ایشان ترانه‌سرای باقدرتی هستند و هم‌سنگ بزرگان ترانه، لطف کند و متن یکی از ترانه‌های آلبوم زرتشت را نقد کند. لطفن
!
ا
*
*
آنسه
ششم اردیبهشت ماه 1388 خورشیدی
*

Monday, April 20, 2009

پرویز مقصدی

داستان ِراستان؟؟؟؟
*
*
*
با این‌که سخت پُرکارم و فرصت برای پرداختن به مسایل حاشیه‌ای بسیار کم است، اما گاهی وقت‌ها مواردی دیده می‌شود که انگشتان به خودی خود بر روی دگمه‌های کیبورد کامپیوتر به حرکت درمی‌آید، چه دوست داشته باشی و چه نداشته باشی.ر
*
خانم گوگوش این روزها سخت در پی انجام دادن انواع و اقسام گفت‌وگوهای تلویزیونی و رادیویی و مجله‌ای هستند واین‌گونه به نظر می‌آید که دارند جبران مافات می‌کنند، یعنی این‌که هرچه در این چندین سال غربت‌نشینی، گفت‌وگو نکرده‌‌بودند را بدین گونه جبران می‌کنند، گویا ایشان یکی دو هفته‌ی پیش، گفت‌وگویی با رادیو فردا داشتند با موضوع زنده‌یاد پرویز مقصدی.ر
*
من این گفت‌وگو را نشنیدم اما بنابر اصرار یکی از دوستان، بر روی یک صفحه‌ی اینترنتی که متعلق به یکی از فن‌های خانم گوگوش است، متن این گفت‌وگو را خواندم و در بخشی از آن مات و مبهوت گشتم!!! حال یا فن مزبور اشتباه نوشته و یا اشتباه از خود خانم گوگوش است!!ر
*
اجازه بدهید پیش از پرداختن به بخش مبهوت‌کننده‌ی این گفت‌وگو، یادآوری کنم که وقتی مطلبی بر روی دلکده می‌آید، گروهی از مخاطبان گرامی با ایمیل‌های‌شان از من تشکر می‌کنند که آنان را از برخی موارد آگاه می‌کنم و چند نفری هم بوق و کرنا در دست، چنین می‌دمند که آنسه به خانم گوگوش توهین کرد!!!ر
*
نوشتن مطلب برای من به این دلیل نیست که عده‌ای از من تشکر کنند، اگرچه که از لطف‌شان سپاس‌گزارم. هم‌چنین برایم اهمیتی ندارد که معترضان گرامی ندای ای وای توهین کرد سر بدهند، من آن‌چه که باور دارم را می‌نویسم و اگر کسی اعتراضی دارد فقط باید نوشته‌ی مرا به شکل مستدل نقد کند، همین و همین. اما یقین دارم که من هرگز به خانم گوگوش توهین نکرده‌ام، ایشان خودشان به خودشان توهین می‌کنند که خُب این بخش‌اش به من ارتباطی ندارد، شاید که دوست می‌دارند به خودشان توهین کنند!!ر
*
و اما بخشی از گفت‌وگوی خانم گوگوش و رادیو فردا در باره‌ی آقای پرویز مقصدی، بنابر روایت صفحه‌ی اینترنتی یکی از فن‌های خانم گوگوش که عینن و با رسم‌الخط آن صفحه‌ی اینترنتی کاپی پیست شده:
ر
*
من 2 سال پیش باهاش تلفنی حرف زدم ولی اونچه که براش اتفاق افتاده که نمیدونم چه اتفاقی بوده. فراریش کرده بود و فقط بمن یک آدرس گنگی داده بود که من توی یک مزرعه دارم زندگی میکنم و خیلی هم زندگی خوب و آروم و ... و هیچ اشاره ای هم به اینکه چرا نتونست یا نخواست با کسی کار بکنه نکرد تنها کاری که کرد برای م یک آهنگی روی تلفن گذاشت که بشنوم. گفت این آخرین کاریه که ساختم اینو گوش بده و برام گذاشت و رفت و فکر میکنم یادش رفت تلفنو جواب بده نمیدونم به نظرم میاد که بیماری فراموشی احتمالا گرفته بود که چون صداشو میشنیدم صدای قدماشو میشنیدم ولی گوشی رو گذاشته بود کنار و رفته بود و داشت کارشو انجام میداد
