دلکده‌ی آنسه

Wednesday, June 24, 2009

تغيير آدرس

لطفن توجه كنيد:ا
×
به دليل فيلترينگ شديد در اينترنت ايران
×
وبلاگ دلكده به آدرس زير منتقل شد:ا
×
×
×
در صورت فيلتر شدن مجدد باز هم تغيير آدرس خواهيم داد.ا
×
×

Monday, June 22, 2009

شهره آغداشلو

شهره آغداشلو و بیان هنرمندانه‌ و تاثیرگذارش از حوادث خون‌بار ایران
*
*
*
در این بُرهه از تاریخ سرزمین‌مان، که شرایط تاریخی بسیار حساسی است، آن‌چنان‌که حتا خنثاترین و بی‌تفاوت‌ترین هنرمندان هم که از خواندن ترانه‌های سیاسی خوش‌شان نمی‌آید و وطن خود را جایی می‌دانند که بتوانند در آن‌جا آواز بخوانند نیز ناگهان به فکر پس گرفتن رای افتاده‌اند!! در چنین شرایطی که مزدوران نظام، دختری شانزده‌ ساله را در مقابل چشمان پدرش به قتل می‌رسانند و هزاران هزار جوان ایرانی و مردم آزادی‌خواه ایران، جان‌شان را کف دست‌شان گذاشته‌اند تا ایران و ایرانی را به آزادی برسانند، در چنین موقعیتی باید به هنرمند ایرانی خانم شهره آغداشلو توجه و از وی سپاس‌گزاری کرد که در این شرایط حساس تاریخی، از شهرت جهانی خود به نفع آزادی ایران و مردم ایرانی بهره می‌گیرد.ر
*
جهان، شهره آغداشلو را به واسطه‌ی بازی‌‌های سینمایی درخشان‌اش می‌شناسد، او کسی‌ست که به مدد تلاش و هنر واستعداد خود، نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد و نام ایران را در سینمای جهان به ثبت رسانید و شهره اینک باردیگر ایرانی بودن و وطن‌دوستی خود را ثابت کرده، او به اثبات رسانیده که بانویی وطن‌پرست به معنای واقعی است. ر
*
شهره آغداشلو این روزها مداوم در رسانه‌های مختلف جهان به گفت‌و گو در باره‌ی وقایع اخیر ایران مشغول است. رسانه‌های جهان به واسطه‌ی شهرت او و این‌که می‌دانند شهره یک بازیگر ایرانی است به سمت‌اش می‌روند و او چه با احساس و چه واقع‌بینانه به توضیح وقایع و فجایع ایران می‌نشیند.
ر

*
شهره آغداشلو روز گذشته نیز در سی‌ان‌ان و در تازه‌ترین مصاحبه‌ی خود با این رسانه‌ی بین‌المللی، آن‌چنان با احساس از وقایع اخیر ایران حرف زد که مجری برنامه را به گریه انداخت. شهره می‌گفت جوانانی که در ایران بی‌گناه و فقط به دلیل آزادی‌خواهی کشته می‌شوند، هم‌سن‌های دختر وی هستند و او نمی‌تواند در مقابل این همه بی‌عدالتی و ظلم ساکت بنشیند.
ر

*
فیلم تازه‌ی شهره آغداشلو با نام سنگ‌سار ثریا.م که تارخ اکران‌اش با وقایع اخیر ایران هم‌زمان شده، گوشه‌ای دیگر از تلخی‌ها و بی‌عدالتی‌ها را در ایران به نمایش می‌گذارد. گفته می‌شود غیرایرانی‌ها از این فیلم بسیار استقبال کرده‌اند و از طریق این فیلم، جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران را بهتر درک و حس می‌کنند.ر
*
شهره آغداشلو که خود کاراکتر زهرا را در این فیلم برعهده دارد گفت: امروز هزاران هزار زهرا درخیابان‌های ایران در مقابل زورگویان آدمکش مقاومت می‌کنند و می‌خواهند سرنوشت تلخ‌شان از طریق خبرنگاران خارجی برای دنیا بازگو شود.ر
*
می‌بالیم به هنرمندی چون شهره آغداشلو که از اعتبار جهانی خود به سود مردم هم‌وطن‌اش بهره می‌گیرد.
ر

*
می‌بالیم به شهره آغداشلو که با احساس و بیان هنرمندانه‌ی خود وقایع و فجایع اخیر ایران را برای جامعه‌ی بین‌المللی بازگو می‌کند.
ر

*
بازگو کردن حوادث خون‌بار اخیر ایران توسط سرویس‌های خبری رسانه‌های جهانی، فقط در حد مخابره‌ی خبر و اطلاع رسانی است و توضیح و تفسیر این خبرها توسط کارشناسان، درحد آگاه کردن مردم از چه‌گونه‌گی رخ دادن وقایع اخیراست. اما این‌که یک هنرمند ایرانی چون شهره آغداشلو در مقابل دوربین‌های جهانی بنشیند و با گفتار و احساس هنرمندانه‌ی خود، آن‌چه که در ایران می‌گذرد را برای جهان بازگو کند، بی‌شک تاثیری فراتر بر جهانیان خواهد گذاشت.
ر

*
جای سپاس دارد که شهره آغداشلو شهرت جهانی‌اش را صرفن صرف مسایل مالی و شخصی نکرده و این شهرت را فرصتی مناسب دانسته تا به سرزمین و هم‌سرزمینان‌اش بپردازد و این شجاعت را دارد که باورهای سیاسی خود را به صراحت عنوان کند.
ر

*
درود برشهره آغداشلو که هنرمندی مبارز و وطن‌دوست است که از داخل خانه‌اش، بیانیه صادر نمی‌کند بلکه در رسانه‌های مختلف جهانی و نیز رسانه‌های ایرانی حضور می‌یابد و سخن می‌گوید. او با این‌که در خیابان‌های ایران حضور ندارد، اما با این کارتاثیرگذاری که انجام می‌دهد، مثل این است خود در تظاهرات ایران، حضور فیزیکی دارد.
ر

*
و درود و سپاس از همه‌ی هم‌وطنان عزیز خارج ازکشور که با تجمع‌های خود در مقابل سفارت ایران در کشورهای مختلف و نیز مکان‌های دیگر، صدای آزادی‌خواهی و مظلومیت مردم ایران را به گوش جهانیان می‌رسانند.
ر

