دلکده‌ی آنسه

Wednesday, August 29, 2007

یک گفت و گوی متفاوت

*
گفت و گوی «من» با «خودم»ر
*
در باره ی
*
رعایت حقوق هنرمند
*
*
*
**
*ر- شما هنرمند ایرانی را چه گونه تعریف می کنید؟
*
ر- اصولن در ایران کلمه ی هنرمند بیش تر به کسانی که در زمینه ی موسیقی فعالیت می کنند اطلاق می شود
منظور شما هم همین گروه از هنرمندان است ؟
*
*
ر- بله ، منظورم همین است.ر
*
ر- هنرمند ایرانی کسی ست که با امکانات نه چندان مجهز ، همه ی توان خود را به کار می گیرد تا کاری ارائه دهد اما سرانجام خوبی از این تلاش نصیبش نمی شود.ر
*
*
ر- این شامل همه ی هنرمندان ایرانی است؟ همه تلاش می کنند؟
**
ر- همه تلاش می کنند ، بعضی در جهت ارائه ی کار عالی ، برخی کار خوب و برخی نیز کار متوسط یا بد ... به هر حال آن چه وجود دارد تلاش است و آن چه برای کار عالی و خوب نیست ، قدردانی ست.ر
*
*
ر- آیا در جامعه ی ایرانی حقوق هنرمندان رعایت می شود؟
*
ر- از جانب چه کسی ؟ دولت ها یا مردم ؟
*
*
از هر دو سو.ر-