*
جالب بود، نه؟
*
حالا چند پرسش از خانم گوگوش که بی‌شک باید پاسخی در این باب داشته باشند، چون ایشان مسئول مستقیم حرف‌هایی که می‌گویند هستند، اگرکه بدانند مسئول حرف خود بودن یعنی چه؟
*
پرسش نخست این است که در همه‌ی این سال‌ها خیلی از دست‌اندرکاران موسیقی وغیردست‌اندرکاران و دوستداران آثار پرویز مقصدی، دوست می‌داشتند که خبری از آقای مقصدی داشته باشند، گویا ایشان را پیدا نمی‌کردند و هیچ حرف و خبری هم از ایشان نبود.ر
*
خانم گوگوش که می‌گویند دوسال پیش با آقای مقصدی گفت‌وگوی تلفنی داشتند، چرا درمدت این دوسال، هرگز حرفی از این گفت‌وگوی تلفنی نزدند؟ در شرایطی که همه و به‌ویژه مردم دوست می‌داشتند که خبری از آقای مقصدی داشته باشند، چرا ایشان دو سال گفت‌وگوی تلفنی خود با آقای مقصدی را پنهان کردند؟
*
خانم گوگوش گفتند که آقای مقصدی احتمالن بیماری فراموشی گرفته بود!!!ر
*
خانم گوگوش! شما اگر در مورد حرفی مانند بیماری فراموشی، اطمینان نداری، نگو، و اگر این‌قدر راحت این مطلب را عنوان می‌کنی، پس لابد از بیماری ایشان اطمینان داری و حالا پرسش دوم:ر
*
آیا کسی که بیماری فراموشی دارد می‌تواند آهنگ بسازد؟
*
و بعد یادش هم بماند که آخرین آهنگی که ساخته چه بوده و پای تلفن آن آخرین آهنگ را برای شما پخش کند؟
*
و بعد هم به دلیل فراموشی، ارتباط تلفنی با شما را نیمه کاره رها کند؟ آن‌چنان که شما صدای قدم‌های‌شان را از پشت تلفن بشنوی اما از خود فراموش‌کارش اثری نباشد؟
*
خانم گوگوش! یک لحظه خود را جای مخاطبان‌ات بگذار، اگر کسی به شما چنین داستانی بگوید، شما باور می‌کنید؟
*
پس چه دلیلی دارد که بقیه باور کنند؟ واگر باورمندی مردم اهمیتی برای‌تان ندارد، پس چرا چنین داستانی را عنوان می‌کنید؟
*
اگر این داستانی که تعریف کردید واقعیت داشته باشد، رها کردن ارتباط تلفنی توسط آقای مقصدی، با اوضاع و احوالی که شما تعریف کردید، نمی‌تواند ربطی به بیماری فراموشی داشته باشد، چون کسی که بیماری فراموشی دارد که نمی‌تواند آهنگ بسازد و یادش هم بماند که آخرین آهنگی که ساخته، کدام بوده. اما شاید که زنده‌یاد مقصدی، موقعیت و شرایط شما راعمدن به فراموشی سپرده بودند که ارتباط تلفنی را نیمه‌کاره رها کردند و به پایان گرفتن‌اش اهمیتی ندادند.ر
*
وقتی می‌گویم خانم گوگوش خودشان به خودشان توهین می‌کنند، این هم مدرک ... من که چنین داستانی نگفته‌ام، حرف‌های خود خانم گوگوش است. ر
*
به هرجهت، خدا رحمت کند زنده‌یاد پرویز مقصدی؛ این هنرمند بزرگ و باارزش را که دیگر جسم‌اش زنده نیست که گواهی بدهد چنین ارتباط تلفنی انجام گرفته بود یا نه؟
*
فقط این‌که شما خانم گوگوش! زمان خوبی را برای افشای گفت‌وگوی تلفنی مخفیانه‌تان با آقای پرویز مقصدی، انتخاب کردید.
ر
*
*
آنسه
*
سی‌ویکم فروردین ماه 1388 خورشیدی
*

