دلکده‌ی آنسه

Sunday, November 30, 2008

همکاری مجدد گوگوش و بابک امینی

*
بابک امینی سرپرست بندِ گوگوش
*
*
*
چندی پیش یکی از همراهان گرامی دلکده، مطلبی برای این وبلاگ فرستاده بود با نام نگاهی به کار تنظیم... که در تاریخ بیست و یکم سپتامبر 2008، یکم مهر ماه 1387 در دلکده منتشر شد. نویسنده ی مطلب مزبورضمن مطرح کردن کار تنظیم در موسیقی، نظرخود را در باره ی بندی که خانم گوگوش را در کنسرت ها همراهی می کنند و نیز اشکالات فنی و تخصصی این بند را مطرح کرده بود. سرپرست بندی که چند سالی است گوگوش را همراهی می کند، اندی جی است و اعتراض نویسنده ی گرامی آن مطلب نیز به طور مستقیم به اندی جی و عملکرد نادرست او و عدم توانایی اش در سرپرستی این بند بود.ر
**
حال که خانم گوگوش همکاری مجدد خود را با بابک امینی آغاز کرده است، پیشنهاد دلکده این است که خانم گوگوش بند ی تازه به سرپرستی بابک امینی ایجاد کند که به نظر می آید بندی بهتر و حرفه ای تر از بند کنونی ایشان باشد.ر
*
با توجه به این نکته که بابک امینی پیش از این نیز سابقه ی سرپرستی بند گوگوش را داشته است و همچنین همکاری مجددش با گوگوش در زمینه ی ترانه و آهنگ سازی، شرایط خوبی را برای تشکیل بندی تازه مهیا می کند. شاید که بابک امینی بتواند همان بندی را که قبلن سرپرستی می کرد، بندی که در کنسرت های اولیه ی گوگوش در سال 2000 و 2001 همراه ایشان بودند را دوباره تشکیل بدهد.ر

حال که به گفته ی خود بابک امینی، تیم بابک امینی و اردلان سرفراز شکل گرفته ( این حرف بابک امینی است و صحت و سقم آن ربطی به ما ندارد)، این طور به نظر می رسد که آثار زیبایی خلق خواهد شد و بهترین کار این است که بابک امینی، بند نابسامان گوگوش را نیز سر و سامان ببخشد.ر
*
این بند تازه به سرپرستی بابک امینی، برای گوگوش بسیار مثبت خواهد بود، چون با توجه به خبرهایی که به گوش می رسد، همین روزها، توافق نهایی در ارتباط با همکاری گوگوش و داریوش نیزحاصل خواهد شد و هواداران گوگوش و داریوش، شاهد برگزاری کنسرت های مشترک این دو هنرمند بزرگ خواهند بود. بنابراین پس از صورت پذیرفتن همکاری گوگوش و داریوش، بابک امینی این توانایی را دارد که حتا بند داریوش را هم سرپرستی کند.ر
*
به طور کلی به باورمن بابک امینی می تواند در ارتباط با کار آلبوم و نیز تشکیل دادن بند تازه، کمک بسیار موثری برای خانم گوگوش باشد.ر
*
البته ناگفته نماند که زندگی و کار کردن در لس انجلس برای بابک امینی بسیار دشواربود و به همین جهت امینی دوباره به کانادا برگشته و آن جا را برای سکونت انتخاب کرده است. امینی از دیدگاه خود لس انجلس را مکان مناسبی برای کار و زندگی ندید چرا که در شهر فرشتگان، برای کار کردن، به هر کسی میدان نمی دهند و کار با دشواری صورت می گیرد. اما با توجه به همکاری مجدد گوگوش و بابک امینی و این که گوگوش بار دیگر حامی بابک امینی شده است فرصت مناسبی است که امینی سرپرستی بند گوگوش را به عهده بگیرد و با حمایتی هم که گوگوش از بابک امینی می کند می تواند از او بخواهد برای اجرای کنسرت ها به لس انجلس یا هر شهر و کشور دیگری که کنسرت برگزار می شود، سفر کند.ر
*
در این میان اما، سکوت شگفت انگیز مهرداد، هنوز بزرگ ترین علامت سوال در جامعه ی هنری ایرانی در لس انجلس است. سوال بزرگ جامعه ی هنری لس انجلس این است که آیا در این همکاری مشترک گوگوش و داریوش، دست مهرداد هم پشت گوگوش هست که به این شکل سکوت کرده؟ یا این که سکوت حیرت انگیز مهرداد معنای دیگری دارد؟؟ به هر شکل هر چه که باشد گذشت زمان و آینده نمایانگر همه ی آن خواهد بود.ر
*
فقط این که امیدوارم سر و شکل و نام هیچکسان نا گهان از پشت پرده آشکار نشود که هزاران حرف و حدیث و بلکه بدنامی به دنبال خواهد داشت.
ر
*
*
یازدهم آذر ماه 1387 خورشیدی
*

