دلکده‌ی آنسه

Thursday, December 21, 2006

شب یلدا

*
یلدا
*
شب زایش مهر
*
خجسته باد
**

*
گفتم: غم تو دارم ، گفتا: غمت سر آید
گفتم که ماه من شو ، گفتا: اگر برآید
*
گفتم: ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز
گفتا: ز خوب رویان این کار کمتر آید
*
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رُوست او از راه دیگر آید
*
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا: اگر بدانی ، هم اوت رهبر آید
*
گفتم: خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا: خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
*
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کُشت
گفتا: تو بنده گی کن کو بنده پرور آید
*
گفتم: دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟
گفتا: مگوی با کس تا وقت آن در آید
*
گفتم: زمان عشرت دیدی که چون سر آمد؟
گفتا: خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
*
*
*شب یلدایی خوش داشته باشید
*
*
آنسه
سی ام آذرماه 1385
*
**
**
*****************
*
*
*
*احمد شاملو
*
کار سینمایی من « کارنامه ی برده گی » بود
*
**
بخش پایانی
*
*
در وب لاگ
*
*
*
**
آنسه
سی ام آذرماه 1385


Saturday, December 16, 2006

در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد

*



هنرمندان در هر شاخه ای از هنر ، در طول فعالیت هنری خود ، صاحب کارنامه ای هستند با نمره های درخشان و غیر درخشان ، هر چه که هست این نمره ها متعلق به آنان است و اطلاعات درست آن باید که در متن یک جامعه ی درست ، موجود باشد ، اگر هم که اطلاعات آشکار نباشد ، با پژوهش و پیدا کردن راه درست ، می توان به اطلاعات مورد نظر دست یافت چرا که با دست یافتن به حقیقت ، شایعه و تحریف سر پایین می اندازند و پی کار خود می روند ، بنابراین ، کار و زحمتِ کسی ، در کارنامه ی دیگری ثبت نمی شود و هر کسی سر جای خود می ایستد و اشتباه تاریخی مفهوم خود را از دست می دهد.ر
*
در جامعه ی بحران زده ی ما اما ، که همه چیز درهم و برهم و سرگیجه آور است و حافظه ی تاریخی در غیبت کبرا به سر می برد و هیچکس ، هیچ چیز را به یاد ندارد و نمی داند ، یافتن راهی که بتوان از آن راه ، به اطلاعات حقیقی رسید بس دشوار است ، پزوهشگر راهی را انتخاب می کند و مدت ها در همان راه گام برمی دارد و عاقبت به بن بست برمی خورد ، پس به ناچار بازمی گردد و راهی دیگر را برمی گزیند و این بار وقت خود را در راه تازه می گذارد و همین طور راه ها و راه های دیگر و عاقبت به این نتیجه می رسد که هیچکس هیچ چیز نمی داند !!!ر
*
در زمینه ی موسیقی ، این اوضاع و احوال غم انگیز ِ زمان حال است که به دلیل بیست و چند سال قدغن بودن موسیقی پاپ در ایران ، کوچ اجباری یا به عبارتی به تبعید رفتن هنرمندان سرزمین مان ، محدودیت های جامعه و دلایل دیگر سبب آن شده است ، اما شگفتا ، شگفتا از سال هایی که موسیقی پاپ در سرزمین مان جاری بود و هنرمند تبعیدی هم نداشتیم و همه در کنار هم بودند ، اما باز هم اطلاعات غلط ثبت می شد، در کجا ؟ در مجله ای رسمی و معتبر که در همان زمان چاپ می شد... شناسنامه ی ترانه روی صفحه ی موسیقی که در همان زمان منتشر می شد اشتباه بود و این به راستی شگفت انگیز است.ر
*
گمان می کنم سینمای آن دوران از نظر پژوهشی ، پرونده ی بهتری نسبت به موسیقی دارد که صد البته در آن هم نکات مبهم و تاریک کم نیست ، اما هر چه که هست نکات مبهمش به اندازه ی موسیقی نیست و این شاید به این دلیل باشد که سینما در آن زمان چندین منتقد و پژوهشگر جدی داشته و خیلی از مسائل ثبت شده ، اما در موسیقی ، نقد و بررسی چندانی نمی بینیم ، دست کم من ندیده ام و نیافته ام و جامعه ی هنری بی پژوهشگر و بی منتقد یعنی همین همین که ما الان مالکش هستیم.ر

به یاد دارم که شهیار قنبری در یکی از برنامه های دوستت دارم ها می گفت: ر
*
مردم اگر حافظه ی تاریخی ندارند ، این یک بحث جداگانه است ، اما مقصر چه کسی است ؟ چه کسانی هستند ؟ مقصر کسانی هستند که اطلاعات را مهار می کنند ، کنترل می کنند ، چه در سطح بالا و چه در سطح پایین ، بنابراین مادام که اطلاعات آزاد نشود ، در بر همین پاشنه می چرخد.ر

