دلکده‌ی آنسه

Friday, March 28, 2008

Googoosh - Dubai

*
کنسرت بسیار موفق گوگوش در دوبی
*
رقص شکوفه و باران در کویر
*
*
*
ر* ایرانی های ساکن ایران ، اسطوره ای زیبا را در صحنه ای با شکوه دیدند. صحنه ای که تاکنون برای
هیچ هنرمند ایرانی نه در دوبی و نه در هیچ جای دیگر مهیا نشده بود
.
ر
*
*
ر* پرچم سه رنگ شیر وخورشید نشان ایران ، دو بار از طریق اسکرین ها نمایش داده شد، که چنین کاری در
جایی مانند دوبی، کاری بزرگ و تحسین برانگیز است و باید از کسانی که شهامت به خرج داده و چنین کاری
انجام دادند ، سپاس گزاری کرد.
ر
*
*
ر* در مقابل کنسرت شاه ماهی موسیقی ایران، چندین و چند کنسرت با بیست و پنج خواننده گذاشته بودند
شاید که بتوانند جلوی هجوم جمعیت را به این کنسرت بگیرند ، توطئه ، پشت توطئه ...
ر
*
*
ر* ازدحام مردم پشت درهای بسته ی کنسرت، بی سابقه بود. جمعیت به حدی زیاد بود که همه به هم چسبیده
بودند و فشار وارده بر یکدیگر را به سختی تحمل می کردند ...
ر
*
*
ر* صحنه ای که میزبان گوگوش بود ، یکی از زیباترین صحنه های کنسرت بود ، در هیچ کنسرتی، گوگوش بر
روی چنین صحنه ی زیبایی قرار نگرفته بود ، استیج بی نهایت زیبا بود. نور و صدا بی نهایت عالی و بی نقص بود...
ر
*
*
ر* گوگوش عزیز چند بار به مردمی که سرپا ایستاده بودند یادآوری کرد که سر جای شان بنشینند ، اما جایی
برای نشستن وجود نداشت ، همه ی صندلی ها پُر بود و خیلی از مردم سرپا ایستاده بودند.
ر
*
*
گزارش کامل کنسرت گوگوش در دوبی را
*
در سایت حرف بخوانید.ر

*
*
آزاد و شاد باشید
*
ر«آنسه»ر
*
*
دهم فروردین ماه 1387 خورشیدی
*
*

Thursday, March 20, 2008

Happy Norooz

*
هر روزتان نوروز
*

*
با تقدیم رنگین ترین شادباش های نوروزی
*
زیباترین شادیانه ی نوروزی را
*
در سایت «حرف» ببینید.ر
*
*
با سپاس بیکران ازگروه «گوگوش آرت»ر
*
و همه ی دوستان ِهمراه و همدل
*
*
نوروزتان پیروز
*
*
آنسه
*
یکم فروردین ماه 1387 خورشیدی
*
*

