دلکده‌ی آنسه

Sunday, September 21, 2008

هنر تنظیم در موسیقی

*
نگاهی به کار تنظیم موسیقی
*
محمد مقدم ، شوبرت آواکیان ، اندی جی
*
*
نوشته ی : امیرمحمد. ق
*
*
از زمانی که هنر تنظیم موسیقی توسط «واروژان» در ایران باب شد تا به اکنون تنظیم کننده گان متفاوتی را با کارهای مختلفی در زمینه ی هنر تنظیم دیده ایم. در ایران قبل از انقلاب چند تنظیم کننده ی مشخص بودند که کار تنظیم ترانه ها را انجام می دادند، به جز واروژان که خود آورنده ی هنر تنظیم به ایران بود، هنرمندانی چون ناصر چشم آذر و منوچهر چشم آذر در عین آهنگ سازی، تنظیم را نیز برعهده داشتند. کار این هنرمندان مشخص و شفاف است و کارنامه ی هنری شان در دسترس همه.ر
*
در ایران پس از انقلاب که گروه زیادی از هنرمندان موسیقی به خارج از کشور مهاجرت کردند، با گذشت زمان، نام های دیگری در زمینه ی تنظیم ترانه شنیده شد، نام هایی که در ابتدا ناآشنا بود اما به مرور و با گذشت زمان، این نام ها در زمینه ی هنر تنظیم موسقیی شناخته شدند.ر
*
هنر تنظيم موسیقی برای سازهای مختلف، هنر انتخاب سازهای مختلف برای اجرای يك اثر موسيقی است. تنظیم ، بخش مهمی از ترانه به حساب می آید و کیفیت آن در چگونگی اثر، دخالت مستقیم دارد. بنابراین یک خواننده باید در انتخاب تنظیم کننده ی خوب، حساسیت خاصی داشته باشد.ر
*
در موسیقی دنیا علم تنظیم و آرانژمان موسیقی روز به روز بیش تر رشد می کند، اما در موسیقی ما، هنوز تنظیم هایی را می بینیم که ملودی در هزاران افکت صوتی، ریتم و رنگ آمیزی غیر ملودیک، تکرار بیش از حد تم ها و ملودی ها گم می شود و غیب شدن شخصیت ملودیک به شکلی است که بسیاری از موسیقی های اخیر را به راحتی نمی توان زمزمه کرد، و کار برخی تنظیم کننده ها نیز به حدی درهم برهم است که برای خواننده این امکان وجود ندارد که آن اثر را در اجراهای زنده بخوانند. وقتی برای خواننده این امکان وجود ندارد که ترانه ای را به شکل زنده بر روی صحنه اجرا کند، این به دلیل ضعف تنظیم است.ر
*
در بیست سال اخیر، در میان نام هایی که به عنوان تنظیم کننده معرفی شده اند شوبرت آواکیان و محمد مقدم کارهای برتری را در زمینه ی تنظیم ارائه دادند. محمد مقدم زمانی که با شهره به مدت طولانی کار کرد، تنظیم های زیبایی را انجام داد و همین طور کار او با خواننده های دیگر نیز ، نیز از زمره کارهای خوب بود.ر
*
کار«شوبرت آواکیان» هم در زمینه ی تنظیم، کاری مورد قبول است. همکاری طولانی شوبرت با لیلا فروهر نیز همکاری پُرثمری در زمینه ی تنظیم بود.ر
*
در سال های اخیر نیز نامی دیگردر زمینه ی تنظیم شنیده شده است:«اندی جی».ر
*
اندی جی که بیش تر به واسطه ی همکاری با خانم گوگوش، نام اش بر سر زبان ها افتاد، آن طور که کارش گواهی می دهد، تنظیم کننده ی حرفه ای نیست. شوبرت آواکیان و محمد مقدم تنظیم کننده گان بهتر و حرفه ای تری هستند، یعنی کارتنظیم شان به شکلی است که خواننده می داند از کجا باید شروع به خواندن کند و شنونده ناگهانی و بدون هیچ مقدمه ای صدای خواننده را نمی شنود.ر