اما دیروز را بنگرید ، اطلاعات ثبت شده ی دیروز نیز اشتباه است و کسانی که علاقه مند به بیرون کشیدن این اطلاعات و تشنه ی دانستن و یافتن هستند ، سختی ها و مشکلات زیادی بر سر راه خود دارند .ر
8
برویم به سراغ شاهد مثال :ر
**
ترانه ی « من آمده ام » را همه به یاد دارند ، به لطف برنامه ی رنگارنگ ، موزیک ویدیوهای این ترانه در چندین اجرای مختلف ، اگر چه با کیفیت نه چندان خوب ، اما خوشبختانه موجود است . من آمده ام به نسبت ترانه های دهه ی چهل ، ترانه ی جدیدتری است چرا که در سال 1356 به بازار آمد ، اما با این حال ، اطلاعات مربوط به این ترانه ، که در همان سال 1356 ، یعنی سال انتشار ترانه ثبت شده اشتباه است .ر
*
مجله ی اطلاعات هفتگی که از نشریات موسسه ی «اطلاعات» بود ، در همان سال 1356 در مورد این ترانه چنین می نویسد:ر
*
گوگوش خواننده ی معروف رادیو تلویزیون ملی ایران ، به تازه گی ترانه ای از ساخته های «فرید زُلاند» آهنگ ساز افغانی مقیم ایران را اجرا نموده است که این شعر و آهنگ با استقبال زیادی مواجه گردیده است ، به طوری که رکورد فروش نوارهای کاست را شکسته و فروش آن از مرز پانصد هزار کاست ( در تهران ) فراتر رفته و به گفته ای نزدیک به دو میلیون کاست از آن در سراسر کشور به فروش رسیده است و این آمار مربوط به سه هفته ی اول عرضه ی این نوار به بازار می باشد .ر
*
این ترانه برای نخستین بار در برنامه ی تلویزیونی حسن خیاط باشی « شبکه ی صفر» توسط گوگوش اجرا گردید و جمعی از فروشنده گان نوارهای کاست ، این ترانه را ضبط و به بازار عرضه کردند که این مسئله موجب ناراحتی گوگوش و آهنگ ساز و ترانه سرایش «فرید زُلاند» گردید و به خاطر جلوگیری از سوء استفاده ، ترانه سرای آن ، شعر جدیدی بر روی این آهنگ گذاشته و گوگوش مجددن آن را با اجرای جدیدی ضبط نمود و امتیاز آن را برای پخش در اختیار یک کمپانی ضبط و پخش ترانه های کاست قرار داد.ر
*
فرید زُلاند ترانه سرا و آهنگ ساز افغانی است و فرزند «جلیل زُلاند» معروف ترین خواننده ی افغانستان است و «فرید زُلاند» مدت هشت سال است که در تهران سکونت دارد و به تحصیل اشتغال دارد و در حال حاضر فعالیت خود را محدود به همکاری با گوگوش ساخته است.ر
*
از نوشته ای این مجله ی معتبر ، می توان به این نتیجه رسید که شعر و آهنگ ترانه ی من آمده ام از فرید زُلاند است وصد البته من نمی دانستم که فرید زُلاند ترانه هم می نویسند.ر
*
اما در مجله ی دیگری به نام زن روز که از نشریات موسسه ی کیهان بود ، در نوروز سال 1357 ، در شماره ی ششصد و هفتاد و سه این مجله ، گفت و گویی با گوگوش آمده است که در این گفت و گو ، گوگوش در باره ی ترانه ی من آمده ام چنین می گوید:ر
*
از بین ترانه هایی که در دو سه ماهه ی آخر سال اجرا کردم ، ترانه ی «من آمده ام» بیش تر، سر زبان ها افتاد و در واقع پر سوکسه ترین ترانه ام در سال 2536 بود . آهنگ این ترانه را «جلیل زُلاند» ساخته بود که یک آهنگ ساز پرتجربه ی افغانی ست و پسرش هم آهنگ می سازد و مدتی ست که در ایران به سر می برد و اسمش «فرید زُلاند» است .ر
*
متاسفانه در اغلب خبرهایی که در مورد ترانه ی «من آمده ام» منتشر شد ، اسم این پدر و پسر ، با هم اشتباه شده و «فرید» به جای «جلیل» آهنگ ساز این ترانه معرفی شده بود ... اتفاقن من ترانه ای هم به نام «دریغ» اجرا کردم که شخصن خیلی از آن خوشم می آید و آهنگ این یکی از «فرید زُلاند» است.ر
*
خبرنگار زن روز می پرسد : پس بنابراین این پدر و پسر هنرمند افغانی ، دو ترانه ساختند که یکی از آن ها را مردم بیش تر پسندیدند و دیگری را خودت ، خیال داری در سال جدید هم با آن ها کار کنی و ترانه های افغانی بخوانی ؟
*
گوگوش پاسخ می دهد : دو ترانه ای که خواندم افغانی به معنای فولکلوریک آن نیستند . «جلیل و فرید زُلاند» هر دو آهنگ سازان پرتجربه و تحصیل کرده ای هستند که علاوه بر شناخت موسیقی افغانی و ایرانی ، با آهنگ سازی به صورت علمی آشنایی دارند . من به همکاری با آن ها ادامه می دهم ، اما به طور کلی مقید به اجرای ترانه های آهنگ سازان بخصوصی نیستم ، هر کس آهنگ جالب و تازه ای داشته باشد و به صدای من و سبک خواننده گی من بخورد ، اجرا می کنم ... هم چنین ترانه ای به نام مرهم خواندم که آهنگ آن را باز «فرید زُلاند» ساخته بود ، این ترانه در فیلم «در امتداد شب» اجرا شد.ر