Wednesday, March 12, 2008

در امتداد شب

*
ر«بهمن فرمان آرا»ر
*
از
*
ر«درامتداد شب» می گوید...ر
*
*
*
ر- ماجرای در امتداد شب و تهیه کننده گی شما ...؟
*
ر- بله ، پرویز صیاد در خیابان فرح شمالی سابق ( سهروردی کنونی ) دفتری داشت که دیگر آن جا کار نمی کرد ، دفترش را برده بود سینما تئاتر کوچک تهران ولی چون قیمت دفتر سابق اش ارزان بود ، آن جا را نگه داشته بود. ما چون دفتری نداشتیم به آن جا نقل مکان کردیم و پرویز صیاد قرار شد فیلمی را کارگردانی کند.ر
*
ابتدا قرار بود مرحوم حسین رجائیان فیلم را بسازد او او می خواست شکل فیلم در فیلم را در تمام طول فیلم حاکم کند که دردست نبود و اصلن بعید بود که فیلم به این شکل موفق شود و پرویز قرار شد که فیلم را کارگردانی بکند.ر
*
هدف ما از ساحتن در امتداد شب ، یک فیلم استاندارد پُر فروش و تجاری و حرفه ای بود. به حسین رجائیان گفتم آدم با گوگوش فیلم بسازد و ضرر کند ، مثل این است که قاچاقچی باشد و بدهی هم بالا بیاورد! اصلن منطقی نیست که چنین اتفاقی بیفتد. قصه را من پیشنهاد کردم و فیلم نامه بر اساس آن نوشته شد.ر
*
ر- یعنی دقیقن چه متنی به صیاد دادید؟ فیلم نامه را دادید یا طرح یا خط اصلی را شفاهی تعریف کردید؟
*
ر- من یک داستان هفت صفحه ای نوشتم به نام خواستن.اصل ماجرا ، جوانی بود که خودش می داند در حال مرگ است و به زنی مشهور و ثروتمند علاقه مند می شود. این زن به خاطر شهرت و سال اش ، هر نوع علاقه ای را که به او ابراز می شود ، رد می کند و حس می کند که او را برای دارایی هایش می خواهند. این جوان به آن زن ، نوع دیگری از عشق را معرفی می کند که زنده گی او را متحول می کند.ر
*
من این هفت صفحه را دادم به خانم ژیلا سازگار که آن موقع سردبیر مجله ی تماشا بود و همسر یکی از دوستان من. قصه را به او دادم چون به نظرم نویسنده ی خوبی بود و بعد هم می خواستم قصه ، نگاه زنانه پیدا کند.ر
*
کاری که من کردم این بود که فیلم نامه ی ژیلا سازگار را که بر اساس قصه ی خواستن نوشته شده بود ، به پرویز صیاد دادم. در تیتراژ فیلم هم نام صیاد و سازگار به عنوان فیلم نامه نویس آمده است . صیاد هم چیزهایی را به فیلم نامه اضافه کرد ، مثل آن دختر همسایه و چند فصل دیگر.
ر
*
ر- جالب است که در آغاز کار در شرکت گسترش ، نگاه شما فارغ از جنبه های تجاری است ، ولی وقتی در امتداد شب را کار می کنید در واقع به نوعی فرمول تان را تغییر می دهید و مستقیمن به ابعاد تجاری فیلم نظر دارید.ر
*
ر- خُب، ببینید ما همین فیلم را هم می خواستیم در شرکت گسترش بسازیم ...ر
*
ر- بله در یکی از آگهی های جشنواره ی تهران هم برای فیلم تبلیغ کرده اید ، باید مجله ی سینما 55 باشد ...ر
*
ر- بله ، ولی کارگردان اش هژیر داریوش نوشته شده است . هژیر گفت «در امتداد شب یک فیلم تجاری است و من نمی سازم.» بعد از آن بود که حسین رجائیان برای ساختن فیلم اعلام آمادگی کرد و بعد هم که صیاد آمد و فیلم را ساخت.ر
*
وقتی در شرکت گسترش بودم ، عقیده ام این بود که ما برای وسعت دادن به کارهای خودمان باید نشان بدهیم که می توانیم فیلم پولساز هم بسازیم.
ر
*
*
*
