اپیزود شماره نُه
زمانی که من به لس انجلس آمدم فقط یک نفر بود که یار و یاور من بود و اون «مهرداد» بود. من برای ارائه ی کارم بهترین آهنگ ساز را در غربت انتخاب کردم و با موسیقی «مهرداد» بهترین کارها را ارائه دادم.ر
البته لازم به یادآوری ست که جناب ترانه نویس که به شدت به جهان وصل هستند، هیچ گونه مخالفتی با کاریکاتور ندارند و بارها در برنامه هاشان اعلام کرده اند که کاریکاتور هنر است و اگر کسی به کاریکاتور اعتراض کند یعنی این که عقب مانده ی جهان سومی است، همچنان که بارها کسانی را که به کاریکاتور پیامبراسلام اعتراض کرده بودند، عقب مانده و جهان سومی خواند.ر
*
ترانه نویس ضمن این که به خانم گوگوش بسیار شدید احترام گذاشت!!! گفت که گوگوش و مهرداد وقتی به روی صحنه بروند باید جنازه های بی روح را بخوانند چون من روح کلمه هایم را از آنان پس گرفته ام، اعتبار کلمه ها را!!!ر
*
جناب ترانه نویس! تا کی می خواهی خودت را به کوچه ی علی کوچیکه بزنی؟؟؟ با توجه به مدارک و اسناد موجود که در کتابی جذاب در زمان مناسب منتشر می شود، جنازه های بی روح، متعلق به شماست. شما روح کلمه هاتان را از احساس و تخیل دوست نازنین من (مریم عزیز) دزدیدید. همه ی احساس و تخیل و تصاویر نامه های مریم را تبدیل به ترانه کردید. این فقط حرف خشک و خالی نیست، زمانی که این نامه ها منتشر شود، دهان همه از حیرت باز خواهد ماند.ر
*
آلبوم های آخرین خبر، عکس فوری، مانیفست و شب سپید احساسات و تخیل و تصاویر مریم عزیز است که توسط شما به سرقت رفت و در قالب کلمات به مردم منتقل شد. گمان نکنید که مسئله ی به این مهمی برای همیشه پنهان خواهد ماند. ترانه ها را به نام خودتان ثبت کردید و فروختید و پول اش را گرفتید و حالا دم از جنازه های بی روح می زنید؟؟؟ دم از اعتبار کلمه می زنید؟ کدام اعتبار؟؟ تصاویر و احساس و تخیل مریم را از روی کلمات تان بردارید بعد ببینید آیا اعتباری برای کلمات تان باقی خواهد ماند؟؟
*
شما که از بزرگان جهان تا دل تان بخواهد سرقت کرده اید، معلوم است که نامه های پُراحساس مریم را هم کش می روید. شما که حتا قصه ی دوماهی را نیز از یک داستان ایتالیایی سرقت کردید و آهنگساز این ترانه به خوبی این را می داند، معلوم است که از آن همه احساس و تخیل و تصویر نامه های زیبای مریم نمی گذرید. از اعتبار کلمه حرف می زنید؟؟
*
گوگوش و مهرداد آن ترانه ها را بر روی صحنه با خوشحالی خواهند خواند چرا که سازنده ی واقعی آن ترانه ها، شما نیستید. احساسات پاک و تصاویر و تخیل زیبای یک دختر باسواد و پُر احساس ایرانی است که با صدای گوگوش و مهرداد به حاضرین در سالن کنسرت منتقل می شود. آن چه که متعلق به شماست جنازه های بی روح است.ر
*
یادتان می آید بر سر ترانه ی آخرین خبر که همه اش را از نامه ی مریم سرقت کردید، چه جنجالی به راه افتاد و شما چه گونه سکوت کردید و ترجیح دادید چیزی نگویید؟ به یاد دارید؟؟
*
تصاویر مریم را سرقت کردید و بعد کلمات را تحویل خانم گوگوش و مهرداد دادید با این عنوان که این را برای گوگوش نوشته ام به خاطر این که مسعود امینی به او چنین و چنان گفته بود. به یاد دارید که؟؟؟ اگر به یاد هم نداشته باشید، صدای شما و مصاحبه ی مهرداد و نوشته های مریم بر وبلاگ ها موجود است، به یادت می آورم.ر
*