*
همان طور که خواندید گوگوش آهنگ ساز «من آمده ام» را در این مجله ی معتبر ، جلیل زُلاند معرفی کرد . به گمان من هم حرف گوگوش درست است ، به دلیل این که این گفت و گو در همان سال انجام شده و چیزی نیست که از یاد اجراکننده ی ترانه برود که آهنگ را چه کسی ساخته ، و دیگر این که گوگوش خودش به اشتباهی که در معرفی سازنده ی این ترانه در نشریات صورت گرفته ، به وضوح اشاره کرده.ر
*
اما وقتی به سایت رسمی فرید زُلاند مراجعه کردم دیدم که آهنگ ساز «من آمده ام» را فرید زُلاند معرفی کرده.ر
*
حال از نظر شما آهنگ ساز «من آمده ام» کیست ؟ جلیل زُلاند یا فرید زُلاند؟
*
قرار است که گفت و گویی با فرید زُلاند نازنین در سایت حرف داشته باشیم که بی شک این معما در آن گفت و گو حل خواهد شد.ر
*
حالا ، همه ی حرف من این است که چه گونه است که یک رسانه ، یک نشریه که باید کارش به قول شهیار قنبری آزاد کردن حقیقت باشد ، در همان زمان انتشار ترانه ، چنین اشتباهی می کند و این اشتباه ، ثبت می شود و پس از بیست و چند سال به دست من و شمایی می رسد که در آن دوران یا نبودیم و یا چیزی به یاد نداریم ؟ به یقین ،من که در سال اجرای این ترانه ، شش ساله بودم ، هیچ به یاد ندارم.ر
*
و چه گونه است که سایت هایی که در ظاهر به گوگوش می پردازند ، هیچ گونه تعهدی با خود حتا ندارند که کمی از شناسنامه ی واقعی اجراهای هنرمند محبوب شان که برایش سایت زده اند ، سر در بیاورند ؟ و بعد همین بریده مجله های پر از غلط و اشتباه را بر روی سایت می گذارند که مردم و در درجه ی نخست ، هواداران گوگوش از غلط و اشتباه اشباع شوند !!!ر
*
در حیرتم که چرا برای این سایت ها مهم است که گوگوش در کنسرت ، ترانه ی من آمده ام را نشسته اجرا کرد یا ایستاده ؟ رقصیده یا نرقصیده ؟ لباس افغانی پوشیده یا ایرانی ؟ ، اما این که صاحب اثر کیست اهمیتی ندارد ؟
*
یکی از کارهای مهم ما در سایت حرف همین است ، ثبت درستِ آن چه که گذشت و مفقود شد.ر
*
امروزه صفحه های موسیقی وجود دارد که در دهه های چهل و اوایل دهه ی پنجاه منتشر می شد. اطلاعاتی که بر روی این صفحه ها در باره ی صاحبان اثر آمده در پاره ای از موارد اشتباه است . من و امثال من ، وقتی این صفحه ها را می بینیم به آن ها به شکل یک سند نگاه می کنیم و اطلاعات درج شده بر روی آن را درست می پنداریم ، به دلیل این که تصور می کنیم که کمپانی وجود داشته که این صفحات را منتشر می کرده ، نام کمپانی هم بر روی صفحه نوشته شده ، صاحبان آثار هم حتمن با این کمپانی ها در ارتباط بودند ، پس آن چه که بر روی صفحه نوشته اند درست است ، به واقع از کجا باید بدانیم که نادرست است و نام آهنگ ساز یا شاعری ، به جای نام دیگری آمده ؟
*
در یکی از گفت و گوهایی که با آقای پرویز اتابکی داشتم ، ایشان به من هشدار دادند و تاکید کردند که به مندرجات روی صفحه های موسیقی اطمینان نکنم و از راه دیگری برای رسیدن به مولف واقعی اثر وارد شوم ، که من در همین جا از آقای اتابکی عزیز تشکر می کنم که به من این هشدار مهم را دادند .ر
*
همین تذکر آقای اتابکی را ، آقای حسن شماعی زاده نیز تاکید کردند و گفتند که نمونه هایی از این صفحه ها وجود دارد که نام شاعر یا آهنگ ساز به اشتباه نوشته شده و از جمله آثار خود آقای شماعی زاده.ر
*
در گفت و گویی که با آقای بابک افشار نازنین داشتم ، ایشان می گفتند که بعضی کمپانی ها حتا نام ترانه را نیز به دل خواه ، تغییر می دادند و آن چه را که خود می پسندیدند ، روی صفحه می نوشتند!!!ر
*
در همین جا از راهنمایی های بسیار مفید هنرمندان بزرگوار پرویز خان اتابکی ، بابک افشار ، حسن شماعی زاده ، محمد اوشال و منصور تهرانی ، که در این زمینه با یاری صمیمانه و بی دریغ شان مرا شرمنده کردند بی نهایت سپاس گزارم.ر
*
