**
اول پاسخ ، دوم پرسش
*
*
بعد از برگزاری کنسرت های گوگوش و مهرداد در اروپا ، گزارش های متعددی از این کنسرت ها بر روی اینترنت آمد ... بیش تر گزارش ها را خوانده ام و از نظر من بیش تر این گزارش ها ، گزارش حرفه ای نبودند ، حتا بعضی ها نیمه حرفه ای هم نبودند ... مثل این است که هر کسی نظر خود را نوشته است در حالی که گزارش کنسرت به معنای نظریه ی شخصی نیست ... از این نیز که بگذریم برخی از گزارش ها به واقع خنده دار بود ، حتا گزارشگر!!! در مورد دوست دخترش و این که چه گونه دست های او را در دست گرفته بود نیز داد سخن داده که به واقع حیرت انگیز است !!!ر
*
برخی گزارش ها نیز بیش تر در مورد لباس های خانم گوگوش و مدل موهایش و رنگ کفش هایش بود و این که گوگوش بر روی صحنه آمد در حالی که لباس مثلن قرمز به تن داشت ، پشت لباس بند داشت و جلوی لباس چین داشت ، چند ترانه خواند و بار دیگر که آمد همان لباسی که در کداک پوشیده بود را بر تن داشت ، لباس بعدی سفید بود که آن را هم در کنسرت مثلن میامی پوشیده بود والهی که من قربانش بروم و وای که چه رقصیدنی ، وقتی کج کلاه خان و نمیاد را می خواند چه قدر قشنگ می رقصید ، الهی من بمیرم براش و ... ر
*
یعنی به واقع نوشته ای خنده دار ، و فکر کنید این نوشته ها که در واقع بیش تر به نامه ی فدایت شوم شباهت دارد را با نام گزارش کنسرت بر روی اینترنت گذاشته اند ... واویلا !!!!ر
*
از گزارش های خنده دار که بگذریم ، گزارشی دیدم از کنسرت گوگوش و مهرداد در آلمان ... گویا این گزارش را خانمی به نام «اختر قاسمی» نوشته بود و خود را نیز خبرنگار معرفی می کرد.ر
*
البته این گزارش نیز ، گزارشی حرفه ای نبود و از کسی که خود را خبرنگار معرفی می کند ، نوشتن چنین گزارشی بعید است ... به هر شکل ، در انتهای این گزارش ، مطلبی توجه ام را جلب کرد و آن این که یک پرسش توسط خانم خبرنگار مطرح شده بود ... خود ایشان تصور می کنند که پرسش شان بی پاسخ مانده است ، در حالی که خودشان در بند ماقبل آخر گزارش ، به پرسش خود پاسخ داده اند ... یعنی اول ایشان پاسخ را نوشته اند و بعد پرسش را مطرح کرده اند.ر
*
بخش آخر گزارش خانم «قاسمی» که پرسش مطرح شده است را با قلم و رسم الخط خودشان در این جا می آورم :ر
*
چند ماه پيش وقتی که خبر دار شدم در ماه دسامبر کنسرت گوگوش د رآلمان هست سعی کردم تا با برنامه گذاران کنسرت (آقايان غياثی ، اخوان و قره گُزلو) تماس بگيرم تا وقتی برای مصاحبه با خانم گوگوش بگيرم و جای مخصوص خبرنگاران را رزرو کنم تا از نزديک بتوانم عکس بگيرم وگزارشی کامل برای هم ميهنانی که در کنسرت حضور نداشتند تهيه کنم که بالاخره در کنسرت داريوش و منصور موفق شدم با برنامه گذاران در اين باره صحبت کنم.ر
*
آنها متاسفانه گفتند: خانم گوگوش به هيچ خبرنگاری اجازه ملاقات نمی دهد!! من از اين جواب خيلی تعجب کردم وقتی علت را پرسيدم فقط گفتند در قرار داد ما چنين نوشته و متاسفانه جايی برای خبرنگاران نداريم! اين برخورد را که در طی ساليان کار متاسفانه فقط با هموطنان ايرانی تجربه کردم را نتوانستم پاسخی برايش بيابم.ر
*
در جامعه آلمانی و اروپايی که من کارحرفه ای را با آنها آغاز کردم خبرنگاران هميشه از احترام ويژه ای برخوردارند و وقتی خبرنگاری برای تهيه گزارش با مسئولين تماس می گيرد، او نيازی به توضيح و بحث ندارد و می تواند تيکت مخصوص خبرنگاری را در محل برنامه تحويل بگيرد.ر
*
