دلکده‌ی آنسه

Wednesday, December 31, 2008

سخنی خطاب به خانم گوگوش

*
راهی کدوم مسیری؟ توی تاریکی مطلق
*
8
*
در زندگی هر انسانی دورانی فرا می رسد که او را مجبور می کند کاری که دوست نمی دارد را انجام بدهد و مطلبی
که خواهید خواند شاهد مثال چنین دورانی است. هرگز فکر نمی کردم که این مطلب را خطاب به کسی بنویسم که زمانی او را ایزدبانوآناهیتا تصور می کردم، پاک، سراسر نیک اخلاق، راست و درست و دل رحم و مهربان. شاید که خطا از من بود و نمی باید چنین تصوری می داشتم ولی هر چه که بود تصورم در کمال پاکدلی همانی بود که گفتم.ر
*
اینک اما می نویسم و خطاب به خانم گوگوش می نویسم، امید که با دقت بخوانند و با درایت عمل کنند.ر
*
خانم گوگوش!ر
کسانی را که به عنوان هوادار دور خود جمع کرده اید و یا خودشان دورتان جمع شده اند، یقین بدانید که با ندانم کاری و نابلدی، شما را تا قعر سقوط خواهند کشاند. من با آن هفت هشت نفر هوادار شما که بی وقفه به سمت من و دوستانم سنگ پرانی می کنند کاری ندارم، کوچک تر از آنند که با آن ها سخن بگویم و نادان تر از آنند که حرف مرا بفهمند. من با شما حرف می زنم، با شما که بزرگ اید و هنرمندید و گوگوش اید.
ر
*
در وبلاگ رسمی شما که هیچ درخورهنرتان و نام تان نیست، هر روز شاهد داستان های غم انگیزی هستیم که روز به روز نیز غم انگیزتر می شود. گویا آن هفت هشت نفر هوادار شما که بی وقفه با ده ها نام مختلف در حال زاد و ولد هستند و در وبلاگ رسمی شما پیام های خنده دار می گذارند، به جز آنسه کسی دیگر را نمی شناسند، یعنی این که همه ی جهان را آنسه می بینند و من حیرت می کنم که نام من در وبلاگ شما چه کار می کند؟ نام شما در وبلاگ من هست، بسیار هم تکرار می شود و این طبیعی ست چون شما هنرمند هستید و مشهور و محبوب ، اما نام من چرا در وبلاگ شماست؟ آیا من نیز مانند شما هنرمندم و مشهور و محبوب؟؟؟
*
من کسی هستم که هفت سال است بی وقفه بر روی اینترنت فعالیت دارم و همه ی تلاشم نیز در این هفت سال، فقط جهت حمایت از شما بود و نه هیچ چیز دیگر. سایت حرف شاهد زنده ی این ادعاست، یک سایت پانصد و پنجاه صفحه ای ، پُر از کار تحقیقی و بی غلط در مورد کارنامه ی هنری شما، چه موسیقی، چه سینما و چه تلویزیون و رادیو، یک تلاش طاقت فرسا با کمترین امکانات، تقبل هزینه ای سنگین همراه با کار شبانه روزی آن هم به تنهایی، بی هیچ کمکی. سایت حرف را من به تنهایی درست کردم و این کار هر کسی نیست. گمان نمی کنم هوادار هیچ هنرمندی، توان ساختن چنین سایتی را داشته باشد، اگر نظیر این سایت را بر روی اینترنت پیدا کردید، لطف کنید به من هم معرفی کنید. من عکاسخانه درست نکردم، یک سایت مرجع به وجود آوردم که پاسخگوی هر گونه پرسشی در باره ی کارنامه ی هنری شماست.
ر
*
سایر حمایت ها و نوشتن انواع و اقسام مقالات و درگیری های اینترنتی برای حمایت از شما و مشکلات حاصل از آن را اگر به کناری بگذاریم، همین سایت حرف را هر کسی که ببیند به خوبی پی به تلاش و عشقی که در بطن آن نهفته است خواهد بُرد. من از شما انتظار تشکر و قدردانی ندارم چرا که با عشق این کار را انجام دادم، اگر چه که هر هنرمند دیگری بود، کمترین عکس العمل اش یک تشکر کوچک بود. اما من آن را هم توقع نداشتم.
ر
*
حیرت من از این است شما که گوگوش هستید و هنرمند هستید و بزرگ هستید، چه گونه است که این معبد عشق و تلاش را نمی بینید و اجازه می دهید چند هوادار نادان، با قلم ناپاک شان، بی وقفه نام مرا در پیام هایی غم انگیز بنویسند؟ این طور به نظر می رسد که شما به هر کسی که برای تان احترام قایل می شود و به شما نیکی می کند و کار مثبتی برای تان انجام می دهد، یک کشیده ی محکم می زنید!!! این به دور از شخصیت شماست خانم گوگوش!!! شما که باور دارید باید همه ی هنرمندان ایرانی، هنرمندان امریکایی را الگوی خود قرار دهند، پس لطفن شما هم همین کار را بکنید و تمام کنید این رفتارهای نه چندان دلپذیر را که در حد و اندازه های شما نیست.
ر
*
در وبلاگ شما می گویند که من هوادار مهرداد هستم!!! خُب اگر هوادار مهرداد هستم پس چرا با آن همه مرارت، برای شما سایت درست کردم؟؟ چرا اسم گروه من گوگوش آرت است؟ چرا این همه سال به خاطر شما با دشمنان تان درگیر شدم؟ چرا به خاطر حمایت از شما آن همه ناسزا شنیدم؟ کسانی که چنین حرف هایی می زنند نادان اند و غرض مند، شما چرا حرف شان را می پذیرید خانم گوگوش؟ شما که گوگوش اید و بزرگ اید؟؟؟
*
خانم گوگوش! وبلاگی به راه انداخته اید و به هواداران تان اجازه داده اید که با شما ارتباط برقرار کنند، هدف از این ارتباط چیست؟ هدف این است که از ابتدا تا به انتها بگویند فرشته همان آنسه است، لیلا همان آنسه است، دوست فرشته همان آنسه است، آنسه همان دوست فرشته است؟
*
نگاه کنید به پیام های وبلاگ رسمی تان خانم گوگوش! شما چه می کنید؟ آن بالا نشسته اید و از توهین هایی که به همکاران تان می کنند لذت می برید؟ اجازه می دهید چند بی سواد نادان به مهرداد آسمانی و شهیار قنبری توهین کنند؟ یعنی درست مثل این است که شما آن توهین ها را نوشته اید. این توهین ها اگر در یک وبلاگ عادی نوشته می شد، داستانی جدا بود، اما چون روی وبلاگ رسمی شما نوشته شده، مسئولیت این توهین ها با شماست خانم گوگوش نازنین! سایت رسمی و وبلاگ رسمی یعنی خودِ هنرمند، پس اگر می خواهید توهین کنید، اگر می خواهید حرف دل تان را بزنید، خودتان با شهامت بگویید، چرا در ظاهر سکوت کرده اید خانم گوگوش؟ چرا خودتان را پشت هفت هشت بچه ی نادان مخفی کرده اید؟ راحت باشید، حرف تان را بگویید.
ر