Thursday, November 27, 2008

به یادت می آورم

*
نگاهی به «ناگفته گویی های» آقای امیرقاسمی
*
*
*
بی هیچ مقدمه ای
*
آقای امیرقاسمی! به من گفتید که دوست می دارید مشکلاتی را که خانم گوگوش در این چند سال با آن ها رو به رو شدند را از زبان خود ایشان بشنوم ... من مشتاقانه مایلم که از زبان خانم گوگوش مشکلات این چند سال شان را بشنوم اما قبل از آن، سخنان خودتان در باره ی خانم گوگوش که جلوی دوربین گفته بودید را به یادتان می آورم و بعد اگر مایل باشید با هم در باره ی مشکلاتی که خانم گوگوش در این چند سال با آن رو به رو شدند، به مباحثه و شاید مجادله خواهیم نشست!!!ر
*
فقط این که متوجه نشدم شما از کجا فهمیدید که خانم گوگوش در این چند سال با چه مشکلاتی رو به رو شده اند؟ آیا خودشان درگوشی به شما گفتند؟؟؟ زمزمه کردند؟؟ از کجا فهمیدید؟؟؟
*
فعلن اما اگرنگاهی به ناگفته های شما در باره ی خانم گوگوش داشته باشیم خیلی بهتر است... به یاد دارید چه ناگفته ها که نگفتید آقای امیرقاسمی؟؟؟ به یادت می آورم...
ر
*
*
ناگفته گویی های علیرضا امیرقاسمی - هفدهم دسامبر 2004 - تلویزیون تپش:ر
*
خانم گوگوش نه تنها بهترین خواننده ی زن هستند بلکه بهترین هنرپیشه ی زن هم هستند. زمان کنسرت ها وقتی ایشون می خواستند ترانه ی آیریلیق را بخوانند، برنامه را این طور چیده بودیم که اول بهرام دهقانیار کمی پیانو می زد، بعد خانم گوگوش بغض می کردند، بعد گریه می کردند، بعد هشت قدم به جلوی صحنه، همیشه برنامه همین بود. بنابراین ما طبق برنامه، همیشه سر ترانه ی آیریلیق منتظر اشک خانم گوگوش بودیم. و یک اشک هم در اول برنامه می ریختند زمانی که می گفتند: سلام و بعد مردم می ایستادند و ایشون می گفتند که من پیام خانواده های شما را از ایران آوردم...ر
*
ا* اون زمان از خانم گوگوش خواهش کردم و گفتم که خانم گوگوش! در کنسرت ها حرکت بیش تری از جانب شما لازم هست و ایشون به من گفت: دیوونه شدی؟ من می خوام به ایران برگردم.ر
*
ر* خانم گوگوش گفتند که من نمی خواستم با علیرضا امیرقاسمی کار کنم!!! نه این طور نبود، خانم گوگوش یک جلسه ی فراخوان رسانه ای داشتند در تورنتو و در آن جلسه رسانه های لس انجلس ، تی وی های لس انجلس و خیلی ازرسانه های دیگر با این که دعوت شده بودند، به این فراخوان نیامدند چون می گفتند که ایشون مامور جمهوری اسلامی هستند. آقای مرتضا فرزانه هم عکس می گرفتند و شاهد هستند. قبل از این که من و مسعود جمالی به سالن بریم، آقای کیمیایی به ما گفتند که آقا! ما شما را به عنوان تلویزیون معرفی می کنیم و به خانم گوگوش گفتند: گوگوش! امیرقاسمی از تو این سوال را می پرسه و سوال را نوشتند و به بنده و جمالی دادند ، اون سوال ها هست، نوار این مصاحبه هم هست و آقای دروی هم شاهد عینی هستند. اون جا هم خانم گوگوش می دونست که من قرار است که باشم.ر
*
ر* خانم گوگوش از طرف دوستان مختلف مورد حمله قرار گرفتند برای حرف هایی که در مورد دوستان شان گفته بودند و همکاران شان علیه ایشان جبهه گرفتند از جمله شهیار قنبری که تازگی لغت هیچکسان را به خانم گوگوش یاد دادند و همین شهیار قنبری از همین جملات قصار قبلن علیه خانم گوگوش استفاده می کردند.ر
*
ر* خانم گوگوش! پدر من شکنجه گر ساواک نبود، ایشان در قسمت اداری ساواک بود که کسی نمی تونست پاشو اون جا بذاره. اون اتاقی را که شما شناسایی کردید که پدر منو اون جا دیدید، اون اتاق، اتاق دیگری!!!! بود ... اما مطمئن باشید که پدر من در بخش اداری بوده و با کسی سوال جواب نمی کرده. پدر من ازطرف آقای اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی، به عنوان رییس تشریفات دربار و آجودان کشوری و نه لشکری، عنوان جناب را دریافت کرده بودند، اما پدر من هم که یک انسان وطن دوست و عاشق میهن اش بود، متاسفانه مجبور شد وطن اش را ترک کند آن هم با پوست گوسفند!!ر
*
پدر من این جا نیست که سفته های شما را آزاد کنه خانم گوگوش! ... پدر من این جا نیست که زمانی که با شلوار جین چهل تکه تون به منزل ما اومدید که فیلم تونو که با آقای وثوقی بازی کرده بودید، توقیف کرده بودند و اجازه ی اکران در نوروز را نمی دادند ، پدر من فیلم شما را آزاد کرد، این جا امریکاست خانم گوگوش!ر
*
ر* بعد از کنسرت واشنگتن قرار بود که خانم گوگوش به کانادا برگردد برای فیلم آقای کیمیایی، ولی اگر ایشون به کانادا برمی گشت امکان ویزای مجدد برای امریکا نبود، بنابراین ما برای این که آقای کیمیایی را از این کار منصرف کنیم یک دوربین به قیمت صد و ده هزار دلار با لنز و فیلتر خریدیم و به آقای کیمیایی هدیه کردیم که از بردن خانم گوگوش به کانادا صرف نظر کنند.ر
*
ر* قرارداد گوگوش و خوش زبان پنجاه و دو کنسرت بود و ایشان تصمیم داشتند بعد از این کنسرت ها به ایران برگردند. خانم گوگوش می گفتند که من امریکا را دوست ندارم و محیط لس انجلس بسیار مسموم هست، من با این هنرمندان هیچ کاری ندارم ... حتا حسن شماعی زاده را برای دیدار پشت صحنه نپذیرفتند، حسن شماعی زاده که با چه عشقی به کنسرت اومده بود و ما بلیت ردیف چهارم را به ایشون داده بودیم و شماعی زاده وسط آهنگ کویر تک نفره ایستاد و برای گوگوش دست زد، من از خانم گوگوش درخواست کردم شماعی زاده را که پشت در ایستاده بود در پشت صحنه ملاقات کنند اما خانم گوگوش نپذیرفتند!!ر
*
در آن زمان آقای ایرج جنتی عطایی در امریکا بودند، من به ایشون گفتم کنسرت خانم گوگوش می آیید؟ گفتند: نه، آخه دعوتی نکردند، من همینجوری گفتم: خانم گوگوش از شما دعوت کردند، ایشون گفتند سلام منو برسونید ولی دعوتی نکردند.ر
*
خانم گوگوش هیچ کدام از دوستان و همکاران شان را دعوت نکردند، گفتند که آقای قنبری را نمی خواهند ببینند چون آقای قنبری از ایشون سوءاستفاده کردند. گفتم شماعی زاده پشت در ایستاده که شما را ببینه، خانم گوگوش حاضر نشدند شماعی زاده را ببینند، هیچ هنرمندی را حاضر نشدند ببینند، حتا هنرمندانی که زمانی که ایشون در ایران بودند و با ایشون تماس داشتند مثل شهرام شب پره ، ابی ، فرید زلاند و... هیچ کدام را نخواستند ببینند و به من هم گفتند که شماره تلفنم را به هیچ کدام این ها نده.ر
*
ر* تور اروپا ، تور بسیار سختی بود چرا که رسانه های اروپا هم مردم را آگاه کرده بودند که خانم گوگوش با جمهوری اسلامی رابطه ی نزدیکی داره و شما مردم به کنسرت های ایشان نروید. ایشان هم با آقای کیمیایی به اروپا سفر کردند دو میلیون و سیصد هزار دلار پول قراردادهای کنسرت اروپا بود که به خانم گوگوش پرداخت شد. کنسرت های اروپا با شکست بسیار بزرگی روبرو شد و ما یک میلیون و هشتصد هزار دلار در اروپا ضرر کردیم.ر
*
ر* خانم گوگوش از عشق به مردم صحبت می کنند؟ من به جرات میگم که تنها باری که خانم گوگوش کتابچه ها ر برای مردم ا امضا کردند کنسرت لاس وگاس بود که چون فروش بلیت در شب دوم، کم بود، قرار شد مردم بین دوشب کنسرت، با ایشون دیدار کنند و ایشون کتابچه ها یا هر چه که مردم می آوردند را امضا کنند. اما جمع کتابچه هایی که خود خانم گوگوش امضا کردند پنجاه تا بود و باقی کتابچه ها را ایشون حاضر نشدند امضا کنند و به جای ایشون بهروز دروی و کامبیز امضا کردند.ر
*
ر* چون ایشون در مورد مردم و حمایت مردم صحبت کردند من دارم اینا رو میگم که کدوم مردم خانم گوگوش؟ کدام مردم که حتا حاضر نیستید یک کتابچه را براشون امضا کنید؟؟؟ این ها را میگم که اذهان عمومی را با پشت پرده آشنا کنم. ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم. شهیار قنبری در باره ی ارزش ها صحبت می کرد و می گفت: چه ترانه هایی را ما به چه کسانی دادیم که لیاقت خواندن آن ها را نداشتند و اصلن شکل اون ترانه ها نبودند!!!ر
*
ر* آقای خوش زبان برای کنسرت های اروپا، هواپیمای شخصی سیصد و سی و هفت هزار یورویی گرفته بود برای بردن خانم گوگوش و همراهان شون که ایشون مجبور نباشند در فرودگاه با مردم روبرو بشوند. بعد از اتمام هر کنسرت هم ماشینی که قرار بود ایشان را به هتل برسونه، دم در آماده بود، به محض تمام شدن کنسرت برای این که ایشون با مردم روبرو نشوند، خانم ژاکلین و خانم شهلا موظف بودند همه ی وسایل ایشان را قبل از اتمام کنسرت جمع کنند و به داخل ماشین ببرند و خود خانم گوگوش هم به محض تمام شدن کنسرت مستقیمن به داخل ماشین می رفت که با مردم طرفدارشان روبرو نشوند و ماشین ایشان را به هتل می رساند، هتلی که هیچکس نباید می فهمید که کجاست.ر
*
ر* از طرف آقای خوش زبان برای کنسرت های اروپا مبلغ دو میلیون و سی و چهار هزار دلار پول به حساب خانم گوگوش واریز شد و به جز اون برای فروش سی دی زرتشت و چیزهایی مثل کلاه و لیوان و تی شرت، مبلغ صد و هشتاد و پنج هزار دلار، جداگانه به حساب ایشون ریخته شد ، سی دی هایی که ما هنوز بیست هزار تاشو داریم و دنبال این می گردیم که کسی از ما بخره. لیوان و تی شرت و کلاه و این جور چیزها هم که برای فروش به دوبی برده شده بود چون دوبی اجازه ی فروش اونها را نداد، هیچ وقت فروخته نشد.ر
*
خانم گوگوش هم با پولی که از بابت سی دی گرفته بود خانه ای در تورنتو خرید. ایشون برای خرید خانه و این چیزها اول با آقای امید کار می کرد اما چون آقای امید لو داده بودند که خانه ی خانم گوگوش کجاست و مردم می خواستند بروند و گوگوش را ببینند، ایشان آقای امید را کنار گذاشت و با آقایی به نام حمید قراچه که در کار معاملات ملکی هستند ، کار کردند و اون خونه را هم همین آقای حمید چراچه برای ایشون خرید که هنوزم این خونه هست.ر
*
ر* از شرایط دیگر خانم گوگوش یکی هم این بود که هیچ دوربینی در سالن کنسرت نباشه و به همین دلیل در شروع کنسرت، دوربین های مردم را جمع می کردند و اگر کسی دوربین اش را نمی داد با ماموران انتظامی برمی گشتند و دوربین ها را می گرفتند و فیلم ها را از دوربین خارج می کردند، الان هم دویست سیصد تا از اون فیلم ها در دست آقای دروی و خوش زبان هست. فقط در کنسرت دوبی نتوانستند دوربین ها را جمع کنند. کدام مردم خانم گوگوش؟ از کدام مردم حرف می زنید؟؟
*
ر* بعد خانم گوگوش گفتند که من در ایران ممنوع التصویر و ممنوع الحضور شده بودم!! نه خانم گوگوش! ممنوع الحضور نبودید به هر حال می رفتید به سونا و استخر و این برنامه ها انسان را از ممنوع الحضور بودن در می آورد مخصوصن که با کسانی که من نمی خواهم اسم ببرم ، با دختران نزدیک ترین اشخاص به نظام به سونا و استخر می رفتید، پس ممنوع الحضور نبودید...ر
*
ر* برای کنسرت نیویورک از دوستان نزدیک پدرم از جمله کامبیز آتابای دعوت کردم که به کنسرت بیایند، آقای رضا پهلوی بنا به شرایط امنیتی نمی توانستند بیایند، شهبانو فرح پهلوی هم آن زمان در اروپا بودند و فقط می ماند فرحناز پهلوی که آقای آتابای برای ایشان در ردیف ششم بلیت گرفته بود و مسعود جمالی از ایشان خواست که بلیت ردیف ششم را پس بدهد و بلیت برای ردیف اول به فرحناز پهلوی دادیم.ر
*
وقتی دوربین های ما بارها و بارها فرحناز پهلوی را بر روی اسکرین بزرگ سالن نشان دادند با مخالفت شدید خانم گوگوش و همراهان شان بعد از کنسرت روبرو شدیم و عاشورایی برپا شد و به هر شکل از ما خواستند که هیچ وقت این ویدیو را نمایش ندهیم، اما ما چند بار نمایش دادیم.ر
*
ر* بعد خانم گوگوش گفتند که چرا پایتخت هنری را از لس انجلس به دوبی انتقال داده اند؟
*
خانم گوگوش! شما ما را با دوبی آشنا کردید، کنسرت گذاشتن در دوبی، با کنسرت های شما شروع شد، پیش از کنسرت های شما، من اصلن هیچ اطلاعی از دوبی و شرایط اش نداشتم، شما اولین کسی بودید که در دوبی کنسرت گذاشتید.ر
*
ر* بعد از کنسرت های دوبی، خانم گوگوش در فکر بودند که به ایران برگردند، اما با مشکلی مواجه بودند و آن این که جواب کسانی را که در ایران بودند و کار پاسپورت ایشان را درست کرده بودند و ایشان را با سلام و صلوات از ایران خارج کرده بودند آن هم بدون پوست گوسفند، جواب آن ها را چه باید می دادند چون آن ها منتظرگرفتن سهم خود از این کنسرت ها بودند این تنها مشکل شان برای برگشت به ایران بود و عاقبت هم برنگشتند.ر
*
ر* خانم گوگوش گفتند چرا الان جلوی کنسرت لاس وگاس را گرفتید الان که مردم پول هواپیما و بلیت و هتل داده اند؟
*
خانم گوگوش! برای شما که فرقی نمی کند مردم چه کار کرده اند، زمانی که قرار شد دو کنسرت در سیدنی استرالیا برگزار شود، ما چون با شرایط سیدنی آشنایی نداشتیم موافق برگزاری این کنسرت نبودیم اما آقای شاهرخ ریحانی هی رفت و آمد و دو کنسرت در استرالیا جور کرد که توسط رادیو پیام پارس، به مردم نوید آمدن گوگوش به استرالیا داده شد و مردم هم بلیت خریدند و پول هواپیما و هتل دادند، اما سه روز مانده به کنسرت، خود خانم گوگوش اعلام کردند که به استرالیا نمی روند!! و این بار رادیو پارسیان خبر کنسل شدن کنسرت ها را اعلام کرد و مردم برای پولی که بابت بلیت و هواپیما و هتل داده بودند هجوم آوردند و آقای ریحانی چهل و سه هزار دلار پول تیکت و هتل و هواپیما ی مردم را پرداخت کرد و پولش را ازخوش زبان گرفت و بیست و دو هزار دلار دیپازیت سالن را هم پس گرفت. خانم گوگوش ! برای کنسرت استرالیا چرا به فکر هزینه هایی که مردم تقبل کرده بودند نبودید؟؟؟
*
ر* بعد کنسرتی به نام تونس پیش آمد، این بار خود خانم گوگوش، شخصن تیم همراه شان را انتخاب کردند و اعلام کردند که آقای دروی و خانم ژاکلین شیرین زاده که در تیم قبلی بودند، نباید باشند و به جای آن ها، امیرقاسمی و جمالی باید بیایند در فستیوال کارتاژ در تونس. فستیوال کارتاژ را آقای رضا فتاحی که الان هم در تورنتو هستند به خانم گوگوش و خوش زبان پیشنهاد کرد و مبلغ صدهزار دلار هم بابت کنسرت تونس به خانم گوگوش پول پرداخت کردند.ر
*
ر* خانم گوگوش که می خواهند در لاس وگاس پرچم شیر و خورشید بر روی صحنه ببرند و قرار شده که این پرچم یک بار دیگر دستمالی بشه و خدا را شکر که من هیچ وقت پرچم کشورم را به بازی نگرفتم چون پرچم خیلی باارزش تر از این حرف هاست که به بازی گرفته بشه.ر
*
دو روز مانده به کنسرت فستیوال کارتاژ، جنگ به راه افتاد که پرچم ایران در این فستیوال چه باید باشه؟ و خانم گوگوش گفتند که در این کنسرت باید پرچم جمهوری اسلامی به اهتزاز دربیاد و اگر فیلم فستیوال کارتاژ و کنسرت خانم گوگوش را ببینید پرچم جمهوری اسلامی را خواهید دید و انتخاب خود خانم گوگوش بود و حالا ایشان به من می گویند کلاهبردار؟؟
*
ر* آقای مهرداد گفتند که هر زمان که خانم گوگوش بر روی صحنه برنامه اجرا می کنند در پشت صحنه به ایشون ظلم می شه!!ر
*
آقای مهرداد! اتفاقن این موضوع بر عکسه، هر زمان که خانم گوگوش روی صحنه برنامه اجرا می کنند، به مردمی که طرفدار خانم گوگوش هستند ظلم می شه نه به خانم گوگوش.ر
*
یک دی جی در سانفرانسیسکو هست که زمانی که خانم گوگوش هنوز در ایران بودند، این دی جی آهنگ طلاق ایشون را ریمیکس کرده بود. زمانی که خانم گوگوش در سانفرانسیسکو کنسرت داشت، این دی جی روی صحنه رفت که به خانم گوگوش گل بدهد که ایشونو کشیدند پایین و بردند پشت صحنه و به قصد کُشت کتکش زدند که چرا رفته روی صحنه که گل بده!!!ر
*
باز در پشت صحنه ی کنسرت آناهایم، آقای عمیدی را که سرمایه گذاری کرده بود برای این کنسرت، دوستان خانم گوگوش ایشونو کتک زدند و دندان ایشونو شکستند!!ر
*
در کنسرت اتریش، یک آقای با شخصیت پنجاه ساله را هم زدند زیر پاش که از رو صحنه افتاد پایین و تا می خورد کتکش زدند...ر
*
درسته، هنگام اجرای خانم گوگوش بر روی صحنه، در پشت صحنه ظلم می شه ولی نه به خانم گوگوش، بلکه به طرفداران خانم گوگوش ظلم می شه.ر
*
داشتم نگاه می کردم به کنسرت ابی که چه جوری ابی به میان جمعیت رفته بود و دست مردم را می بوسید، باور کنید بغضم گرفت، ما باید هنرمندان مان را بشناسیم!!ر
*
ر* ندرلندر می خواست برای خانم گوگوئش در گریک تیاتر کنسرت بگذارد ولی ایشان قبول نکردند و گفتند یا فروم یا استیپل سنتر!! چرا قبول نکردند چون می دانستند که اگر به گریک تیاتر که یک سالن شش هزار نفره هست بروند، موقعیت شان مشخص می شود که دیگه کشش جمعیت پانزده هزار نفره را ندارند. در کنسرت واشنگتن دی سی هم این اتفاق افتاده بود و درسالن هفده هزار نفره، فقط دو هزار نفر آمده بودند و ما در آن کنسرت سیصد و پنجاه هزار دلار ضرر کردیم ولی خانم گوگوش همه ی دست مزدش را گرفت.ر
*
ر* خانم گوگوش! ما هیچکسان، همان کسانی هستیم که هنرمندان را از سالن های کوچک به سالن های بزرگی مثل فروم و استیپل سنتر آوردیم و البته لیاقت خودشان بود، ولی تو رو خدا از مردم حرف نزنید، از مردمی که نمی خواهید حتا یک لحظه تحمل شان کنید حرفی نزنید، از مردمی حرف نزنید که چهار سال هست در انتظار یک گفت و گوی شما هستند و بعد هم اگر امیرقاسمی و جمالی بد هستند، چرا شما در عید نوروز فقط در تپش نوروز را تبریک گفتید با نوه تان؟ چرا؟
*
ر* خانم گوگوش! ما با پول های شما صاحب خانه و تلویزیون نشدیم، من در همان خانه ی سابق هستم و ماشین ام هم اجاره ای هست، ما هر چه هم که از کنسرت های سری اول شما پول درآورده بودیم در اروپا همان طور که همه می دانند و آقایان جواد اخوان ، فرامرز قره گزلو ، خشایار غیاثی و حمید نوروزی شاهدند، ما ضرر کردیم و چه ضرر هنگفتی!! و هر چه که از کنسرت های سری اول شما به دست آورده بودیم یک مقدار هم روش گذاشتیم و پس دادیم.ر
*
ر* خانم گوگوش به ما گفتند می خواهند درآمد دو کنسرت را تمامن به بنیاد کودک اختصاص بدهند و ما هم اعلام کردیم، اما هرگز چنین کاری نکردند.ر
*
ر* خانم گوگوش! من همین جا جلوی دوربین تلویزیون و در حضور همه پیشنهاد می کنم که سالن و شرایط برگزاری کنسرت از ما، آیا شما می آیید برای مردمی که عاشق شما هستند اما پول خرید بلیت های گران کنسرت های شما را ندارند، مجانی برنامه اجرا کنید؟ برنامه اجرا می کنید؟ پس چرا این قدر عشق مردم عشق مردم می کنید؟ همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟ چه قدر پرچم ایران باید بازیچه بشه؟