Tuesday, April 14, 2009

نکته‌نوشت‌ها

از کان و از مکان، پی ارکانم آرزوست
*
*
*
با همه‌ی اندوهی که از درگذشت هنرمند متعهد و وطن‌پرست آقای«رضا فاضلی» دارم، امروز به مورد غم‌انگیزی برخوردم که اندوه‌ام را دوچندان کرد و آن دیدن تلاشی غم‌بار بود برای پایین‌کشیدن یک هنرمند مردمی، جهت بالابردن هنرمندی دیگر، اگرچه نادانسته و حماقت‌وار!!ر
*
در برنامه‌ی«دو روز اول» صدای امریکا، زمانی‌که از خانم گوگوش سوال شد که چرا عده‌ای می‌توانند دربخش پیام‌های وبلاگ شما پیام بگذارند و عده‌ای چنین اجازه‌ای ندارند؟ ایشان پاسخ دادند که وبلاگ من مقرراتی دارد که اگر آن مقررات رعایت نشود، پیام‌شان بر روی صفحه‌ی وبلاگ نخواهد آمد!!!ر
*
هربیننده و شنونده‌ای حتمن پیش خود تصور می‌کند که لابد یکی از این مقررات، عدم توهین به شخص یا اشخاص مختلف است. اما نه، این‌گونه نیست. در وبلاگ خانم گوگوش پیش ازاین نیز به چند هنرمند توهین شده بود که پیام‌های حاوی توهین، از مرز مقررات عبور کرده و برروی صفحه جا خوش کرده بودند. منظور خانم گوگوش از مقررات مسایل دیگری بود که حتا خودشان نیز خجالت کشیدند مطرح کنند.ر
*
توهین کردن فقط نوشتن کلمات یا جمله‌های خارج از عرف اخلاقی واجتماعی ویا ناسزا نیست، گاهی ممکن است جمله‌هایی نوشته شود که در ظاهر، کلمات زشت و رکیک نیز با خود به‌همراه نداشته باشد، اما مضمون پیام، صددرصد توهین باشد. به این نمونه توجه کنید، نمونه‌ی‌غم‌انگیزی است اما تشریح چنین مواردی برای به‌نمایش گذاشتن مقررات وبلاگ یک هنرمند لازم است:ا
*
این عین پیامی‌ست که دروبلاگ خانم گوگوش از حدومرز مقررات عبورکرده و ویزای برصفحه نشستن گرفته است:ا