در فیلمی با نام «همای سعادت» ، گوگوش ترانه ای به نام شاپرک کوچولو اجرا کرده بود . بر روی صفحه ای که از این ترانه منتشر شده ، با اطمینان تمام ، نام شاعر «شهیار قنبری» ذکر شده ، اما آقای قنبری نازنین در یکی از برنامه های قدغن ها اعلام کردند که ایشان هرگز ترانه ای به نام شاپرک کوچولو ننوشته اند!!!ر
*
در این جا هم باز دو حالت وجود دارد ، یا نام شاعر اشتباه نوشته شده ، یا نام ترانه را به دل خواه عوض کرده اند. اما آن چه که به ما می رسد چیست ؟ این است که شال و کلاه کنیم و در به در بگردیم به دنبال صاحب اثر ...ر
*
این شلخته گی ها ، چکیده ای از وقایع آن زمان است که منجر به مشکلات امروز شده و نیز موجب خدشه دارشدن حافظه ی تاریخی گشته است ، اما فقط این نیست . ادامه ی شلخته گی های زمان گذشته ، در زمان حال هم امتداد یافته و نمونه ی بارزش را همین چندی پیش دیدیم ، و آن این که آقای منصور سپهربند ، در تلویزیونی که خود را هنری می نامد و در بیست و ششمین سالگرد تولد این تلویزیون ، در گفت و گوی تلفنی با آرمیک عزیز ، با خوش حالی گفتند که : آرمیک جان ، من هفته ی گذشته رفتم و سی دی «نون و پنیر و سبزی » را خریدم که تو در آن به آن زیبایی گیتار نواخته ای ، چه قدر این ترانه زیباست و من واقعن لذت بردم ، ترانه ی «اردلان سرفراز » و آهنگ «فرید زلاند» که ابی و داریوش خوانده اند و گیتارش را تو نواخته ای ، واقعن لذت بردم !!! و آرمیک عزیز هم گویا یادش نبود که بگوید ترانه ی نون و پنیر و سبزی کار شهیار قنبری است !!!ر
**
یعنی این که یک چهره ی تلویزیونی که با هنرمندان زیادی در طی این سال ها گفت و گو کرده و با آن ها در ارتباط بوده ، بعد از چهارده سال سی دی نون و پنیر و سبزی را می خرد و نام شاعر را هم جلوی دوربین اشتباه می گوید!!!!! این اشتباه لفظی که نبود به دلیل این که اشتباه لفظی ، لحظه ای بعد اصلاح می گردد ، این اشتباه ناشی از ندانستن بود.ر
*
این شاهد مثالی بود از انتقال شلخته گی رسانه های نوشتاری آن زمان ، به رسانه های دیداری این زمان ، به همین ساده گی !!ر
**
به جز این ، چنین شلخته گی هایی را در آلبوم هایی که از طرف کمپانی های ایرانی منتشر می شوند هم به وضوح می بینیم که یا نام ترانه اشتباه ذکر شده، یا نام ترانه سرا و آهنگ ساز و تنظیم کننده و یا حتا شماره ی ترانه ها ...ر
*
پس این قبیل مسامحه و عدم دقت و سهل انگاری ، مربوط به زمان حال نیست ریشه دار است و گویا نسل به نسل هم منتقل می شود.ر
*
یکی دیگر از عواملی که باعث خدشه دار شدن حافظه ی تاریخی می شود ، عدم دقت و بی توجهی شخصی است که مدعی پژوهش است .ر
*
برای نمونه ، شهیار قنبری در برنامه های تلویزیونی اش در باره ی ترانه ی جمعه بارها توضیح داده اند ، در باره ی این ترانه گفته اند:ر
*
ترانه ی «جمعه» ترانه ای بود که ما به «امیرنادری» پیشکش کردیم برای فیلم «خداحافظ رفیق» ، حتا بخش هایی از فیلم امیر در آپارتمان کوچک من که در خیابان «سزاوار» روبه روی دانشگاه بود ، فیلم برداری شد. «فرهاد» هم به زیبایی این ترانه را اجرا کرد. پس از آن چون به نظر می آمد که ما با سانسور مشکل خواهیم داشت و بیش تر هم «اسفندیار منفردزاده» می گفت که شاید این ترانه با صدای «فرهاد» وارد همه ی خانه ها نشود یعنی آن اثر لازم را نداشته باشد فکر کردیم که ترانه را به یک آواز خوان صاحب نام بدهیم که احیانن اگر اجرای فرهاد با مشکل مواجه شد و به گوش مردم نرسید ، دست کم اجرای «گوگوش» به گوش مردم برسد.ر
*
این موضوع را شهیار قنبری چندین بار در برنامه اش عنوان کردند و به جز آن ، گوشه ای از همین ماجرا در پانوشت ترانه ی «جمعه» در کتاب دریا در من نیز آمده است ، با این همه آقای منصور ضابطیان در یک کار تحقیقی ترانه ی جمعه را ترانه ی فیلم « تنگنا» معرفی می کند !!!ر
*
از این نمونه ها زیاد داریم ، یعنی تا دل تان بخواهد داریم و باری ، ملالی هم نیست و مشکلی هم پیش نمی آید و همگان ِ ایرانی نیز آسوده خاطرند که چیزی را نباید به یاد سپرد بلکه باید به باد سپرد و حافظه ی تاریخی هم اصلن مهم نیست و نیز شاید که برای جماعت ایرانی در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد!!!!ر
*
**
آنسه
بیست و ششم آذرماه 1385
*