ر-از طرف دولت ها به هیچ عنوان . من شنیده ام که حتا در دولت پیش از انقلاب نیز اگر چه که هر نوع فعالیت هنری آزاد بود اما حقوقی برای هنرمند قائل نبودند ، مثلن هنرمند به هیچ روی ، تامین اجتماعی نداشت ، بیمه ی درمانی نداشت و نیز حقوق بازنشسته گی .ر
*
به همین دلیل خیلی از هنرمندانی که پا به سن می گذاشتند به جای استراحت کردن ، باز هم مجبور بودند کار کنند تا بتوانند به زنده گی ادامه بدهند.ر
*
در حال حاضر نیز در بر همان پاشنه می چرخد . چه هنرمندان آن سوی آب چه این سوی آب ، تامین مالی و اجتماعی ندارند ، قانون کاپی رایت در سرزمین ما وجود ندارد که این خود نوعی ضایع شدن حق است . همه از روی هم کاپی می کنند و اتفاق خاصی هم نمی افتد. سینما هم مشکلات خاص خود را دارد .ر
*
کار موسیقی در داخل کشور که فاتحه اش خوانده است ، چون از همان ابتدای انقلاب ، تیشه برداشتند و به ریشه ی موسیقی پاپ زدند ... روشن است که موسیقی پاپ بی ریشه ، هرگز رشد نخواهد کرد بلکه از این و آن ، از کارهای قدیم و از آن سوی آب ها وام بلا عوض خواهد گرفت و سرانجام نیز به جایی نخواهد رسید .ر
*
*
ر- مردم چه ؟ آیا مردم و به اصطلاح هواداران هنرمند احترام حقوق مادی ومعنوی هنرمند مورد علاقه ی خود را رعایت می کنند؟
*
ر- ایرانیان خارج از کشور یا هواداران جهان اولی ، سرگرمی زیاد دارند و فرصت ندارند که به حقوق هنرمندشان فکر کنند . به اصطلاح ، گندم خورده اند و از بهشت بیرون آمده اند.ر
*
هواداران داخل ایران هم مشکلات خاص خودشان را دارند.ر
*
*
ر- چه مشکلی؟
*
ر- این که بعضی ها فکر می کنند صاحب مطلق نام و زنده گی هنرمندشان هستند. زمان پیش از انقلاب ، رسانه های نوشتاری از نام هنرمند استفاده می کردند برای فروش بیش تر مجله و روزنامه های شان ، به هیچ چیز هم به جز فروش بیش تر فکر نمی کردند ، هر دروغ و شایعه ای را با بی رحمی می نوشتند تا بیش تر فروش کنند و هنرمند را دچار دردسر می کردند.ر
*
الان هم همان وظیفه را اینترنت بر عهده گرفته است . در هر گوشه ای از اینترنت ، عده ای سایت هایی بر پا کرده اند بی نهایت غم انگیز . کسانی که اصلن اهل این کار نیستند و هیچ تجربه و شناخت و سوادی از سایت و نوشتن مطلب و ادبیات و ارتباط جمعی و جامعه شناسی ندارند . راحت تر بگویم ، در بی سوادی مطلق صاحب سایت شده اند.ر
*
*
ر- بعضی از این سایت ها هم به نام خود هنرمند است؟
*
ر- متاسفانه همین طور است . اینان در واقع اسم هنرمند را سرقت کرده اند ، خود هنرمند اصلن راضی نیست که به نامش سایت بزنند ، اما متاسفانه هواداران غم انگیز به تنها چیزی که توجه نمی کنند و ارزش نمی نهند عقیده ی هنرمند است.ر
*
*
ر- اگر برای هنرمند ارزش قائل نیستند چرا دوست دارند که به نام هنرمند سایت داشته باشند؟
*
ر- سوال ساده ای ست . دقیقن برای سوء استفاده از نام هنرمند. با استفاده از نام هنرمند به هر کسی که دوست دارند در سایت توهین می کنند ، حتا به همکاران خود آن هنرمند هم توهین می کنند ، آن چنان که سایت توسط هنرمند تعطیل می شود.ر
*
به این جا که می رسد در نهایت آشفته گی و ترس از این که مبادا نام هنرمند از آنان گرفته شود ، به سرعت دُمین را به نام هنرمند می کنند ، و بدون اجازه ی هنرمند و بدون این که هنرمند خبر داشته باشد روی سایت اعلام می کنند که این سایت رسمی هنرمند است .ر
*
هنرمند به طریقی متوجه می شود و از طریق سایتی دیگر که یک فن سایت است اعلام می کند که من سایت رسمی ندارم ... من سایت رسمی ندارم یعنی چه ؟ یعنی هر سایتی که به نام من است مورد تایید من نیست و من نظارتی بر این سایت ها ندارم ، یعنی این که بی اجازه، از نام من استفاده کرده اند ... این است که مجبور می شوند حرف خود را پس بگیرند و از ادعای سایت رسمی هنرمند صرف نظر کنند. اما باز هم هنرمند اجازه نمی دهد که با دُمینی که قانونن به نام اوست ، سایت فعال شود.ر
*
در نهایت ، این هواداران غم انگیز بعد از هشت ماه تعطیل بودن ، در کمال پر رویی و بدون اجازه ی هنرمند ، سایت را خودسرانه باز می کنند و با وقاحت اعلام می کنند که اگر هنرمند حرفی دارد بگوید ، یعنی این که رو در روی هنرمند جبهه می گیرند.ر
*
*
ر- این کار که غیر قانونی است ؟
*