*
هم‌دردِ هم‌دردیم با تو ای هم‌طن! که عزیزت را در خیابان‌های به آتش و خون کشیده شده‌ی ایران، از دست داده‌ای...درود بر روان پاک آزادی‌خواهان به خون خفته‌ی ایران...
درود بر روان پاک و نام همیشه زنده‌ی ندا و نداها. ر
*

یکُم تیرماه 1388 خورشیدی

Saturday, June 20, 2009

مهرداد آسمانی

مهرداد: رای مردم،حرف اول و آخر است
*
*
*
*مهرداد آسمانی در گفت‌وگویی با نادر رفیعی در تلویزیون امیدایران گفت: حرف مردم، رای اول و آخر است.ر
*
مهرداد که روز پنج‌شنبه در تلویزیون امیدایران حضور داشت، پیش از هر حرف و سخنی، متنی که نوشته بود را خواند. متن‌نوشته‌ی مهرداد از این قرار است:ر
*
به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی
*
با درود
برای منی که دور از وطن و شرایط سیاسی و اجتماعی آن زنده‌گی می‌کنم هیچ حقی وجود ندارد که اظهار نظر کنم و از بیرون گود در امنیت کامل و آزادی مطلق، دستورالعمل صادر کنم.ر
*
منی که حتا شهامت نزدیک شدن به خاک ایران را ندارم، منی که فقط برای آوازخواندن، آن‌هم از نوع اجتماعی-عاشقانه، نه حتا سیاسی اثرگذار ترک وطن کردم و هیج از درد امروز هم‌وطنان‌ام نمی‌دانم. منی که اسم خودم را هنرمند گذاشتم هرچند که بنا براین بوده که فرهنگ‌ساز باشم و اثرگذار، تبدیل به کبریت بی‌خطر شدم. منی که فقط برای درآمد بیش‌تر و مثلن محبوب بودن، هزار نمایش بازی کردم و هر لحظه بنابه مصلحت خودم، تغییر رنگ دادم و موج‌سواری را بر حقیقت‌گویی ترجیح دادم، چه باید بگویم؟ نظر من چه ارزشی دارد؟
*
شاید مردم ایران خوب می‌دانند که از من ِهنرپیشه‌ی مهاجر که از دردشان هیچ نمی‌دانم، انتظاری هم به‌جز سرگرم‌کردن و خواندن و رقصیدن نباید داشته باشند. شاید امیدشان به‌حق از امثال من به ناامیدی مبدّل شده و شاید به حقیقت‌مان پی برده‌اند. رسانه‌ها هم تکلیف‌شان کاملن مشخص است پُراز حرف‌های قشنگ و تبلیغات وطنی خط دار. همه چیز حاضر است به‌جز حرف مردم که غایبِ همیشه است. پس من چه بگویم که از خودم خجل نباشم؟
برای وطن‌ام و مردم سرزمین‌ام چه کرده‌ام؟
*
با این حال شاید عذاب وجدان که برای وطن و مردم‌ام هیچ نکردم، باعث شود چند خط در مورد اتفاقات امروز ایران بنویسم. پس جسارت مرا ببخشید و این چند خط را تحمل کنید.ر
**
رای مردم را دزدیدند!!ر
*
انتخابات فرمایشی!!ر
**
اعتراض سراسری به انتخابات فرمایشی آقای احمدی‌نژاد و تحویل ریاست جمهوری به آقای موسوی!ر
*
آیا همه‌ی مشکلات مردم ایران با ریاست آقای موسوی حل می‌شود؟
*
آیا با این انتخاب، مردم به آزادی مطلق خواهند رسید؟
*
آقای موسوی نیز خودش از فیلتر شورای نگهبان گذشته که توانسته نامزدی برای این ریاست باشد. به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی. با حمایت رفسنجانی و مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم باز هم یکی از خودشان سیاست‌مدارانه، طرف مردم را گرفته که مبادا کسی بیرون از نظام امید مردم شود و رهبری این مردم دل‌شکسته را به دست گیرد. به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی.ر
*
باز هم به شناسایی مخالفین نظام در همین تظاهرات گسترده، و دستگیری اندیشمندان مبارز، حکایت آقای خاتمی را یادآوری می‌کند و باز سر مردم بی‌کلاه می‌ماند. دیدیم که در آن زمان هم چیزی عوض نشد و تا زمانی‌که نماینده‌گان حقیقی مردم بر سر مسند نباشند، هیچ چیز عوض نخواهد شد.ر
*
تا زمانی‌که نماینده‌گان تحمیلی شورای نگهبان به ریاست برسند، تا زمانی‌که تغییر اساسی در قانون اساسی نظام صورت نگیرد، تا زمانی‌که دست رهبری از مملکت کوتاه نشود، همین آش است و همین کاسه. به مرگ گرفتند تا به تب راضی باشی.ر
*
آقای احمدی‌نژاد و آقای موسوی هر دو تربیت شده‌ی نظامی هستند که اساس‌اش زیر سوال مردم ایران است. این‌ها نمایدنده‌گان تحمیلی هستند که برای مردم از پیش انتخاب شده‌اند و امروز انتخاب بین بد و بدتر، تنها راه مردم ایران است که برای‌اش از جان خود می‌گذرند.ر
*
به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی. من هم راضی به رضای خدا و مردم ایران هستم. هر آن‌چه که این مردم ستم‌دیده دوست می‌دارند را دوست می‌دارم و می‌دانم حتمن بهتر از غربت‌نشین ِخوش‌نشین، دل‌نگران آینده‌ی ایران و سرزمین مادری‌‌شان هستند.ر
*
من شک ندارم که جوانان و اندیشمندان مبارز داخل کشور با هوش‌مندی و سازمندی صحیح به هدف خود خواهند رسید.ر
*
با آرزوی پیروزی حق که همانا مردم مظلوم ایران هستند بر باطل ِمردم‌کُش، و با ابراز هم‌دردی با خانواده‌هایی که عزیزان‌شان را در این راه از دست دادند.ر*