من از همه ی هنرمندان، رسانه ها و قلم به دستان می خوام که با مردم، با شرف و حقانیت رفتار کنند!!!ر
*
*
بازهم بی هیچ مقدمه ای:
ر
*
آقای امیرقاسمی! من «آنسه» هم اکنون دارم به پیشنهاد شما عمل می کنم و با مردم، با شرف و حقانیت رفتار می کنم، دارم به حرف شما عمل می کنم و می خواهم اذهان مردم را در مورد پشت پرده روشن کنم، به همین دلیل این ناگفته های شما که در تاریخ هفدهم دسامبر 2004 در تلویزیون تپش گفتید را در این جا آوردم که به شما بگویم :ر
*
آقای امیرقاسمی! من هم از پشت پرده به خوبی اطلاع دارم، اما از آن پشت پرده ی دیگر، پشت پرده ی واقعی و حقیقی، که شما خوب می دانید و من هم خوب می دانم، باشد که روزی برسد که من برای روشن ساختن اذهان مردم، آن پشت پرده ی دیگر را افشا کنم، و کلی ناگفته بگویم.ر
*
این هایی که نوشتم تنها بخشی از ناگفته های شما در آن برنامه بود، باقی ناگفته ها نیز موجود است و می خواهم این را به شما بگویم که هواداران خانم گوگوش هرگز این ناگفته گویی های قصار شما را فراموش نخواهند کرد، و در ارتباط با گوگوش، اگر هر کسی را ببخشند، شما یک نفر را نخواهند بخشید.
ر
*
*
هفتم آذر ماه 1387 خورشیدی
**
*