*
از مهرداد گله دارید؟ گله تان را بگویید، چه کسی جلوی گفتار شما را گرفته است؟ آن زمان که با مهرداد همکاری می کردید، هواداران نابغه ی شما می گفتند که مهرداد اجازه نمی دهد گوگوش حرف بزند، الان چه خانم گوگوش؟ الان چه کسی اجازه نمی دهد که حرف بزنید؟؟
*
تا دیروز شما هر آن چه که در گفت و گوهای تلویزیونی یا روی خط تلفن می گفتید، این چند هوادار نابغه در آن گروه معلوم الحال، هوار می زدند که این حرف ها، حرف گوگوش نیست، مهرداد گفته که این چنین بگوید!!! من بارها چه در گروه آرت و چه در دلکده تاکید کردم که این نوع حرف زدن که مهرداد نمی گذارد گوگوش فلان کار را بکند، مهرداد نمی گذارد گوگوش فلان حرف را بزند، مهرداد به گوگوش یاد می دهد، بارها گفتم که این حرف ها توهین به گوگوش است، یعنی این که گوگوش خودش چیزی نمی داند، اراده ای هم ندارد و تحت تسلط مهرداد است!!! هواداران نابغه ی شما حتا نمی فهمیدند که این حرف شان چه اهانت بزرگی به شماست، حتا این را هم نمی فهمیدند و بی وقفه به شما توهین می کردند. خانم گوگوش! شما چه گونه می توانستید تحت تسلط کسی باشید که هم سن فرزند شماست ؟؟
*
الان هم که خدا را شکر همکاری تان به پایان رسیده، نابغه ها باز هم می گویند مهرداد!! این بار اما این آنسه است که هر آن چه می گوید و می نویسد، کار مهرداد است، الان آنسه تحت تسلط مهرداد است!!! و من خانم گوگوش مثل شما سکوت نمی کنم و نمی توانم چنین توهینی را تحمل کنم. من یک فرد تحصیل کرده ومعلم هستم که سال ها زحمت کشیده ام و درس خوانده ام، من اجازه ی چنین توهینی را به هیچکس نمی دهم، اجازه نمی دهم که شخصیت ام را لگد مال کنند و بگویند آنسه تحت تسلط مهرداد است، هر کسی چنین حرف نامربوطی می زند، بیهوشی خود را به نمایش می گذارد. من از هیچ کسی حرف قبول نمی کنم و هر آن چه می نویسم، عقاید، باورها، نظرات و دیدگاه های خودم است، من اجازه نمی دهم یک مشت بی سواد و نابلد که در هر سطر نوشته شان، ده غلط املایی و نگارشی به چشم می خورد، به من چنین توهینی بکنند... و این توهین ها در وبلاگ شما اتفاق می افتد خانم گوگوش، مسئول این همه توهین شما هستید.ر
*
خانم گوگوش! همه ی آدم ها که مثل آن چند هوادارشما بیهوش نیستند، انسان های هوشیاری نیز هستند که وقتی به وبلاگ شما و هر آن چه که در آن می گذرد از دور هم نگاه می کنند، به خوبی متوجه می شوند که هدف اصلی از تاسیس این وبلاگ، ارتباط با هواداران نیست. ارتباط هنرمند با هواداران بسیار خوب است، اما نه با چنین روشی. لازمه ی باز گذاشتن کامنت های وبلاگ این است که صاحب وبلاگ خودش نیز همپای پیام گذاران فعال باشد و پاسخ پیام ها را بدهد، پیام گذاران با دیوار که حرف نمی زنند، شما که صاحب وبلاگ هستید موظف اید نظر خود را نیز در بخش پیام ها بنویسید و پاسخ بدهید. اگر چنین کاری را دوست نمی دارید اصلن چرا بخش پیام ها را باز گذاشته اید؟ فقط به این دلیل که بیایند به مهرداد و شهیار قنبری توهین کنند؟ برای این که هر کسی پیام بگذارد بگویند آنسه است؟ برای این که خبر چینی کنند که فلان هنرمند که کنسرت داشت هنگام مصاحبه درتلویزیون از جایش بلند شد که دامن کوتاهش را نشان بدهد؟ یا فلان هنرمند هم به تقلید از گوگوش می گوید من از سه سالگی روی صحنه بودم؟
*
حال که نمی خواستید به پیام ها پاسخ بدهید، کار درست این بود که یک ایمیل آدرس بر روی وبلاگ می گذاشتید و می گفتید برای ارتباط با من، به این آدرس ایمیل بزنید، بعد ایمیل ها را خودتان می خواندید، مثل الان که پیام ها را می خوانید. پاسخ ایمیل ها را هم نمی دادید، مثل الان که به پیام ها پاسخ نمی دهید.ر
*
این گونه به نظر می آید که هدف شما برقراری ارتباط با هواداران نبوده، بیش تر شبیه این است که خودتان را پشت چند هوادار مخفی کرده اید که آن ها زبان گویای شما باشند، عملکرد شما چنین موردی را نشان می دهد!!ر
*
اوضاع وبلاگ به حدی غم انگیز است که کسی نمی آید پیام بگذارد، توجه کنید خانم گوگوش! گوگوش محبوب اگر یک وبلاگ عادی هم داشت، با توجه به محبوبیت نام گوگوش، روزانه دستِ کم باید دو تا سه هزار پیام دریافت می کرد، ولی نگاه کنید به شمارگان پیام ها، هیچ پُستی به صد نفر هم نرسیده، حتا پُستی هم که یک هفته بر روی وبلاگ مانده صد نفر نیست. خُب ، بیش از نیمی از نام هایی که پیام گذاشته اند که قلابی ست، اگر دیگران تشخیص ندهند من که می فهمم، من هفت سال با این جماعت سروکار داشتم، یک خط که می نویسند من متوجه می شوم کار کیست. بیش از نیمی از نام های پیام گذاران جعلی است یعنی این که همان هفت هشت نفر هستند که سخت به زاد و ولد مشغول اند که در چند پیام هم گاف های بزرگی دیده می شود، باقی را هم که می گویید همه آنسه هستند، پس هواداران شما کجا هستند؟؟؟ محبوبیت تان کجاست؟؟
*
اگر پس از این مطلب، شمار پیام های وبلاگ شما ناگهان به رقم نجومی برسد، تقلب در پیام ها بیش از پیش آشکار خواهد شد.ر