*
مهرداد آسمانی
*
بیست‌وهشتم خرداد ماه 1388 خورشیدی - هجدهم جون 2007 میلادی

* * *

*
نادر رفیعی گفت: مهرداد هنرمندی متعهد و تاثیرگذار بوده، جبهه‌ی جنگ رفته و درکنار هم‌رزمان‌اش از خاک ایران دفاع کرده و به همین دلیل این حق را دارد که نظر سیاسی خود را به این وضوح، در تلویزیونی که من مدیرش هستم، اعلام کند.ر
اوهم‌چنین گفت: مهرداد در زمان کمبود نفت و آذوقه و زمان جنگ در ایران بوده و درد مردم ایران را می‌داند.ر
*
نادر رفیعی پرسید: مهرداد! صادقانه بگو که آیا در این سال‌ها هنرمندان وظیفه‌ی خود را انجام دادند و متعهد بودند؟
مهرداد گفت: نه هنرمندان و نه رسانه‌ها هیچ‌کدام وظایف‌مان را درست انجام ندادیم.ر
*
نادر رفیعی گفت: شرکت در انتخابات بی‌سابقه بوده
!ر

*
مهرداد گفت: این بسیار خوب است. اگر مردم واقعن فکر می‌کنند که آزادی‌شان در گرو انتخاب آقای موسوی است، من هم مخلص آقای موسوی هستم. رای مردم، حرف اول و آخر است.ر
*
نادر رفیعی گفت: تا همین الان هیچ‌کدام از هنرمندان به این تلویزیون نیامده‌اند که در مورد انتخابات و ایران حرفی بزنند، و شما اولین نفری هستی که آمدی و حرف‌هایت را در جهت حمایت از مردم ایران زدی.
ر

*
مهرداد گفت: من خودم زنگ زدم و از شما خواستم این وقت را در اختیار من بگذارید که از شما نادر جان و تلویزیون امید ایران ممنون‌ام که این اجازه را دادی که حرف‌هایم را بزنم.
ر
*
*
سی‌ام خرداد ماه 1388خورشیدی
*

Sunday, June 14, 2009

آزادی کجایی؟؟

و گزمه‌گان به هیاهو شمشیر در پرنده‌گان نهادند
*
محمود احمدی‌نژاد پس از انتصاب مجدد به ریاست دولت، در گفت‌وگو با خبرنگاران داخلی و خارجی گفت:ر
*
در ایران ما به آزادی مطلق نزدیک هستیم!!!ر
*
عکس‌های زیر و صدها تصویر زشت و نفرت‌انگیز از کتک زدن وحشیانه‌ی مردم بی‌گناه در خیابان‌ها توسط عوامل حکومت، که از تلویزیون‌های سراسر دنیا پخش شد، حرف‌های محمود احمدی‌نژاد را کاملن تایید می‌کند!!! ایران نزدیک به آزادی مطلق است!! تصاویر اما نشان می‌دهند که گویا ایرانی بسی آن‌طرف‌تر از آزادی مطلق ایستاده، یعنی این‌که آزادی مطلق را نیز پشت‌سر گذاشته است!!!ر
*
*

*
**
به جز این تصاویر، از دیگر نشانه‌های آزادی مطلق در ایران قطع شدن ارسال پیامک‌ از روز انتخابات تا به اکنون، اختلال در شبکه‌ی اینترنتی، فیلترینگ هزاران سایت در مدتی کوتاه، اختلال درارتباط تلفن‌های همراه، عدم انعکاس اعتراض مردم به نتایج انتخابات در روزنامه‌های ایران و ترس و اضطراب حکومت از اعتراض مردم، با اعزام نیروهای پلیس ضدشورش در خیابان‌ها و کتک زدن وحشیانه‌ی نوجوانان و جوانان بی‌گناه و بی‌سلاح ایرانی و حتا خانم‌های باردار، همه و همه از نشانه‌های نزدیک شدن ایران به آزادی مطلق است!!!ر
*
محمود احمدی نژاد در بخش دیگر از سخنان‌اش، ضمن انتقاد از دموکراسی لیبرال گفت که دموکراسی لیبرال باعث می‌شود که فقط دو حزب که هر کدام اعضای محدودی دارند، خواسته‌ی خود را بر مردم تحمیل کنند!!! اما در ایران این‌گونه نیست و فقط خواست مردم است که رییس جمهور را انتخاب می‌کند!!!ر
*
چه‌قدر درست می‌گویند ایشان!! وقتی از چند هزار داوطلب نامزدی ریاست جمهوری فقط چهار نفر از فیلترینگ نفرت‌انگیز آن عبور می‌کنند، کاملن مشخص است که مردم، خود رییس جمهورشان را انتخاب می‌کنند.ر
*
وقتی به همین انتخابات ابتر هم دست‌درازی می‌شود و با تقلب و تحمیل، کسی به‌عنوان رییس جمهور منتصب می‌شود، حتمن که باید به دموکراسی لیبرال اعتراض شود!!!ر
*
وبعد محمود احمدی‌نژاد اضافه کرد که از دیگر مضرات دموکراسی لیبرال، از دست رفتن اخلاق انسانی است!!!ر
*
بازهم درست می‌گویند!! کسی‌که از روی خون جوانان‌اش در خیابان‌ها رد می‌شود و خود را به صدا و سیما می‌رساند تا فیلم‌ تقلبی‌اش را بازی کند، باید حتمن دموکراسی لیبرال نفی را کند
!!
ر

*
محمود احمدی نژاد هم‌چنین امروز در جشن تقلب‌شان گفت: کجای انتخابات مخدوش است؟
*
چند پرسش ساده:ا
*
اگرانتخابات مخدوش نبود، چرا همه‌ی وسایل ارتباطی را قطع یا دچاراختلال کردید؟
چرا پلیس ضدشورش در خیابان‌ها بسیج کردید؟
چرا این‌چنین وحشت کردید که بچه‌های بی‌گناه و بی‌سلاح مردم را فقط به جرم اعتراض به نتایج انتخابات، به وحشیانه‌ترین کتک‌ها گرفتید؟
چرا مطبوعات وروزنامه‌های ایران را از نوشتن وقایعی که اتفاق افتاده، منع کردید؟
چرا هزاران سایت اینترنتی را فیلتر کردید؟
چرا تعدادی از افراد صاحب‌نام اجتماع و صدها تن ازمردم معمولی را دستگیر کردید؟
**
وای که این قدرت چه فسادی با خود به همراه می‌آورد برای کسانی‌که نه ظرفیت قدرت دارند، نه حافظه‌ی تاریخی دارند و نه از جهان متمدن باخبرند
!!
ر