*
شوبرت آواکیان و محمد مقدم این مسائل مهم در تنظیم آهنگ را خیلی خوب رعایت می کنند. در تنظیم هایی که این دو انجام داده اند به خوبی مشخص است که حس شعر و آهنگ را درک کرده اند ولی اندی جی ضعف کاملی در این زمینه دارد، چون زبان فارسی بلد نیست، متوجه ی مفهوم شعر نمی شود، به همین دلیل توانایی آهنگ سازی هم ندارد و تا الان هم هیچ آهنگی نساخته و این به دلیل همین بلد نبودن زبان فارسی است، بدون درک شعر که نمی توان آهنگ ساخت یا حتا تنظیم کرد. ر
*
در مصاحبه ای که اخیرن از«مهرداد آسمانی» در مجله ی«اپیزود» خواندم، سوالی در مورد تنظیم آهنگ ها مطرح شده بود که برای من کنجکاو خیلی جالب بود. مهرداد گفت که برای تنظیم آهنگ ها، دائم همراه تنظیم کننده است و بالای سر کارش می ایستد و از نظرات خود در تنظیم استفاده می کند. در حقیقت ، حرف مهرداد این بود که در کار تنظیم به تنظیم کننده کمک می کند، یعنی تنظیم کننده با یاری او، کار تنظیم را انجام می دهد. این حرف را من قبول دارم برای این که کار اندی جی در تنظیم ساخته های مهرداد که چه خانم گوگوش اجرا کردند و چه خود مهرداد، با کار تنظیم اش برای سایر خواننده ها بسیار تفاوت دارد. می توانید تنظیم های اندی جی را در اجراهای جدیدتر شهره ببینید. کاملن واضح است که کار اصلی اندی جی همینی است که در اجراهای شهره می بینیم و کار تنظیم اش در اجراهای خانم گوگوش با کمک و یاری صورت گرفته.ر
*
اما با این حال باز هم اگر به تنظیم های آلبوم شب سپید نگاه کنیم کار مستقل اندی جی در تنظیم مدلی همصدا و همین طور ریمیکس طلاق کاملن مشخص هست. به نظر من در مدلی همصدا، اندی جی تنها کاری که انجام داده این است که تنظیم زیبای واروژان را خراب کرده. اگر قرار باشد که ترانه با تنظیم جدیدی اجرا شود باید تنظیم تغییر کند و کار تازه ای انجام گیرد. در مدلی همصدا همان تنظیم واروژان را می شنویم با این تفاوت که یک آدم مُبتدی آن را برهم زده است. تنظیم ریمیکس طلاق هم به همین شکل بی سلیقه و بسیار بد صورت گرفته و صداهایی که از این ترانه به گوش می رسد، به جز صدای خواننده، صداهای ناهنجاری است.ر
*
به نظر من این ترانه های خوب قدیمی که کوله باری از خاطره با خود همراه دارند، ترانه های مقدسی هستند و اگر قرار است که دوباره اجرا شوند باید کسی تنظیم آن را انجام دهد که کارش، کار تازه ای محسوب شود و کسی باشد که در کار تنظیم مهارت کافی داشته باشد و شعر را بفهمد و کارش را بلد باشد.ر
*
آن چه که روشن و مشخص است این ست که اندی جی در مقایسه با شوبرت و محمد مقدم، تنظیم کننده ی ماهری نیست. حتا من از کار بندی که همراه خانم گوگوش در کنسرت ها می نوازند هم خوشم نیامد. با توجه به این که در چند کنسرت خانم گوگوش نیز حضور داشتم که دو تا از این کنسرت ها با مهرداد آسمانی بود، از کار اندی جی بر روی استیج راضی نبودم.ر