ر- یعنی در قلب سینمای حرفه ای وارد بشوید.ر
*
ر- بله دقیقن ، ما باید نشان می دادیم که فقط برای جشنواره فیلم نمی سازیم. ما می توانیم فیلم تجاری موفق بسازیم و ثابت کنیم که فرمول چنین فیلمی ، خیلی راحت تر از فیلم های هنری ست.در دنیا چند جور داستان بیش تر وجود ندارد و فقط ورسیون ها هستند که تغییر می کنند.ر
*
قلق داستان در امتداد شب هم این است که جوانی از طبقه ی پایین اجتماع دارد می میرد و ایده آل اش یک هنرپیشه است. خیلی از ما در دوران بلوغ مان ، یک ایده آل داشته ایم. مثلن ایده آل من مریلین مونرو بود و من همه ی عکس ها و تفصیلات اش را جمع می کردم.ر
*
بچه های الان هم این حس را دارند ، مثلن یک پسر پانزده شانزده ساله ، عاشق هدیه تهرانی یا نیکی کریمی ست وعکس هایش را جمع می کند. این احساسی است که وجود دارد و بعد از مدتی هم از بین می رود ، چون شما با واقعیت های زنده گی بیش تر برخورد می کنید و کم کم از ایده آل های اولیه تان فارغ می شوید.ر
*
خُب ، این پسر سرطان خون دارد و می داند که دارد می میرد و به زن هم نمی گوید که حس ترحم اش را جلب کند و این احساس ، زنده گی زن را زیر و رو می کند. فیلم دیگری را هم می خواستیم بسازیم که از انتهای فیلم در امتداد شب شروع بشود. نام اش همیشه شب بود و قرار بود گوگوش و داریوش در آن بازی کنند . اما منصرف شدیم چون سرعت حوادث خیلی سریع تر از آن چیزی بود که شما بتوانید کاری را شروع کنید و به پایان برسانید.ر
*
ر- در مورد «پرویز صیاد» چه نظری دارید ؟
*
ر- پرویز صیاد در کاری که می خواهد انجام بدهد ، آدمی کاملن حرفه ای ست. اگر بخواهید بدانید که چرا به یاد ماندنی ترین چیزی که از او به جا مانده صمد است ، باید بگویم که به نظر من او خودش یک پا صمد است !ر
*
سر فیلم درامتداد شب ، او چون خودش هم هنرپیشه ی معروفی بود از همان اوایل فیلم برداری ، با گوگوش گرفتاری داشت و مدتی با هم حرف نزدند.من تبدیل شده بودم به واسطه ی بین کارگردان و هنرپیشه.ر
*
صیاد به من می گفت : آقای فرمان آرا! خانم حاضرند؟ ... و من از گوگوش می پرسیدم : خانم حاضرید؟ ... البته این وضع ، زیاد ادامه پیدا نکرد و به تدریج اوضاع بهتر شد.ر
*
سر ِ خانم هم به دلیل اجرای برنامه ی موسیقی در نقاط مختلف ، گرم بود و بنابراین به سختی می شد او را ساعت هشت و نیم صبح ، سر صحنه بُرد. اما با سماجت و آشنایی با او ، به هر حال فیلم در همان مدت دو ماه که برای فیلم برداری پیش بینی کرده بودیم ، به پایان رسید.ر
*
ر- به نظر می آید که داستان برای «گوگوش» نوشته شده و تا حدی از خود او و زنده گی واقعی اش در فیلم استفاده شده است ؟
*
ر- در نقش آدمی که از او استفاده می شد ، بله همین طور بود. گوگوش اصولن آدمی ست که بدون استثمار شدن ، اموراتش نمی گذرد، از چهار پنج ساله گی پدرش این کار را کرده بود و بعد شوهرها ، به ترتیب ، همین سوء استفاده را از او کردند.
ر
*
*
ر- پس چه طور حاضر شده بود در فیلمی بازی کند که به نوعی داشت شمایل خودش را می شکست ؟ متوجه ی این قضیه بود یا این که ...ر
*