بیست‌وچهارم خرداد ماه 1388 خورشیدی
*
**
عنوان مطلب: خطی از شعر«محاق» - احمد شاملو
**

Friday, June 12, 2009

یادداشت خانم شیدا جهان‌بین خطاب به خانم زویا زاکاریان

*
نمی‌دانم چرا شب رفته است و روز نمی‌آید!ا
*
و من هم اما از هر سو پرده‌ها را بی‌اعتنا کرده‌ام...ا
**
خانم زویا زاکاریان
باید اعتراف کنم وقتی اولتیماتوم یک هفته‌ای شما را برای تبدیل آقای جنتی‌عطایی به قورباغه، از زبان دوست عزیزتان!!! آقای شهیارقنبری شنیدم، به‌شدت نگران سلامتی شما شدم. نمی‌دانم آ‌‌ن‌را طنز شما تعبیر کنم یا اخطاریه‌ای دیگر از سوی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی که باد آن‌را به این‌جا رسانده و تخم آن‌را بر زبان و دل‌های ما کاشته است. لاجرم لازم می‌دانم به هر دو تفسیر فوق، پاسخی بر دفاع از عقاید و نوشته‌های خویش به مخاطبین احتمالی داده باشم. ا
*
بسیار خوش‌حال‌ام که شما حرفه‌ی ترانه سرایی را برگزیده‌اید و زخم زبان تهدید و تصفیه خود را از مسند قدرت بر پیکر نحیف آزادی بیان نمی‌نشانید و بسیار ناراحت که استعداد خود را در حرفه‌ی طنزپردازی نیازموده‌اید و تاکنون نیروی‌های ماورای طبیعی خود را برای محو نام و نشان دیگران پنهان ساخته‌اید.ا
*
اما اگر مجبور باشم این تهدیدنامه را شیپور جنگ و جدل‌های لفظی درآینده تلقی کنم، پس شایسته آن است که با ذکر توضیحاتی کوتاه اما ضروری به مخاطبین گرامی، میدان نبرد لفاظی را به نفع شما خالی کنم:ا
*
نخست آن‌که در یک جامعه‌ی مدرن که از روابط پدرسالاری و مرید و مرادی عاری است، هرکس مسئول گفتار و کردارخویشتن است، بنابراین برمن پوشیده است که چرا آقای جنتی‌عطایی را به سبب نقدهای این‌جانب در وبلاگ شخصی‌ام که هیچ ارتباطی با نشریه‌ی گل‌سرخ ترانه ندارد، (از آن جایی که من و شما پیش‌تر از این‌ها با هم ارتباط دائمی و روشنی داشتیم، شما کاملاً باخبر بودید که وبلاگ شخصی من با نشریه‌ی گل‌سرخ ترانه که سردبیری‌اش به عهده من است، هیچ ارتباطی ندارند.) مقصر می‌دانید و از او می‌خواهید به مانند استادی که شاگرد را به سکوت فرامی خواند، دست بردهان دیگری گذارد؟
*
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
*
نکته‌ی دوم آن‌که امیدوارم شما چیزی از نقد اجتماعی آثار هنری شنیده باشید. نقد درعرصه‌ی هنر امری مرسوم است و هیچ هنرمندی آن‌را توهین به حریم مقدس‌ماب خویش نمی‌انگارد. پاسخ یک نقد متعهد به کارکرد‌های انتقادی و رهایی‌ بخشی، توهین ودعوت به سکوت نیست واز آن‌جا که آن نقد به شخص دیگری شده بود و تنها به یکی از ترانه‌های شما " من اگه خدا بودم " اشاره‌ی کوچکی شده بود آن هم در اندازه‌ی یک مثال، اولتیماتومی که داده‌اید را یک پیغام از سوی مخاطب اصلی آن نقد می‌دانم. پس خطاب به شما می‌گویم به همکارتان بگویید، شما نقد را با نقد جواب نداده‌اید و من نیز دفاع از محتویات نوشتار خویش را در این فرصت کوتاه ضروری نمی‌بینم.ا
*
شما در اولتیماتوم خود تلاش در تحقیر و هجو شخصیت این‌جانب و آقای ایرج جنتی‌عطایی که هیچ نقشی در این میان نداشته‌اند کرده‌اید. تنها به ذکر این گفته بسنده می‌کنم که هنرمند و نویسنده هم به مانند هرانسانی، واجد ارزش‌های انسانی است که از شخصیت و رفتار او نشات می‌گیرد و نه با منزلت صنفی و اجتماعی وی. بنابراین از تصغیر جایگاه خویش در جامعه‌ی کوچک "صلاح"* به دست گرفته برخی ترانه‌سرایان و مجریان‌شان از سوی شخص شما یا هر کس دیگر، هراسی بر دل ندارم.ا
*
نقد زدن نه روایتی‌ست، آن‌گونه که تو می‌خوانی ...ا
نه میثاقی‌ست که من و تو می‌خواهیم...ا
ونه شکست قلمی‌ست، آن‌گونه که تو با جغرافیای من داری...ا
می‌بوسم‌ات چون قورباغه زیباست...!ا
و من اما، فرصت مردن ندارم.ا
*
شیدا جهان‌بین
12 June 2009
*
**
ا"صلاح" به معنی صلاح‌دید*
*