*
باتوجه به آن چه که من دیدم اندی جی در ساختن بند هم توانایی چندانی ندارد. مثلن تار در بند گوگوش به چه کار می آید؟ آیا اگر رهبری این بند را آندرانیک بر عهده داشت، از تار استفاده می کرد؟ این نشان می دهد که اندی جی با استفاده از سازهایی که بتوانند سلو بزنند ، فقط تعداد بند را زیاد می کند اما این کار با کار موزیک خانم گوگوش هماهنگی ندارد و کار را ضعیف می کند. تار، سازی ست که بیش تر برای تکنوازی خوب است و نباید از آن استفاده ی هارمونیک کرد.ر
*
سازهایی که با کار بندِ خانم گوگوش هماهنگی دارند، سازهای بادی و زهی هستند نه تار. و تا آن جا که من دیدم توانایی اندی جی در همین حد هست که با فلوت، تار و دو کیبورد، کار را اداره کند که آن هم هارمونیک نیست. وقتی که به موزیک گوش می دهی متوجه می شوی که همه دارند مثل هم می نوازند و این هم هارمونیک نیست، مضافن بر این که استفاده ی ایشان از چند نوازنده ی درجه ی دو هم مزید بر علت می شود که صدای درستی از بند به گوش نرسد.ر
*
به نظرم به جز ضعف و عدم توانایی اندی جی در اركستراسيون و ساز شناسی، ایشان آدم عصبی هم هستند. شاید کسانی که در کنسرت خانم گوگوش در دوبی حضور داشتند متوجه شده باشند که اندی جی روی صحنه و جلوی آن همه جمعیت چه گونه جواب خانم گوگوش را با پرخاشگری داد!!! من البته صدای شان را نمی شنیدم و نمی دانم چه به هم گفتند، اما چهره ی برافروخته و عصبانی اندی جی را خیلی خوب دیدم که حالت حرف زدن اش خیلی واضح نشان می داد که دارد با خانم گوگوش دعوا می کند، در حالی که چهره ی خانم گوگوش، چهره ی آرامی بود و در مقابل برخورد عصبی اندی جی هم، واکنش صبورانه ای از خود نشان دادند. راستش از طرز برخورد اندی جی با خانم گوگوش که هنرمندی پیش کسوت است خیلی ناراحت شدم و همان جا با خودم گفتم: ادب و نزاکت هم چیز خوبی ست، حیف که بعضی ها از آن بهره ای نبرده اند.ر
*
من چون توجه ام به اندی جی و بند بود، فکرکردم فقط خودم متوجه ی این صحنه شدم، ولی بعد که با چند نفر از دوستانم که در کنسرت حضور داشتند در این باره صحبت کردم، متوجه شدم که آن ها نیز این صحنه را دیده اند و گفتند که این منظره ی نا مناسب را خیلی ها در کنسرت دیدند.ر
*
چند وقت پیش هم یکی از دوستانم با یکی دو نفر از اعضای بند خانم گوگوش تماسی داشت و طی حرف های متعدد، متوجه شد آن ها نیز از اندی جی دل خونی دارند و می گویند که آدم بسیار عصبی و بی ادبی است و برخوردش با همه ی هنرمندان چه بزرگ و چه کوچک، پرخاشگرانه است. متاسفانه وجود این گونه مسائل، به کل کار آسیب می رساند.ر
*
این مطلبی بود که من خیلی مایل بودم آن را با شما در میان بگذارم.از توجه تان متشکرم.
ر
*
برای وبلاگ دلکده
*
امیرمحمد. ق
*
*
یکم مهر ماه 1387 خورشیدی
*
*