ر-... نه ، خود داستان به اندازه ی کافی فریبنده هست. آن پس ، عشق بی آلایشی را عرضه می کند که این زن به خاطر موقعیت اش ، اصلن با این نوع عشق آشنا نیست.شما با گوگوش نمی توانستید برخورد کنید بدون این که شهرت این اسطوره ، مزاحم این برخورد باشد.ر
*
ر- اما جمله ای که در دهان پسر گذاشته اید : بیچاره نسلی که قهرماتش تو باشی ... نشان می دهد که این فیلم بیش از آن پسر ، داستان این زن است...ر
*
ر- طبیعی ست ، من به همین دلیل داستان را به ژیلا سازگار دادم تا نگاه زنانه را وارد فیلم نامه کند . اصولن کسی که در داستان متحول می شود ، نقش اصلی را دارد. آن پسر از آغاز تا انتها ، روی یک خط مستقیم حرکت می کند.ر
*
ر- کاراکتر پسر ، یک جور ریشه در سینمای فارسی دارد . نمونه ی شاخص اش ، فرزان دلجو است و سری فیلم های به اصطلاح آن زمان ، جوانانه!ر
*
ر- ولی خُب ، سعید کنگرانی آدمی بود که پیش از این ، دایره ی مینا و دایی جان ناپلئون را بازی کرده بود.ر
*
ر- نه ، منظور کاراکترش است.ر
*
ر- بله کاراکترش همان است ، همان جوانی که مستقیم می آید و پیش از مُردن ، چیزی را که برایش جالب است و دوست دارد ، طلب می کند. به نظر من گوگوش خودش هم این حرف را می زند و به همین دلیل دنبال آن جوان می رود.ر
*
گوگوش شاید یکی از بهترین هنرپیشه های سینمای ایران باشد. همیشه برداشت اولش از همه بهتر است و از برداشت دوم به بعد ، حوصله اش سر می رود. یکی از معدود هنرپیشه هایی است که مثلن می داند وقتی لنز هشتاد و پنج است ، چه طور تصویرش روی پرده دیده خواهد شد و چه طور باید بازی کند.الان بین هنرپیشه هایی که من با آن ها کار کرده ام ، فقط خانم هدیه تهرانی است که چنین وضعیتی دارد.ر
*
غیر از این ها ، گوگوش یک حافظه ی فتوگرافیک دارد ، یعنی هر چیزی را که یک بار می خواند ، حفظ می شود و این ماجرا از آدمی که یک ماه در تبریز مدرسه می رفته ، و یک ماه تهران و ماه بعد ، هر جا که کنسرت برگزار می کردند ، درس اش را می خوانده ، خیلی جالب است. هم خط خوبی دارد ، هم حافظ را می شناسد ، یعنی اصولن آدم ساده ای نیست.ر
*
خودش در باره ی خودش می گوید : من هنرپیشه ای هستم که آهنگ اجرا می کنم و خودش را به عنوان خواننده قبول ندارد ، یعنی یک مجری یا به اصطلاح یک
Performer
است.ر
*
به فلان خواننده صد دفعه می گفتند این دوربین موقعی که چراغ اش روشن است ، یعنی این که دارد تو را می گیرد و وقتی که خاموش شد ، دوربین دست راستی روشن می شود ، یعنی برگرد به سمت دوربین دیگر. خُب ، این موضوع زیاد پیچیده و مشکل نیست ولی آن خواننده و حضراتِ مشابه اش ، همیشه تا آخر ، چهره شان را به سمت یک دوربین نگه می داشتند.ر
*
اما گوگوش خودش سر موقع ، به سمت دوربین دوم و سوم برمی گشت و معنای اش این بود که دوربین ها باید خودشان را با او هماهنگ بکنند ، چون می داند چه کار می کند. با بازی اش است که موقع خواندن ، آدم ها را به سوی خودش جلب می کند ، با گریه کردن و خندیدن به موقع.
ر
*
*
گزینش مطلب از کتاب:ر
*
بهمن فرمان آرا، زندگی و آثار او
*
به اهتمام : رضا درستکار و سعید عقیقی
*
چاپ : نشر قطره - چاپ اول : سال 1381
*
ر(با سپاس از محمود عزیز)ر
*
**
آزاد و شاد باشید ... آنسه
*
بیست و دوم اسفند ماه 1386 خورشیدی
*