Saturday, December 02, 2006

ترانه در سینمای ایران

ترانه در سینمای ایران
**
منصور ضابطیان

*

ورود به مبحث ترانه در سینما بدون یاد آوری یک نکته ی تکراری امکان پذیر نیست و آن نکته این که نخستین فیلم ناطق سینمای جهان خواننده جاز ( آلن کراسلند -1972 ) به داستان زندگی فرزند یک یهودی متعصب می پرداخت که به رغم مخالفت پدر ، خواننده ی جاز نمایش های موزیکال می شود ، فیلم چند ترانه ی جاز را در خود جا داده بود.ر
*
نتیجه : از همان روزهایی که سینما زبان باز کرد ، ترانه رشته های پیوند خود را با متولد نوپای قرن بیستم محکم کرد.ر
*
اگر چه ترانه خواندن آل جالسون بر پرده ی سینما جالب توجه می نمود اما بیننده گان پر و پا قرص ، با شنیدن ترانه در سینما بیگانه نبودند . آنان فیلم های صامتی را به یاد می آوردند که به لطف ترانه های زنده خواننده گان معروف و غیر معروف حاضر در سالن ، دیدنی تر می شدند و چه بسا بسیاری از آن ها فقط به لطف شنیدن این ترانه ها به سالن های سینما هجوم می آوردند، سنتی که بعد ها در ایران هم پی گرفته شد و در بعضی از سالن های تهران نوازنده گان حاضر در سالن همراه فیلم می نواختند ، نوازنده گانی که نام های نا آشنایی هم نداشتند ، کسانی چون مرتضا خان محجوبی و عبدالعلی وزیری .ر
*
سنت ترانه خوانی در سینمای جهان تا به امروز ادامه یافته است ، سنتی که هم پای سینما آمده ، گاه از آن عقب تر مانده و بسیار گاه دیگر نیز از آن پیشی گرفته است.ر
*
اولین فیلم سینمایی ایرانی ، آبی و رابی ( آوانس اوگانیانس ) در سال هزار و سیصد و هشت مقابل دوربین رفت.ر
*
اما آن سوی پرانتز نگاهی بیاندازید به تئاتر که از سال های پس از انقلاب مشروطیت روی صحنه جان گرفت و در دهه ی 1320 به اوج خود رسید . پیش پرده خوانی شکلی از ترانه خوانی در تئاتر بود ، روشی که ترانه را به رسالت اجتماعی اش نزدیک تر می کرد .ر
*
پیش پرده خوان ها گزنده ترین انتقادهای اجتماعی را در قالب اشعار فکاهی ، پیش از شروع نمایش می خواندند و البته گاهی از نوازش های ماموران اداره ی فرهنگ رضا شاهی هم بی نصیب نمی ماندند.خاطرات بازیگران قدیمی چون عزت الله انتظامی ، حمید قنبری و مرتضا احمدی در این باره خواندنی است.ر
*
اما در تئاتر آن دوره ، سبک دیگری از ترانه خوانی نیز رواج داشت و آن خواندن ترانه در پیس های عاشقانه ای چون لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد بود. در این ترانه خوانی ها نام یک بانوی آواز خوان بارها تکرار می شد و او کسی نبود جز ملوک ضرابی . او که سال ها پیش در سن صد و چهارده ساله گی درگذشت تا همین اواخر خاطرات بسیاری را از روزهای جوانی و بازی و ترانه خوانی در سالن های نمایش تهران و شهرستان ها به یاد می آورد.ر*
*
اولین فیلم ناطق سینمای ایران دختر لُر ( عبدالحسین سپنتا1309 ) پر از ترانه هایی با حال و هوای مختلف بود . از ترانه های پر سوز و گداز و عاشقانه که جعفر در فراق گلنار می خواند تا ترانه های ملی گرایانه در غم دوری از وطن و ترانه های تبلیغاتی در تمجید حکومت پهلوی اول.
*
در سال 1327 با ساخته شدن فیلم توفان زنده گی دوران فترت سینمای ایران به پایان رسید . فیلم که علی دریا بیگی آن را کارگردانی کرده بود به روایت عشق دو جوان می پرداخت . خواننده ی محبوب آن دوران ، غلامحسین بنان بر روی آهنگ هایی از استاد روح الله خالقی در این فیلم ترانه هایی خواند. ترانه ی معروف « تا بهار دل نشین آمد سوی چمن » از ترانه های همین فیلم بود که سال ها بعد سیما بینا هم آن را اجرا کرد. فیلم در اکران عمومی با شکست ناامید کننده ای رو به رو شد.ر