Tuesday, November 18, 2008

چه خبر از لس انجلس؟

*
دلکده را باور کنید
*
*
* *
این لس انجلس، شهر فرشته گان خوش خبر است. اصولن سیستم شهرسازی لس انجلس به شکلی است که همه ی دیوارهایش موش دارند و همه ی موش هایش هم گوش دارند و همه ی گوش هایش هم زبان سخن گفتن دارند. در مانیفست شهر لس انجلس چنین آمده که : این لس انجلس شهری است آباد که همه چیز باید در آن مخفی بماند. ولی متاسفانه سیستم شهرسازی، این اجازه را نمی دهد که عملکرد مخفیانه، موجودیت پیدا کند، بنابراین خبرها همیشه به داخل شهر راهنمایی می شوند.ر
**
راستش ما خودمان توصیه کرده بودیم که پیشنهادات اولیه تا رسیدن به نتیجه ی نهایی، محرمانه و مخفی بماند آن چنان که کسی نفهمد، اما گویا لس انجلس محرم اسرار نیست و هیچ خبری در آن مخفی نمی ماند.ر
*
یکی از دوستان رسانه ای ما که هر روز و هر ساعت با هنرمندان و دست اندرکاران هنری دیدار تازه می کند، اطلاع داد که به تازه گی با یکی از موزیسین های شهر لس انجلس دیداری داشته و نوازنده ی نازنین خبر داده که بابک امینی به تازه گی مخفیانه در حال ضبط آهنگی جدید است و گفته که این آهنگ جدید را گوگوش خواهد خواند یعنی این که آهنگ دارد برای گوگوش ضبط می شود.
ر
*
بابک امینی همچنین به یکی از نوازنده گان گفته که از عید نوروز با گوگوش در تماس بوده و از ایشان سفارش کارگرفته است.ر
*
جالب است بدانید وقتی امینی «دلکده» را خوانده و دیده که عکس همه هست به جز عکس ایشان، به این نوازنده ی نازنین گفته : دلکده نام این هنرمندان را فقط حدس زده، الان فقط من هستم که دارم می سازم، نه اون نام هایی که در دلکده نوشته شده!!ر
*
دوست رسانه ای ما می گفت که بابک امینی از زمان ورود به لس انجلس، مشکلات اقامتی زیادی داشت آن چنان که تصمیم گرفته بود که به کانادا برگردد، اما زمانی که گوگوش با ایشان تماس می گیرد و از او می خواهد که با وی همکاری کند، تصمیم اش مبنی بر برگشتن به کانادا تغییر می کند.ر
*
امینی در مصاحبه اش با «امیرقاسمی» به این نکته اشاره کرده بود که زمانی که پس از کنسرت های اولیه ی گوگوش به ایران بازگشت، به دلیل همکاری اش با گوگوش در آلبوم زرتشت و نیز کنسرت ها، مشکلات زیادی را برایش به وجود آمد، آن چنان که او تعهد داد که دیگر با گوگوش کار نکند و حتا یادآوری کرده بود که همکاری اش با گوگوش، برای پدرش نیز مشکل ساز شد و بارها با او سوال و جواب کردند و پدر بابک امینی در توضیح کار کردن پسرش با گوگوش گفته بود که ترانه ی پیرمشرق که در آلبوم آخرین خبر است را پسر من در همان زمان آلبوم زرتشت ساخت و به تازه گی هیچ گونه همکاری با گوگوش نداشته است.
ر
*
البته می توان به بابک امینی این حق را داد که به دلیل مشکلات مالی فراوانی که با آن رو به روست، حرف های دو سال پیش را فراموش کند و چاره ی کار را در همکاری با گوگوش ببیند.
ر
*
از سوی دیگر، گوگوش نازنین هم که در بدو ورودش به کانادا، در نخستین کنفرانس مطبوعاتی، بابک امینی را جواهر نامیده بود، بعدها به سبب مشکلات عدیده ای که با بابک امینی پیدا کرد، ارتباط و همکاریش را با او قطع کرد، اما اینک ترجیح می دهد که مشکلات گذشته را به دست فراموشی بسپارد و همکاری مجدد اش را با امینی آغاز کند.
ر
*
این طور که راویان خبر و شاهدان عینی می گویند، بابک امینی آن قدر غرق در مشکلات مالی ست که در لس انجلس، حتا جایی برای سکونت ندارد، به همین دلیل، محلی برای سکونت، به وی داده می شود تا بتواند کار خود را به پایان برساند.
ر
*
بابک امینی نوازنده ی گیتار است و زمانی که آهنگ سازی را آغاز کرد، گوگوش با آهنگ های او و شعرهای نصرت فرزانه!! سکوت بیست ساله ی خود را شکست . آلبوم زرتشت، کار مشترک گوگوش و بابک امینی بود و بعد از آن تک ترانه ای به نام آبی و باز هم با شعر نصرت فرزانه یا همان مسعود کیمیایی!!
ر
*
این بار اما نصرت فرزانه ای در کار نیست و آن طور که خود بابک امینی یواشکی به نوازنده گان لس انجلسی گفته، اردلان سرفراز ترانه می نویسد ، بابک امینی آهنگ می سازد و گوگوش هم می خواند.
ر
*
*
*
البته از صحت و سقم این خبر اطلاعی در دست نیست و این حرف ها، حرف های بابک امینی است که قرار بود مخفیانه باشد آن چنان که هیچکس نفهمد ولی بر اثر سیستم غلط شهرسازی لس انجلس، خبر به بیرون درز کرده است.ر
*
اردلان سرفراز در ارتباط با همکاری با گوگوش نازنین، پیش از این گفته بود که : من برای خانم گوگوش ترانه ای ندارم. اما با حرف هایی که بابک امینی گفته، اردلان سرفراز نیز از همکاران جدید گوگوش خواهد بود و اردلان نازنین که در آلمان زنده گی می کند و دور از ماجراهای لس انجلس است، شاید باورشان شده که همه ی این داستان دارد یواشکی اتفاق می افتد.
ر