Tuesday, June 09, 2009

یک یادداشت

شهیار قنبری
*
برنامه‌ی قدغن‌ها
*
رادیو صدای ایران
*
هجدهم خرداد ماه 1388 خورشیدی
*
از سوی یک همکار یادداشتی به قدغن‌ها رسیده است. این یادداشت خطاب به آقای ایرج جنتی عطایی نوشته شده است. گویا یکی از همین سایت‌ها که سایت بانمکی هم هست (جای عبید خالی) از قول این برادر و از قول خود، سخنانی منتشر کرده که زویا زاکاریان را بس بسیار آزرده است.ر
*
زویا زاکاریان یادداشتی برای«قدغن‌ها» فرستاده است و از ما خواسته است که این یادداشت را بخوانیم. در این یادداشت آن‌گونه که خواهید شنید به همکار سابق، یک هفته فرصت داده است تا این وز وزها، این صداهای ناخوش را آن‌گونه که صلاح می‌داند خاموش کند که اگر با سکوت برگزار کند آن‌وقت زویا زاکاریان می‌گوید که هفته‌ی آینده قرار ما همین ساعت و همین جا، من آن‌چه را که باید بگویم، خواهم گفت... اما یادداشت زویا زاکاریان که دیروز برای ما فرستاده است:ر
*
پرده‌ی یکم
*
یادداشتی برای گل‌سرخ آفت‌زده‌ی ترانه
*
گل‌سرخ جان! شاعر آزادی! رسول همه‌ی رستاخیزها! قهرمان ملی! استاد! اسطوره! باقی القاب افتخاری را خودت ردیف کن!ر
*
من تا یک‌شنبه‌ی هفته‌ی دیگر صبر می‌کنم، به توفرصت می‌دهم به خاطر حفظ اعتبار خودت، که شته‌های مردم‌آزارت را از برگ این تارنما و آن تارنما نظافت کنی. در غیر این‌صورت یک‌شنبه‌ی آینده در همین ساعت و از همین‌جا، من تو را می‌بوسم و تو قورباغه می‌شوی، قورباغه‌ی زرد.ر
*
بعد همه‌ی القاب‌ات را پُست می‌کنم برای مریم حیدرزاده (شاگرد نوپای ترانه) که ببرد لقب‌های معلمی مثل تو را آویزان کند از هر جا که دل‌اش می‌خواهد. یعنی واژه‌ی حرمت را برای شته‌هایت معنی کن تا من هم حرمت نگه دارم.
ر
*
زویا زاکاریان – شنبه ششم جون 2009

* *
و اما حرفِ من:ا
*
این بخش از برنامه‌ی«قدغن‌ها» را دوست عزیزی برای من فرستاد، با شنیدن آن حیرت‌زده شدم!! اما هدف از گذاشتن یادداشت خانم زویا زاکاریان گرامی بر روی دلکده، تایید یا تکذیب چیزی نیست، این کار فقط جنبه‌ی خبری دارد زیرا با توجه به همه‌ی داستان‌هایی که در این چند ساله‌ی اخیر اتفاق افتاده و من شاهد و پیگیر همه‌ی آن بوده‌ام، به باور من، مورد مهمی است.ر
*
اگر آقای جنتی عطایی گرامی نیز پاسخی بدهند، آن را نیز بر دلکده خواهم گذاشت. منظور این‌که هدف فقط اطلاع‌رسانی است و نه تایید و تکذیب. به همین دلیل نیز بخش کامنت‌ها را غیرفعال کرده‌ام. بنابراین دوستان عزیز مخاطب لطف کنند در مورد این پُست هیچ‌گونه نظری در کامنت‌های پُست پیشین نگذارند چون تایید نخواهد شد.
ا
*
*
آنسه
نوزدهم خرداد ماه 1388 خورشیدی
*

Sunday, June 07, 2009

صدای امریکا

نگاهی به «دو روز اول»ا
*
*ا

*
میزان درخور توجهی استرس، عصبی، غمگین، درحال تلاش برای نشان دادن چهره‌ای شاد اما ناموفق، چاق‌تر از دو ماه پیش و موهایی نه‌چندان مرتب، توصیف گوگوش در برنامه‌ی دو روز اول است.ر
**
البته من این برنامه را مستقیم ندیدم، چون در همان ساعت، مناظره‌ی تلویزیونی میرحسین موسوی و آقای کروبی پخش می‌شد، خُب مسلم است که دیدن این مناظره ارجحیت داشت، بنابراین برنامه را ضبط کردم و سر فرصت دیدم.ر
*
از ابتدا تا به انتهای این گفت‌وگو به‌راستی حرفی برای گفتن ندارد جز چند مورد که به آن اشاره خواهم کرد.ر
*
نخست این‌که گوگوش موضوعی را عنوان کرد بسیار حیرت‌انگیز و آن این‌که من ترانه‌ی اجتماعی را دوست دارم و ترانه‌ی اجتماعی می‌خوانم، دوست ندارم ترانه‌ی سیاسی بخوانم چون ترانه‌ی سیاسی، ترانه‌ی تاریخ ‌روز دار است!!! و منظورش این بود که ترانه‌های سیاسی تاریخ مصرف دارند!!! یعنی حیرت‌آوربود چنین برداشتی از کسی که ترانه‌های باارزش در کارنامه‌‌ی هنری‌اش کم ندارد و خداوند صاحبان این ترانه‌های باارزش را سلامت بدارد!!!ر
*
نخست این‌که به چه دلیل ترانه‌های سیاسی، ترانه‌ی تاریخ‌ روز دار است؟ اگر این حرف درست باشد، پس ترانه‌های اجتماعی هم همین حالت را دارند، به دلیل این‌که ترانه‌های سیاسی یا معترض و هم‌چنین ترانه‌های اجتماعی همه‌گی دربردارنده‌ی محدوده‌ی زمانی مشخصی هستند. اصولن ترانه‌‌های سیاسی و اجتماعی هر سرزمین، نشان‌دهنده‌ی تاریخ سیاسی و اجتماعی دوره‌های مختلف آن سرزمین است. با ترانه‌ است که می‌توان فراز و نشیب‌های سرزمین ها را در طی سال‌ها مشاهده کرد، چه گونه گوگوش ادعا می‌کند که ترانه‌ی سیاسی تاریخ مصرف دارد؟
*
آیا ترانه‌ی از خون جوانان وطن لاله دمیده، گوشه‌ای از تاریخ سیاسی ایران را آشکار نمی‌کند؟ آیا تاریخ مصرف‌اش گذشته است؟
*
برای مثال آیا ترانه‌ی زیبای نون و پنیر و سبزی، تاریخ مصرف‌ دارد؟
*
خانم گوگوش! شما چه‌گونه ادعا می‌کنید که ترانه‌ی سیاسی نخوانده‌اید و دوست ندارید بخوانید؟ شما پیش ازانقلاب هم ترانه‌ی سیاسی خواندید، اما به نظر می‌رسد خودتان هم متوجه نشدید که چه خواندید؟ برای مثال:ا
*
دستامون از هم اگه دور بمونه
شب شیشه‌ای دیگه نمی‌شکنه
از تو این شیشه‌ای همیشه‌گی
خورشید مقوایی سر می‌زنه

*
این چه‌گونه ترانه‌ای است خانم گوگوش؟
*
به عزای دوری دستای ما
کوچه‌ها تاریک و بی‌صدا میشن
بوی رخوت همه‌جا رو می‌گیره
همه‌ی درها به غربت وا میشن