*
من چرا باید بیایم در وبلاگ شما با نام جعلی پیام بگذارم؟ من هر آن چه را که بخواهم بگویم روی همین دلکده یا اپیزود با شهامت می گویم، نمونه اش را هم همین الان دارید می بینید. دلکده و اپیزود رسانه ی من هستند و من حرف هایم را در این دو رسانه عنوان می کنم. شما هم راحت باشید خانم گوگوش و حرف خود را با قلم دیگران ننویسید، الان خودتان وبلاگ دارید و نیازی ندارید که در رسانه های دیگر حرف بزنید. اگر از مهرداد گله دارید خودتان بیایید بگویید، بگویید مهرداد به من بد کرد، پول مرا بالا کشید، مرا تحت تسلط خودش داشت، اجازه نمی داد من با همکارانم تماس بگیرم، اجازه نمی داد من برای گفت و گو به تلویزیون بروم و حرف بزنم، خودش می رفت و به جای من حرف می زد، آهنگ هایش بد بود، هیچ کار مثبتی برای من انجام نداد ، هنگام گفت و گوی تلویزیونی به من توهین می کرد و ... این ها را خودتان بگویید خانم گوگوش! چه نیازی ست که هفت هشت نفر بی سواد این مسایل را به بدترین شکل ممکن بنویسند، با توجه به این که وقتی آن ها هم می نویسند باز به حساب شما گذاشته می شود و مسئول مستقیم اش شما هستید، خُب خودتان حرف بزنید که خیلی بهتر است.ر
*
این که می گویند فلانی و فلانی همان آنسه است، مسئول اش شما هستید. یعنی هر کسی از مهرداد حرفی بزند و از او حمایت کند، آنسه است؟ یعنی می خواهید بگویید مهرداد هوادار ندارد؟ خُب پس سکوت جایز نیست، خودتان این را بگویید. چرا هر کسی که به عنوان هوادار از شما انتقادی می کند بلافاصله اسم مهرداد در پیام های بعدی نوشته می شود؟ هوادار هم انتقاداتی دارد، قرار نیست که هوادار فقط هورا بکشد و قربان صدقه برود و غش و ضعف کند.
ر
*
این که فرشته کیست و شکوفه کیست و لیلا کیست چه اهمیتی دارد؟ حرف های شان را بخوانید، مهم این است که چه نوشته اند، اگر حرف های شان را نمی پسندید از ذهن تان پاک کنید، دیگر چه نیازی ست که روی بندگان خدا نام آنسه را بگذارید؟ به نظر می رسد مطالب مهمی نوشته بودند که می گویند آنسه نوشته است، چون آن هفت هشت نفر هوادار که به جز قربان صدقه و گزارش هوای تهران و توهین به این هنرمند و آن هنرمند و دستور دادن به شما که ویدیو کنید ، دی وی دی کنید ، زود پخش کنید ، موضوع دیگری برای نوشتن ندارند. اما نه، این گونه نیست، فقط آنسه نیست که حرف های مهم می نویسد، آن ها را با نام خودشان بخوانید نه با نام آنسه. ر
*
من در همین دلکده به مهرداد هم توصیه کردم که سکوت را کنار بگذارد و حرف بزند، اصلن سکوت کردن یعنی چه؟ مهرداد سکوت می کند و من وقتی حرف می زنم می گویند تحت تسلط مهرداد است!!!! مهرداد گفته این را بگو و آن را بگو!!! ببینید چه بساطی داریم ما؟؟!!! دراین زمینه اما کار حرفه ای را شهیار قنبری انجام می دهد، خودش می آید و در برنامه اش حرف اش را می گوید. حالا مهرداد رسانه ندارد، باید در جایی دیگر حرف بزند، شما که رسانه دارید چرا سکوت کرده ایدخانم گوگوش؟ اگر موافق سکوت هستید، چرا اجازه می دهید وبلاگ تان به توهین نامه تبدیل شود؟ هواداران شما نوشته اند که مهرداد پشت یک زن مخفی شده است!! خانم گوگوش! شما که پشت هفت هشت نفر مخفی شده اید!!! باز آفرین به مهرداد که پشت یک نفر مخفی شده و حرف هایش را به او دیکته می کند!!!!!!!
ر
*
من حیرت می کنم مهرداد چه قدرتی دارد که هم شما را تحت تسلط خودش گرفته بود، و هم من حرف های او را می گویم؟؟؟ احتمالن همه ی لس انجلس بلکه کل کالیفرنیا هم تحت تسلط مهرداد است!!!! پس درود بر مهرداد با این همه قدرت!!! ...اما یادتان باشد خانم گوگوش! همین هفت هشت نفری که پشت شان مخفی شده اید، در گذشته ای نه چندان دور، همین ها به شما اهانت کرده بودند، به یاد دارید که؟؟؟ من هم به یاد دارم و خیلی های دیگرهم به یاد دارند که اکنون حیرت زده به تماشا نشسته اند!! چند نفر از دوستان می گفتند اگر ما می دانستیم که خانم گوگوش از ناسزا شنیدن خوشش می آید، خُب ما هم ناسزا می گفتیم، دستِ کم عزیز می شدیم و پیام های ما را پاک نمی کردند... این حرف می دانید یعنی چه خانم گوگوش؟؟ حتمن که می دانید.ر
*
شهیار قنبری هشت ماه پیش گفته بود که کلماتم را از شما پس می گیرم، گفته بود از مهرداد هم پس می گیرم، آیا مهرداد یادش داده بود که چنین بگوید؟ یا لیلا ایمیل فرستاده بود؟؟ یا آنسه گفته بود؟ شما در گفت و گو با مجله ی جوانان، حرف های مهرداد را تکرار کردید، مهرداد به شما گفت حرف های مرا تکرار کنید؟ یا لیلا ایمیل فرستاد؟؟ هر کسی کار خودش را می کند، یعنی چه که این به آن یاد می دهد و آن به این!!!!ا
*
خانم گوگوش! خودتان بهتر از هر کسی می دانید که در این چند سال، هر کاری را که خودتان دوست می داشتید انجام دادید، هیچ کسی این قدرت را نداشت که نظرش را به شما تحمیل کند، هر آن چه دوست داشتید گفتید و هر آن چه می خواستید انجام دادید، پس چرا اکنون می خواهید گوشه ی دفترتان بنویسید:
ر