ر- دقیقن غیر قانونی است ، حالا هواداران غم انگیز ، سایتی را اداره می کنند که دُمین آن قانونن به نام هنرمند است و بدون اجازه ی هنرمند سایت را فعال کرده اند ، نام این عمل از نظر قانونی دزدی است .به هر حال باید عواقب این سرقت شان را در نظر می گرفتند.ر
*
*
ر- تفاوت سایت «رسمی» با «فن سایت» چیست ؟
*
ر- سایت رسمی ، سایتی است که بنا به خواست و اراده ی خود هنرمند تاسیس می شود و نام هنرمند را بر خود دارد هنرمند ، خود بر سایت رسمی اش نظارت دارد و همه چیز به خواست و اراده ی او انجام می شود و هنرمند مالک جزء به جزء سایت اش است.ر
**
اما«فن سایت» سایتی است که از سوی هواداران هنرمند تاسیس و اداره می شود و هنرمندی هیچ نقشی در اداره ی آن ندارد.ر
*
در واقع ، نوع دُمین سایت ، باید نشان گر این باشد که سایت ، سایت رسمی ست یا فن سایت؟
*
فن سایت اما به سه شیوه نام گذاری می شود: ممکن است با کلمه ای نام گذاری شود که به طریقی به هنرمند ربط داشته باشد مثلن نام یکی از ترانه های هنرمند باشد که این نوع نامگذاری کاری حرفه ای ست ، مثل سایت «حرف» که یک سایت مرجع است و بزرگ ترین آرشیو کارنامه ی هنری خانم گوگوش در این سایت گرد آوری شده است ، یک سایت تحقیقی و حرفه ای ست و نام هنرمند را هم ندارد و از نام آن پیداست که فن سایت است.ر
*
یا نام«فن سایت» ممکن است هیچ ارتباطی هم با نام هنرمند نداشته باشد اما محتوا و سوژه اش خود هنرمند باشد ، مانند سایت «تاجیکستان».ر
*
و یا این که هواداران می توانند از اسم هنرمند ، همراه با پیشوند یا پسوند برای «فن سایت»شان استفاده کنند به این دلیل که اسم هنرمند به تنهایی نباشد و مشکل قانونی ایجاد نکند.ر
* *
اما وقتی هواداران هنرمند ، نام هنرمند را مستقیمن و بدون ذکر پسوند یا پیشوند و بی اجازه ی هنرمند ، بر سایت خود می گذارد ، دیگر نه سایت «رسمی» است و نه «فن سایت» ، به نظرم دزد سایت است.ر
*
*
ر- چرا هواداران غم انگیز اصرار دارند که از نام مستقیم هنرمند برای دزد سایت شان استفاده کنند؟
*
ر- واضح است فقط برای سو استفاده . مثلن با این دُمین می توانند سر اطرافیان را شیره بمالند که هنرمند خودش بر سایت نظارت دارد و با این ادعای دروغین ، عده ای ساده دل زودباور را دور خود جمع کنند و در مواقع ضروری نیز لشکر کشی کنند.ر
*
چون خودشان نه آرشیو عکسی از هنرمند دارند و نه مطلب نوشتن بلدند ، از طریق نام هنرمند ، آرشیو های دیگرانی که با ساده دلی، اینان را نماینده ی هنرمند دانسته اند را غارت می کنند .ر
*
می توانند هر چه دل شان می خواهد بر سایت بنویسند و به حساب هنرمند بگذارند. آوردن شاهد مثالی در این زمینه لازم است.ر
*
یکی از این دزد سایت ها مطلب خنده داری در باره ی «یونسکو» گذاشته بود و این که یونسکو باید به خانم گوگوش جایزه ی هنری بدهد چرا که قبلن هم به آقای شجریان جایزه ی هنری داده بود !! ...ر
*
خُب این مطلب کاملن نشان می دهد که نویسنده ی آن تا چه حد بی سواد و از سیاست های جهانی بی خبر است . نمی داند که جایزه ی یونسکو بر اساس سیاست های جهانی دولت ها داده می شود ، نمی داند که جایزه ای که به آقای« شجریان» داده شد در زمان حکومت دولت «خاتمی» در ایران بوده و بر اساس سیاست جهانی ، باید که این دولت حمایت می شد ، به همین دلیل جایزه ای هم از «یونسکو» نصیب آقای«شجریان» شد ، همان گونه که آقای کیارستمی نیز بنا بر روال همان سیاست ، انواع و اقسام جایزه های جهانی را در آن دوران صاحب شد.ر
*
کسی که این مطلب را در این سایت می خواند و نام خانم گوگوش را نیز بر تارکِ سایت می بیند و بی خبر هم هست که این سایت هیچ ارتباطی به خانم گوگوش ندارد و مورد تایید ایشان نیست ، فکر می کند که این مطلب با تایید خودِ هنرمند بر سایت گذاشته شده است و طبعن این بی اطلاعی نویسنده را به حساب هنرمند می گذارد ، در حالی که خانم گوگوش هنرمندی هستند که مسائل روز و سیاست های جهانی را بی وقفه دنبال می کنند و انسان مطلعی در این زمینه هستند و در واقع با کار نادرست این دزد سایت ها ، حق هنرمند پایمال می شود ، آن هم هنرمند بزرگی مانند خانم گوگوش که به واقع تکرار نشدنی هستند.ر
*
شاهد مثالی دیگر ، وقتی شناسنامه ی اجراهای هنرمند به غلط در سایت نمایش داده می شود ، پر از اشتباه ، این به حساب خانم گوگوش گذاشته می شود.ر
*