چند سال پیش من در ختم شادروان فردین که در مسجد بلال حبشی بود شرکت کردم که البته ضمن احترامی که همیشه برای آقای فردین قائل بودم ولی بیشتر رفته بودم که شاید گوگوش را در آنجا ببینم و یا خبری ازشون بگیرمو مثل اینکه اکثر مردمی که در آن مراسم شرکت کرده بودن همین هدف رو داشتندچون یکسره سراغ گوگوش رو میگرفتند و تا تازه واردی از راه میرسید عده ای فریاد میزند گوگوش و همه جمعییت روی سرو کله هم میریختند به طوری که یکی ازاقوام آقای فردین ناراحت شد و گفت اینها برای ختم نیامدن فقط آمدن گوگوش رو ببینندو با صدای بلند به همه گفت که گوگوش دیروز به منزل آقای فردین آمدن و امروز اینجا نمیان و جمعییت ناخوداگاه و با صدای بلند ویکصدا گفتند آ…………….خ ا

*
چه باید گفت؟ چه می‌توان گفت؟ اصلن غم‌انگیز است و تاسف‌آور. پس یعنی آن جمعیت میلیونی که برای تشییع‌پیکر زنده‌یاد فردین رفته بودند، به‌خاطر فردین نبود؟ برای دیدن خانم گوگوش بود؟ این چه درکی‌ست؟ این چه شعوری‌ست؟ این قانون کدامین سرزمین است که برای بالا بردن یک هنرمند، دیگری را با توهین کردن به پایین بکشند؟ این رسم کدامین مملکت است که شعور چند میلیون ایرانی را که به‌خاطرعشق به فردین و نشان دادن این عشق به نظامی که او را قدغن کرده‌بود، به خیابان‌ها آمده بودند را به بازی بگیرند؟ این آیین کدامین قلمرو است که سیل جمعیتی که برای بدرقه‌ی نماد جوانمردی و معرفت سینمای ایران آمده بودند را به حساب هنرمندی دیگر بگذارند؟
*
شاید که خانم گوگوش نیاز داشته باشند به این‌گونه تعریف و تمجیدهای تاسف‌انگیز، شاید که برخی هواداران ایشان احساس می‌کنند که به هر طریقی شده باید هنرمندشان را بالا بکشند حتا به قیمت توهین کردن به هنرمندی دیگر ونیز توهین به شعور مردم، حتمن چنین نیازی را حس می‌کنند که دست‌به دامان چنان پیام‌های شرم‌آوری می‌شوند.ر
*
حتمن چنین نیازی را به‌شدت حس می‌کنند که از بام تا شام با نام‌های جعلی و تکثیرشده، به این تلویزیون وآن تلویزیون ایمیل می‌زنند که شما را به‌خدا با هنرمند ما مصاحبه کنید، آقای بهزاد بلور! خواهش می‌کنیم بروید به خانه‌ی خانم گوگوش و با او مصاحبه کنید!!! برنامه‌ی زن‌امروز! فلان تاریخ روز تولد هنرمند ماست، خواهش می‌کنیم که از او بگویید، درباره‌ی او بگویید و با او مصاحبه کنید!!! لابد نیاز مبرم به این مصاحبه‌ها هست. حتمن نیاز مبرم به مطرح بودن و دیده‌شدن هنرمند موردنظرهست و متعاقب آن حتمن نیاز مبرم هست که بگویند جمعیتی که برای مراسم ختم زنده‌یاد فردین به مسجد آمده بودند، در واقع برای او نبود، آمده بودند که گوگوش را ببینند و وقتی متوجه شدند که گوگوش نمی‌آید، همه باصدای بلند و یک‌صدا گفتند آخ!!!ر
*
البته به نظر من که هوادار گوگوش نیستم، ایشان برای دیده‌شدن و مطرح بودن نیازی به این کارها ندارد، اما از دیدگاه هواداران حتمن چنین نیازی وجود دارد، چرا که عملکردشان این‌گونه نشان می‌دهند و حیرت‌انگیزتر از عملکرد هواداران، مقررات وبلاگ خانم گوگوش است که توهین و تحمیق مردم، به راحتی از خط قرمزش عبور می‌کنند و بر روی صفحه به تماشا می‌نشینند.ر
*
با این حساب عجب خوش‌اقبال بودند زنده‌یادان«ارحام صدر» و«خسرو شکیبایی» که زمانی از دست رفتند که خانم گوگوش در امریکا بودند، وگرنه لابد تعدادجمعیت مراسم آن زنده‌یادان را نیز به‌حساب دیدن خانم گوگوش می‌گذاشتند!!!ر
*
چه‌قدر برای یک هنرمند ضروری‌ست که هواداران باشعور داشته باشد!! هوادار باشعور و آگاه، هنرمند را بالا می‌کشد و هوادار فاقد درک و شعور، هنرمند را با سر به زمین می‌زند، چرا که هنر را نمی‌شناسد و به ارزش هنرمند واقف نیست و اصلن نمی‌داند ارزش یک هنرمند به چه نکات و مواردی وابسته است، بنابراین فقط برای این‌که هنرمند او را ببیند هر کاری می‌کند، فقط به این دلیل که به چشم هنرمند دیده شود و بگوید ما هم هستیم، به ما هم نگاه کن!ا