Friday, September 19, 2008

Episode Magazine -12

*
شماره ی دوازده مجله«اپیزود» منتشر شد

گفت و گوی اختصاصی اپیزود با مهرداد آسمانی
*
سکوت گوگوش و داریوش، عامل اصلی پخش شایعات
*
هفدهم سپتامبر الگویی برای اتحاد هنرمندان
*
من با همکاری گوگوش و داریوش مخالفم
*
واروژان، بزرگ مرد موسیقی پاپ ایران
*
ریچارد رایت و گروه راک پینک فلوید
*
همراه با
*
سایر مطالب جالب و خواندنی
*
*
*
سی ام شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Friday, September 12, 2008

Episode (N11)

*
شماره یازدهم مجله اپیزود منتشر شد
*
*
با مطالب خواندنی،عکس های دیدنی و تازه ترین خبرهای فرهنگی هنری
*
*
*
*
بیست و سوم شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Thursday, September 11, 2008

تازه ترین شماره ی مجله ی جوانان

*
مهرداد بدون روتوش حرف می زند
*
*
*
ماجرا از یک سال پیش آغاز شد. مشیت از اعضای همیشه گی ارکستر داریوش هر بار که به دیدن ام می آمد در باره ی داریوش با من حرف می زد، این که برنامه ی مشترک داریوش و گوگوش می تواند یک حادثه باشد که البته من زیاد دنباله ی حرف را نمی گرفتم چرا که تمایلی از طرف گوگوش آن روزها نمی دیدم.ر
**
تا این که یک روز در حالی که مشیت با داریوش حرف می زد، تلفن را به من داد و من با داریوش سلام و احوالپرسی کردم و در باره ی اوضاع موزیک حرف زدیم و خداحافظی کردیم. تا چند ماه بعد، مشیت با من دوباره با یک دیدار مشترک با داریوش گفت و این که با هم به منزل داریوش برویم. من چون با داریوش از نزدیک برخوردی نداشتم و در ضمن رفت و آمدی میان ما نبود، راستش خجالت کشیدم بدون مقدمه به چنین دعوتی جواب بدهم تا این که خود داریوش لطف کرد و به تلفن دستی من زنگ زد و مرا دعوت کرد.ر
*
چنین دعوتی از سوی یک هنرمند پیش کسوت برایم جالب بود، با مهر پذیرفتم . وقتی به دیدارش رفتم همه ی آن چه که در باره ی داریوش در ذهن خود داشتم، به هم ریخت چون انگار با یک داریوش کاملن متفاوت رو به رو شدم. دیدم داریوش به کلی با آن چه در این هیجده سال به من گفته بودند، تفاوت دارد. او را یک انسان دیگر در یک عالم دیگر، بسیار مثبت، خوش قلب و دور اندیش و هنرمندی واقعن مسئول دیدم.ر
*
دیدار خوبی بود، کلی با هم حرف زدیم و من با نگاهی دیگر نسبت به داریوش، دست اش را به عنوان خداحافظی فشردم. مدتی گذشت تا من تمایل داریوش را برای برنامه های مشترک با گوگوش احساس کردم، این که با هم کنسرت هایی برگزار کنند. با توجه به این که مشکلاتی در این راه وجود دارد، حل شود، من پیشنهاد دادم مسلمن چنین برنامه ی مشترکی نیاز به همکاری و حمایت اقشار مختلف جامعه، رسانه ها و هنرمندان دارد، حمایتی همه جانبه.ر
*
در این دیدارها مشیت هم حضور داشت و قرار ملاقات های بعدی را هم گذاشتیم. در فاصله ی بین این دیدارها، من طرحی را آماده کردم که این طرح حاوی مسائل انسانی بود ، این که اگر قرار باشد چنین کنسرت های مشترکی اجرا شود، نگاه ما باید ابتدا به جامعه ی هنری باشد، کوشش برای بالا بردن ارزش های جامعه ی هنری. مثلن باید از حسن شماعی زاده ، مارتیک، شهرام شب پره، حتا داوود بهبودی که آهنگی برای داریوش ساخته، دعوت شود که روی صحنه بیایند و سهمی داشته باشند. باید اسپانسرهای بزرگ گرفته شود و بخش بزرگی از درآمد این کنسرت ها برای خریداری ساختمانی برای خانه ی هنرمندان اختصاص یابد.ر
*