*
امید که کار بابک امینی در آلبوم تازه ی گوگوش نازنین مورد توجه باشد. امینی در آلبوم زرتشت و ترانه ی آبی، چهره ی خوبی از خود نشان نداد که ما آن را به حساب آغاز کار و قدم های نخستین اش در این راه گذاشتیم، اما خودش دلیل مورد توجه قرار نگرفتن آهنگ هایش را، شعرهای بسیار بد مسعود کیمیایی دانست و در مصاحبه با پرویز کاردان تاکید کرد که نوشته های مسعود کیمیایی اصلن ترانه نبود و نمی شد روی آن ها کار خوبی ساخت و مرا مجبور کردند که آهنگ های آلبوم زرتشت را بسازم.
ر

*
بابک امینی همچنین در چند گفت وگوی تلویزیونی گفته بود که با چندین نفر از هنرمندان آوازخوان همکاری خواهد داشت، اما فقط از سعید محمدی نام برده بود که تاکنون نیز کاری در این زمینه ارایه نشده است و اصولن از زمانی که بابک امینی به لس انجلس نقل مکان کرد، به جز یکی دو کنسرت مشترک با فرامرز اصلانی و دو سه گفت و گوی تلویزیونی، ، هیچ کاری ارایه نداده است.
ر

*
حال ببینیم که کار مشترک او با گوگوش چه گونه خواهد بود. امید که کاری مقبول و حایز اهمیت باشد و هواداران گوگوش عزیز را بیش از پیش خوش حال کند و رضایت خاطر آن ها را فراهم سازد.
ر

*
در ضمن، اگر در بین همکاران تازه ی خانم گوگوش، نام زویا زاکاریان را هم دیدید ، حیرت نکنید!!! با این حساب همه اش تقصیر مهرداد بود که نمی گذاشت گوگوش نازنین با همکاران قدیمی خود و نیز سایر هنرمندان همکاری کند!!!ر
*
*

بیست و هشتم آبان ماه 1387 خورشیدی

*

Saturday, November 15, 2008

اپیزود - شماره ی بیست

*
شماره ی بیستم هفته نامه ی اپیزود
*
*
*
شماره ی بیستم هفته نامه ی فرهنگی - هنری
*
اپیزود
*
با مطالب خواندنی و عکس های دیدنی
*
منتشر شد.ر
*
*
*
*

Tuesday, November 11, 2008

تازه ها

*
همكاران جديد گوگوش
*
*
گوگوش هنرمندی است كه در سال های دور، با هنرمندان مختلفی همكاری داشته كه بيش تر هواداران اين هنرمند با همكاران ايشان آشنايی دارند. پس از تمام شدن دوران سكوت بيست ساله ی گوگوش و مهاجرت او به خارج از ايران و سكونت در لس انجلس، در طی پنج سال گذشته، گوگوش فقط با يك آهنگساز و دو ترانه سرا همكاری داشت: مهرداد آسمانی ، شهيار قنبری و زويا زاكاريان.ر
*
*
اينك اما شايعه ی قطع همكاری گوگوش و مهرداد قوّت گرفته و گوگوش حتمن در تدارك همكاری با هنرمندانی ديگر است. به اين عكس ها نگاه كنيد! همه ی اين هنرمندان را می شناسيد. اين هنرمندان در سال های گذشته نيز با گوگوش نازنين همكاری داشته اند. اينك شما هواداران خانم گوگوش، همكاری ايشان را با كدام يك از اين هنرمندان بيش تر می پسنديد؟
*
*
صد البته، هم گوگوش نازنين دوست می دارند كه به كار هنری خود ادامه بدهند و هم هواداران شان، و برای ادامه دادن نيز می بايد با هنرمندان ديگری همكاری كنند. اما پيشنهادهای گوگوش عزيز برای اين همكاری ها بايد كاملن مخفيانه باشد، يعنی اين كه كسی نفهمد و اين موضوع كه كسی نفهمد بسيار مهم است!.ر
*
*
*
من در جايگاه خودم و اين كه سال هاست با شكل های مختلف هواداران گوگوش، آشنايی و برخورد داشته ام، می دانم كه اين هواداران در ارتباط با كار موسيقی گوگوش ، ديدگاه های متفاوت و گاه متضادی دارند. مثلن گروهی از اين هواداران ، خالقان اثر، يعنی آهنگساز و ترانه سرا را كاملن نديده می گيرند و ترانه ها را فقط با نام گوگوش می شناسند كه ما را با اين گروه كاری نيست. برای اينان تفاوتی ندارد كه همكار گوگوش بتهوون است يا سعيد محمدی؟ و حاصل كار درست است يا نه؟ و فقط می گويند ترانه ی گوگوش!!!ر
*

*
گروه اندكی از هواداران نيز كه مدت كوتاهی ست كه از بد حادثه، به يكباره ظاهر شده اند، حرف شان فقط اين بوده كه مهرداد نسازد!! هر كس ديگری با گوگوش همكاری كند، حالا هر كه باشد بسيار خوب است و مورد استقبال شديد ماست ، اما فقط مهرداد نباشد. عقايد اين گروه نيز فقط به درد خودشان می خورد و بس و به هيچ عنوان قابل اعتنا نيست.ر
*
گروهی ديگر از هواداران نيز بسيار شديد در دهه ی پنجاه گير كرده اند و در دست اندازهای نوستالژی، به شدت به بالا و پايين پرت می شوند و توقع ترانه هايی را دارند كه در حد ترانه های دهه ی پنجاه باشد. يعنی اين كه براي اين عده نيز فقط نام مهم است ، نه كار. يعنی اين كه همكار گوگوش اگر فقط يك نام سرشناس و قديمی باشد كه نوستالژی كافی با خود به همراه داشته باشد، برای همكاری كفايت می كند و كارامروزش اهميت چندانی ندارد. اينان به ترانه از دريچه ی نوستالژی می نگرند كه صدالبته ديدگاه اشتباهی است.ر
*
*
*
اما خوشبختانه، گوگوش هوادارانی هم دارد كه ترانه برای شان مهم است و كار درست و ماندنی را دوست می دارند. از نظر اينان، گوگوش بايد با هنرمندانی همكاری كند كه حاصل كارشان، ترانه ای درست، امروزين، دلنشين و ماندگار باشد. اينان كار درست و نادرست را كاملن از هم تشخيص می دهند و دستِ كم برای گوش خود حرمت قائل هستند.ر
*
حالا، آن گروه ازهواداران خانم گوگوش كه برای گوش خود حرمت قائل هستند، ببينند به نظر آن ها، كدام يك از اين هنرمندانی كه عكس شان را مشاهده می كنند را برای همكاری با گوگوش، بيش تر می پسندند؟ از الان نظرشان را بگويند بهتر است تا اين كه بعد اعتراض كنند كه چرا با اين يكی و آن يكی كار نكرد؟ اما مخفی و مخفيانه، يعنی اين كه كسی نفهمد.ر
*
اين لس انجلس شهری آباد است كه هيچ كاری در آن، تا رسيدن به نتيجه ی نهايی نبايد آشكار شود، يعنی اين كه اگر به كسی پيشنهاد همكاری ميدهی، اين پيشنهاد دادن بايد مخفی و یواشکی باشد آن چنان كه كسی نفهمد.ر
**

**

اما از ديد من كه با ترانه آشنايی دارم و برايم كار خوب در درجه ی نخست اهميت قرار دارد، كار كردن اين هنرمندان با گوگوش، كاری است مشكل، يعنی بايد آثاری را خلق كنند كه آن آثار بتواند با كيو كيو بنگ بنگ ، دلكوك ، چله نشين ، شب سپيد ، باهم ، آی مردم مُردم ، نجاتم بده ، اتاق من ، آخرين خبر ، غزل شيشه ای و عشق يعنی همه چيز رقابت كند ، به عبارتی توان رقابت با اين ترانه ها را داشته باشد. شهيار قنبری در اين ميان، امتحان خود را پس داده، اما هنرمندان نازنينی كه قصد همكاری با گوگوش عزيز را دارند، به واقع كارشان مشكل است، يعنی اين كه سطح كارشان بايد خيلی بالا باشد تا بتوانند با ترانه های نامبرده كه گوگوش در چند سال اخير اجرا كرده، رقابت كنند و مقايسه شوند.ر

به باور من همكاري گوگوش با هنرمندان ديگر و به ويژه هنرمندان قديمی، اتفاقی بسيار خجسته است. اين همكاری سبب می شود كه آثار جديد، با آثاری كه گوگوش در چند سال اخير اجرا كرده، به مقايسه گذاشته شود و خواه ناخواه اين مقايسه انجام می شود و مقايسه ی زيبايی هم است كه سبب می شود به ارزش آلبوم های مانيفست ، آخرين خبر ، شب سپيد و كيوكيو بنگ بنگ بهتر و بيش تر پی ببريم. ارزش كارهايی از اين دست، در مقام مقايسه بيش تر آشكار می شود.ر