Saturday, March 08, 2008

دل نوشته ای ناب و نایاب

*
دل ضربه های عاشقانه ی یک قلب عاشق
*
*
نوشته ی : مریم
*
*
*
عشق نامه ی گوگوش را به آنسه ی عزیزم پیشکش می کنم که بر گوگوش عاشق ترین است .ر
*
مریم
بیست و ششم شهریور ماه 1385 خورشیدی
*
هفدهم سپتامبر 2006 میلادی
*
*
*
از تو نوشتن و برای تو نوشتن، هم سخت ساده است و هم به ساده گی دشوار.ر
*
سخت ساده است اگر فقط به تو نگاه کنم و بخواهم زیبایی و نمک چهره ات را وصف کنم.ر
*
سخت ساده است اگر فقط به تو نگاه کنم و بخواهم از شیک پوشی و سلیقه ی تک و منحصر به فردت در انتخاب مدل مو و آرایش و لباس که در این همه سال ، زبانزد خاص و عام بوده است، حرف بزنم .ر
*
سخت ساده است اگر فقط به تو نگاه کنم و بخواهم از رقص های خوش ادا و زیبایت روی صحنه تعریف کنم.ر
*
سخت ساده است اگر فقط به تو نگاه کنم و بخواهم آن همه قدرت و مهارت ات در اجرای ترانه ها را بستایم.ر
*
آری ، نوشتن از تو سخت ساده است اگر فقط بخواهم از تو همین ظاهری را ببینم که همه می بینند و می ستایند.ر
*
اما به راستی نوشتن از تو ، چه قدر دشوار می شود آن گاه که بخواهم همه ی تو را ببینم ، همه ی آن چه که بودی
و هستی ، همه ی آن چه که دیگران یا ندیده اند و نمی بینند یا اگر هم می بینند، خود را به ندیدن می زنند و شاید هم
عمدن حرفی از آن بر زبان نمی آورند و تو و بزرگی ات را در ستایش از همین ظاهر زیبایت خلاصه می کنند.ر
*
نوشتن از تو و به رقص در آوردن همه ی زیبایی هایت در چارچوب ساده ی واژه ها کار آسانی نیست ... انگار که واژه ها زیبایی ات را به صلیب می کشند ... ر
*
سخن گفتن ازاین همه سال «زیبایی آفرینی» تو در قالب واژه هایی ساده، به کار خشک کردن پروانه های رنگی و زیبا ، لابه لای برگ های سپید یک دفترچه ی مشق می ماند ، دل آدم به درد می آید از این که نمی تواند آن همه پروانه ی خوش رنگ و قشنگ را برای همیشه همان گونه که هستند، زنده و شاداب و رها، نگاه دارد و ناچار است برای داشتن شان ، آن ها را بی نفس کند.ر
*
و دل من به درد می آید از این که نمی توانم همه ی زیبایی تو را آن گونه که بودی و هستی در ظرف این واژه های ناتوان بریزم و ناچار می شوم برای سخن گفتن از تو ، بریده هایی از آن همه زیبایی را درست مثل پروانه های رنگی ، لابه لای واژه هایم خشک کنم.ر
*
آری ، به ساده گی دشوار است اگر که بخواهم همه ی زیبایی هایت را یک جا سر بکشم ، من اما این دشواری را عاشقانه به جان می خرم.
ر
*

و امروز من می خواهم همه ی عشق خودم را به تو، با همه ی بالا و پایین شدن هایش، مرور کنم تا خاموشی ام
فراموشی بزرگ نباشد
.ر
*
و تو بانوی هزار هزار ترانه ، همه ی این خاطره ها و دل ضربه های عاشقانه ی مرا در این دل نوشته ، در هزار هزاردلِ عاشق دیگر ضرب کن تا ببینی که هزار هزار دلِ عاشق دیگر هم درست مثل من، با تو هزار هزار خاطره دارند.ر
**
اما خودت می دانی نه ؟
خوب می دانی که هزار هزار دل عاشق برای تو می تپد ... تو که فقط یک نفری و همتا نداری ...ر
*
تو که عزیزی هستی به نام گوگوش...ر
*
خوب می دانی که یک ایران هست و یک گوگوش...ر
*
من هم خوب می دانم که تا امروز، هزار هزار دلِ عاشق دیگر هم برای تو عشق نامه نوشته اند و تو را و زیبایی هایت را سخت ساده ستایش کرده اند.ر
*
عشق نامه ی من اما به ساده گی دشوار است چرا که فقط یک عشق نامه ی ساده نیست...
ر
*
خلاصه ای از تاریخ من و توست...ر
*
خلاصه ای از تاریخ سرزمین ما و خلاصه ای از قهر و آشتی من با تو که گل بانوی هر چه ترانه ی نابِ این سرزمین بودی وهستی.
ر
*
عشق نامه ی من حرفی است که بازگفتن اش به ساده گی برایم دشوار است ، اما امروز می خواهم که بگویم
باید که بگویم ...ر
*
پس دل ضربه های عاشقانه ام را تا به آخر حوصله کن...
ر
*
بانوی هزار هزار خاطره ی ناب...ر