*
دهه ی سی که آغاز شد دکتر اسماعیل کوشان و پارس فیلم معروفش ، فیلم تاثیر گذاری ساختند با بازی دلکش . داستان یک دختر روستایی که پس از فریب خوردن از یک جوان شهری به تهران می اید و خواننده می شود.ر
*
طبیعی ست که در یک چنین فیلمی به هر بهانه ای می توان ترانه های عاشقانه خواند و برای خواندن این ترانه ها چه کسی بهتر از دلکش که به لطف امواج رادیو ایران و صدای بمش در گوشه و کنار کشور محبوبیت کسب کرده بود.ر
*
دلکش در آن روزها مجموعه ای از آوازهای محلی مازندرانی را هم در چنته داشت از ریکا جان و رعنا جان گرفته تا مریم جان و ...ر
*
تا پایان دهه ی سی ، نام دلکش تضمین کننده ی گیشه های سینماست. تماشاچیانی که همیشه صدای او را شنیده اند به سینما می شتابند تا چهره ی خواننده ی محبوب شان را هم ببینند که چه طور در فیلم مادر « مریم جان ، مریم جان» را می خواند.ر
*
تقریبن در همین دوران است که سینمای ایران در پیوند با آواز و رقص ، یک پدیده را معرفی می کند ، پدیده ای که سیل تماشاچیان را به سوی سینما سرازیر می کند : مهوش .ر
*
زنی با هیکل و چهره ای مردانه که طرفداران زیادی دارد و اکنون در یک بازنگری ، پس از نزدیک به پنجاه سال ، این پرسش بی پاسخ می نماید که راستی دلیل آن همه محبوبیت با آن چهره و صدای به راستی ناخوشایند ، در آن سال ها چه بوده است ؟ حتمن شما هم شنیده اید که تشییع جنازه ی او ، پر ازدحام ترین تشییع جنازه ی تاریخ تهران بوده است و ده ها نفر هم پس از مرگ او دست به خود کشی زدند ! ر
*
نمونه ی رقیق تر مهوش ، آفت است که محبوبیتی قابل توجه کسب می کند . تا پایان دهه ، صداهای دیگری هم به ترانه خوانان سینما اضافه می شود . صداهایی که عنصر « رنگ » در آن ها مهم تر از عنصر « عمق » و « ارتفاع » است .ر
*
بانوی ناشناس که مدتی نام شاپوری را یدک می کشید حالا پوران شده بود و صدای تو دماغی و پر طرفدارش از عوامل فروش فیلم ها محسوب می شد.ر
*
دیگر صدای تازه کشف شده نیز ویگن بود که همه او را با ترانه ی متفاوت مهتاب می شناختند. خسرو پرویزی صدای او را برای نخستین بار در فیلم بی ستاره ها به کار برد.ر
*
به این اسامی چند نام دیگر نیز اضافه کنید : فرح ، پروین ، روانبخش و سرانجام الهه.ر
*
در عصر تاخت و تاز فیلمفارسی ، ترانه جز ء لاینفک فیلم ها می شود. ترانه های معمولن بی ربط که به هر بهانه ای در فیلم گنجانده می شدند و تنها عنصری برای جذب مخاطبانی بودند که سینما را تنها برای گذراندن ساعات بی کاری و تخمه خوردن عصر جمعه انتخاب می کردند. فیلم های بدون صحنه های رقص و آواز محکوم به شکست بود.ر
*
در این میان دو صدا ، پای ثابت فیلم های فارسی می شود : ایرج و عهدیه که این صداها را روی صورت هر بازیگر مرد و زنی می توان شنید و جالب این که این دو هیچ گاه خود به عرصه ی بازیگری کشیده نشدند بر خلاف یک خواننده ی کوچه و بازاری محبوب دیگر یعنی سوسن که در بسیاری از فیلم ها خواند و در چند فیلم نیز بازی کرد و البته در این زمینه موفقیتی کسب نکرد.ر
*
صدای دیگری که در این سال ها در بعضی از فیلم های فارسی شنیده می شود صدای عارف است. عارف که صدای گرمی دارد ، صفحه ی ترانه هایش از پرفروش ترین صفحه های روز است. معروف ترین ترانه ی عارف در این دوران ، ترانه ی سلطان قلب ها بود با شعر محمد علی شیرازی و آهنگ انوشیروان روحانی.ر
*
کارگردانان قدیمی از ترانه سرایی به نام «جعفر پورهاشمی» هم نام می برند که اغلب ترانه های فیلمفارسی ها رو می سروده است.ر
*