اما پرسش اساسی این‌ست که چه‌گونه است پیام غم‌انگیز چنین هوادار ناآگاهی، بر صفحه‌ی وبلاگی صاحب‌مقررات و قانون‌مند!! می‌نشیند؟ آن را دیگر باید از خانم گوگوش و واضعین مقررات وبلاگ ایشان پرسید!! واقعن چرا؟؟*

آنسه

بیست‌وپنجم فروردین‌ماه 1388 خورشیدی

*

Monday, April 13, 2009

رضا فاضلی هم رفت

آن‌قدر خوب و عزیزی که به هنگام وداع
*
حیف‌ام آید که تو را دست خدا بسپارم
*
*
از دست دادن هنرمند ارجمند و میهن‌پرست راستین آقای«رضا فاضلی» را به خانواده‌ی‌گرامی ایشان، دوستان محترم‌شان، ایرانیان وطن‌دوست و جامعه‌ی‌هنری تسلیت‌ می‌گوییم.ا
*
روح‌اش شاد و یادش گرامی‌باد
*
*
بیست‌وپنجم فروردین‌ماه 1388 خورشیدی
*

Tuesday, April 07, 2009

ترانه‌های دیروز و امروز

نگاهی کوتاه به یک نظرخواهی
*
*
دوباره نگاهی داریم به بخشی دیگر از برنامه‌ی«دو روز اول» صدای‌امریکا و گفت‌وگو با خانم گوگوش. این گفت‌وگو ضمن این‌که نکات قابل تعمقی را دربرداشت، بازگوکننده‌ی حقیقتی نیز بود که در این چند سال تعدادی‌معدود مغرض، با دسیسه‌های پنهانی و آشکار سعی در استتار آن داشتند که صدالبته تلاشی بیهوده بود.ر
*
آقای فرهودی‌عزیز پیش از گفت‌وگو با خانم گوگوش، درارتباط با بهترین ترانه‌هایی که خانم گوگوش در همه‌ی این سال‌ها اجرا کرده‌اند، یک نظرخواهی کوتاه انجام دادند. این نظرخواهی اگر چه کوتاه، اما بس بسیار مفید بود. به گفته‌‌ی آقای فرهودی، نظرخواهی مزبور از کارکنان گرامی صدای‌امریکا چه جوانان قدیم و چه جوانان جدید انجام شده.ر
*
در پاسخ به این پرسش، که کدام یک از کارهای خانم گوگوش را بیش‌تر دوست می‌دارید، این نتیجه به‌دست آمد:ا
*
خواب‌ام یا بیدارم ، آیریلیق، پرسش، چله‌نشین، همسفر، کویر، ماه‌پیشونی، غریب‌آشنا، کیوکیو‌بنگ‌بنگ، خلوت، شب‌سپید.ر
*
با توجه به ترانه‌های نام‌برده‌شده، وقتی که این ترانه‌ها را بر اساس نام خالقان آثار طبقه‌بندی می‌کنیم، به نتیجه‌ی زیر می‌رسیم:ر
*
آهنگ‌ساز:ر
*
اول) واروژان و مهرداد آسمانی، هرکدام با سه آهنگ
*
دوم) حسن شماعی‌زاده، دو آهنگ
*
سوم) ناصر چشم‌آذر و فرید زلاند، هر کدام یک آهنگ
*