وقتی بی اجازه ی صاحبان ترانه ، خود ترانه یا متن آن بر سایت گذاشته می شود ، این کار را به خانم گوگوش نسبت می دهند ، چرا ؟ چون دُمین سایت ، دُمینی است که فقط برای سایت رسمی هنرمند باید استفاده شود و نه فن سایت.ر
*
این ها چند نمونه بود ، اما هیچ کدام از این نمونه ها برای دزد سایت ها اصلن مهم نیست ، این ها فقط می خواهند با نام معتبر خانم گوگوش برای خود هوادار جمع کنند و اعتبار کسب کنند که جای تاسف فراوان دارد.ر
*
*
ر- پس این هواداران غم انگیز هنرمند را دوست نمی دارند ؟
*
صد در صد دوست نمی دارند . اگر هنرمند را دوست می داشتند که برای حرف ایشان ارزش قائل می شدند و بدون اجازه هنرمند ، سایت را باز نمی کردند. مگر بی احترامی کردن شاخ و دُم دارد ، این که حرف و خواست هنرمند را به هیچ بگیری و به هر قیمتی با نامش فخر بفروشی و به دروغ بگویی که هنرمند بر سایت ما نظارت دارد ، نهایت بی احترامی ست و کاملن نشان می دهد که این ها هیچ علاقه ای به هنرمند ندارد.ر
*
مگر ممکن است آدم به کسی علاقه داشته باشد و حرفش را زمین بزند ؟ مگر ممکن است به کسی که دوستش داری بی احترامی کنی و برای خواست و حرف اش ارزش قائل نشوی؟
*
*
ر- پس هواداران غم انگیز ، هم از نظر مادی و معنوی به هنرمند لطمه می زنند و حقوق ایشان را رعایت نمی کنند و هم آشکارا بی احترامی می کنند؟
*
ر- دقیقن. همین هواداران غم انگیز در دزد سایت شان به همین هنرمندی که نامش را به سرقت برده اند علنن دشنام داده بودند ، به عزیزترین همکاران هنرمند «شهیار قنبری» و «مهرداد آسمانی» بی وقفه دشنام دادند ، همکارانی که در سخت ترین شرایط یار و یاور هنرمند بودند و ایشان را تنها نگذاشتند آماج دشنام هواداران غم انگیز قرار گرفتند .مگر از سوء استفاده گرها کاری غیر از این باید انتظار داشت؟
*
*
ر- وضعیت وبلاگ های هواداران چه گونه است ؟
**
ر- چیزی ست بالاتر از افتضاح . همه سطح پایین ، همه نازل ، فاجعه ای ست که به جای این که هنرمند را مطرح کنند ، از هنرمند کم می کنند و این جای تاسف دارد.ر
*
*
ر- چرا این گونه اند؟
*
ر- نخستین دلیل این است که هر بی سوادی که از منزل پدرش فرار کرده ، آمده روی اینترنت وبلاگ هنری زده است ، یعنی بی سوادی مطلق ، یعنی این که نه حرفی برای گفتن دارند و نه مطلبی برای نوشتن ، پُر از غلط های دیکته ای و نگارشی ، حتا زبان مادری خود را هم بلد نیستند .ر
*
وقتی کسی زبان مادری اش را غلط بنویسد یعنی دارد به زبان و فرهنگ سرزمین اش دشنام می دهد . و بعد ، کسانی وبلاگ هنری زده اند که اصلن این کاره نیستند ، حرفه ی دیگری دارند و راه گم کرده اند ، حتا بلد نیستند دو سطر درست بنویسند. کاری ندارد ، برای امتحان سری به چند وبلاگ هواداران غم انگیز بزنید ، شک ندارم که عمق فاجعه را خواهید دید.ر
*
حالا باز هم صد رحمت به وبلاگ ها ، دستِ کم مشخص است که فن هستند و هنرمند در کارشان نقشی ندارد ، اما فاجعه ی اصلی دزد سایت ها هستند که نام هنرمند را بازیچه ی خود قرار داده اند.ر
*
*
ر- خُب این فن سایت ها هم که نام هنرمند را بر خود دارند ، اگر نیت شان پاک است ، باید که حتمن دُمین خود را تغییر بدهند و دُمین فن سایت بگیرند ، اگر نه که کاملن مشخص است که چه هدف شومی را دنبال می کنند و این کارشان عواقب دارد.ر
*
ر- امیدوارم که این گونه باشد ، به هر حال وضعیت غم انگیزی ست که هر کسی هر کاری دلش می خواهد می کند و اصلن هم نگران نیست که هنرمند در یک سرزمین آزاد و قانونمند زنده گی می کند و ممکن است دچار مشکل قانونی بشوند.ر
*
*
ر- دیده ام که بعضی از وبلاگ ها و دزد سایت ها ، از مطالب سایت «حرف» سرقت می کنند و بدون ذکر منبع ، مطلب را به نام خود ثبت می کنند.ر
*
ر- متاسفانه این نیز واقعیت تلخی ست که هر از گاهی در وبلاگ های مختلف و نیز در دزد سایت ها دیده می شود.ر
*
حتا یکی از دزد سایت ها نه تنها نوع مطلب ، بلکه روش نوشتن و عکس گذاشتن بین متن ها را هم از ما تقلید کرده است. یعنی دقیقن مطالبی را که من در سایت «حرف» برای جشنواره ی «میدم کن» نوشته بودم را با همان شیوه و روش متن نویسی و عکس گذاری من ، تقلید کرده اند ، تقلیدی ناشیانه و خنده دار.ر
*
گفتم که این کاره نیستند و نمی توانند حرفه ای عمل کنند و به علت فقدان مطالب مناسب ، بی فرهنگی محض ، عدم خلاقیت ، تنبلی مفرط و بی سلیقه گی و بی سوادی ، ناچار می شوند که از سبک و روش سایت «حرف» تقلیدی ناشیانه بکنند.ر