*
ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد / ایمان بیاوریم به آواز پرنده / خورشید در راه است
*
فصل سرد چه گونه فصلی ست عزیز دل؟ همان فصلی که همه چیز تحت اختیار خودتان بود و در آرامش خاطر و امنیت مالی به سر می بردید؟؟ به پایان چنان فصلی می خواهید ایمان بیاورید؟؟؟
*
خورشید در راه است را هم که از کسی دیگر به امانت گرفته اید!!! این حرفِ شهیار قنبری است در باره ی مهرداد که در برنامه ی باهم ولی بی تو همین چندی پیش پخش شد: خورشیدی در راه است / مهرداد مثل هیچکس نمی خواند ...ر
*
حال که جمله ی دیگری را به امانت گرفتید، دستِ کم نام صاحب جمله را نیز ذکر کنید. گویا شما اصلن دوست نمی دارید بعضی نام ها را یادآوری کنید. ر
*
سلامت و سربلند باشید.ر
*

آنسه
دوازدهم دی ماه 1387 خورشیدی
*
عنوان مطلب: تکه ای از ترانه ی ماه پیشونی - ایرج جنتی عطایی
*

Tuesday, December 30, 2008

خطاب به نابلدان

شهیار قنبری:ر
*
ترانه های من سنگین نیستند
*
شما سَبُك ايد!ر
*
*
دوست عزیزم «لیلا» در یک ایمیل، یک فایل صوتی از برنامه ی قدغن های شهیار قنبری برای من فرستاد و از من
خواست که سخنان آقای قنبری را بر روی دلکده بگذارم ... از آن جا که دلکده همیشه طرفدار حقیقت است و بخش هایی از سخنان آقای قنبری نیز حقیقت بود، متن سخنان ایشان را در این جا می آورم با این توضیح که چند نکته را خطاب به آقای قنبری یادآور خواهم شد که این نکته ها را، در انتهای سخنان ایشان خواهم آورد.ر
*
*
من، اسم، کارنامه واعتبارم رابرای همیشه ازشما پس می گیرم خانم فایقه آتشین! ر
*
شهیار قنبری ، برنامه ی قدغن ها:ر
**
ا«لیلا.الف»عزیز که از هواداران سرسخت خانم گوگوش است، یک پیام غم انگیز برای من فرستاده است. لیلا حیران است و از من می پرسد که چه بر سر بُت اش آمده؟ که به جای هر کاری، مثل نوجوانان وبلاگ به راه انداخته است. لیلا می گوید: هنرمندی در حد ایشان، دستِ کم باید یک سایت حرفه ای داشته باشد.ر
*
ا«بهرام» هم در این رابطه، ایمیل با نمکی فرستاده است. اشاره می کند: مژده که خانم گوگوش هم نویسنده شده است... درست در شبی که ما از فروغ بانو یاد کردیم و از کتاب زیبایش - ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد - ایشان هم به سمت فروغ می روند و همین کتاب. خُب، به نظر می آید که شنونده ی این برنامه هم هستند و چه خوب. این جوری با هنر جهان هم آشنا می شوند.ر
*
اما لیلا غمگین است، می گوید: غم من به این خاطر است که وقتی تو در کنار ایشان بودی، تصویر، تصویر حرفه ای تری بود. ایشان به تنهایی پیداست که نمی داند چه باید بکند!! وبدتر از همه در مصاحبه ای از همه یاد کرده، از باغبان سرکوچه حتا، اما از تو چیزی نگفته است.ر
*
خُب، این را می گذارم پای غیبت حافظه و غیبت اخلاق حرفه ای. مهم نیست که آدم با کسی رابطه داشته باشد یا نداشته باشد، مهم این است که یک آدم حرفه ای باید صاحب اخلاق حرفه ای باشد. من یکی دو سال است با این همکار سابق، نه رابطه ی دوستانه ای دارم و نه رابطه ی حرفه ای، اما ترانه هاشان را پخش می کنم، با احترام، چرا که داستان، داستان کودکانه و یک بازی کودکانه نیست، داستان، داستانی است جدی. اما به نظر می آید برای بسیاری از همکاران داستان جور دیگری ست.ر
*
به یاد دارید که من در همین برنامه هم، دستِ کم چند بار به این نکته اشاره کردم، گفتم در رابطه با این دوستان... پرانتزی باز می کنم: به یاد دارید که آقای مهرداد چه کرد و چه جنجالی به راه انداختند چرا که من در برنامه گفته بودم آلبوم شان را نشنیده ام بنابراین نظری ندارم، همان موقع من به این نکته اشاره کردم که تنها کاری که می کنم این است که کلمه هایم را از شما پس می گیرم.ر
*
تنها کاری که می کنم اسم و کارنامه و اعتبارم را از شما پس می گیرم، به همین سادگی!! نه اهل توطئه ام، نه اهل لجن پراکنی، خودم را از شما کم می کنم و کم کرده ام، نه برای یک ماه ، نه برای دوماه، برای همیشه خانم فایقه آتشین! برای همیشه.ر
*
در فصل غم انگیزی که با آلبومی به نام زرتشت به این جا آمدید، با همه ی شوخی های نصرت فرزانه ، اعلامیه های خنده دار، خبرهای با نمک مثل بازی در نقش دختر فیدل کاسترو، همه و همه، توهینی که به همه ی همکاران خود کردید، بی هیچ شناختی، بی آن که حتا به یکی از آن کارها گوش کرده باشید، بعد هم که به راحتی حرف تان را پس گرفتید و در مجله ی جوانان گفتید: اشتباه کردم ( برای یادآوری به کسانی که در این مورد اطلاع ندارند ، منظور آقای قنبری از نشریه ی جوانان، اشاره به این مطلب است که گوگوش عزیز بعد از ساخته شدن آلبوم کیو کیو بنگ بنگ، در نشریه ی جوانان از هنرمندان و از مردم، یک عذرخواهی بزرگ کردند به دلیل کم لطفی که نسبت به هنرمندان داشتند در کنفرانس مطبوعاتی تورنتو و هم چنین از مردم عذرخواهی کردند برای این که از دوم خرداد و آقای خاتمی حمایت کرده بودند.) ، بهترین ترانه هایم را در اختیارتان گذاشتم، بی وقفه در کنارتان ماندم، برای تان نطق و پیام نوشتم، آگهی ساختم، همه ی این کارها را کردم که از یک همکار حرفه ای حمایت کرده باشم، که در یک کار مفید شرکت کرده باشم. اما نتیجه متاسفانه غم انگیز که نه، مصیبت بار بود. در باره ی این تجربه ی غم انگیز، نه یک نوشته ی جدی که چندین نمایش خواهم داشت، چندین نمایش قدغن هایی خواهم داشت که خواهید شنید.ر
*
حالا ایشان و همراه سابق شان، که دیگر در کنارشان نیستند را به تنهایی شان می سپارم، قصه ی همکاری ما به سر رسید، کلاغه به خونه اش نرسید، یا که رسید!! بنده مسئول آن نخواهم بود!!!ر
*
در باب این قصه های غم انگیز باز هم با هم سخن خواهیم گفت.ر
*
ر... بنابراین که فکر به راه انداختن یک سایت حرفه ای بی غلط و دستِ کم، کم غلط ، که بتواند انرژی بدهد و نه این که میدان تاخت و تاز این و آن باشد برای دشنام پراکنی، که از قرار صفحه ی وبلاگ خانم گوگوش از این دسته است که دوستان شان بغض می کنند که: شما چرا همش از این ترانه های سنگین این آقا می خونید، چرا از باقی نمی خونید؟
*
ترانه های من سنگین نیستند، شما سبک اید. این را از یاد نبرید.ر
*
به هر شکل، خیال شان راحت باشه که بُت شان دیگر از من نخواهد نخواند و از این بابت خوش حال باشند.
ر


شهیار قنبری ، برنامه ی قدغن ها ، رادیو صدای ایران
*
نُهم دی ماه 1387 خورشیدی
*

*
چند نکته خطاب به آقای قنبری

آقای قنبری! لطفن دقت کنید:ر
*
در مورد مهرداد مثل روز روشن است که مهرداد جنجال به راه نینداخت، بلکه این خود شاعر بود که داستان را جنجالی کرد. مهرداد اگر می خواست جنجال به راه بیاندازد، حرف اش را در تی وی و یا در یک نشریه می گفت و نه در پیامگیر تلفن شما آقای قنبری!ر
*
به جز این، شما حتا حرف های مهرداد را تحریف کردید، مهرداد هرگز به شما ناسزا نگفت. به همین دلیل من چندین بار چه در مجله ی اپیزود و چه در دلکده از شما خواستم که لطف کنید و نوار صدای مهرداد، که می گفتید ضبط شده دارید را در برنامه تان پخش کنید و این کار دشواری نبود، اما شما صدای مهرداد را پخش نکردید. چرا پخش نکردید؟ به دلیل این که تهمت ناسزاگویی که به مهرداد زده بودید، بر همگان مشخص می شد، این بود که ترجیح دادید فقط حرف خودتان را بزنید وهر آن چه که دوست می دارید، بگویید.ر
*
در مورد همکاری شما و خانم گوگوش
*
من پیش از این هم گفتم و باز هم می گویم با این که با شما اختلاف نظر دارم و در مورد بعضی مسایل، یک مقدارگرفتاری با هم داریم، اما این دلیل نمی شود که من به عنوان یک مخاطب، آثار زیبای شما را ندیده بگیرم، مگر می شود منکر آن همه ترانه های زیبا شد؟