*
سیاسی نیست؟
*
و ترانه‌های چند سال اخیر شما آیا همه اجتماعی بودند؟
*
پشت هم گزارش سقوط برگ
پشت هم خطابه‌ی سایه‌ی مرگ
خبر خودسوزی ترانه‌کُش
خبر توقیف یک صدای خوش

*
تا به آخر این ترانه، خط به خط‌ اش سیاسی است.ر
*
و«شب سپید» چه‌گونه ترانه‌ای است؟ فقط عاشقانه است؟
*
برای تحمل روز سیاه
به تو فکر می‌کنم
برای تصاحب رویای ماه
به تو فکر می‌کنم

*
فکر کردید عاشقانه خوانده‌اید؟
*
به لطف شعله‌ی جنون
سوخته تماشاخونه‌مون
بذار صدامو بکشه
ترانه آخرش خوشه

*
سیاسی نیست؟

ترانه‌ی شناسنامه‌ی من؟؟ اگر در گفت‌وگوی بعدی این ترانه را سکسی-اجتماعی!! معرفی نکنید باید بگویم که این ترانه هم دارای مضمونی سیاسی است.ا

*
پس شهیار قنبری حق داشت که می‌گفت ترانه را به آوازخوانان می‌دادیم، اجرا می‌کردند اما خودشان نمی‌دانستند چه می‌خوانند!!ر
*
خانم گوگوش! ثابت کردید که از مفهوم ترانه هیچ نمی‌دانید، ترانه‌ها را فقط اجرا کرده‌اید بدون آن‌که از محتوای آن آگاه باشید. به دلیل همین ندانستن است که چنین ترانه‌‌ی غلطی را با افتخار معرفی می‌کنید:ر
*
از تو که حرف می‌زنم به یاد تو
هر چی میگم ترانه می‌شه
باغ بی‌برگی ما گل میکنه
دریایی از جوونه می‌شه

*
من همه‌ی ترانه را نشنیده‌ام، اما همین چند خط غلط است و مخاطبانی که ترانه را می‌شناسند، متوجه می‌شوند که چرا غلط است ولی شما که آن را اجرا کردید متوجه نشدید!! و طفلک اخوان ثالث و باغ بی‌برگی‌‌اش!!ر
*
خودتان را بیهوده دستِ‌بالا نگیرید و فیلم بازی نکنید خانم گوگوش! با این گفت‌وگو ثابت کردید که آن‌چه را که ادعا می‌کنید در چنته ندارید. اگر آن‌چه که سعی دارید به ظاهر نشان بدهید را در چنته داشتید که بر سر دویست نفر جمعیت کنسرت چانه نمی‌زدید!!ر
**
آقای فرهودی، نکته‌های حرفه‌ای کارشان را رعایت می‌کنند. ایشان حرف‌شان را زدند، گفتند که در کنسرت واشنگتن حدود 3000 نفر آمده بودند و درست گفتند. حدود سه‌هزار نفر، به معنای سه‌هزار نفر نیست. حدود سه‌هزار نفر یعنی از 2500 تا 3000 نفر. و شما به خاطر دویست نفر با آقای فرهودی چانه زدید؟
*
نه به‌خدا، نمی‌شه، جون شما نمی‌‌شه، 3200 پایین‌تر دیگه نمی‌‌یام!!!!ر
*
می دانید با این چانه زدن چه چیزی را ثابت کردید؟ ثابت کردید کسی که در سالن پانزده‌هزار نفره هم کنسرت اجرا کرده بود، آن‌قدر پایین آمده که به سه‌هزار نفرهم افتخار می‌کند و بر سر دویست نفر هم چانه می‌زند!! این نتیجه‌ی سقوط یک هنرمند است!!ر
*
در اعتراض به مطلب قبلی من در این باره، اعتراضیون ناآگاه گفته بودند که بروید تیکت مستر را ببینید! سالن 3702 نفر است!!! یک هفته پیش از کنسرت هم در بوق دمیدند که کنسرت سلداوت شده!! حالا، اگر حرف نه‌چندان درست گوگوش را هم ملاک قرار دهیم، و بگوییم3200 نفر آمده بودند، پس سالن 3702 نفره، چه‌گونه سلدآوت شده بود؟
*
من در همان مقاله هم اشاره کرده بودم که گنجایش سالن اهمیتی ندارد، آن‌چه که مهم است نصف شدن قیمت بلیت‌ها است. پس خانم گوگوش! ببینید! شما با به حراج گذاشتن بلیت‌های کنسرت، که در مقایسه با نرخ بلیت‌های کنسرت‌های قبلی، به‌راستی حراج بود، باز هم نتوانستید یک سالن کوچک را پُر کنید. این یعنی پایین آمدن هنرمند.ر
*
اما نکته‌ی بعدی این گفت‌وگو، داستان ابی بود!! خانم گوگوش چند سال پیش در مصاحبه‌ای به صراحت گفتند که من به ابی اجازه‌ی اجرای یک ترانه را داده بودم، نگفته بودم که تور کنسرت برگزار کند!ر
*
در این گفت‌وگو اما، ایشان متوجه شد که از کنسرت آلمان«ابی» خیلی خوش‌‌اش آمده و لذت برده بود آن‌چنان که ویدیوی این کنسرت را هم تهیه کرد!!! ببینید حرفِ چند سال پیش و حرفِ امروز چه‌قدر با هم اختلاف دارد!!! و برخلاف چند سال پیش، ابراز تمایل هم کردند به اجرای کنسرت مشترک با ابی!! البته خیلی خوب است که آدم گاهی از نردبان ادعا پایین بیاید و حقیقتِ دور و اطراف خود را ببیند و بفهمد که تفاوتی با سایرین ندارد و بیهوده منم منم نکند.ر
*
حال اگر در گفت‌وگوی بعدی، خانم گوگوش بگوید که: ابی بیخود کرد آن ترانه‌ها را اجرا کرد، اصلن حیرت نکنید، چون مصاحبه به مصاحبه، حرف ایشان تغییر می‌کند!! پس بیهوده نیست که هنگام بر زبان آوردن نام دوستان‌اش، دوستانی که بنابرگفته‌ی خودش از کودکی با آن‌ها بزرگ شده هم حضور ذهن ندارد!!ر
*
و خدا را شکر که زبان گوگوش باز شد برای گفتن این‌که با داریوش کنسرت مشترک خواهند داشت!! با هم در تماس هستیم وصحبت‌هایی هم کردیم، قرارهایی هم گذاشتیم و... خُب پس مشخص شد مهرداد آسمانی با یک مصاحبه، این کنسرت را به‌هم نزده است!! حرف‌های نیرومند جان هم یک‌سره چغندر از خاک درآمد!! از یاد نبرید که مهرداد خودش پیشنهاد کنسرت مشترک داریوش و گوگوش را داده بود.ر
*
تلفن بسیار جالبی هم به این برنامه شد گویا از دزفول، آقایی گفتند که: من گوگوش را به واسطه‌ی آقای بهروز وثوقی بیش‌ترشناختم!... یعنی در این لحظه من واقعن به شدت خندیدم!! خُب خدا را شکر که یک نفر پیدا شد که شهرت‌اش را مدیون گوگوش نباشد!! چون این‌گونه که ادعاها می‌گویند همه‌ی هنرمندان ایران بلکه جهان، شهرت‌شان را مدیون گوگوش هستند از ترانه‌سراها و آهنگ‌سازان گرفته تا زنده‌یاد فردین!!! پس خدا پدر بهروز وثوقی را بیامرزد که تنها کسی‌ست که شهرت‌اش را مدیون گوگوش نیست!!ر
*
ما هم که در دلکده نوشته بودیم در تیتراژ فیلم‌های مشترک بهروز وثوقی و گوگوش، اول اسم بهروز را می‌نوشتند و بعد اسم گوگوش را ... ما از همین تیتراژها پی برده بودیم که اعتبارهنری بهروز بیش‌تر از گوگوش بود.ر
*
در مورد به پایان رسیدن همکاری مهرداد با ایشون هم که هیچ توضیحی داده نشد، به عبارتی از زیر سوال در رفتند!! حالا این طفره رفتن به چه دلیل بود؟ عارفان دانند!!ر
*
مورد قابل توجه دیگری در این گفت‌وگو نبود و باقی حرف‌ها یا چنان نازل بود که حتا قابل مطرح کردن نیست و یا خیلی خنده‌دار بود. خنده‌دارترین‌شان هم داستان فمینیست بود!!! و داستان تعرض و توضیح توجیه‌وار در مورد مسئولان دل‌سوز
!!! ای کاش توضیحی هم در مورد سعیدامامی و گروه‌اش در سال 1379 هم می‌دادند!!
ا