*در تمامی مدتی که من در این باره حرف می زدم، یک بار هم به خودم اشاره نکردم، من حتا طرح تهیه ی یک آلبوم مشترک با گوگوش و داریوش را پیشنهاد کردم که چند آهنگ گوگوش، چند آهنگ داریوش و در ضمن چند آهنگ دوصدایی بخوانند. حرف خانه ی هنرمندان را زدم، چون گوگوش از اولین سالی که وارد امریکا شد، همیشه آرزوی بزرگ اش این بود که خانه ی هنرمندان مقیم خارج را بنیان بگذارد و چه بهتر که با هنرمندی چون داریوش و همه ی آن هایی که سال ها با او همکاری کرده اند، این گام بزرگ را بردارد.ر
*
برای آن آلبوم هم پیشنهاد دادم که من آهنگی نسازم، بلکه از هنرمندان باسابقه و یا حتا جوان دیگراستفاده شود مگر آن که خودشان بخواهند آهنگ های مرا بخوانند.ر
*
برای من، گوگوش و داریوش و هنرمندان زحمتکش و با سابقه مطرح بود، برای من جامعه ی هنری و یک امید بزرگ برای آینده ی هنرمندان زحمتکش مطرح بود که داریوش عزیز هم پذیرفت، خیلی هم استقبال کرد. همین ها بود که دیدگاه مرا نسبت به داریوش عوض کرد که چه قدر به سرنوشت هنرمندان و همکاران قدیمی و جوان ترها اهمیت می دهد.ر
*
در همان حال مثل یک برادر کوچک از داریوش خواهش کردم با توجه به این که من در طی سال های گذشته به اندازه ی کافی اذیت شده ام، من در این میان اذیت نشوم و صدمه نبینم که داریوش با من دست برادری داد و گفت ما مثل دو برادر هستیم و قول داد که هرگز در این مسیر اذیتی نخواهی شد و مسلمن تا زمانی که داریوش عزیز، متعهد به برادری خود باشد که می دانم که هست، من از همه ی وجودم مایه می گذارم.ر
*
در تمام این مدت، من و داریوش با هم دیدار داشتیم و مشیت هم دائمن حضور داشت و فقط در جلسه ی آخر یکی از دست اندرکاران هنری، شاهد رفت و آمد من با داریوش شد و گرنه همه چیز در خفا می ماند تا روزی که به نتیجه برسد و اعلام شود. ولی بعد فهمیدیم دیوار گوش دارد.ر
*
*
در این مدت، من گوگوش را در جریان همه ی حرف ها و دیدارهایم با داریوش گذاشتم و خوشبختانه هیچ چیز پنهان از گوگوش عزیز نبود و هیچ گونه عکس العملی هم در این مورد نشان نداد و نه تایید و نه تکذیب کرد. اصولن گوگوش بعد از ماجراهای چند ساله ی اخیر، به هر پیشنهادی که دریافت می کند، صبورانه فکر می کند و بعد جواب می دهد. اصولن من در طی این پنج سال گذشته، هیچ گاه چیزی را از گوگوش پنهان نکردم.ر
*
در طی پنج سال گذشته، من و گوگوش با حرف ها و شایعات زیادی همراه بودیم ولی خوش حالم که گوگوش همیشه بخش جداناشدنی خانواده ی من، و من بخش جداناشدنی خانواده ی گوگوش بودم.ر
*
*
بیست و یکم شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Friday, September 05, 2008

Episode Magazine -10

*
*
شماره ی دهم مجله ی اپیزود منتشر شد
*
با مطالب خواندنی،عکس های دیدنی و تازه ترین خبرهای فرهنگی هنری
*
و باعکسی قدیمی ازخسرو شکیبایی، ایرج جنتی عطایی وعلیرضا نوری زاده
*
با اپیزود همراه باشید و به حقیقت برسید
*
*
*
شانزدهم شهریور ماه 1387 خورشیدی
*