*
شما به بخش های پیشین این دزد سایت ها توجه کنید ، در هیچ بخشی ، از منابعی که استفاده کرده اند نامی برده نشده ، اصلن معلوم نیست که چه کسی در آن صفحه رج زده است ، اما الان از سایت «حرف» تقلید می کنند و منابع را هم ذکر می کنند اما ناشیانه و به غلط، چرا ؟ چون این کاره نیستند و راه ورسم کار را نمی دانند.ر
*
حالا تصور کنید چنین سایت غم انگیزی نام رسمی هنرمند را بر خود دارد.ر
*
*
ر- این طور شنیده ام که بعضی از این دزد سایت ها اعلام کرده اند که خانم گوگوش به آن ها عکس امضا شده و تاییدنامه برای سایت داده است ، این ادعا تا چه حد صحت دارد ؟
*
ر- واقعیت این است که خانم گوگوش صاحبان این دزد سایت ها را نمی شناختند ، و حتا نام آن ها را نیز نمی دانستند ، هنوز هم نام شان را نمی دانند و اصلن نمی شناسند که این ها چه کسانی هستند ، نه سایت را می بینند و نه صاحب و مسئول آن را می شناسند .ر
*
در ابتدای تاسیس دزد سایت ها ، زمانی که مشخص نبود صاحبان آن چه گونه افرادی هستند من در تاسیس سایت شرکت داشتم .ر
*
خانم گوگوش مرا می شناختند و شناخت شان از من هم از طریق مهرداد آسمانی بود. من آن سایت را به مهرداد عزیز معرفی کردم و ایشان هم لطف کردند و به خانم گوگوش معرفی کردند وگرنه مهرداد نیز اصلن با صاحبان سایت تماسی نداشت و نه حتا یک بار ، اصلن آن آدم ها را نمی شناخت.ر
*
من سایت را به مهرداد معرفی کردم و دو هفته پس از تاسیس سایت ، خانم گوگوش عکس و امضا را از طریق مهرداد آسمانی برای من فرستاد .ر
*
اگر خانم گوگوش می خواست عکس را برای سایت بفرستد به مهرداد می گفت که عکس و تاییدنامه را مستقیمن به آدرس سایت بفرست ، در حالی که چنین نکرد ، چون مرا می شناختند ، با اعتماد به من ، عکس و تاییدنامه را برای من فرستادند که من هنوز آن ایمیل مهرداد آسمانی که حاوی عکس و تاییدیه بود را در آرشیو دارم.ر
*
این یک دلیل محکم است که خانم گوگوش عزیز به خاطر من لطف کردند و آن عکس و امضا را فرستادند که اتفاقن مدیر سایت هم از این عمل خانم گوگوش بسیار عصبانی شد و گفت که چرا مستقیمن برای سایت نفرستادند ؟ چرا برای تو فرستادند ؟ عکس بخوره توی سرشون ، من این عکس را روی سایت نمی گذارم(حسادت های کودکانه و موذیانه).ر
*
و بعد هم به روش کارآگاهان جنایی ، چندین شبانه روز ذره بین به دست گرفتند و کشف کردند که آن امضا کار خانم گوگوش نیست بلکه مهرداد آسمانی آن را امضا کرده است !!! این عکس العمل صاحبان سایت بود در مقابل عمل خانم گوگوش مبنی بر فرستادن عکس و تاییدیه برای من.ر
*
اما وقتی عصبانیت شان فروکش کرد ، دریافتند که این عکس و امضا برای شان چه اعتبار بزرگی ست ، این بود که به ناچار و علیرغم میل باطنی شان ، ذره بین را غلاف کردند و عکس را بر روی سایت گذاشتند و تا ابد پُزش را دادند.ر
*
بعد از مدتی من به ماهیت این افراد پی بردم و خودم را کنار کشیدم و خانم گوگوش چه گونه می توانست عکس و امضا را از آن ها پس بگیرد ؟ می توانست ؟؟ عکس و امضایی که روی اینترنت می رود ، آیا پس گرفتنی ست ؟
*
مهم نیست که صاحبان دزد سایت ها چه می گویند ، برای من این اهمیت دارد که این موضوع را خانم گوگوش و مهرداد آسمانی به خوبی می دانند.ر
*
ر- عجب ماجرای غم انگیزی ، عجب سوء استفاده گرهای بیهوشی !! در واقع اینترنت به جای این که جایگاه اطلاع رسانی درست باشد ، توسط افرادی از این دست به گنداب تبدیل شده است.ر
**
ر- دقیقن همین گونه است متاسفانه.ر
*
ر- من خیلی متاسفم که علاوه بر دولت ها و مردم عادی ، حتا هواداران هم حقوق هنرمند شان را رعایت نمی کنند و باعث آزرده گی آنان می شوند.ر
*
ر- نه فقط حقوق هنرمند را رعایت نمی کنند که با کمال وقاحت به هنرمند بی احترامی هم می کنند و بدون اجازه ی هنرمند هر کاری که خود دوست می دارند انجام می دهند و اصلن هنرمند را ندیده می گیرند و فقط از نام اش سوء استفاده می کنند. این معضل بسیار بزرگی است و در هیچ کجای جهان هم نمی توانید ببینید به جز در ایران و ایرانی.ر
*
*
ر- پرسش آخر : چرا با خودتان گفت و گو کردید؟
*
ر- به دلیل این که توانایی چنین کاری را دارم و نیازی نیست که کسی دیگر با من به گفت و گو بنشیند.
ر