در دنيای امروز که دنيای مبادله اخبار است، دنيای مبادله فرهنگ ها، سوال من اينست که چرا خانم گوگوش که از محبوبيت بی نظيری در جامعه اش برخورد است وحشت از حضور خبرنگاران دارد؟ او که برای زن ايرانی و پشتيبانی از آزاديخواهی آنان می خواند چرا مايل نيست حداقل زنان سرزمينش از طريق مطبوعات در جريان چگونگی کنسرتش قرار گيرند؟ چه کسی يا کسانی خواهان ديواری بين گوگوش و هم ميهنانش هستند؟ چرا دسترسی به او امکان پذير نيست؟ چرا سوالات علاقه مندان او بايد بی جواب بماند؟ آيا عدم پذيرش خبرنگار توهين به مردم و جامعه مطبوعات نيست؟ اميدوارم که خانم گوگوش و يا برنامه ريزان او به اين سوالات پاسخ بدهند.ر
*
این پرسش خانم خبرنگار است که منتظرند خانم گوگوش یا برنامه ریزان کنسرت به پرسش ایشان پاسخ بدهند ، در حالی که در بند ماقبل این تکه از گزارش که خواندید ، این گونه آورده اند:ر
*
نيم ساعتی از نيمه شب گذشته بود که گوگوش و مهرداد آخرين ترانه "وطن" را اجرا کردند و با برافراشتن پرچم ايران از علاقه مندانشان خداحافظی کردند. هنگام خروج مردم را می ديدم که در راهرو سالن آرنا عکس های يادگاری می گرفتند. بسياری از دوستان و آشنايان را از کشورهای مختلف اروپايی ديدم. بسوی پارکينگ روانه شديم.ر
*
بدليل ازدياد ماشين و پر بودن پارکينگ اصلی آرنا تعداد زيادی ناچار به استفاده از پارکينگ ساخته نشده روبروی آرنا که پر از سنگ و کلوخ بود شدند. هر کس سعی می کرد که زودتر از پارکينگ خارج شود و تعداد زيادی از خروجی های مخصوص استفاده نمی کردند. مدتها بود که چنين رانندگی نديده بودم و به ياد رانندگی در ايران افتادم. بعضی ها از مسيرهايی که حتی پستی و بلندی بود عبور می کردند و باعث تصادف شدند که همين مسئله ترافيک عظيمی را بوجود آورد. ر
*
جاده خروج از پارکينگ دو طرفه و باريک بود، برخی حتی از باند مقابل جاده خروج از پارکينگ استفاده می کردند که باعث شد تاکسی ها در بين راه بمانند و جاده بسته شود. شايد حداقل پنجاه ماشين که پشت سر من بودند با استفاده از مسير مقابل از بغل من رد شدند و سبقت گرفتند و کمی جلوتر جاده را بستند. دخترم که بغل دستم نشسته بود با تعجب می پرسيد: مامان چرا اينطور رانندگی می کنند؟ جوابی نداشتم. ماشين های مخصوص نظم امنيت آرنا وارد صحنه شدند. من از نگاه مامورين نظم آرنا احساس شرم کردم. باخود گفتم متاسفانه برخی از ما ايرانی ها همه جا می خواهيم با بی نظمی پيش برويم وهميشه می خواهيم با زور بر ديگری پيشی بگيريم. يادمان می رود که در کشوری با نظم و انضباط معين و خاص زندگی می کنيم.ر
*
می بینید که خود خانم خبرنگار نازنین ، به پرسش شان پاسخ داده اند ... به واقع فکر نمی کنید اگر مسئولین برگزاری کنسرت ، هر خبرنگاری را به راحتی بپذیرند ، همان وضعیت پارکینگ و راننده گی پیش می آید ؟ آیا مسئولین برگزاری کنسرت می توانند نظم و انضباط را در جایگاه خبرنگاران ، آن هم هر خبرنگاری اعم از حرفه ای و غیر حرفه ای تضمین کنند ؟
*
به هر شکل خبرنگاران حرفه ای و معتبر که در محل کنسرت بودند ولی مگر می شود به همه ی خبرنگاران اجازه داد که با هنرمند مصاحبه کنند ؟
*
حالا چرا نباید اجازه داد ؟ ... بنابه گفته ی خود خانم «قاسمی» : متاسفانه برخی از ما ايرانی ها همه جا می خواهيم با بی نظمی پيش برويم وهميشه می خواهيم با زور بر ديگری پيشی بگيريم... این حرف خود خانم خبرنگار است ، بنده بی تقصیرم.ر
*
*
*
آنسه ... بیست و نهم دی ماه 1386 خورشیدی
*