*

آنسه

هجدهم خرداد ماه 1388 خورشیدی

*

Wednesday, June 03, 2009

داریوش

روشنی را به سایه نبرید!ا
*
*
*
بخشی از بازی‌های کودکانه‌ی گروهک گوگوشی را در پُست پیشین مشاهده کردید. مسایل دیگری نیز در این گروه عنوان می‌شود که به‌راستی حیرت‌انگیز است هدف از عنوان کردن این مسایل مغرضانه چیست؟ و چه چیزی را می‌خواهند ثابت کنند؟
*
کسی به نام «نیرومند» که نیرومندی خود را در پخش خبرهای دروغین به اثبات رسانیده است، ایمیلی برای این گروهک فرستاده. نیرومند به ظاهر خود را هوادار داریوش معرفی می‌کند و با این حال معلوم نیست در آن گروهک گوگوشی چه‌کار دارد؟
*
هر زمان که حرفی از داریوش به میان می‌آید، نیرومند ناگهان ظاهر می‌شود و طوری حرف می‌زند که هر که نداند فکر می‌کند که ایشان نماینده‌ی داریوش است!!! اما این‌را می‌دانم که داریوش اصلن این خانم را نمی‌شناسد.ا
*
من با خیلی از هواداران داریوش در تماس‌ام. حتا با هوادارانی که خودشان مستقیمن با داریوش عزیز در تماس هستند. من به یقین می‌دانم که هواداران داریوش هرگز چنین قضاوت‌هایی نمی‌کنند و بعضی از آن‌ها هم اصلن مخالف برگزاری چنین کنسرتی هستند اما به هنرمند محبوب خود احترام می‌گذارند. بنابراین به یقین خانم نیرومند هوادار واقعی داریوش نیست که این‌چنین شایعه‌پراکنی می‌کند و با این کار، نام داریوش را هم زیر سوال می‌برد.ا
*
به تاریخ سی‌ویکم می 2009، گویا کسی در گروهک گوگوشی در باره‌ی کنسرت مشترک داریوش و گوگوش سوالی کرده بود که ناگهان نیرومند وسط معرکه پرید و شروع کرد به اظهارنظر در مورد این کنسرت مشترک:
ر
**
الناز عزیز، بله عزیزم حقیقت داشت، قرار بود کنسرتی برگزار بشه و حادثه‌ی‌ای زیبا رخ بده، اما حسودان نسبتن محترم اجازه ندادند، با صحبت‌های آقای آسمانی در مجله، همه چیز به هم ریخت اون زمان.ا
*
خانم نیرومند! شما از کجا می‌دانید با صحبت‌های آقای آسمانی در مجله، همه چیز به هم ریخت اون زمان؟!!! چه کسی چنین چیزی به شما گفته؟ اگر این‌گونه باشد، این چه کنسرتی بود که با یک‌ مصاحبه‌ی آقای آسمانی به هم ریخت؟ پس یعنی مهرداد آسمانی چنین قدرتی دارد که با یک مصاحبه، کنسرتی را به هم بریزد؟ اگر چنین است پس لابد همه‌ی جامعه‌ی هنری از مهرداد آسمانی حساب می‌برند چون اگر از چیزی خوش‌اش نیاید، با یک مصاحبه همه چیز را به هم خواهد ریخت!!! پس آفرین به مهرداد! عجب قدرتی
!!ر
*
مهرداد این مصاحبه را با مجله‌ی جوانان انجام داده بود، اگر حرف‌های مهرداد سبب برهم خوردن کنسرت شده، پس مجله‌ی جوانان هم در این توطئه!! شریک است، چون مصاحبه را جوانان انجام داد و منتشر کرد!!!
ر
*
در ضمن آقای نادر رفیعی مدیر شبکه‌ی امیدایران نیز متن مصاحبه‌ی مهرداد با جوانان را از ابتدا تا به انتها در برنامه‌اش خواند و ضمن تایید حرف‌های مهرداد، او هم آرزو کرد که این کنسرت برگزار شود. پس نادر رفیعی هم در این توطئه‌ی بزرگ دست داشت!!!ا
**
به‌علاوه، در مورد این کنسرت مشترک، نخستین بار داریوش و مهرداد با هم صحبت کرده بودند، اگر مورد نادرستی در مصاحبه بود، هم داریوش اعتراض می‌کرد و هم گوگوش... شما اعتراض این دو را کجا شنیده یا دیده‌اید؟ این دو چه وقت به مصاحبه و حرف‌های مهرداد اعتراض کردند؟ مضافن بر این‌که گوگوش، دو ما بعد از مصاحبه‌ی مهرداد، در گفت‌وگویی با مجله‌ی جوانان، عینن حرف‌های مهرداد را تکرار کرد. آیا اعتراضی به حرف‌های مهرداد در آن مصاحبه کرد؟
*
اصلن شرم‌آور است چنین تهمت‌های ناروایی زدن و حیرت‌انگیز که این‌گونه افراد با وجدان خود چه‌گونه کنار می‌آیند؟
*
نیرومند در ادامه‌ی ایمیل خود چنین نوشته:ا