*
*
ر«آنسه»ر
*
هشتم شهریورماه 1386 خورشیدی
*

Tuesday, August 21, 2007

وطن

*
وطن چیه؟ وطن کیه؟
*
نوشته ی : شهده
*
*
*
وطن نامه ی شهرزاد را خواندم و از او سپاس گزارم. من هم یک ایرانی هستم اما به وطنم افتخار نمی کنم ، به این که ایرانی هستم افتخار نمی کنم . ممکن است که گاهی سرم را برگردانم و به پشت سرم نگاه کنم و رستم و مازیار و زکریای رازی و حافظ و کریم خان زند و امیرکبیر را ببینم که با پوز خند به من خیره شده اند ولی این ها دورند ، خیلی دور ، مردمی که هم دوره ی اینان بودند می توانند به شدت به این بزرگان افتخار کنند ، اما من نه ، به نظرم اگر من در این شرایط بحرانی ایران به جای هر کاری ، بنشینم و افتخار کنم خودم را فریب داده ام.ر
*
چیزی که من در در همه زندگی ام از وطن فهمیدم اینه که وطن جایی ست که من در آن زندانی هستم ، وطن برای من قفس هست ، مردمش بی نفس هستند ، وطن بد آب و هواست چون اکسیژن آزادی در آن نیست که من هر ثانیه آن را نفس بکشم و نای افتخار کردن داشته باشم.ر
*
وطنم بد رنگ است ، دیکتاتور زده است ، وطنم فرزندان هوشیار خود را دوست ندارد ، نابغه های خود را دوست ندارد و کاری می کند که که این ها را از خود دور کند تا بهره ی هوشی شان را کشورهای دیگر صاحب شوند.ر
*
مردم وطنم برای لقمه ای نان هر کاری می کنند ، حتا اعضای بدن شان را می فروشند .ر
*
وطنم کپک زده و زنانش در این کپک سرا بی هوا پوسیده اند.(1)ر
*
وطن من عشق را نمی شناسد ، من نمی دانم شهرزاد از کجای این وطن عشق گرفته است ؟ یلدای پانزده ساله در همین وطن از عشق زنده گی اش فوتبال به ناچار جدا شد چون وطن اش نگذاشت که در کنار عشقش باشد ، اما تو شهرزاد جان چه عشقی در این وطن داری ؟
*
رستم و مازیار و ابوعلی سینا در حال حاضر به چه درد ما می خورند ؟ مثل این است که عکس های این بزرگان را در قاب کنی ، قاب هایی گران قیمت و به در و دیوار خانه آویزان کنی ، اما نان برای خوردن و هوا برای نفس کشیدن نداشته باشی ، به چه درد می خورند قاب عکس های این بزرگان ؟؟ مگر با شکم خالی و بدبختی می توان افتخار کرد؟ اصلن برای ما چه حالی برای افتخار کردن باقی مانده ؟
*

این درست که همین ته مانده آبرویی که در جهان داریم برای اسم همین بزرگان است ولی من الان فقط به این فکر می کنم که دنیا ، من ِ ایرانی را تروریست می نامد و از اسم این بزرگان هم کاری ساخته نیست.ر
*
با این حال شهرزاد جان ، خوش به حالت که در چنین شرایطی هم می توانی افتخار کنی و هم در این سرزمین عشق به دست آورده ای . ای کاش من در جایی به دنیا می آمدم که بزرگانی برای افتخار کردن نداشت اما آزادی داشت و غرق عشق بود ، من چنین جایی را دوست دارم و اگر پیداش کردم آن جا را وطنم می نامم .ر
*
شاید بگویید که من آدم بدی هستم ولی همینم که هستم. راستی شهرزاد جان ، تو شهرزاد قصه گو نیستی ؟

*
*
شهده
سی ام مرداد ماه 1386 خورشیدی
*
*
____________________________________
*
ر1- از متن ترانه ی «آی مَردم مُردم» - شهیار قنبری

Saturday, August 18, 2007

دل کوک

*
ماه کامل سر سفره
گریه هامو سر کشیده
*
*
نوشته ی : رُزا
*
*
چشم هایم را بستم و در دلم هزار بار و شاید هم بیش تر گفتم:ر
*
ماه کامل سر سفره
گریه هامو سر کشیده

ماه کامل سر سفره
گریه هامو سر کشیده (1)ر

*
*
به دوران کودکی ام برگشتم ...خونه ی قدیمی مادربزرگم را دیدم ... خونه ای که فکر می کردم بزرگ ترین خونه ی دنیاست !! همه ی گل های دنیا اون جا بود ، درخت های نارنج... پرتقال ... پُر از گُل رُز... اون همه گل رُز را که می دیدم می فهمیدم چرا پدربزرگم نام مرا رُزا گذاشت.ر
*
یک حوض وسط حیاط بود ، آبی ی آبی که همیشه بوی عید می داد چون همیشه پُر از ماهی قرمز بود . اون موقع فکر می کردم که اگر برم توی حوض ، حتمن غرق میشم.ر
*
چند تا پله و یه خونه پُر از اتاق ، بزرگ ، بزرگ ، بزرگ...ر
*
الان که فکرش را می کنم دلم می خواد زیر درخت نارنج کنار حوض یک سفره پهن کنم و عکس یک ماه کامل وسط حوض بیفته و من بتونم به خاطر همه ی اون روزهای خوش و همه ی آدم های خوب اون خونه که دیگه کنار هم نیستند ، یک دل سیر گریه کنم تا آب حوض از اشک های چشمم سر ریز بشه که شاید ماه مهربون گریه هامو سر بکشه.
ر
*
*
*
_____________________
*
ر1- تکه ای از متن ترانه ی «دل کوک» - شهیار قنبری
*