موج نو ر

اما موج نوی سینما با ترانه چه گونه کنار می آید ؟

شاخص ترین فیلم سازان این دوره در مخالفت با جریان رایج روز ، ترانه را از فیلم های خود حذف می کنند. ابراهیم گلستان در خشت و آینه ، داریوش مهرجویی در گاو ، و ناصر تقوایی در آرامش در حضور دیگران .ر
*
شکل گیری موج نو هم زمان می شود با دوران پوست اندازی ترانه ی پاپ در ایران.ر

در همان سال هاست که شهیار قنبری ، بابک افشار و گوگوش با ترانه ی قصه ی دو ماهی فصل نوینی را در ترانه ی پاپ آغاز می کنند و این ترانه های نو ، فضا و قصه و مسائل اجتماعی را در مقابل ترانه هایی می گذارند که تنها ار روی و زلف معشوق می گوید.ر
*
بدون هیچ تردیدی این ترانه های نو توانستند بر فضای هنری کشور تاثیر بگذارند و طبیعتن سینما نیز از این تاثیر پذیری بی بهره نماند. فیلم های دوران نو ، ترانه های جدیدی می خواست.ر
*
سال هزار و سیصد و چهل و نه ، کیمیایی به دنبال موفقیت قیصر ، رضا موتوری را می سازد و برای این فیلم به دنبال صدای جدیدی می گردد. صدایی که ایرانی باشد ، در سینما کمتر شنیده شده باشد و زخمی و خسته هم باشد. کیمیایی و منفردزاده به فکر صدای عماد رام هستند ، اما جوانی به آن ها معرفی می شود که در تالار کوچینی ترانه های پاپ غربی می خواند و به او فرهاد بلک کت می گویند. او صدایی بم دارد ، جادوی کلمه ها را به خوبی درک می کند و پیش از این ، یک بار در فیلم « اشک ها و لبخندها » ترانه ای کوتاه خوانده است.ر
*
منفردزاده ، فرهاد را از کوچینی به استودیو می آورد تا ترانه ی مرد تنها را که شعر آن سروده ی شهیار قنبری است را بخواند. ترانه بسیار معروف می شود و از فیلم پیش تر می رود و موفقیت فروش صفحه اش مثلث منفردزاده ، شهیار قنبری و فرهاد را شکل می دهد.ر
*
شهیار قنبری در یادداشتی بر این ترانه می نویسد :ر
*
این ترانه را بر موسیقی آفتابی اسفندیار نوشتم . فرصت نبود و ترانه ی مرد تنها می بایست برای فیلم رضاموتوری آماده می شد . شبی تا سحرگاه ، در بالاخانه ی شرکت سینمایی پیام حبس شدیم تا ترانه ی متن فیلم به دنیا بیاید. روز پس از شب موعود ، مسعود کیمیایی و علی عباسی ترانه را شنیدند و پسندیدند . این نخستین ترانه ی بی قافیه است. ترانه ای از جنس شعر معاصر.»ر
*
در اوایل دهه ی پنجاه است که صدای دیگری نیز با سینما متولد می شود . فریدون فروغی و ترانه ی معروف او در فیلم تنگنا . فروغی در حالی پا به عرصه ی ترانه خوانی می گذارد که نبض موسیقی پاپ در دست کاباره داران معروف تهران است .ر
*
*ر
پدیده
*
در بحث ترانه و سینما باید از یک بازیگر- خواننده نیز یاد کرد که در سال هایی به عنوان پدیده ی موسیقی و سینما شناخته می شد : گوگوش .ر
*
او در سال های اواخر دهه ی چهل تا پیش از انقلاب پنجاه و هفت ، یکی از پرطرفدارترین خواننده گانی بود که نامش می توانست آدم های بسیاری را به سینما نیز بکشاند.ر
*
او اگر چه در موسیقی یک استثنا بود ، اما نتوانست در سینما غیر از یکی دو مورد از جمله فیلم بی تا ( هژیر داریوش1351 ) موفقیتی کسب کند.ر
*
فیلم های او در تقسیم بندی معمول ، متعلق به موج فیلمفارسی است . با وجود این ، ترانه های او در این فیلم ها ماندگارتر می شد. همسفر ، شب شیشه ای ، کمکم کن و... از فیلم هایی چون همسفر و ممل امریکایی از این جمله اند.ر
*
بدون شک ، مهم ترین عامل استفاده ی فیلم سازان از گوگوش ، پس زمینه ی فعالیت او در عرصه ی موسیقی پاپ بود که می توانست طرفدارانش را به سینما بکشاند.ر
*
*
سانسور*