ترانه‌سرا:ر

اول) ایرج جنتی‌عطایی و اردلان سرفراز، هر کدام با سه ترانه
*
دوم) شهیار قنبری، با دو ترانه
*
سوم) زویا زاکاریان و منصور تهرانی، هر کدام با یک ترانه
*
این نتیجه اگرچه تعمیم‌پذیر به کل جامعه نیست، اما چون نظرخواهی از افرادعادی و غیرمُغرض به‌عمل آمده، واقعیت را تا حدود زیادی نشان می‌دهد و دستِ‌کم روشن‌گر این مسئله می‌شود که اجراهای چند سال اخیر خانم گوگوش، بر خلاف نظرات مغرضانه و بی‌پایه و اساس عده‌ای معدود، هم‌ردیف کارهای سی‌سال پیش ایشان قرارگرفته و این درحالی‌ست که ترانه‌های سی سال گذشته، دارای نوستالژی نیز هستند، اما با همه‌ی بار نوستالژیکی که دارند و با همه‌ی این‌که سی‌سال از خلق‌شان گذشته و با گذر سال‌های زیاد در جریان زنده‌گی مردم حل شده‌اند و جزئی از زنده‌گی مردم ایرانی به‌شمار می‌روند، اما با این‌همه، نام ترانه‌های تازه در کنار آن‌ها به‌چشم می‌خورد.ر
*
ترانه‌ی امروز باید تا چه اندازه قوی و توان‌مند باشد که بتواند در کنار نام ترانه‌هایی که بار نوستالوژیک نیرومند دارند قرار بگیرد؟ وقتی‌که چنین اتفاقی می‌افتد، به وضوح نشان می‌دهد که این ترانه‌های تازه، بسیار قوی‌تر از ترانه‌های گذشته هستند که بدون کمک نوستالژی و فقط با بار موسیقایی قوی و کلام توان‌مند، درخشش یافته‌اند.ر
*
حسن شماعی‌زاده هنرمند باارزش سرزمین‌مان، که خود خالق زیباترین آثار دهه‌ی پنجاه ایرانی است، بارها به‌صراحت، موسیقی آلبوم‌های آخرین خبر و مانیفست را تحسین کرده‌اند و یادآور شدند که موسیقی این آلبوم‌ها، از نوع موسیقی درست و حرفه‌ای و امروزی است. در نظر بگیرید که آقای شماعی‌زاده آهنگ‌سازی هستند که موسیقی زیباترین ترانه‌های پیش از انقلاب گوگوش را با کلام زیبای اردلان سرفراز برای‌اش ساختند، ترانه‌هایی که هم پول‌ساز بود و هم به شهرت خانم گوگوش اضافه کرد.ر
*
دو ترانه‌ای هم که از شهیار قنبری در این نظرخواهی انتخاب شد، از ترانه‌های تازه‌ی ایشان است و خود آقای قنبری هم بارها یادآور شده‌اند که ترانه‌های دیروز من، چرک‌نویس ترانه‌های امروز من هستند.ر
*
خانم زویا زاکاریان نیز برای ترانه‌ی امروزین‌شان (کیوکیوبنگ‌بنگ) دراین نظرخواهی انتخاب شدند و نه برای ترانه‌های دیروز.ر
*
این‌ها نشان می‌دهند که آلبوم‌های تازه‌ی خانم گوگوش از سال 2004 تا آخرین آلبوم، دربردارنده‌ی آثاری توان‌مند است که بی‌کمک نوستالژی و بی‌یاری گذشتِ زمان، در دل مخاطبان جای گرفته‌اند.ر
*
امید آثاری را که خانم گوگوش در آینده منتشر خواهند کرد، نیز بتواند با کارهای نوستالژیک و نیز با آلبوم‌های چند سال اخیر ایشان، در یک ردیف قرار بگیرد. اما قابل توجه است که اگر آثار آینده، قرار باشد که در ردیف آثار چند سال اخیر قرار بگیرد، راه دشواری در پیش دارند، یعنی این‌که همکاران خانم گوگوش باید از جایی آغاز کنند، که آلبوم‌های چند سال اخیر ایشان تمام شده است. جالب این‌که این جمله را آقای قنبری نیز در یکی از برنامه‌های خودشان و در مورد کارهای خود گفتند:ر
*
همکاران تازه‌ی خانم گوگوش، برای این ‌که به منظره‌ای تازه برسند، باید از جایی آغاز کنند که من تمام کرده‌ام و این، کار را دشوار می‌کند. ر
*
این موضوع نه فقط شامل کلام ترانه، بلکه در مورد موسیقی نیز صادق است. بنابراین موسیقی کارهای تازه‌ی خانم گوگوش نیز باید از جایی آغاز شود که مهرداد آسمانی آن را تمام کرده است، یعنی این‌که موسیقی ترانه‌‌های جدید، باید زیباتر از موسیقی شب ‌سپید باشد که اگر نباشد در کنار موسیقی گریه کنم یا نکنم جای خواهند گرفت.ر
*
این مطلب بدان معنا نیست که خانم گوگوش باید فقط با همین چند هنرمند کار کنند، اصولن تکرار مداوم یک تیم هنری، کار درستی نیست، منظور این‌ست که ایشان با هرهنرمند یا هنرمندانی که کار می‌کنند باید کاری بهتر از گذشته ارایه دهند.ا
*
خانم گوگوش باید توجه کنند که ملاکِ برتر بودن یا نبودن کارهای‌تازه، نظر وعقیده‌ی غیرحرفه‌ای و گاه مغرضانه‌ی چند فن معدود نیست که نظرات‌شان تنها چیزی که ندارد همانا بار موسیقایی‌ست. نظر اساسی، نظرات منتقدان ترانه و موسیقی است، اگرکه نقدی به‌درستی انجام بدهند، نقدی حرفه‌ای که مخاطب با خواندن‌اش، آن‌چه که باید را، دریابد، نه آن‌که چنان نوشته شود، که کسی حتا از نثر آن هم سردرنیاورد، نه حتا خودِ نویسنده‌ی نقد!!!ر
*
شادباشی رنگین برای«مهرداد آسمانی»، «شهیار قنبری» و «زویا زاکاریان»، که آثار تازه‌شان، در یک نظرخواهی‌ی درست، انتخاب شدند و با آرزوی موفقیت برای همکاران امروزخانم گوگوش.
ر
*
*
آنسه
هجدهم فروردین ماه 1388 خورشیدی
*

Sunday, April 05, 2009

در حواشی دو روز اول

پاسخ به دو ایمیل
*
پس از انتشار مطلب «درحواشی دو روز اول» نوشته‌ی دوست و همکارعزیزم محمود، ایمیل‌هایی را در این زمینه دریافت کردم که ضمن سپاس از صاحبان ایمیل‌ها برای توجه‌شان به مطلب، به دو ایمیل که محتوای مشترک دارند و نیز نیاز قطعی به پاسخ، اشاره می‌کنم.ا
*
محتوای این دو ایمیل این‌گونه می‌گفت که خانم گوگوش در گفت‌وگوی‌شان با صدای امریکا نگفتند که من در سال 78 بازجویی شدم، گفتند که من تا سال هفتادوهشت تحت نظر بودم!!ا
*
همان‌گونه که پیش از این گفتم، نویسنده‌ی مطلب مورد نظر، محمودعزیز است، اما مسئله چنان شفاف و روشن است که به‌ساده‌گی قابل پاسخ‌گویی‌ست. آن‌چه که خانم گوگوش در گفت‌وگو با صدای امریکا گفتند به شکل سند تصویری موجود است و نمی‌توان آن‌را انکار کرد. خانم گوگوش دقیقن چنین گفتند:ا