Thursday, August 02, 2007

فوتبال زنان در ایران

*
من از عشقم جدا شدم
*
نوشته ی : یلدا
*
*
*
به سَبک «رسول صدر عاملی» ، من یلدا ، پانزده سال دارم و در جهنم ایران زنده گی می کنم ، زنده گی که نه ، فقط نفس می کشم ، چون هیچ چیز این جا شبیه زنده گی کردن نیست ، حتا صف نانوایی هم یک صف عادی نیست ، چون من در میان مردمی زنده گی می کنم که از زور بدبختی ، هم با خودشان درگیری دارند و هم با دیگران.ر
*
امکان ندارد روزی به خیابان بروی و صحنه ی دعوا و درگیری نبینی ، نه درگیری مردم با ماموران انتظامی و گشت منکرات ، بلکه درگیری مردم با یک دیگر که از زور فشار زنده گی با بهانه ای کوچک و بی اهمیت ، به طرف هم هجوم میبرند.ر
**
من در چنین سرزمینی زنده گی می کنم و گناه بزرگم این ست که عاشق فوتبالم . فوتبال همه ی عشق و زنده گی من ست ، فوتبال را از هر چیزی بیش تر دوست داشتم و دارم ، اگر چه که در تیم والیبال هم هستم و شنا نیز از ورزش های روزانه ام است ، اما فوتبال برای من فقط ورزش نیست ، فوتبال عشق من است و عاشقانه دوستش دارم و در سرزمین من ، چنین عشقی جُرم بزرگی هست ، و اصلن هر عشقی در این سرزمین جُرم است.ر
*
به دلیل مشکلات زیادی که در این راه دیدم و مدتی هم تحمل کردم الان چند ماهی هست از عشقم دور افتاده ام . از دوازده ساله گی با فوتبال زنده گی کردم ، از بازیکنان اصلی تیم بودم ولی واقعن دیگر نمی توانم ادامه بدهم ، نمی دانید چه قدر سخته که در هوای گرم و رطوبت نود درصد شمال ایران با حجاب کامل نود دقیقه بدوی و خودت را بکُشی و به هیچ برسی.ر
*
خوب است بدانید که ما پولی هم از این بابت نمی گیریم که هیچ ، تازه خودمان هم باید هر ماه هزینه ای را بپردازیم تا تیم از هم نپاشد و زمین تمرین داشته باشیم و به عنوان ورزشکار هم هیچ احترامی نداریم و چون دختر هستیم ، به فوتبال مان جدی نگاه نمی کنند که هیچ با حیرت هم می گویند که : حالا چرا فوتبال ؟؟ یه ورزش دخترانه می رفتی !! همه چیز در سرزمین من زنانه مردانه است ، از اتوبوس گرفته تا جشن عروسی و دریا و فوتبال !! همه جای ایران «مردا این ور ، زنا اون ور»!!!(1)ر
*
بعد از هر بازی یا تمرین که البته تمرینات مان فقط تاکتیکی است و اصلن بدن سازی هم نداریم ، وقتی مقنعه ی لعنتی را از سرم بر می دارم ، نه فقط من ، بلکه همه ی هم بازی هایم ، بدون اغراق ، از سر همه ی ما بخار بلند می شود ، باید ببینید و باور کنید و موهای سرمان شروع می کند به ریزش شدید . به ما می گویند که به سرتان ژل خنک کننده بزنید ، ما نیز چنین می کنیم ، اما نه فقط تاثیر چندانی ندارد ، بلکه باعث ریزش شدید مو نیز می شود.ر
*
مربی ما که به جایی وابسته گی ندارد ، لطف می کند و به ما اجازه می دهد که در حین تمرین ، نیم ساعت به نیم ساعت ، در محل مخصوص تعویض لباس ، به موهای مان آب بزنیم مبادا که سرمان از گرما منفجر شود.ر
*
لباس فوتبال ما به حدی مسخره است که فقط باید ببینید ، هنگام پوشیدن لباس فوتبال ، اول باید مقنعه سرمان بگذاریم و بعد پیراهن را بپوشیم که مقنعه داخل پیراهن قرار بگیرد و مزاحمت ایجاد نکند ، آن ها مزاحمت مقنعه را فقط این می دانند که با وزش باد جلوی دهان قرار می گیرد و نیز امکان دارد که قسمت پشت مقنعه نیز با وزش باد بالا برود و خدای ناکرده ، زبانم لال ، موهای مان نمایان شود !!!!ر
*
زیر پیراهن فوتبال هم حتمن باید یک تی شرت آستین کوتاه بپوشیم که مبادا سایه ی بدن مان از زیر پیراهن فوتبال معلوم شود و آن دنیا به جهنم برویم.ر
*
بله ، به نظر میاد که بی عقلی محض بود که من چنین وضعیتی را سه سال تحمل کردم و عاقبت به هیچ رسیدم ، ولی من عاشق فوتبال هستم . الان هم که حدود دو ماه هست که سر تمرینات نمی روم خیلی افسرده ام و یک کمبود خیلی عمیق در زنده گی ام حس می کنم ، خیلی دلم می خواهد دوباره سر تمرینات حاضر باشم ولی حتا فکرش هم عذاب دهنده هست که با آن فاجعه ی پوشش ، نود دقیقه و گاهی هم صد و بیست دقیقه بدوی ، هد بزنی ، تکل بری ، شوت کنی ، فکرت را در آن گرما به کار بندازی و از خودت خلاقیت نشون بدی و بعد به هیچ برسی .ر
*
فقط مسئله ی پوشش نیست ، مسائل حاشیه ای دیگری هم وجود دارد که گاه تبدیل به یک معضل اصلی می شود که یکی از آن مسائل پارتی بازی های وحشتناک و غیر منصفانه هست.ر
*
خدا رحم کرد که در فوتبال زنان ایران ، کسی پول آن چنانی نمی گیرد ، لابد اگر مسائل مالی هم در این میان مطرح بود یک دیگر را می کشتند.ر
*
یکی از بچه های تیم ما حزب الهی ست ، بازیکنی است که حتا تفاوت بین سیستم چهارچهاردو و سه پنج دو را نمی داند ، اما به دلیل این که دایی محترم اش!! در هیات فوتبال مقامی دارد ، به جای من ، او را به تیم منتخب استان دعوت کردند .ر
**
*
حدود دو سال پیش در بازی های غرب آسیا ، که سوریه میزبانی آن را به عهده داشت و بیش تر تیم ها نیز کشورهای عربی بودند مثل سوریه ، فلسطین ، اردن ، عراق و چند تیم دیگر ، همه ی این کشورهای عربی مسلمان ، بدون پوشش اسلامی و مثل همه فوتبالیست های جهان در زمین مسابقه حاضر شدند و فقط تیم ایران با پوشش لعنتی اسلامی بازی کرد و با این که بازی با پوشش اسلامی دقیقن شکنجه است ، با این حال نایب قهرمان شد.ر
*