جریان سانسور در ترانه و طبیعتن در ترانه های فیلم ها هم از آن جریان های شنیدنی ست. حساسیت ها در آن دوران گاه آن قدر زیاد می شود که ماموران سازمان امنیت از هر نکته ی کوچکی ایراد می گیرند . به عنوان مثال برای مدتی پخش ترانه ی گل سرخ ویگن ممنوع بود به خاطر این که ممکن بود شنونده را به یاد خسرو گل سرخی بیاندازد.ر
*
در سینما یکی از مسئله ساز ترین ترانه ها ، ترانه ی جمعه با صدای فرهاد بود با شعر شهیار قنبری و آهنگ اسفندیار منفردزاده . ترانه ای که در فیلم تنگنا از غم انگیزی جمعه ها می گفت. شهیار قنبری و منفردزاده برای این که ترانه بتواند در سطح وسیع تری گسترش یابد آن را در اختیار گوگوش قرار دادند تا او هم جمعه را اجرا کند ، به هر حال در آن دوران صدای گوگوش شنونده گان بیش تری داشت.ر
*
پخش ترانه از رادیو تلویزیون ممنوع شدو تهیه کننده گان صفحه از این موقعیت استفاده ی بیش تری بردند و روی صفحه ها نوشتند : پخش این ترانه از رادیو و تلویزیون ملی ممنوع است.ر
*
از دیگر ترانه های توقیفی ، ترانه ی معروف پُل با صدای گوگوش بود. این ترانه در اجرای اول ، بخشی داشت که می گفت :ر
*
کسی به یاد مریم های پرپر
کسی به فکر کوچ کفترا نیست
به فکر عاشقای در به در باش
که غیر از ما کسی به فکر ما نیست
*
ساواک از این بند ترانه ایراد گرفت . نسخه های ترانه از فروشگاه ها جمع آوری شد و ساواک تا حذف این دو بیت ، به پخش دوباره ی آن رضایت نداد. در حال حاضر هم ترانه ی پُل ، بیش تر به شکلی که در اجرای دوم بود در دسترس است.ر
*
و همین طور یک ترانه ی دیگر از گوگوش که بندی داشت که در آن می گفت :ر
*
درها رو وا می کنم پنجره ها رو می شکنم
مژده ی دیدنشو تو کوچه ها جار می زنم
*
ترانه یک بار در تلویزیون ملی اجرا شد و تازه ساواک به ترانه سرا و آهنگ ساز و خواننده شک کرد که آن ها منتظر آمدن چه کسی هستند که آمدنش آن قدر ارزش دارد که آدم به خاطرش در کوچه ها فریاد بزند و در و پنجره را بشکند.ر
*
حساسیت ها هم چنان ادامه داشت تا این که انقلاب شد. به هیچ شکل نمی توانیم تاثیر بعضی ترانه ها را در اعتراض به فضای سال های احتناق ندیده بگیریم . آیا می توان از اعتراض پنهان و آشکار ترانه های آوار ، سقف ، گنجشکک اشی مشی ، قصه ی دو ماهی ، قصه ی بره و گرگ ، کندو ، مردتنها ، جمعه ، پُل ، هفته ی خاکستری و ... صرف نظر کنیم ؟
*
ابتذال نامحدود در فضای موسیقی پیش از انقلاب به حدی بود که خشک و تر با هم سوختند ، صدای ترانه خاموش شد و طبیعی ست که از سینما نیز حذف گردید و به تدریج از یاد سینما رفت.ر

*
نقل به تلخیص از مقاله ی «ترانه در سینمای ایران»ر
نوشته ی : منصور ضابطیان
از مجله ی توقیف شده ی «گزارش فیلم» - شماره ی 162
پانزدهم آذر ماه 1379
*
*
*********************
**
آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
یازدهم آذر ماه 1385
*