ا... بعد از یک ماه آزادم کردند، اما تا روزی که از ایران اومدم، تحت نظر بودم و حتا یک سال قبل از خروج‌ام هم در سال 78 به‌شدت تحت‌نظر بودم از جانب اون گروهی که در وزارت اطلاعات تحت سرپرستی سعیدامامی انجام وظیفه می‌کردند.ا
*
حیرت‌انگیز است که چه‌گونه ممکن است انسان چنین جمله‌ی را بشنود، مطلب محمود عزیز را بخواند و اعتراض هم بکند!!! مگر این‌که به گفت‌وگو دقت کافی نکرده باشد.ا
*
همه‌ی منظور محمودعزیز که بیش‌ترین تاکید را نیز برآن داشت این بود که در سال 78 نه سعیدامامی وجود داشت و نه گروهی به سرپرستی سعیدامامی. این گروه در سال 78 ازهم پاشیده شده بود و خانم گوگوش به‌صراحت نام گروه سعیدامامی را آوردند، آیا می‌توانید منکر این موضوع بشوید؟ا
*
وقتی‌که خود«سعید امامی» در سال 78 وجود خارجی نداشته، چه‌گونه ممکن بود گروهی به سرپرستی سعیدامامی وجود می‌داشت؟
*
علامت سوال بزرگ این مطلب، در برابر آوردن نام گروه سعیدامامی بود و این‌که خانم گوگوش توضیح ندادند که در سال هفتادو هشت به‌چه دلیل به‌شدت تحت نظر این گروه بودند؟ ا
*
اما سوال دیگری که پیش می‌آید این است که اگر خانم گوگوش حتا سال 78 هم به‌شدت تحت نظر بودند، حالا توسط هر گروهی، پس چه‌گونه به آن راحتی از کشور خارج شدند؟ چه‌گونه با گذرنامه‌ی جمهوری اسلامی از کشور خارج شدند؟ ایشان که از مملکت فرار نکردند، مثل یک شهروند عادی خارج شدند و بنابه‌گفته‌ی خودشان که سند تصویری آن هم موجود است، قصدشان این بود که دوباره به ایران برگردند، آیا کسانی‌که به‌شدت تحت نظرهستند، می‌توانند با گذرنامه‌ی جمهوری اسلامی از کشور خارج شوند؟ و به‌جزآن در مصاحبه‌ی مطبوعاتی تورنتو هم پُز بدهند که من دوست نداشتم با پوست گوسفند فرارکنم؟ چنین چیزی ممکن است؟ ا
*
امید که دوستان متعصب، سطحی‌نگر و توجیه‌کننده، بیش از این دقیق باشند و به عمق مطلب توجه کنند. اگرچه که موضوع کاملن شفاف و روشن است، اما هوادارمتعصب قدرت درک مطلب به این شفافی را هم ندارد یا نمی‌خواهد داشته باشد. هوادار بودن خوب است، اما هوادار متعصب با یک مرغ گیج وامانده هیچ تفاوتی ندارد و بنابراین نظرش صائب نیست.ا
*
ایمیلی نیز داشتم که خانمی خیلی ناراحت و نگران بودند و این‌گونه نوشته بودند که شما خانم آنسه وقتی از خانم گوگوش بدتان می‌آید، چرا در مورد او مطلب می‌نویسید؟ وقتی در مورد او مطلب می‌نویسید یعنی این‌که دارید به او توجه می‌کنید!!!ا
*
این ایمیل نیز ازآن ایمیلهای پُر از کلمات قصار بود!! لازم به یادآوری است کسانی که این‌گونه می‌ا‌ندیشند، گستره‌ی فکری‌شان بسیار محدود است وبه دلیل ضعف درونی، جهان بیرون را آن‌چنان که باید، نمی‌بینند.ا
*
در پاسخ به این دوست گرامی باید بگویم که من نه ازهیچ هنرمندی بدم می‌آید و نه خوش‌ام می‌آید. موضوع اساسی بدآمدن یا خوش آمدن نیست، موضوع اساسی این است که یک هنرمند صاحب‌نام، همواره زیر ذره‌بین جامعه است، چه دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد. بنابراین باید مراقب پندار و کردار و رفتار خویش باشد که افراد آگاه و هوشیار جامعه، مو را از ماست بیرون می‌کشند.ا
*
یک هنرمند باید دقت کند که وقتی سخن می‌گوید، بیننده‌گان و شنونده‌گان‌اش، به آن چند نفر هوادار متعصب و غش‌کُن که نه ذره‌بین دارند و نه دوست می‌دارند که داشته باشند، محدود نمی‌شود، بنابراین هنرمند در زمانی که سخنی می‌گوید یا می‌خواهد تصمیمی بگیرد و یا می‌خواهد عملی انجام بدهد، باید همه‌ی فکر و حواس‌اش به قشر آگاه و هوشیار جامعه باشد و طوری رفتار نکند که بعد زیر سوال برود.ا
*
انتقادهایی که در گفت‌وگوی صدای امریکا از خانم گوگوش شد، حتمن به این دلیل نبود که انتقادکننده‌ها از ایشان بدشان می‌آمد، انتقادکننده‌ها افراد آگاهی بودند که باورشان این بود که وقتی هنرمندی را برای گفت‌وگو در رسانه‌ای دعوت می‌کنند، این بدان معنا نیست که از ابتدا تا انتهای برنامه، همه باید قربان صدقه‌ی ایشان بروند و تحسین کنند و ستایش نامه بخوانند، همان کاری که تلویزیون‌های حرفه‌ای!! لس‌انجلس انجام می‌دهند و بی‌وقفه از همه تعریف می‌کنند و همه خوب‌اند و همه نازند و همه ماه شب‌چهارده هستند!!!ا
*
وقتی هنرمندی علامت سوال با خود به‌همراه دارد، وقتی سخنان‌اش باورکردنی به‌نظر نمی‌آید، حتمن که هوشیاران آن علامت سوال را به رُخ خواهند کشید و این یعنی یک گفت‌وگوی سالم. اگر در گفت‌وگوی صدای امریکا، از خانم گوگوش فقط تعریف و تحسین و ستایش می‌شد، گفت‌وگوی سالمی نبود و حتا آن رسانه نیز‌ به‌دلیل گفت‌وگوی ناسالم زیر سوال می‌رفت. با این‌همه، من بر این باورم که آقای فرهودی عزیز در برابر مهمان‌اش بسیار انعطاف به‌خرج داد، اما همان چند انتقاد و پرسش منطقی این گفت‌وگو را نجات داد.ا
*
جامعه‌ی سالم، جامعه‌ای است که نقدپذیر باشد، جامعه‌ای است که از تعریف و تحسین‌های بی‌مورد و بی‌وقفه، به دور باشد، جامعه‌ای است که به‌موقع اعتراض منطقی کند. این‌گونه گفت‌وگوها تمرین خوبی‌است برای ایجاد یک جامعه‌ی سالم که در حال حاضر فرسنگ‌ها با آن فاصله داریم، اگر قشرهوشیار جامعه فزونی یابد، حتمن به آن خواهیم رسید، اگرچه که مدت رسیدن به آن طولانی باشد.ا
*
من از این قبیل جمله‌ها که اگر دوست نداری نگاه نکن، اگر دوست نداری گوش نکن، اگر دوست نداری نخوان، بیزارم. باید نگاه کرد، باید شنید و باید خواند و باید انتقاد منطقی کرد و باید تحسین منطقی کرد.ا
*
بنابراین اگر انتقادی از خانم گوگوش در این وبلاگ می‌شود، دلیل بر بدآمدن از ایشان نیست، ایشان هنرمند هستند و همه‌ی اعمال و رفتارشان تحت نظر است و فکر می‌کنم که تحت نظر بودن توسط افراد دقیق و آگاه جامعه، خیلی بهتر، متین‌تر و معتبرتر از تحت‌نظر بودن توسط گروهی در وزارت اطلاعات به سرپرستی سعید امامی باشد، به‌نظر شما این‌طور نیست؟
*
*
آنسه
شانزدهم فروردین ماه 1388 خورشیدی
*