*
*
ادامه ی این دل نوشته ی ناب را در سایت «حرف» بخوانید.ر
&
*
*
ر«آنسه»ر
*
هیجدهم اسفند ماه 1386 خورشیدی

Monday, March 03, 2008

خبر دروغ

*
خبر سراسرکذبِ کنسرت گوگوش در باکو
*
*
*
اخیرن یک سایت اینترنتی با نام
TrendLife
خبر نادرستی منتشر کرده مبنی براین که خانم گوگوش در ماه می در باکو کنسرت خواهند داشت !!!!ر
*
با دریافت خبری کاملن موثق در این زمینه ، بدین وسیله به اطلاع می رسانم که خبر سایت مذکور ، مبنی بر کنسرت خانم گوگوش در باکو کذبِ محض است و چنین کنسرتی وجود خارجی نداشته و ساخته و پرداخته ی ذهن شایعه سازان است.ر
*
به دلیل این که از کنسرت خانم گوگوش در دوبی ، استقبالی بسیار خوبی به عمل آمده ، این خبر و خبرهایی از این دست ، صرفن برای عدم هجوم هواداران خانم گوگوش برای کنسرت دوبی ، ساخته و پرداخته می شود و به هیچ عنوان حقیقت ندارد.ر
*
با آرزوی موفقیت بیش از پیش برای خانم گوگوش
*
و با ابراز تاسف برای شایعه سازان و خبرپردازان دروغین
*
*
*
آنسه ... چهاردهم اسفند ماه 1386 خورشیدی
*
*