مگر می توان آلبوم های زیبای آخرین خبر و مانیفست را انکار کرد؟ شما و مهرداد، زیباترین آثار را برای اجرا به خانم گوگوش سپردید. شما خالق اثر هستید، مهرداد هم خالق اثراست، خالق زیباترین آثار هستید، پس لطفن محبت کنید شما و مهرداد تیغ حملات تان را به سوی هم نگیرید، لطف کنید و به سمت هم شلیک نکنید. گوگوش عزیز همان گونه که از شما یادی نکرد، از مهرداد هم نامی نبرد، همان گونه که به شما در آن وبلاگ توهین شده و نسبت به ترانه های تان کم لطفی کرده اند، به مهرداد هم توهین کرده اند. این درد مشترک است آقای قنبری! جایی که شما از همکاری و داشتن اخلاق حرفه ای سخن می گویید، باید در این مورد هم اخلاق حرفه ای داشته باشید و توجه کنید که فقط اسم شما را حذف نکرده اند، اسم مهرداد نیز حذف شده است.ر
*
بهتر این است که شما و مهرداد اگر مشکلی با هم دارید، اگر سوء تفاهمی پیش آمده، خودتان خصوصی حلش کنید. مهرداد که هیچ حرفی در مورد شما در هیچ جایی نگفته، حتا در مصاحبه اش با مجله ی جوانان که برای تاسیس خانه ی هنرمندان پیشنهاد داده بود، از شما با عنوان شهیار قنبری عزیز یاد کرد، شما هم محبت کنید مسایل خصوصی را جلوی دوربین نیاورید.ر
*
حالا به عمد يا به سهو، اسم شما و مهرداد را موقتن حذف کرده اند، اما آثار زیبای شما را که نمی توانند حذف کنند، می توانند؟؟
*
آیا می توانند چله نشین ، دل کوک ، آی مردم مُردم ، شب سپید ، نجاتم بده ، اتاق من ، آخرین خبر، عشق یعنی همه چیز، غزل شيشه ای ، سنگر بی سنگ و ... را حذف کنند؟ معلوم است که نمی توانند، این آثار که حذف شدنی نیستند، برای همیشه خواهند ماند و جزو آثار ماندگارند.ر

حالا چند نفر هم، که اول تا آخرشان هشت نفر بيش ترنیستند، هر روز هم کامنت بگذارند و در باره ی شما و مهرداد حرف های بی ربط بنویسند، چه اهمیتی دارد؟ هشت تا بی سواد که نه موسیقی می فهمند، نه ترانه می شناسند، در دل تاريكی قرار دارند ، بی هويت و بی نام و نشان، فقط غرق لجبازی های کودکانه هستند. باور كنيد در شرایط استراتژیک و کودکانه ی فعلی، اگر خانم گوگوش با اسی یا فرشید امین یا پاکسیما هم کار کند، این جماعت هشت نفره هورا می کشند و شعر و آهنگ فرشید امین را به آسمان می برند، بنابراين حرف و نظر چنين نابلدانی اصلن اهميت ندارد.ر
*
این است بساطی که ما داریم آقای قنبری! اما گفتم كه نظرات این چند نفرعامی و نابلد و بی سواد اصلن مهم نیست، مهم این است که آثار زیبای شهیار قنبری و مهرداد آسمانی تا همیشه ماندگار است حتا اگر به عمد يا به سهو، نام شان را حذف کنند و یا نظرات غیرحرفه ای و خنده داربدهند. خودِ گوگوش عزیز هم این را به خوبی می داند.ر
*
من پیشنهاد می کنم که شما و مهرداد با هم همکاری داشته باشید و در اين زمينه، حرفه ای عمل کنید. وقتی کارهای به این موفقی ارایه داده اید، آیا حیف نیست که این همکاری قطع شود؟ مشکل تان را خصوصی حل کنید و به فکر خلق آثار زیباتر از گذشته باشید.ر
*
باز هم تاکید می کنم من شخصن بر سر مسایلی، با شما گرفتاری دارم آقای قنبری! خودتان هم می دانید، اما منکر حقیقت زیبایی آثار شما نمی شوم و دوست می دارم که باز هم آثار زیبا و ماندگار خلق کنید.ر
*
و سپاس گزارم برای جمله ی درست و نابی که خطاب به نابلدان ترانه نشناس گفتید و من هم با آن بسیار موافقم و به همین دلیل این جمله ی ناب تان را تیتر کردم:ر
*
ترانه های من سنگین نیستند، شما سبُک اید. این را از یاد نبرید.ر

دهم دی ماه 1387 خورشیدی

*

Sunday, December 28, 2008

سپاس از گوگوش عزيز

*
با هم می شه مثل ماه درخشيد
*
*
*
این روزها به قدری سرگرم مجله ی اپیزود هستم که فرصت چندانی برای نگاه کردن به مسایل دیگر باقی نمی ماند. انتشار هفتگی اپیزود، کاری بس بسیار دشوار است که وقت و انرژی زیادی می برد. اما در میان این همه مشغله، به تازگی گفت و گویی را در مجله ی جوانان چاپ لس انجلس خواندم كه گفت و گوی بسیار جالبی بود با خانم گوگوش. از خواندن حرف های گوگوش عزیز بسیار خوش حال شدم، حرف های بسیار خوبی را عنوان کرده بودند و توضیحات شان بسیار جالب و شادی انگیز بود.ر
*
پیش از این هم از گوگوش عزیز سپاس گزاری کرده بودم که به مطالب دلکده توجه دارند و پیشنهادات دلکده را می پذیرند و انجام می دهند. یکی از پیشنهادات دلکده، ایجاد ارتباط مستقیم بین گوگوش و هواداران ایشان بود از طریق سایت گوگوش.کام، که خانم گوگوش لطف کردند و با همه ی بی علاقگی خود به اینترنت، وبلاگی را دایر نمودند که از این طريق با هواداران شان تماس مستقیم داشته باشند، تا فرصت طلبان تلویزیونی شهر فرشتگان، دیگر جرات نکنند که نقش پستچی را بازی کنند. پیش از این هم گفتم که هواداران گوگوش عزیز، ایجاد چنین ارتباط مستقیمی را مدیون دلکده هستند. برای وبلاگ رسمی خانم گوگوش پسشنهادات مفيد و سازنده ای دارم که در فرصتی مناسب خواهم گفت.
ر
*
اینک باز هم از گوگوش عزیز سپاس گزارم که سایر پیشنهادات دلکده را نیز پذیرفتند و درگفت و گوی خود با مجله ی جوانان، مژده های بسیاری دادند.
ر
*
دلکده به تاریخ نوزدهم آبان 1387 (هشتم نوامبر 2008) مطلبی نوشته بود با عنوان پیشنهاد دلکده به گوگوش و داریوش، و پیشنهاد کرده بود که خانم گوگوش داستان خانه ی هنرمندان را جدی بگیرند و با این که پیشنهاد خانه ی هنرمندان، پیشنهاد مهرداد بود، اما اگر دوست می دارند که مهرداد دراین پروژه نباشد، مهرداد را حذف کنند اما پروژه ی خانه ی هنرمندان را حتمن به اجرا بگذارند.
ر
*
گوگوش عزیز در گفت و گو با مجله ی جوانان این مژده را داد که پروژه ی خانه ی هنرمندان را انجام خواهد داد که جای بسی خوش حالی است. گوگوش عزیز گفتند که من چندین سال قبل، در گفت و گو با آقای فرهی هم چنين موضوعی را مطرح کرده بودم. البته ایشان آن چه که در گفت و گو با آقای فرهی مطرح کرده بودند، تاسیس خانه ی هنرمندان نبود بلکه ایجاد یک مجموعه ی فرهنگی بود به نام انجمن فرهنگی گوگوش.
ر
*
این عین سخنان خانم گوگوش در گفت و گو با آقای فرهی است درسال 2003 در برنامه ی جُنگ بامدادی رادیو یاران:
ر
*
من از دو سال پیش تصمیم گرفتم در تورنتوی کانادا یک مجموعه ی فرهنگی به کمک ایرانیان تاسیس کنم، حالا به من گفتند اسمشو بذارید انجمن فرهنگی گوگوش، چون این اسم می تونه پیوند دهنده باشه.
ر
*
این مجموعه ی فرهنگی، مشتمل بر یک خانه ی سالمندان هست و یک مجموعه ی بزرگ غرفه غرفه، گالری نقاشی ، کتاب ، آژانس هواپیمایی ، یک فضای چند ساحته که پاتوق ایرانی باشه و سالن های مختلف برای انجام مراسم شون داشته باشند که به جای دیگری احتیاج نداشته باشند که بخواهند مراجعه کنند وغیر ایرانی باشه.
ر
*
از طریق این لینک می توانید متن کامل این گفت و گو را بخوانید:
ر