Thursday, April 02, 2009

نکته‌نوشت‌ها

در حواشی «دو روز اول»ا
*
نوشته‌ی: محمود
*
*
هفته‌ی گذشته خانم«گوگوش» در تلویزیون صدای‌امریکا در برنامه‌ی«دو روز اول» حضور یافتند و به پرسش‌های هواداران و مجری برنامه پس از سال‌ها پاسخ گفتند.ر
*
من به نکته‌ای از این گفت‌و‌گو اشاره خواهم کرد که بعد از مرگ «سعید امامی» بین بسیارانی از اهل هنر و فرهنگ، اپیدمی شده وهر کس از نام سعیدامامی، برای خود یک اعتبار سیاسی-اجتماعی می‌خرد. خانم«گوگوش» اظهار داشتند که در سال هفتاد‌و‌هشت خورشیدی از سوی«سعید امامی» و باندشان بازجویی شده است!!ر
*
خانم گوگوش! اولن شما که یک شخصیت سیاسی نیستید و خودتان هم در این گفت‌و‌گو به صراحت اشاره کردید، پس چرا باید شما را بازجویی کنند؟ آن‌هم در سال هفتاد‌و‌هشت؟ تاکید می‌کنم سال هفتاد‌و‌هشت؟!!!! آخر دراین سال، دیگر نه سعید امامی بود و نه باندی! تازه اگرهم ایشان و باندش بودند، به دنبال سوراخ موش می‌گشتند تا از دست عدالت فرار کنند!!ر
*
قتل‌های زنجیره‌ای دگراندیشان درآذرماه هفتاد‌و‌هفت خورشیدی دیگر به اوج خود رسیده بود! دولت اصلاحات که خود زخمی این باند مخوف بود، با همه فشاری که از سوی بیت رهبری برای سرپوش گذاشتن آن انجام می‌گرفت، سرانجام با شجاعت تمام اعلام کرد که عده‌ای از کارکنان وزارت اطلاعات دست به چنین اعمال فجیعی زده‌اند!!!!ر
*
در سال هفتاد‌و‌هشت دیگر آن باند مخوف ازهم پاشیده شده بود و چه بسا همه‌شان بازجویی پس می‌دادند! حال خانم گوگوش چه‌طور و به چه دلیل بازجویی شده بودند؟؟؟؟
*
آن‌چه به ذهن نگارنده می‌رسد این‌است که خانم«گوگوش» در آن‌زمان همسر آقای«مسعود کیمیایی» بودند و شاید به این سبب بازجویی شده باشند. که همان هم زیاد مسئله‌ی مهمی نبوده که بخواهند در برهه‌ای از زمان که نه علی بوده و نه حوض‌اش، خانم«گوگوش» بازجویی شوند!!ر
*
در مورد مسئله‌ی آقای«کیمیایی» والبته آقای«بهرام بیضایی» کارگردانِ صاحب‌نام، موضوع در کتاب«ناگفته‌ها در پرونده‌ی قتل‌های زنجیره‌ای-علی‌رضا نوری‌زاده» به روشنی و مفصل توضیح داده شده است. می‌ماند این نکته که خانم«گوگوش» هرطور شده می‌خواهد برای خود با نام«سعید امامی» اعتباری سیاسی-اجتماعی بخرد و البته سرپوشی بر روی گذشته‌ی خود که آوازخوانی درباری بوده است بگذارد!ر
*
البته که آوازخوانِ دربار بودن عیب نیست! زمانی این مسئله بغرنج می‌شود که بخواهیم با اعتبارهای قلابی برای خودمان کیسه بدوزیم!ر
*
هنرمند گرامی«ستار» در گفت‌و‌گویی که چند سال پیش در برنامه‌ی آن‌کات با علی‌رضا امیرقاسمی داشتند به صراحت گفتند که به خانواده‌ی پهلوی مدیون‌اند! درود بر شرف«ستار» که با شجاعت پنهان نمی‌کند که یک آوازخوانِ درباری بوده است! اما خانم«گوگوش» با ترفند اعلام می‌کند که بازجویی پس داده و اذیت شده است!ر
*
خانم«گوگوش» بازجویی شما نه به سبب شخصیت هنری و سیاسی-اجتماعی که اگر داشته باشید، بل به‌خاطر همسر پیشین‌تان آقای«مسعود کیمیایی» بوده است. شما همان‌طور که در همین مصاحبه اشاره داشتید در اول انقلاب در بازداشت‌گاه منکرات به سر برده بودید که خود بهتر می‌دانید چرا!! باند مخوف سعید امامی، هیچ‌گاه به هنرمندان منکراتی کاری نداشته است. این باند بیش‌تر هدف‌اش تمرکز بر فعالیت‌های هنرمندان و نویسنده‌گانی بود که درجهت آگاهی دادن و به سمت‌و‌سوی کارها و آثار ضد نظام پیش‌رفتن بود.ا
*
حلقه‌ی نویسنده‌گان ماه‌نامه‌های آدینه و دنیای‌سخن و گردون که امثال فرج سرکوهی، منصور کوشان، مسعود بهنود هوشنگ گلشیری، عباس معروفی، محمد مختاری و محمد‌جعفر پوینده ... بودند که بارها و بارها از سوی این باند تهدید به مرگ شدند و حتا اتوبوس نویسنده‌گان و روزنامه‌نگارانی که در سفر به ارمنستان بودند، قرار بود ازسوی این باند به قعر دره برود که خوش‌بختانه چنین نشد اما در آذرماه هفتادوهفت، عده‌ای به زهر این باند گرفتار شدند!ر
*
تا جایی که همه‌گان می‌دانند آوازخوانانی که در پیش از انقلاب هیچ‌گاه درباری نشدند و مورد غضب دربار هم تا حدودی بودند، آقایان داریوش اقبالی، فریدون فروغی و فرهاد مهراد بودند. اگر بنا بر اذیت و آزار و بازجویی بوده باشد، حتمن دو شخصی که در میهن ماندند و هرگز از ایران برای فعالیت هنری خارج نشدند یعنی زنده‌یادان فریدون فروغی و فرهاد مهراد باید باشند و نه شما!!
ر
*
خانم گوگوش! شما که کبریت بی‌خطر بودید. کدام فعالیت سیاسی-اجتماعی شما در پیش از انقلاب و یا در بعد از انقلاب، نظام را آزار داده بود؟ امثال فریدون فرخ‌زاد بودند که سینه‌شان به دست جلادان وزارت اطلاعات پاره‌پاره شد و اگر هم بنا بر پُز سیاسی-اجتماعی باشد، اکنون باید داریوش چنین کند که هیچ‌گاه چنین نکرده است!ر
*
شما البته زیرک بودید و هوشیار که فقط گفتید بازجویی شده‌اید و دیگر نگفتید به چه دلیل بازجویی شده‌اید؟! اما هستند بیننده‌گانی که مو را از ماست بیرون می‌کشند خانم گوگوش!!ر
*
البته شما تنها نیستید که با آوردن نام«سعید امامی» برای خود اعتبار می‌خرید!!!! دیگرانی هم پیش ازاین، چنین کرده‌اند و طفلک روح سعید امامی که چه آزاری می‌بیند!!!!
ر
*
*
محمود
سیزدهم فروردین‌ماه 1388 خورشیدی
*