بيش ترين هدف من از اين مقايسه، از نظر آهنگ سازی است چون در بين همكاران قديمی گوگوش، خوش بختانه ترانه سراهای خوبی داريم، اما آن چه كه بايد زيبايی متن ترانه را بيش تر كند و حق متن ترانه را ادا كند، آهنگ و تنظيم است.ر

به هر شكل، كارهای جديد گوگوش نازنين را خواهيم شنيد و اين مقايسه نيز بی بروبرگرد انجام خواهد شد. اميد كه شاهد آلبومی خوب و درست و زيبا باشيم.ر

*

بيست و يكم آبان ماه 1387 خورشيدی
*

سپاس

*
بازتاب گسترده ی «پيشنهاد دلكده»ر
*
*
دلكده وبلاگی است كه هميشه بازديد كننده گان فراوانی داشته و دارد و آن چند ماهی كه به دليل مشغله ی زياد، فرصت آپديت كردن وبلاگ را نداشتم، جای حيرت است كه مخاطبان اش را از دست نداد و كلی بازديد كننده داشت كه برای خود من حيرت انگيز بود.ر
*
اكنون پس از انتشار مطلب پيشنهاد دلكده به گوگوش و داريوش، تعداد بازديد كننده گان دلكده بيش از هر زمان ديگر است و نيز تعداد زيادی ايميل در ارتباط با اين مطلب دريافت كرده ام كه به واقع خودم از اين بازتاب گسترده، بسيار خشنود هستم و همين جا از همه ی مخاطبان عزيزی كه با ايميل هاشان، دلكده را مورد لطف و محبت خود قرار دادند، سپاس گزارم.ر
*
تعداد بازديد كننده گان دلكده از امريكا و به ويژه لس انجلس، بسيار زياد است و پس از آن مخاطبان ساكن ايران، كانادا، انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، تركيه ، سوئد ، نروژ ، استراليا ، دانمارك ، سويس ، اوكراين ، دوبی ، عراق ، فنلاند ، آرژانتين ، ايتاليا ، اسپانيا ، عربستان ، اسرائيل ، كويت ، قطر ، عمان ، روسيه و سرزمين های ديگراز بازديد كننده گان دايمی دلكده هستند كه باعث خوش حالی ست.ر
*
در طی اين چند روزی كه از انتشار مطلب گذشته، ايميل های زيادی در ارتباط با اين مطلب دريافت كرده ام كه از فرستنده گان گرامی ايميل ها سپاس گزارم. اين ايميل ها حاوی نظرات متفاوت و متشابه و ديدگاه های مختلفی بود و در ضمن از وبلاگ دلكده نيز تشكر كرده بودند كه حامی هنرمندان و كار درست هنری است.ر
*
تعدادی از ايميل های دريافت شده در مورد داريوش بود كه تعهد هنری و اجتماعی داريوش را تاييد كرده بودند و نيز تشكر داشتند از اين كه در اين مطلب به تعهد داريوش اشاره شده.ر
*
راستش ما آن چه را كه می بينيم، می نويسيم و در اين سال ها ديده ايم كه داريوش همواره به عنوان يك هنرمند متعهد و وطن دوست در ذهن مردم حضور دارد.ر
*
تعدادی از ايميل های رسيده حاوی نظرات مشابهی بود مبنی بر اين كه اگر گوگوش و داريوش دوست می دارند كه مهرداد را از اين پروژه حذف كنند، اشكالی ندارد اما پيشنهادات مهرداد را مبنی بر تاسيس خانه ی هنرمندان، همكاری با هنرمندان قديمی در آلبوم مشترك، و دعوت از اين هنرمندان بر روی صحنه ی كنسرت های مشترك و كمك به جامعه ی هنری خارج از كشور را حذف نكند.ر
*
تعدادی از ايميل ها حاوی نظرديگری بود مبنی بر اين كه سكوت گوگوش و داريوش به اين دليل است كه منتظرند مدت زمانی از اين پيشنهاد بگذرد و به اصطلاح، آب ها از آسياب بيفتد، آن زمان پيشنهادات مطرح شده از جانب مهرداد هم از يادها خواهد رفت و اين و هنرمند فقط به اجرای كنسرت خواهند پرداخت.ر
*
اين كه نظرات مخاطبان گرامی متفاوت و گاهی نيز بر خلاف هم است، امری طبيعی و خوش حال كننده است كه بازتاب گسترده ی اين مطلب را نشان می دهد.ر
*
تعدادي ايميل نيز از هواداران خانم گوگوش داشتم كه تاكيد كرده بودند هنرمند محبوب ما هرگز محبت های مهرداد ر فراموش نخواهد كرد. گوگوش هميشه و همه جا حامی مهرداد بود و گوگوش كسی نيست كه به رفاقت اش پشت پا بزند و در ضمن از كنسرت مشترك گوگوش و داريوش هم به شدت استقبال كرده بودند.ر
*
تعدادی هم خلاف اين نظر را داشتند و نوشته بودند كه خانم گوگوش حمايت های مهرداد و شهيار قنبري را هنگام منازعه با اميرقاسمی از ياد برده ا ست و حتمن رابطه ی داريوش و مهرداد را نيز بر هم خواهد زد. (البته اين به باور من كمی دور از ذهن است)ر
*
محتوای چند ايميل هم بر اين مبنا بود كه از خبرهايی كه در اين مدت شنيده اند ناراحت هستند و اين كه چرا گوگوش و مهرداد بايد اين قدر مرموزانه از هم جدا شوند و هيچ كدام توضيحی در اين مورد ندهند؟
*
چند نفری نيز نوشته بودند اصلن چه فرقی می كند كه كی با كی می خواند ؟ چرا اين موضوع را اين قدر بزرگ اش می كنيد؟ اين كنسرت هم اگر برگزار شود مانند ساير كنسرت ها، در انتها به دعوا و هزاران حرف و داستان ختم می شود، مگر كنسرت هايی كه با اميرقاسمی برگزار شد، يادتان رفت كه آخرش به كجا كشيد؟
*
با وجود اين نظرات متفاوت، اما به طور كلی بيش تر ايميل ها از رضايت مخاطبان نسبت به كنسرت مشترك گوگوش و داريوش خبر می دهد . مثلن خانم دكتر فرشته .پ كه از هواداران خانم گوگوش هستند ، نوشته اند: خدا كنه كه اين اتفاق بيفته، معركه می شه، اين كنسرت آرزوی من هم هست.ر
*
ضمن سپاس فراوان از مخاطبان گرامی دلكده، پاسخ به تك تك ايميل ها به هيچ عنوان مقدور نيست، اما سعی خواهم كرد كه تعدادی از ايميل ها را به تدريج در همين پست منتشر كنم، البته هيچ قولی در اين مورد نمی دهم، اگر فرصتی باشد اين كار را انجام خواهم داد.ر
*
با سپاس مجدد
*
*
بيست و يكم آبان ماه 1387 خورشيدی
*