Tuesday, September 02, 2008

انشای تازه ی ترانه نویس بی سرزمین

*

ترانه نویس بی سرزمین به محکمه می بردر
*

از آن جایی که برنامه ی «قدغن ها»ی جناب ترانه نویس بی سرزمین، از شدت مخاطبان زیاد در حال انفجار است و هر هفته به تعداد انگشتان یک دست شنونده ی در حال کما دارد، نطق های بس بسیار آتشین ایشان مخاطبان کمایی را از هیجان به فراسوی کما می برد و تهدیدهای به شدت ترس آورشان، انسان را ترس کُش می کند.ر
*
راویان روایت کردند که جناب ترانه نویس بی سرزمین، بدجور مرا تهدید کرده است!!! از تهدید وزین ایشان بس بسیار ترسیدم و همچنان برخود می لرزم. چون به واقع بس بسیار وحشتناک است که انسان را در رختخواب دستگیر کنند و به محکمه ببرند!! و باری، پس از این، هنگام خوابیدن، چراغ ها را روشن خواهم گذاشت و خواب را بر خود حرام خواهم کرد که هنگام ریزش ماموران تخیلی جناب ترانه نویس، بتوانم خود را نجات دهم!!!ر
*
جناب ترانه نویس بی سرزمین! فکر می کنید با تهدیدی کودکانه می توانید مرا بترسانید که ساکت شوم؟ من که از نسل فسیل شما نیستم که بترسم.
شما لطف کنید همان چند صد نفری که پیش از این قول به محکمه بردن شان را داده اید را به محکمه ببرید، دستگیر کردن من و بستگانم پیشکش تان!!!!ر
*
به واقع برای یک ترانه نویس یا بهتر بگوییم یک لغت فروش بی سرزمین در این سن و سال چه قدر بی شرمی لازم است که همچنان در هپروت حرف بزند؟ جناب ترانه نویس بی سرزمین! نصیحت گوش کن جانا! برو به موادت برس و در عالم هپروت آدم ها را دستگیر کن و به محکمه ببر.ر
*
راویان روایت کردند که جناب ترانه نویس بی سرزمین باز هم انشای «مرده پرستی» نوشته است وتورج نگهبان از ترانه سرایان نسل قدیم به یکباره تبدیل شد به تورج جان ن
گهبان شاعر نابغه با استعدادی شگرف! و شنیدم که ترانه نویس گله مند بود که چرا برای تورج جان نگهبان، پیش از این مراسم بزرگداشت نگرفتند و چرا کسی از او ترانه نگرفت و چرا کسی به یادش نبود؟؟؟؟
*
راستش جناب ترانه نویس! این سوال را باید از خود شما پرسید که شما چرا دستِ کم در این سه سال برنامه ی رادیویی و چند سال برنامه های تلویزیونی تان، حتا یک بار هم یادی از تورج نگهبان نکردید؟ شما چرا در برنامه ها تان برایش بزرگداشت نگرفتید و برنامه تان را به ایشان تقدیم نکردید؟ چرا در این همه سال، فقط یک گفت و گوی بیمارستانی با او داشتید؟؟ شما که نمی توانید از دیگران گله کنید وقتی خود غرق گناه اید، برای چه کسی این همه انشای خنده دار می نویسید؟ برای آن چند نفر مخاطبان بیهوش تان؟
*
نیز راویان روایت کردند که جناب ترانه نویس بسیار گله مند بود از نحوه ی برگزاری مراسم ختم زنده یاد تورج نگهبان و این که همه می خواستند صاحب جنازه باشند و جنازه را دزدیدند!!!ر
*
یعنی شلیک خنده!!! به یاد دارم و همه نیز به یاد دارند که جناب ترانه نویس همین داستان
جنازه دزدی را در باره ی مراسم خاکسپاری خانم مهستی هم انشا کرده بود، چه قدر علی کوچیکه را به باد تمسخر گرفت و گفت علی کوچیکه مراسم خاکسپاری را با مراسم فرش قرمز اشتباه گرفته است، طوری حرف می زد، انگار که مسابقه ی فوتبال گزارش می کند، تلویزیون بی تپش جنازه را دزدید و خود را صاحب جنازه نشان داد و همه ی مراسم را به دست گرفت که با مُردن یک هنرمند خود را مطرح کند و به نان و نوا برسد و...!!!ر
*
جناب ترانه نویس! فقط یک سال از حرف های تان در باره ی جنازه دزدی علی کوچیکه گذشته، مردم که آلزایمر ندارند ، چه شد؟ حالا تلویزیون پارس شده جنازه دزد و علی کوچیکه پاک و مبرا گشته؟؟؟ به خاطر چند دلار سوراخ شده زیر همه ی حرف ها و ادعاتان در باره ی علی کوچیکه زدید؟؟؟

باز هم حرف تان را چرخاندید؟ کاش کمی هم از جنازه دزدی علی کوچیکه می گفتید، چرا نگفتید پس؟؟؟ شما که خوب می دانید من همه ی برنامه هاتان را در آرشیو دارم.ر