اما احتمال کنسرت مشترک هست، اما زمان‌اش مشخص نیست دقیقن.ر
*
خُب اگر نیرومند مدعی است که مهرداد با مصاحبه‌اش کنسرت را به هم زده، پس چه‌گونه احتمال کنسرت مشترک هست؟؟ و چه کسی گفته احتمال کنسرت مشترک هست اما زمان‌اش مشخص نیست؟ این حرف را از کدام منبع موثق گرفته‌ است؟؟
*
داریوش عزیز خودش می‌داند که گوگوش راهی دیگری جز قبول کنسرت مشترک با او ندارد و نه فقط داریوش، بلکه هر کسی که دست‌اندرکار موسیقی و کنسرت باشد به خوبی این را می‌داند. دوران کنسرت تک نفره‌ی گوگوش به سر آمده و کنسرت اُکلند هم این موضوع را ثابت کرده، پس گوگوش یا باید با کامران و هومن کنسرت مشترک داشته باشد و یا با داریوش یا ابی، که به نظر می‌رسد گوگوش، داریوش را انتخاب خواهد کرد. در واقع گوگوش راهی ندارد به جز قبول این همکاری و خواندن با داریوش هم افتخار کمی نیست.ا
**
اصلن حیرت‌آور است کسی که خود را هوادار داریوش معرفی می‌کند چرا باید با چنین حرف‌های نسنجیده‌ای، داریوش را پایین بکشد؟ این گونه حرف‌ها هیچ ثمری برای هنرمند ندارد به جز این‌که او را زیر سوال ببرد. یعنی داریوش در کارش این‌قدر نابلد است که با یک مصاحبه که هیچ حرف نادرستی هم در آن گفته نشده، کنسرت‌اش به هم می‌خورد؟
*
مهرداد هرچه که در آن مصاحبه گفته، از قبل با داریوش صحبت کرده بودند، از خودش که حرف نساخته. به هر شکل خود داریوش عزیز همه‌ی حرف‌هایی که در این مورد میان او و مهرداد رد و وبدل شده را می‌داند و اگر به حرف مهرداد اعتراضی داشت حتمن اعتراض می‌کرد، اما دیدیم که هیچ اعتراضی نکرد.ا
*
در ادامه‌ی این ایمیل، نیرومند پس از یکی دو اظهار نظر شخصی، که چون شخصی است به ما مربوط نمی‌شود، در انتهای ایمیل چنین نوشته:ا
*
فقط اینو می‌دونم گوگوش از اول ِاولش هیچ احتیاجی به حمایت کسی نداشت، چون گوگوش گوگوشه.ر
*
نخست این‌که همه‌ی هنرمندان جهانی با حمایت اشخاص حرفه‌ای کار می‌کنند، یعنی چه که گوگوش از اولش هیچ احتیاجی به حمایت کسی نداشت؟ مگر گوگوش بدون حمایت‌های صابر آتشین می‌توانست از سن پایین، کار خود را آغاز کند؟ اگر کسی هزاران هزار تُن استعداد هم داشته باشد، بدون حمایت افراد دست‌اندرکار، نمی‌تواند استعداد خود را شکوفا کند، چنان‌که در همین ایران میلیون‌ها استعداد وجود دارد که چون حمایت‌گر و امکانات ندارند، هم‌چنان ناشکوفا مانده‌اند.ر
*
و در سال‌های بعد، مگر گوگوش بدون حمایت‌های بی‌کران محمود قربانی می‌توانست به دوران طلایی برسد؟ صد البته که نمی‌توانست. مگر گوگوش می‌توانست بدون حمایت مسعود کیمیایی از ایران خارج شود؟ مگر گوگوش می‌توانست بدون حمایت مهرداد آسمانی از آن مهلکه‌ای که برای خود درست کرده بود، رها شود؟ گریه‌های بی‌امان گوگوش را به یاد دارید؟ چه کسی دوست نداره من برای شما، نه در خونه بخونم و نه در غربت را به یاد دارید؟ بیست سال در ایران جلوی خواندن مرا گرفتند، حالا این‌جا هم نمی‌گذارند من برای شما بخوانم را به یاد دارید؟ در شب بیست‌وپنجم دسامبر 2004، صدای مهرداد، صدای من است را به یاد دارید؟ از مهرداد عزیز برای پشتیبانی‌اش در همه‌ی موارد ممنون و متشکرم را به یاد دارید؟ اگرهر کسی همه‌ی این حرف‌ها را قبلن شنیده اما به یاد نداشته باشد، باید به سلامت حافظه‌ی خود شک کند.ا
*
خانم نیرومند باید در این مورد توضیح بدهد یعنی چه که گوگوش از اول ِاولش هیچ احتیاجی به حمایت کسی نداشت؟ حرف بسیار خنده‌دار و غیرمنطقی است، حتمن توضیح لازم دارد.ر
*
و نیز بسیار دوست می‌دارم نیرومند جمله‌ی چون گوگوش گوگوشه را آنالیز کند. یعنی چه که چون گوگوش گوگوشه؟؟؟!!؟ مگه کسی گفته بود گوگوش رامشه؟؟!!
ر
*
*
آنسه
سیزدهم خرداد ماه 1388 خورشیدی
*