Saturday, November 08, 2008

یک پیشنهاد خیلی خوب

*
پیشنهاد دلکده به گوگوش و داریوش
*
*
حدود دو ماه پیش در مجله ی جوانان چاپ لس انجلس ، مطلبی چاپ شد در مورد ملاقات های مهرداد و داریوش و این که مهرداد کنسرت مشترک گوگوش و داریوش، آلبوم مشترک همراه با همکاران قدیمی و تاسیس خانه ی هنرمندان را پیشنهاد کرده بود.ر
*
مهرداد گفته بود:ر
*
ا- ... من تمایل داریوش را برای برنامه های مشترک با گوگوش احساس کردم، این که با هم کنسرت هایی برگزار کنند، با توجه به این که، مشکلاتی که در این راه وجود دارد، حل شود. و من پیشنهاد دادم مسلمن چنین برنامه ی مشترکی، نیاز به همکاری و حمایت اقشار مختلف جامعه، رسانه ها و هنرمندان دارد، حمایتی همه جانبه.ر
*
ا- در فاصله ی بین این دیدارها، من طرحی را آماده کردم. این طرح حاوی مسائل انسانی بود، این که اگر قرار باشد چنین کنسرت های مشترکی اجرا شود، نگاه ما باید ابتدا به جامعه ی هنری باشد، کوشش برای بالا بردن ارزش های جامعه ی هنری. مثلن باید از حسن شماعی زاده ، مارتیک ، شهرام شب پره ، حتا داوود بهبودی که آهنگی برای داریوش ساخته، دعوت شود که روی صحنه بیایند، سهمی داشته باشند. حتا در صورت امکان، برنامه ی کنسرت ها به صورت
Pay perview
ارائه شود. اسپانسرهای بزرگ گرفته شود، بخشی بزرگ از درآمد حاصله ی این کنسرت ها، برای خریداری ساختمانی برای خانه ی هنرمندان اختصاص یابد.ر
*
ا- من حتا طرح تهیه ی یک آلبوم مشترک با گوگوش و داریوش را پیشنهاد کردم که چند آهنگ گوگوش، چند آهنگ داریوش و در ضمن چند آهنگ دوصدایی بخوانند. حرف خانه ی هنرمندان را زدم، چون گوگوش از اولین سالی که وارد امریکا شد، همیشه آرزوی بزرگ اش این بود که خانه ی هنرمندان مقیم خارج را بنیاد بگذارد و چه بهتر که با هنرمندی چون داریوش و همه ی آن هایی که سال ها با او همکاری کرده اند، این گام بلند را بردارد.ر
*
ا- برای این آلبوم هم پیشنهاد دادم که من آهنگی نسازم بلکه از هنرمندان باسابقه و یا حتا جوان دیگر استفاده شود مگر آن که خودشان بخواهند آهنگ های مرا بخوانند.ر
*
*
بعد از انتشار این مطلب در مجله ی جوانان و عنوان شدن آن در تلویزیون توسط آقای نادر رفیعی و با این که مهرداد به طور صریح در این مطلب گفته بود که داریوش عزیز هم پذیرفت، اما حرفی و سخنی از جانب گوگوش و داریوش شنیده نشد، سکوت محض!! اما هواداران هر دو طرف تا می توانستند نظر دادند و نیک و بد این حادثه را به بحث و بررسی گذاشتند!!!!
ر
*
اینک حدود دو ماه از انتشار مطلب مجله ی جوانان و نیز از سکوت سنگین دو هنرمند می گذرد. در این مدت من همه ی جوانب این داستان را نقد و بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که با توجه به این که در شرایط کنونی، کنسرت هایی که به تنهایی برگزار می شود دیگر پولساز نیست و استقبال آن چنانی نمی شود، خیلی خوب است اگرکنسرت داریوش و گوگوش و نیز آلبوم مشترک انجام شود که شک ندارم این کنسرت های مشترک، کنسرت هایی بسیار موفق و پولساز خواهد بود، البته به شرط آن که مدبّرانه انجام شود یعنی ابتدا مخفیانه باشد و پس از رسیدن به توافق نهایی، اعلام شود.ر
*
پیشنهادات مهرداد را دوباره مرور کنید و ببینید که چه پیشنهادات خوبی است. انجام کنسرت مشترک و نیز آلبوم مشترک گوگوش و داریوش، تاثیر بسیار خوبی بر جامعه ی هنری خواهد داشت و در از بین بردن رکود کاری این جامعه بسیار موثر خواهد بود. پیشنهاد دلکده به گوگوش و داریوش این است که به جای سکوت کردن و اجازه ی پخش شایعات دادن، خیلی بهتر است که این دو هنرمند پیش کسوت، خودشان با هم صحبت کنند، و برای عملی کردن این پیشنهاد بزرگ، با هم قرار بگذارند و جوانب کار را بررسی کنند و به کسی هم نگویند که با هم صحبت می کنند و قرار اجرای کنسرت می گذارند، اصلن کسی این موضوع را نفهمد خیلی بهتر است، بعد از آن که به توافق لازم رسیدند، آن را اعلام کنند و مطمئن باشند که مردم از برگزاری این کنسرت ها بسیار خوش حال خواهند شد و استقبال خواهند کرد.
ر
*
*
پیشنهادات مهرداد، بسیار عالی است و نکات بسیار خوبی دارد و چه خوب می شد اگر از این پیشنهادات استفاده شود. فکر نمی کنم لزومی داشته باشد که چون پیششنهادات مهرداد است، خود مهرداد هم باید حضور داشته باشد، نه، نیازی به حضور مهرداد نیست. به نظر من گوگوش و داریوش باید خودشان با هم صحبت کنند و این پیشنهادات مهرداد را مورد بررسی قرار بدهند، به کسی هم نگویند که ما داریم در این مورد صحبت می کنیم که دوباره ماجرای لو رفتن ملاقات های مهرداد و داریوش تکرار شود، مخفیانه و دور از چشم و گوش همه، قرارها را بگذارند و به توافق که رسیدند، بعد این همکاری پُرثمر را اعلام کنند.ر
*
اگر شایعه ی مربوط به قطع همکاری گوگوش و مهرداد درست باشد، پس حضور مهرداد در این پروژه یک علامت سوال خواهد داشت . البته مهرداد خودش در مطلب مجله ی جوانان اعلام کرده بود که من در این پروژه نیستم و با حضورش هم نقش مهمی در این پروژه نخواهد داشت و قرار بود فقط به عنوان یک دوست، مانند سایر هنرمندان ، در کنار این دو هنرمند باشد. اما به نظر می رسد که مشکلی در این میان وجود دارد و آن مشکل هم از جانب گوگوش نیست، به نظر می آید که مشکل مربوط به داریوش باشد.ر
*
گوگوش زمانی که به امریکا آمد، یک خانم هنرمند تنها و غریب بود که راه و چاه لس انجلس را نمی دانست و این طبیعی بود. نخستین مصاحبه ی مطبوعاتی ایشان در تورنتو نیز به اندازه ی کافی برای شان دردسر آفریده بود، هنرمندان از ایشان دلخور بودند و اعتقاد داشتند که گوگوش به آن ها توهین و بی احترامی کرده است، حتا بعضی هنرمندان در تلویزیون های مختلف علنن به گوگوش اعتراض شدید کردند، هنرمندانی هم که خود را متعهد سیاسی می دانستند، اعلام کرده بودند که به دلیل مشکل سیاسی که خانم گوگوش دارد، با ایشان همکاری نخواهند کرد، تلویزیون های سیاسی نیز به شدت با ایشان در نبرد بودند و بی وقفه سمپاشی می کردند، پس تمامی این مشکلات بود ، آن زمان که گوگوش در محاصره ی این مشکلات قرار گرفته بود، حضور مهرداد در کنار ایشان لازم و ضروری بود، به ویژه که مهرداد را به عنوان یک هنرمند وطن دوست و سیاسی - اجتماعی می شناختند، و کسی بود که شهر را و آدم ها را و رابطه ها را می شناخت و می دانست که باید چه کار کند، با تلویزیون های سیاسی دوست بود، با هنرمندان در ارتباط بود و انسان صادقی هم بود.ر
*
پس پنج سال پیش حضور مهرداد در کنار گوگوش ضروری بود، اما الان دیگر حضورش لازم نیست چون خود گوگوش نازنین در این پنج سال، همه ی روابط لس انجلس را یاد گرفته و می تواند به تنهایی کارش را پیش ببرد. به همین دلیل می گویم که این مشکل با مهرداد، مشکل گوگوش نیست، به دلیل این که گوگوش هیچ تعهدی به مهرداد ندارد چون نیازی به مهرداد ندارد، اصولن وقتی نیاز نیست، تعهد هم نیست.
ر
*
*
*
داریوش اما داستان دیگری دارد. داریوش و مهرداد با هم دست برادری دادند و این موضوع رسمن اعلام شده . مهرداد تا این زمان کاری برای داریوش انجام نداده، اما در مورد گفت و گوهایی که داریوش و مهرداد با هم داشتند در مورد دعوت ازهنرمندان برای آلبوم و کنسرت های مشترک و تاسیس خانه ی هنرمندان و دست دادن با هم، داریوش را بر این تعهد باقی نگاه داشته... اصولن مردم داریوش را به عنوان یک هنرمند متعهد می شناسند و عملکردش در این سال ها نیز، اثبات این موضوع است، بنابراین این جا تعهد داریوش مطرح است که چه طور کسی که با او دست داده، در این پروژه نباشد؟
*
اما با این همه من فکر می کنم که گوگوش و داریوش پیش از هر چیزی باید به این کنسرت مشترک فکر کنند و باید طوری رفتار شود که مهرداد خودش بگوید که من همکاری نمی کنم، یعنی پاسخ نه گفتن مهرداد، از جانب خود مهرداد باشد. اگر به شکلی رفتار شود که مهرداد خودش بگوید : نه، من همکاری نمی کنم، آن زمان هم داریوش دیگر تعهدی در این زمینه نخواهد داشت. عدم حضور مهرداد در این پروژه، آسیبی با آن نخواهد زد، فقط این که خود مهرداد باید بیاید و بگوید که من در این پروژه نیستم.ر
*
دشمنی و دلخوری به سود این داستان نیست، این کنسرت می تواند موفق ترین و بهترین کنسرت همه ی زمان ها باشد، پس به هیچ عنوان نیازی به مسائل حاشیه ای ندارد. من تنها راه انجام گرفتن این کنسرت ها را در تماس و گفت و گوی مستقیم گوگوش و داریوش می بینم، اما تماس و گفت و گوی مخفی ، مخفی ، مخفی ... یعنی این که هیچکس نفهمد.ر
*
امید که به زودی این خبر را بشنویم که داریوش و گوگوش دیدارهای خوبی داشتند و در این دیدارها به توافق رسیده اند و کنسرت های مشترک و آلبوم مشترک نیز در راه است.
ر
*
*
نوزدهم آبان ماه 1387 خورشیدی
*
*