جناب ترانه نویس! واقعن شانس آوردید که برای پُررویی مالیات نمی بندند، اگر می خواستند برای پُررویی هم مالیات ببندند، شما به دلیل مالیات هنگفت پُررویی و عدم توان پرداخت آن مبلغ بس بسیار سنگین، هم در این دنیا و هم در جهان دیگر در زندان تشریف داشتید. پس شما یک نفر اصلن حرف رو و پُررویی را نزنید که پُرروتر از شما اصلن وجود ندارد. ر
*
و همچنین راویان روایت کردند که جناب ترانه نویس بی سرزمین در مراسم ختم تورج نگهبان حاضر شد، اما هیچکس ایشان را تحویل نگرفت و خیلی رک و راست بگویم ایشان را آدم حساب نکردند و ترانه نویس عصبی و شاکی از این موضوع ، در برنامه ی بی مخاطب اش گفت که مراسم خیلی بد بود و همه ی کسانی که در آن جا حضور داشتند آدم هایی بودند که مراعات هیچ چیز را نمی کردند و همه در باره ی ایشان دروغ گفتند و توطئه کردند که ایشان سخنرانی نکنند و ایشان هم چون تحمل چنان فضای بی فرهنگی را نداشتند ، وسط مراسم به کوچه زدند!!!ر
*
جناب ترانه نویس! برای به کوچه زدن تان خود را به کوچه ی علی چپ نزنید، دلیل اصلی را بگویید لطفن، در مراسم نماندید و به کوچه زدید چون زمان موادتان رسیده بود، خجالت نکشید تو رو خدا، چرا حقیقت را نمی گویید؟ چرا نمی گویید که در جامعه ی هنری شهر فرشته گان هیچکس برای شما پشیزی ارزش قائل نیست؟؟ چرا نمی گویید که کسی تحویل تان نمی گیرد؟؟؟ چرا این همه آدم در آن مراسم سخنرانی کردند و فقط برای شما توطئه چیدند که حرف نزنید؟ فقط در باره ی شما دروغ گفتند؟ هم آقای امینی دروغ گفت، هم مهرداد پارسا دروغ گفت ... با این حساب همه دروغ می گویند و فقط شما راست می گویید!!!! واقعن که چه قدر شما خنده دار هستید؟؟؟؟
*
شما آدم پول پرست هپروتی ، به جز پول و دود کردن آن، هیچ چیز و هیچ کس برای تان اهمیت نداردحتا خودتان، که اگر به جز این بود و برای خود ارزش قائل بودید ، هر ماه و هر هفته حرف تان را برنمی گرداندید ، و مقام جنازه دزد را از علی کوچیکه پس نمی گرفتید و به تلویزیون پارس تقدیم نمی کردید. تلویزیون پارس هر چه که هست، شرف دارد، مثل شما نیست.ر
*
بله جناب ترانه نویس! جامعه ی بی حافظه واقعن لازم دارد که اندازه ی واقعی چهره های معروف اش را به یاد بیاورد و شما خود این اندازه گیری را برای مردم آسان می کنید، وقتی که امروز یک حرف می زنید و فردا وارونه ی آن را می گویید، مردم دقیقن پی به اندازه های شما می برند. جناب ترانه نویس! این شمایید که حافظه ندارید ، مردم بسیار هم خوب همه چیز را به یاد دارند، این شما هستید که حافظه ندارید و حرف دیروزتان یادتان می رود و امروز چیزی دیگر می گویید و فردا هم درست بر عکس امروز حرف می زنید. مردم فراموش نکرده اند که شما علی کوچیکه را دزد جنازه ی خانم مهستی نامیدید، این شما هستید که دچار آلزایمر شده اید.ر
*
سطح درک و هوش شما آن قدر پایین است که یادتان رفت روزی نه چندان دور، بارها و بارها علی کوچیکه را مامور جمهوری اسلامی نامیدید و تلویزیون اش را دره ی گرگ ها که با پول های جمهوری اسلامی اداره می شود ،به علی کوچیکه لقب هیچکسان دادید. سطح درک و هوش شما آن قدر پایین است که یادتان رفت سال گذشته علی کوچیکه را جنازه دزد نامیدید.ر
*