وقتی مریم اعتراض کرد که این ترانه برای گوگوش نوشته نشده، مهرداد در یک گفت و گوی تلویزیونی صریحن اعلام کرد که ترانه نویس خوب شهر ما خودش این ترانه را در دست گرفت و به ما داد و گفت که این را برای گوگوش نوشته ام، شما جناب ترانه نویس! حتا یک کلمه هم پاسخ ندادید، چرا؟
*
به دلیل این که اگر می گفتید مریم درست می گوید، آن وقت دروغگویی تان و سرقت تان پیش گوگوش و مهرداد افشا می شد و این چیز کمی نبود. اگر می گفتید مهرداد درست می گوید آن وقت مریم به شما اعتراض می کرد و نامه اش را منتشر می کرد و ثابت می کرد که شما دروغ می گویید.در هر دو صورت به ضرر شما تمام می شد و شما محکوم می شدید، بنابراین ترجیح دادید که سکوت کنید.ر
*
اما ناراحت نشوید، این نامه ها همراه با متن ترانه ها در کتابی خواندنی منتشر می شود و شما به خوبی می دانید که این کار انجام خواهد شد.ر
*
جناب ترانه نویس! لطفن نسل ما را با نسل خودتان اشتباه نگیرید. نسل من، نسل مهرداد و نسل مریم ، نسل انقلاب و جنگ است. من و مریم دوران تحصیل مان را در جنگ و بمب و انفجار گذراندیم. مهرداد در زیباترین زمان سن اش، به جبهه ی جنگ رفت و جنگید، مهرداد و امثال مهرداد شهامت به خرج دادند، جنگیدند که شما امروز وطن دارید، اگر آن ها نیز از کشور فرار می کردند، اکنون شما وطنی نداشتید که برای اش بنویسید: خلیج فارس یعنی وطن/ یعنی شناسنامه ی من (همه تظاهر، همه فریب)ر
*
شما جناب ترانه نویس مدیون مهرداد و نسل مهرداد هستید و صد البته که مهرداد و شما هموزن نیستید، هم اندازه نیستید. شما ترانه نویسی هستید که در همان ابتدا فرار را بر قرار ترجیح داد، شانه هایش را بالا انداخت و به وطن پشت کرد.ر
*
مهرداد اما جوانی بود که ابتدا وطن اش را از دست دشمن نجات داد و بعد به عشق و علاقه اش یعنی موسیقی روی آورد. صد البته که میان شما و مهرداد، تفاوت از زمین تا آسمان است، چه از نظر تعهد انسانی و چه تعهد هنری.ر
صد البته که هموزن و هم اندازه نیستید که اگر بودید شما هم مثل مهرداد در نجات میهن تان از دست دشمن، سهمی داشتید ، ولی به جای آن چه دارید؟ یک مشت ادعای بی مورد و یک طبق خود شیفته گی. به چه می نازید جناب ترانه نویس؟؟؟
*
ما از نسل پوسیده ی شما هزاران سال نوری فاصله داریم و تابع فرمول های پوسیده ی نسل شما نیستیم. ما به کسی احترام می گذاریم که خودش به خودش احترام بگذارد، به همکارانش و به دوستان اش و به مردم اش احترام بگذارد. وقتی شما برای هیچ کسی نه دوست، نه همکار، نه هوادار و نه مردم، احترام قائل نیستید و مدام در حال لقب گذاری و تهمت زدن و دروغ بستن هستید، انتظار دریافت احترام نداشته باشید. به راستی ترانه نویس کوچه جمشید به چه دلیل احترام را التماس می کند؟ دریافت احترام که التماس کردنی نیست.ر
*
حرف در باره ی خطبه های نماز دوشنبه ی ترانه نویس زیاد است و بی شک در این وبلاگ ادامه خواهد داشت. ضمن آن که در اپیزود هم مطالب جالبی خواهید خواند. ر
**
بیست و هشتم امرداد 1387 خورشیدی*
*
من چه گونه به آینه نگاه کنم؟
من فردا به مردم چه گونه نگاه کنم؟
در چشم هنرمندان چه گونه نگاه کنم؟
*
ترانه نویس شهر ما سوال کرد که این جا کجاست؟
8*
این جا شهر فرشته گان است که آرشیوهای زیبا دارد ، در آرشیوش همه چیز است حتا هندوانه ، هندوانه هم آوردیم که باز نگویید که من هندوانه نگفتم.ر
*
این همان هندوانه است که شما زیر بغل خودتان می گذارید. حالا باید از هنرمندان و مردم پوزش بخواهید. هنرمندان شما را خواهند بخشید اما مردم چه ؟ چه گونه می خواهید از مردم پوزش بخواهید؟ر*