h a r f 1 9 7 4 . c o m

*متن کامل این گفت و گو فقط در سایت حرف هست و در هیچ جای دیگری نمی توانید پیدا کنید، چون این گفت و گو از طریق رادیو یاران پخش شده بود و معمولن کمتر کسی به رادیو گوش می داد، فقط من بودم که همه ی رادیو ها و تی وی ها را برای یافتن هر آن چه که مربوط به گوگوش بود زیر و رو می کردم و همه ی گفت و گو های ایشان را در این چند سال ضبط و پیاده کردم و با کمترین امکانات، متن کامل آن ها را به شکل نوشتاری روی سایت حرف گذاشتم که کاری بس بسیار دشوار بود، دیگرانی که دم از هواداری خانم گوگوش می زنند هرگز توان چنین کاری را نداشتند، اما من این کار دشوار را انجام دادم و اینک یک مجموعه ی کامل از گفت و گوهای گوگوش عزیز بر روی سایت پانصد و پنجاه صفحه ای حرف است.ر

*
من شک ندارم که خود خانم گوگوش هم به یاد نداشت که چنین حرفی را در گفت و گو با آقای فرهی گفته است، به دليل اين كه اين موضوع سال ها بود كه مسكوت مانده بود، تا اين كه یکی از خواننده های مجله ی اپیزود در پاسخ به مخاطب دیگری كه به گوگوش اعتراض كرده بود، نامه ای به اپیزود نوشت و این مطلب را با ذکر نام سایت حرف یادآوری کرد. من در این جا باز هم از گوگوش عزیز سپاس گزارم که به مطالب مجله ی اپیزود هم دقت می کنند.ر

*
به هر شکل امید که آرزوی خانه ی هنرمندن با پرچمداری گوگوش عزیز برآورده شود و هنرمندان ما نفسی به راحتی بکشند.
ر

*
و خانم گوگوش حرف بسیار جالبی گفتند که هنرمندان باید قهر و آشتی ها و رقابت های غیرحرفه ای را کنار بگذارند، سپاس فراوان از شما گوگوش عزیز که چنین سخنی گفتید. به راستی که با تاسیس خانه ی هنرمندان وایجاد امنیت فکری برای هنرمندان عزیز، حتمن این گونه رقابت های غیر حرفه ای نيز کنار گذاشته خواهد شد.
ر

*
و گوگوش عزيز از کنسرت هایی گفتند که درآمدش صرف خانه ی هنرمندان بشود و چه از این بهتر. خانم گوگوش عزیز! امید که شما هنرمند درجه ی یک، در کنار سایر همکاران تان کنسرت های مشترک و دیدنی داشته باشید. باید که نه تنها با همکاران مرد، بلکه با همکاران زن نیز همآواز شوید. هنرمندانی چون لیلافروهر، شهره ، نوش آفرین ، هلن و سایرین سهم بسیار بزرگی در ماندگاری موسیقی پاپ در خارج از کشور داشتند و بسیار زحمت کشیدند، آن ها می توانند سهم بزرگی نيز درجهت پیشبرد برنامه های خانه ی هنرمندان داشته باشند. امیدوارم که شما گوگوش عزیز در کنار هنرمندانی چون لیلافروهر ، شهره ، نوش آفرین ، هلن ، ستار ، داریوش ، ابی و سایرهنرمندان زحمتکش به روی صحنه بروید، کنسرت های مشترک و پولساز برگزار کنید تا پروژه ی خانه ی هنرمندان به تثبیت برسد.
ر

باهم پشت ما كوهه

نمی ترسيم، نمی افتيم، نمی بازيم

اين آواز نمی ميره

تا وقتی كه هم آوازيم

و گوگوش عزیز گفتند که بهتر است هنرمندان امریکایی را الگوی خود قرار بدهیم و منم منم ها را کنار بگذاریم و با هم با فروتنی همکاری کنم، باز هم سپاس گوگوش عزیز، چه حرف زیبایی گفتید، امید که این سخن نیز به مرحله ی عمل درآید، چون آن چه که موسیقی پاپ را در غربت متوقف می کند همین منم منم کردن هاست. شما راست می گویید، باید هنرمندان غیرایرانی را الگوی خود قرار بدهیم، نگاه کنید به اجراهای مشترک باربارا استرایسند و سلن دیان ، به اجراهای مشترک ویتنی هیستن و ماریا کری ، پس از آن ها مدانا و بریتنی و یا بیانسه و شکیرا، چه قدر این منم منم نکردن ها و فروتنی ها زیباست، واقعن باید از آن ها یاد گرفت. حرف بسیار درستی گفتید. امید که گوگوش عزیز! شما نیز با خانم های آوازخوان همکارتان، اجراهای مشترک داشته باشید، با لیلافروهر ، شهره و نوش آفرین که این همه سال در غربت زحمت کشیده اند و حتا با نه چندان قدیمی ها مانند هنگامه، سپیده و سایرین.ر

*
یکی دیگر از پیشنهادات دلکده به خانم گوگوش همکاری با همکاران قدیمی بود. دلکده در مطلبی با عنوان همکاران جدید گوگوش به تاریخ بیست و یکم آبان ماه 1387 ، یازدهم نوامبر 2008 با گذاشتن عکس هایی از ایرج جنتی عطایی ، اردلان سرفراز ، حسن شماعی زاده ، فرید زلاند ، شهیار قنبری و ژاکلین، در واقع به خانم گوگوش پیشنهاد داده بود که با این هنرمندان همکاری کنند، اما ابتدا به شکل مخفیانه، آن چنان که کسی نفهمد ... و در مطلب دیگر با عنوان دلکده را باور کنید به تاریخ بیست و هشتم آبان 1387 (هیجدهم نوامبر 2008) خبر همکاری گوگوش با بابک امینی ، اردلان سرفراز و زویا زاکاریان را داده بود ... خانم گوگوش در گفت و گو با مجله ی جوانان مژده دادند که با ایرج جنتی عطایی ، اردلان سرفراز ، فرید زلاند و حسن شماعی زاده تماس گرفته اند و برای همکاری با آن ها گفت و گو کرده اند و کاری تازه هم با بابک امینی و زویا زاکاریان دارند. درود بر شما گوگوش عزیز که پیشنهادات سازنده ی دلکده را جدی گرفتید و به آن عمل کردید. این یکی از بهترین کارهایی بود که می توانستید انجام بدهید.ر
*