*
برای من جای سوال است که مسلمانی ما با مسلمانی کشورهای عربی چه فرقی دارد که آن ها این اجازه را دارند که طبق قوانین بین المللی فوتبال در زمین بازی کنند اما ما باید با پوشش اسلامی بازی کنیم ؟؟ این یعنی کاسه ی داغ تر از آش بودن و من نمی دانم که چرا در هر زمینه ای ما ایرانی ها کاسه های داغ تر از آش هستیم؟؟
*
سرزمین من پُر است از استعدادهای جوان و آن چه که من در زمینه ی فوتبال دیدم ، ما استعدادهای جوان در فوتبال زنان بسیار فراوان داریم ، اما همه ی این استعدادها با قوانین خنده داری که در این کشور هست به هدر می روند ، استعدادهایی که با پرورش می توانند حتا به سطح جهانی برسند، این جا در نطفه خفه می شوند.ر

*
*
*
چند وقت پیش ایران مثلن می خواست از یک تیم اروپایی دعوت کند که برای برگزاری دو بازی دوستانه به ایران بیایند ، و خنده دار این جاست که تیمی را برای این بازی ها دعوت کردند که جزء منطقه ی مسلمان نشین برلین بود و در بوندس لیگای سه بازی می کرد این تیم به ایران آمد و بازی ها انجام شدند.ر
***
حاضران در ورزشگاه همه زن بودند ، از بازیکن و داور و عکاس و مسئول انتظامات زمین و همه و همه زن بودند و مردان حق ورود به ورزشگاه را نداشتند ، تصویربرداری ویدیویی نیز از این بازی ممنوع بود و چه قدر هم افتخار کردند که چنین بازی دوستانه ای برگزار شده است !!! یعنی واقعن مغز آدم منفجر می شود!!!ر
**


*
تیم فوتبال زنان ایران حق بازی در بازی های بین المللی را هم ندارد . اخبار ورزشی شبکه ی سه سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد که فیفا ، تیم فوتبال زنان ایران را قبول دارد ، در صورتی که چنین چیزی اصلن صحت ندارد ، ما در رده بندی فیفا هیچ جایی نداریم .ر
*
وقتی دولت ایران ، درخواست عضویت در فیفا را داد ، اول از همه دولت فرانسه مخالفت کرد که فکر می کنم یکی از دلایلش مسائل مذهبی و همین پوشش اسلامی و عدم امنیت بود و بعد از فرانسه هم ، انگلیس مخالفت کرد و این درخواست از طرف فیفا پذیرفته نشد.ر
*
در بازی های آسیایی قطر هم در فوتبال زنان نماینده نداشتیم. در جام ملت های آسیا هم همین طور و در جام جهانی هم نماینده ای نخواهیم داشت.
ر
*

*
یعنی این که جهان ، فوتبال زنان ایران را به رسمیت نمی شناسد ، و من که هدفم فوتبال حرفه ای و شرکت در بازی های جهانی است ، باید در همین نقطه از عشقم جدا شوم و همه ی آرزوهایم را در این زمینه بر باد رفته ببینم.ر
*
اگر ما فوتبالی داشتیم مانند فوتبال سایر کشورها ، من در دانشگاه ، رشته ی تربیت بدنی را انتخاب می کردم که عاشق این رشته هستم ، اما با شرایط فعلی ، انتخاب چنین رشته ی دانشگاهی ، از دید من ، بی عقلی محض است. چه قدر بیچاره ایم ما.ر
*
الان تنها آرزویم این ست که به یک کشور خوب بروم و فوتبال را در آن جا دنبال کنم. آیا به آرزویم خواهم رسید ؟

*
*
*
یلدا
یازدهم مرداد ماه 1386 خورشیدی
*
*
*
_________________________________________
*
ر1- خطی از متن ترانه ی «دیوار یار» - شهیار قنبری
*
*