Saturday, March 01, 2008

مقاله

**
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد
*
**
نوشته ی : محمود - بندرعباس
*
*
شیفته گان هنرمندهای ِ شهیر خاصه در حوزه ی موسیقی در میان وبلاگ نویس های ایرانی کم نیستند. هستند خیل عظیمی از جماعت ناآگاه که هنرمند مورد نظرشان را تا سرحد ِ "حضرت" هم بالا برده و صبح تا شب فقط و فقط قربان صدقه اش می روند و دریغ از یک بند اثر او را نقد کرده یا کارنامه ی هنری او را بررسی نمایند! این جاست که باید بین آن دسته که زنده گی را وقف هنرمند نموده اند و کارنامه و آثارش را با نقدهای منصفانه و کارشناسانه بررسی کرده اند و این بی خبران، تفاوت قائل شد. ر
*
کار سترگ شناساندن و نقد آثار یک هنرمند، وظیفه ای خطیر است که به عنوان یک " فعالیت فرهنگی" شناخته می شود و بی تفاوت بودن نسبت به عواقب آن می تواند به وجهه ی آن هنرمند در بین مردم ِ شیفته ی او و هم جامعه ی هنرمند ِرقیب با او، ضربه ی جبران ناپذیری وارد کند.
ر
*
هنرمند را تا مرز ِ خدا بردن و گاهی دم ِ مسیحا در او دمیدن، از آفت هایی است که یک هنرمند هوشیار باید به این مقوله به شکلی جدی بنگرد و در اولویت قرار داده و به آن بپردازد!!ر
*
وظیفه ی هنرمند است تا با آگهی دادن در سایت رسمی اش نسبت به این گونه آفت ها هشدار دهد و فن های غافل را به راه درست و صحیح رهنما باشد. ر
*
بین خرافه پردازی ما ایرانی ها و این آفت ها شباهت بسیاری وجود دارد. یک هنرمند فارغ از این که در کار هنری اش به نسبت ِ دیگر هنرمندهای هم سرزمین و جهان در کجا ایستاده است ، یک شهروند محسوب می شود و مطمئنن انسانی خطا پذیر است و دادن لقب های " حضرت " و " خدا" به او ، مضحک و به دور از ادب و رسالت انسانی است و به جای این که او را در جایگاه بایسته بنشاند، از او و هنرش بسیار کم می کند و متاسفانه در بین جماعت فن های ایرانی این نکته از روی غفلت یا ناآگاهی، بسیار دیده می شود.ر
*
کافی است با جست و جوی نام یک هنرمند شهیر، در گوگل، به بی شمار وبلاگ هایی دست پیدا کنید که متولی این امام زاده های ریز و درشت هستند!! ر
*
به راستی حیرت انگیز نیست که یک هنرمند، هزاران وبلاگ داشته باشد؟ هزاران وبلاگ در این سو و آن سو، همه شبیه به هم، بی حرف تازه ای و با آپلود چند تصویر ساخته گی از هنرمند، دل شان خوش است که هنرمند مورد نظر به عرش رسیده است!! اگر همه ی بانیان این وبلاگ ها با همکاری همدیگر، در یک وبلاگ با هم به تفاهم برسند و یک کار مشترک و حرفه ای را پیگیری کنند، آیا پربارتر نخواهد بود؟
*
آیا وبلاگ های هنرمندهای شهیر دنیا، چون وبلاگ های ماست؟ به همین شکل ، بی ضابطه و قانون ِ مشخص و بی در و پیکر؟ به راستی نباید یک حرکت جدی از سوی هنرمندهای ایرانی، برای سامان دادن به وضع وبلاگ های مدعی انجام شود؟ اعتبار و ارزش یک شخصیت ِ هنری، به دست خود اوست، مادامی که هنرمند، به ارزش وجودی خود در عرصه ی هنر پی نبرده است، در بر همین پاشنه می چرخد!! ر
*
نتیجه این که همه ی شیفته گان و فن های دنیای مجازی، از آن جایی که حرف تازه ای برای گفتن ندارند، فقط برای خالی نبودن عریضه دست به گشایش وبلاگ هایی رنگین می زنند که یادآور اتومبیل های" پیکانی" است با برچسب های : رفیق بی کلک ، مادر و با چسباندن عکس های قلب و دل و روده ی معشوق شان!!! نهایت عشق و محبت شان را به هنرمند مربوطه ابراز می دارند.
ر
*
در نبود منتقدهای خوب و کارشناس در حوزه ی موسیقی، وضع آشفته و قمر در عقرب است. هر کس با خواندن دو کتاب از اساتید حوزه ی ادبیات و فن، خود را کارشناس بلامنازع حوزه ی نقد ترانه و موسیقی می داند!! ... نقد ترانه در تعریف آن ها یعنی این که صرفن از دیدگاه ادبی و دستوری به آن نزدیک شد و بی این که اثرهای روان شناسانه ی ترانه در اجتماع و بالطبع کارکرد اجتماعی آن بررسی شود، با تعریف دستوری آن، کار خاتمه می یابد و رسالت نقاد هم پایان می پذیرد .
ر
*
نقد و پژوهش در ترانه، که به گمان نگارنده باید در حوزه ی شعر و داستان و سینما نیز چنین باشد ، باید از همه ی جنبه ها بررسی شود!! علوم انسانی پیوندی جداناپذیر نسبت به هم دارند و به هیچ روی جدا از هم نیستند!
ر
*
نمونه نقدهایی که به عنوان الگو باید نام ببرم، نقدهایی است که در سایت "حرف" پیش از این به چاپ رسید و راه را برای دیگر سایت ها و وبلاگ های مدعی هموار کرد. تا پیش از این، کمتر یا بهتر بگویم حرف و سخنی جدی در زمینه ی ترانه خاصه در دنیای اینترنت، به میان نیامده بود و از این رسانه به خوبی استفاده نشده بود.
ر
*
با امید به این که عاشقان بلا کش حوزه ی موسیقی و ترانه ، با دید و معیاری درست و پشتوانه ای علمی به این حوزه وارد شوند و آبروی هنرمندشان را بخرند.
ر
*
*
محمود
*
یازدهم اسفند ماه 1386 خورشیدی
*