دلکده بسیار افتخار می کند که مکانی برای حرف های تکراری و بیهوده نیست، دلکده یک وبلاگ فرهنگی-هنری است که در جهت پیشبرد کار هنری هنرمند، پیشنهادات مفید و سازنده مطرح می کند و جای شادی فراوان است که گوگوش عزیز نیز این پیشنهادات را خوانده و به آن عمل کرده است، درود بر شما گوگوش نازنین.ر

*
بسیار خوش حال شدم که خانم گوگوش، این هنرمند باارزش، در گفت و گوی خود با مجله ی جوانان اعلام کردند که هیچ گونه قراردادی برای کنسرت ندارند. من با خواندن این حرف از ته دل خوش حال شدم، چون با این حرف قاطعانه ی گوگوش عزیز، جوجه قاطبه های لس انجلس که بی وقفه شایعه می کردند که با گوگوش قرارداد کنسرت امضا کرده اند و از این بابت از مردم پول می گرفتند، حساب کار دست شان آمد، این پاسخ گوگوش عزیز بود به جوجه قاطبه های دروغزن لس انجلس، جوابی بود به شهرام شهرابی که در مورد بستن قرارداد با گوگوش، آن همه دروغزنی کرده بود و قصد کلاهبرداری با نام گوگوش را داشت. باز هم این دلکده بود که این هشدار را به خانم گوگوش داد. دلکده با چندین مطلب مختلف در این مورد در ماه های اکتبر و نوامبر 2008 از این جوجه قاطبه ها یاد کرد و هشدار داد به خانم گوگوش که آگاه باشد که با نام ایشان چه می کنند.ر

*
باز هم سپاس از خانم گوگوش که به این هشدار دلکده پاسخ مثبت دادند و قاطعانه گفتند که هیچ قراردادی ندارند.ر

*
سخنان خانم گوگوش در گفت و گو با مجله ی جوانان، بسیار دلنشین بود. یکی از حرف های بسیار زیبای ایشان این بود که باید برای هنرمندانی چون حمیرای عزیز بزرگداشت بگیریم... و چه خوب، چه خوب است انجام چنین کار زیبایی که خود هنرمند هم شاهد برگزاری این بزرگداشت باشد. اما فقط خانم حمیرا نیست، هنرمندان دیگری هم در این عرصه به ویژه برای خود خانم گوگوش بسیار زحمت کشیده اند و بهترین های خود را برای اجرا به گوگوش عزیز سپرده اند. چه خوب است که برای آن ها نیز مراسم بزرگداشت و قدردانی برپا شود، هنرمندانی مثل ایرج جنتی عطایی ، اردلان سرفراز ، شهیار قنبری ، حسن شماعی زاده ... و این بهترین کار است.ر

*
امید که هر چه زودتر تماشاگر چنین بزرگداشت هایی باشیم، مراسم بزرگداشت، مراسمی است که همه ی هنرمندان در آن سهیم هستند و برای هر چه بهتر برگزار شدن مراسم، باهم همکاری می کنند. امید که هر چه زودتر در چنین مراسم باشکوهی، گوگوش عزیز را با شهره، لیلا، نوش آفرین ، هلن ، داریوش ، ابی ، مارتیک، شهرام شب پره ، شهبال شب پره، ستار و سایر بزرگان باهم بر روی یک صحنه ببینیم که در کنار هم با فروتنی و متانت، به دور از منم منم گفتن ها می خوانند و به شکوه مراسم می افزایند، درست مانند هنرمندان امریکایی.ر

با هم می شه مثل ماه درخشيد

می شه به زمين ستاره بخشيد

*
بسیار خوش حال شدم وقتی دیدم خانم گوگوش اسم همکاران شان را در این گفت و گو بر زبان آوردند و چه قدر نسبت به این همکاران محبت نشان دادند، هنرمندانی چون ستار، مارتیک ، بیژن مرتضوی، شهرام شب پره، داریوش ، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز، فرید زلاند، حسن شماعی زاده، سیاوش قمیشی ، به راستی جای سپاس دارد که گوگوش عزیز این گونه با محبت از همکاران شان نام بردند. ولی ای کاش نام شهیار قنبری را هم می آوردند و او را از یاد نمی بردند. درست است که من شخصن با شهیار قنبری اختلاف نظر دارم، اما این دلیل نمی شود که انتظار داشته باشم آثار زیبای شهیار به فراموشی سپرده شده و یادی از او نشود.ر

*
به هرشکل شهیار و مهرداد، زیباترین آثار را برای اجرا به گوگوش عزیزسپردند، حق نیست در جایی که نام همه با محبت آورده می شد، نام شهیار قنبری حذف گردد.ر

*
هم چنین ابی ... گوگوش عزیز از ابی هم نامی نبرد. ابی هم از هنرمندان درجه ی یک است که در این سال های غربت، بسیار زیاد زحمت کشیده و اجراهای بسیار زیبایی را به مردم ایرانی پیشکش کرده است، ای کاش که نام شهیار قنبری و ابی هم در این گفت و گو آورده می شد.ر

*
برای گوگوش عزیز تا بی نهایت آرزوی موفقیت دارم و امید که هر چه زودتر شاهد برپایی یک خانه ی هنرمندان باشکوه با پرچمداری گوگوش عزیز باشیم و نیز شاهد کنسرت های مشترک با سایر هنرمندان بر روی صحنه ای مشترک و پُِر ابهت.ر
باز هم از گوگوش عزیز برای توجه ای که به دلکده دارند سپاس گزارم.
ر

هشتم دی ماه 1387 خورشيدی
*

Saturday, December 20, 2008

شماره بیست و پنج مجله ی اپیزود

*
بیست و پنجمین شماره ی اپیزود منتشر شد
*
*
*
با شادباش «شب یلدا» شب زایش نور و تولد و مهر
*
بیست و پنجمین شماره ی هفته نامه ی «اپیزود» منتشر شد.ر
*
داریوش و معجزه ی خاموش
*
گیتی هنرمندی توانا اما دل شکسته
*
بخش دوم گفت و گوی سینمایی احمد شاملو
*
شکرپاره رفت ...ر
*
فروغ ِ سرزمین من
*
بررسی فیلم «ذره ای آرامش» ساخته ی مارک فورستر
*
تصاویری از دوره ی قاجار و پهلوی
*
همراه با
*
خواندنی ترین مطالب و دیدنی ترین عکس ها
*
حقیقت را در مجله ی اپیزود بیابید.ر
*
*
*