Tuesday, November 04, 2008

دوباره جوجه قاطبه


هوا بس ناجوانمردانه پس گشته...ر
*
*
آن چه که دوستان خوب ما در رسانه های معتبر، از برخی ماجراهای هیجان انگیز و بیش تر حیرت انگیز شهر فرشته گان بی بال، تعریف می کنند، همه ی فکر انسان را به سمت قاطبه و مونس می برد و تصویری واضح از قاطبه را نشان می دهد که با گوشی تلفنی که دوشاخه اش دور از پریز افتاده، با خانم هایده صحبت تلفنی می کند!!! برای او برنامه ها می گذارد و پول ها از مردم بینوا می گیرد و سرانجام نه از برنامه خبری است و نه هایده ای وجود دارد!!!ر
*
هم اینک در شهر فرشته گان، جوجه قاطبه ای یافت می شود که قاطبه تر از قاطبه ی ایتالیایی است، می توان گفت که قاطبه ترین است. اگر بینوا قاطبه ی ایتالیایی، مکانیکی بود این قاطبه ی شهر فرشته گان، به دلیل پیشرفت تکنولوژی، کاملن دیجیتال است!!!ر
*
قاطبه ی شهر فرشته گان بعد از وقوع برخی ماجراها، به شکلی دیجیتال برای هنرمندان، قراردادهایی در بسته های ده تایی می بندد و از مردم بینوا برای این برنامه ها و به نام هنرمندان دیپازیت می گیرد ... ده برنامه یک میلیون دلار!!! به عبارتی هر برنامه صدهزار دلار!! بشتابید!! آی مردم مُردم / دیپازیتا رو خوردم ....!!! بشتابید ارزونش کردیم !!!!ر
*
قاطبه قیمت هر کنسرت را به زیر نصف رسانیده تا زودتر و بهتر و بیش تر بفروشد و هنرمندانی که یک میلیون دلار فقط پول پنج برنامه شان بود، اینک قاطبه برای آن ها، دَم از ده برنامه یک میلیون دلارمی زند و از مردم پول می گیرد!!! واویلا!!!... لابد به دلیل این که بازار استک مارکت در امریکا سقوط کرده، استک هنرمندان نیز به شدت در حال سقوط است و یا این که هنرمندان بی خبرند از این که چه قیمت های نازلی روی شان می گذارند!!!ر
*
این بساط ، بساط غم انگیزی است و دقیقن همین بی اعتنایی ها و بی خبری هاست که سبب می شود قاطبه ها دیجیتال تر شوند وهرطوری که دوست می دارند، هنرمندان را بازی دهند. در واقع وقتی هنرمند می گوید: من چه کار کنم؟؟ همین من چه کار کنم، قاطبه ها را پرروتر می کند و با خود می گویند حالا که طرف های مقابل نمی دانند که چه کار کنند، پس ما هم هرآن چه کار بلدیم راانجام بدهیم، چه اشکالی داره؟ اصلن کی به کیه؟؟
*
اگر قاطبه های شهر، به نام کنسرت هنرمندان از این و آن پول می گیرند، هنرمند باید که باخبر باشد. اگر امکان باخبر شدن از طریق شخص خودش مقدور نیست، به منیجرش سفارش کند که شایعات شهر را بشنود و به او اطلاع بدهد، اگر منیجر ندارد به قوم و خویش خود بگوید که آن ها، وی را از شایعات وحشت انگیز شهر مطلع کنند. این که نمی شود هنرمند نه منیجر داشته باشد و نه قوم و خویش و خودش هم در بی خبری مطلق به سر ببرد و قاطبه ها هم هر کاری دل شان خواست بکنند!!! می شود؟؟ آیا این گونه مسائل سبب نمی شود که به محیط هنری آسیب های شدید برسد و بالطبع به هنرمندان؟؟؟ آیا این گونه بی خیالی ها و بی خبری ها، به آلوده تر شدن محیط هنری منجر نمی شود؟؟
*
چه گونه است که یک قاطبه ی بی ارزش، با نام هنرمند در شهر بچرخد و پول بگیرد و هنرمند خبر نداشته باشد؟؟ وقتی چنین شایعاتی در شهر اوج می گیرد، آرتیست وظیفه دارد که باخبر باشد و از طریق رسانه ها اعلام کند که من با کسی قرارداد دارم یا ندارم، که اگر فردا کسی از دست این قاطبه صدمه ی مالی دید، هنرمند مسئولیتی در قبال این آسیب نداشته باشد چرا که او به وظیفه اش عمل کرده و مردم را آگاه کرده است.ر
*
چه گونه است که هنرمند خبر نداشته باشد همراه با قاطبه، «مونس» نیز وارد میدان شده و علاوه بر این که وظایف مجری گری و پستچی گری را توامان برعهده دارد، تلفن همراه خود را در روز چهار بار، باز می کند و به دور و اطرافیانش نشان می دهد و می گوید، ببینید! فلان هنرمند امروز چهار بار به من زنگ زده، اما من جواب او را نمی دهم!! خسته شدم بس که زنگ می زند!!! و با این حرف و حدیث، همه ی شهر را ازعشق و علاقه ی بس بسیار شدید هنرمند به مونس پُر می کند؟؟؟!!!ر
*
هنرمندان در کار هنری خود مختارند با توجه به علاقه و دیدگاه شان، هر آن که را مد نظر دارند، انتخاب کنند و کار هنری خود را پیش ببرند، اما از منظر اجتماعی، دستِ کم محیطی که در آن فعالیت هنری دارند را باید بشناسند و از خبرها و گفت و گو های شهری و میان شهری اطلاع داشته باشند، به جز این اگر باشد و اگر از نظر شرایط اجتماعی در بی خبری مطلق به سر ببرند، یقین که به نام شان لطمه خواهد خورد و خیلی حیف است نامی که طی سال ها با زحمت و مرارت به دست آمده، به طرفه العینی، توسط قاطبه های بی انصاف، لگدمال شود، و به جز آن، به گروهی از مردم هم خسارت مالی وارد آید.ر
*
با این همه، دوستان خوب رسانه ای ما می گویند که چه خوب که جوجه قاطبه تا امروز موفق به گرفتن حتا یک برنامه هم نشده، نه سرمایه گذاری پیدا کرده و نه حتا یک نفر پیدا شده به این گل پسر بچه قاطبه پولی بدهد و اصلن این آقا پسر را به حساب نمی آورند که با او مذاکره کنند. البته او به شدت در تلاش است تا به هر شکلی شده آدمی کور یا ناآگاه و بی خبری را پیدا کند و با وعده و وعید پولی از او بگیرد و به مقصود خویش برسد و این در حالی ست که خود بچه قاطبه اعلام کرده اوضاع کنسرت در امریکا به حدی خراب شده که کسی حاضر به عقد قرارداد برای کنسرت نیست، با این همه باز هم از تلاش های شبانه روزی خود دست برنمی دارد و همچنان به دنبال هالو می گردد و نوای اگه بشه ، چه خوب می شه سر می دهد!!!ر
*
ما این مختصر و مفید، گفتیم، که دو فردای دیگر نگویند شما که باخبر بودید چرا دَم نزدید!! ما گفتیم، با صدای بلند هم گفتیم، باشد که صدای مان پژواک نشود وبه خودمان بازنگردد.ر
*
وبا اجازه از محضر «اخوان ثالث»ر
*
این هم شعری نو از زبان جوجه قاطبه ی شهر فرشته گان، هنگامی که موفق نمی شود کسی را برای برپایی کنسرت ها پیدا کند و با وعده و عید پولی از او بگیرد
!!
ر
*

جوجه قاطبه با ناامیدی می گوید:ر

سوالم را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا بس ناجوانمردانه پس گشته
و این جوجه ی خیس بخت برگشته
یعنی من
با پُررویی و دوز و کلک، شکل مگس گشته.ر
*
سوالم را نمی خواهند پاسخ گفت
می گویم:ر
من فدایت حضرت آقا!ر
تو ای سرمایه دار شهر رویاها
بیا لختی مدارا کن
و با من چند کنسرتی تو بر پا کن
بیا این خودنویس و بنده و
یک اسم نابِ زلزله افکن
تو تنها پای این کاغذ یک امضا کن!ر
*
و او سردرگریبان است
و لیکن زیر چشمی
خط بطلان می کشد بر آرزوها و تقاضایم
و من می مانم و آن آرزوهای دُلارینم
که اینک خسته و مفلوک گشته زیر بالینم!!ر
*
سلامم را نمی خواهند پاسخ گفت
به حرف ام باز شک کردند
بساط ماهیگیری را هک کردند
تمام آردهایم را الک کردند
مرا زَهره ترک کردند!!ر
*
سلامم را نمی خواهند پاسخ گفت
تقاضایم که دیگر جای خود دارد!!
ر
*
*
*
چهاردهم آبان ماه 1387 خورشیدی
*
*