سطح درک و هوش شما آن قدر پایین است که زمانی که شما را از رادیو صدای ایران به بیرون راهنمایی کردند، در برنامه های تلویزیونی تان ، رادیو صدای ایران را مافیایی نامیدید که لیست سیاه دارد و مدیر آن جا را ژنرال بی ستاره لقب دادید و این که اجازه نمی دهد ترانه های شما از این رادیو پخش شود و از بام تا شام بی وقفه شش و هشت های مبتذل پخش می کند و با این وضعیت می خواهد ایران را نجات بدهد. اما وقتی دوباره به این رادیو برگشتید ژنرال بی ستاره تبدیل شد به علیرضا مروتی عزیز، همان گونه که علی کوچیکه تبدیل شد به علیرضای عزیز و علیرضا جان، چرا؟ به خاطر چند دلار سوراخ شده. این ها همه نشان دهنده ی سطح بسیار پایین درک و هوش شماست که مردم را ابله تصور می کنید. ر
*
سطح درک و هوش شما آن قدر پایین است که از سال 2000 تا سال 2003 در برنامه های تلویزیونی و رادیویی تان هر آن چه دل تان می خواست به خانم گوگوش بد گفتید وایشان را اعدام های رادیویی و تلویزیونی کردید و بیش از هر کسی در این مورد جیغ کشیدید، اما در سال 2004 زیر همه ی حرف ها و جیغ هاتان زدید و با خانم گوگوش به خاطر یک مشت دلار همکاری کردید، در واقع خود را فروختید، مگر خودفروشی شاخ و دُم دارد؟؟
*
اردلان سرفراز هم از گفته های خانم گوگوش ناراحت بودند، اما سکوت کردند و هیچ نگفتند. اما زمانی هم که مهرداد پاکروان مدیر کمپانی کلتکس به نزد ایشان رفت که برای خانم گوگوش ترانه بگیرد، آقای سرفراز با این که در وضعیت مالی عالی به سر نمی بردند، گفتند که من برای خانم گوگوش ترانه ندارم. در واقع با این که هیچ چیزی هم در باره ی خانم گوگوش نگفته بودند اما برای احساس خود احترام قائل شدند. اما شما چه جناب ترانه نویس؟؟ در این زمینه بین شما و آقای سرفراز چه قدر تفاوت است؟؟؟ می توان به هر دو نفر به یک دید نگریست؟؟؟ صدالبته که نمی شود.ر
*
پس از گذشت چندین سال، شاید که اردلان سرفراز و خانم گوگوش همکاری هم بکنند، شاید، و هیچ اشکالی هم ندارد چون آقای سرفراز مثل شما در این مورد سخنرانی ها نکردند، اما این که آن زمان به احساس خودشان احترام گذاشتند نشان می دهد که در این زمینه از جنس نامرغوب شما، فرسنگ ها فاصله دارند.ر
*
همین چند مورد نشان می دهد که سطح درک و هوش شما تا چه حد پایین است حتا به اندازه ی یک بال مگس هم هوش و درک و حافظه ندارید. شما تا بخواهید آی کیو کم دارید اما رو بسیار زیاد، بسیار زیاد. ر
*
سطح درک و هوش شما آن قدر پایین است که وقتی برای حرف های منطقی دیگران پاسخی ندارید و کم می آورید، آن ها را متهم می کنید به امنیه خانه بودن، به ندانستن زبان فارسی و داشتن شهادت نامه ی چهارم ابتدایی !!!ر
*
در مورد امنیه خانه که شما با کارهاتان به خوبی ثابت کردید که از همه امنیه خانه ای تر هستید که حقوق بگیر علی کوچیکه مامور جمهوری اسلامی هستید.ر
*
اما در مورد شهادت نامه ی چهارم ابتدایی ، ای کاش شما هم شهادت نامه ی چهارم ابتدایی داشتید، با این هوش و حافظه ی فاجعه ای که دارید حتا شهادت نامه ی اول ابتدایی را هم ندارید که بی سوادِ بی سوادید. تنها چیزی که بلدید سرقت از این و آن و نام خود را بر زیر آن ثبت کردن است ، با وقاحت تمام، با پِررویی هر چه تمام تر. سطح درک و هوش شما فقط در حد سرقت نوشته ها و احساسات این و آن است و شک نکنید که این مورد با سند و مدرک ارائه خواهد شد تا همه ی مردم ببینند و در تاریخ ثبت شود. آن زمان ، کسانی هم که نمی دانند خواهند دانست که کارنامه ی هنری شما به اندازه ی یک بال مگس هم ارزش ندارد. ر
*
*
دوازدهم شهریورماه 1387 خورشیدی
*