Wednesday, December 17, 2008

گفت و گوی تلفنی گوگوش در پن تی وی

*
ناآگاهی ، دشمنی ، حسادت
*
*
*
گفت و گوی تلفنی گوگوش عزیز درتلویزیون «پن»ر
*
دسامبر 2005 میلادی
*
با عرض سلام و خسته نباشید به هنرمند باارزش و همکار خوبم و رفیق روزهای سخت ام، مهرداد عزیز.ر
*
الان خوش بختانه به خاطر ستالایتی که برام وصل کردند برنامه ی شما را می دیدم و از صحبت هایی که مهرداد داشت، تحت تاثیر قرار گرفتم برای بچه هایی که تو مملکت مون، مملکت مونو حفظ کردند، نگه داشتند، انشالله که روح شون شاد باشه، من به خونواده هاشون درود می فرستم و آرزوی صبر و شکیبایی و عزت و سلامتی دارم.ر
*
اما درد دلی داشتم با دوستان، با دوستان طرفدارم و طرفدار هر هنرمندی که در این جا، به واقع به سختی فعالیت می کنند. خیلی خوش حالم که می تونم از طریق تلویزیون شما دوستان عزیزم ژاکلین عزیز و آقای اصلانی، درددلم را از طریق شما عنوان کنم.ر
*
مدتی هست که عده ای روی خط های تلفن «آرین پروداکشن» و سایت های مختلف، مطالبی را عنوان می کنند که من فکر می کنم البته این ها عده ی معدودی هستند که یا ناآگاهند، یا دشمن اند و یا حسودند.ر
*
در این کنسرت های اخیر، علارغم این که مهرداد اعلام کرده بود که نمی خونه، اما من در تلویزیون ازش خواهش کردم که با من همکاری کنه و مهرداد با کمال میل و با تواضع پذیرفت.ر
*
مهرداد به جز این که موزیسین بسیار خوبی هست ، آهنگساز بسیار خوبی است و خواننده ای بسیار توانا و پُرقدرتی است و من از خوندن باهاش لذت می برم، چند تا ترانه ی دوصدایی ما با هم اجرا کردیم که این خود دلیلی هست برای همکاری مشترک مون در این کنسرت.ر
*
من امروز می خوام وکیل مدافع مهرداد بشم. این دو سه سالی که من در این جا درگیر مسایل حقوقی بودم، سه نفر به قیمت این که کار نکردند، به قیمت این که سرمایه شونو گذاشتند، به قیمت این که وقت و ذهن و فکرشونو گذاشتند، به من کمک کردند که من از این ماجراها خلاصی پیدا کنم، یکی مهرداد بود، یکی آلبرت مانانیان و یکی بهراد.ر
*
سوای این ها، مهرداد در عرض دو سال، دو تا آلبوم و در واقع سه تا آلبوم با من همکاری کرده و به این سرعت کارهای آلبوم ها را انجام داده که در این شهر شما می دونید که سراغ نداریم.
ر
*
از این ها گذشته، کسانی که به اسم هوادار روی خط های تلویزیون یا روی سایت ها می روند چه طور به تلویزیون هایی که به من و خونواده ام بد و بیراه میگن، هیچ عکس العملی نشون نمیدن؟ هیچ اشاره ای نمی کنند؟ یا این که من در این دو سال مهرداد می دونه در سخت ترین وضعیت در غربت زندگی کردم ولی هیچ خبری از این به ظاهر دوستان و طرفداران نبود.ر
*
به هر حال این کنسرت ها به خواست من به این صورت برگزار می شه، می خوام خواهش کنم که هر کسی دوست نداره لطف کنه و به این کنسرت ها نیاد، چون ما چنین طرفدارانی را نمی خواهیم.ر
*
ضمن این که یک عده ی قلیلی هستند که خودشونو صاحب اثر هنری می دونند یا صاحب اون کسی می دونند که هنرش را ارایه میده و تعیین تکلیف می کنند. خیلی متاسفم، یکی از مشکلات ما ایرانی ها اینه که تحمل همکاری های گروهی را نداریم، حس همکاری نداریم، شما الان این آهنگ باهم را گذاشتید که میگه:
ر
*
با هم پشت ما کوهه
نمی ترسیم، نمی افتیم، نمی بازیم
*
بگذارید همه بتونند با هم همکاری کنند، کمک کنیم که با هم همکاری کنیم چون وقتی همکاری باشه، وقتی همیاری باشه وقتی همه دست به دست هم بدیم، کارهامون بهتر می شه. ما درغربت عده مون کمه، جمعیت مون نسبت به اونی که در ایران بودیم نیستیم، این جا بیش تر باید هوای همدیگر را داشته باشیم، این جا بیش تر باید پشت همو داشته باشیم، دست تو دست هم بذاریم و سعی کنیم کارهای خوب انجام بدیم.
ر
*
*
*
اگر کاری را دوست نداریم بهش گوش ندیم، کار را نبینیم، فیلم را نبینیم، آهنگ را نشنویم، ولی نیاییم روی خط تلویزیون ها بد و بیراه بگیم، این فرهنگ را از امریکایی ها یاد بگیریم.ر
*
خیلی ها بیرون گود ایستادند و برای هنرمندان تعیین تکلیف می کنند، نمی دونند هنرمندان با چه سختی در این این جا کار می کنند، تلاش می کنند که موسیقی را و این حس خوب را از طریق موسیقی به مردم بدهند.ر
*
به هر حال مهرداد جان! می خوام اینم بگم که لطف کنید و به اطلاع همه برسونید که این کنسرت با همین فرم و شیوه و به بهترین نحو اجرا می شه و کسانی که طرفدرا واقعی ما هستند، ما را حمایت می کنند لطف کنند به آرین پروداکشن زنگ بزنند و بلیت های کنسرت را تهیه کنند.
ر
*
*
با توجه به گفته های گوگوش عزیز
*
پیدا کنید مساحت ناآگاهی، دشمنی و حسادت را در پیام های وبلاگ رسمی!!!ر
*
*
بیست و هفتم آذر ماه 1387 خورشیدی
*

Saturday, December 13, 2008

دلکده باور کردنی ست

*
یاد من باشد کاری نکنم
*
که به قانون زمین بربخورد
*
ر«سهراب سپهری»ر
*
*
*
پس از گذشت مدت های طولانی، خانم گوگوش صاحب یک وبلاگ رسمی شدند که جای بسی خوش حالی ست و امید که شادباش ما را برای افتتاح وبلاگ رسمی پذیرا باشند.ر
*
همان گونه که همه می دانند، هنرمندان ما از بزرگ تا کوچک، صاحب سایت و یا دستِ کم ایمیلی هستند که هواداران شان از این طریق با آنان در ارتباط اند. تنها هنرمندی که با داشتن یک سایت رسمی، هیچ گونه ارتباط مستقیمی با هوادارانش نداشت، خانم گوگوش بود. البته سایت رسمی ایشان سال تا سال، به روز نمی شد و خود خانم گوگوش هم در چندین گفت و گو عنوان کرده بودند که علاقه ی چندانی به اینترنت ندارند، شاید سایت رسمی ایشان هم به دلیل عدم علاقه شان به اینترنت به روز نمی شد.ر
*
باری، هواداران ایشان برای ایجاد ارتباط مستقیم با هنرمندشان همیشه در تنگنا بودند، آن چنان که به ناچار به پستچی های تلویزیونی پناه بردند که از طریق پستچی، ایمیل شان را به خانم گوگوش برسانند.ر
*
دلکده که چنین دید، ابتدا حق پستچی را کف دستش گذاشت، به دلیل این که دلکده به خوبی می دانست که پستچی مورد نظر، با هدف خاصی داوطلب انجام عملیات ایمیل رسانی و فوروارد بازی شده است. پستچی که چنین دید، سر به زیر انداخت و برفت!!ر
*
در همین راستا دلکده پیشنهاد کرد که خانم گوگوش به طریقی با هوادارانش ارتباط مستقیم برقرار کند تا جماعت هوادار از خطرات پُستچیان مترصد، در امان باشند. این مطلب به تاریخ چهاردهم مهر ماه 1387 خورشیدی برابر با چهارم اکتبر 2008 میلادی، با عنوان بال و پری تازه ، تولدی تازه با سرلوحه قراردادن تکه ای از شعر زیبای «سهراب» در دلکده منتشر شد.ر
*
اینک جای بسی خوش حالی ست که خانم گوگوش به پیشنهاد دلکده پاسخ مثبت دادند و با این که علاقه ی چندانی به اینترنت ندارند و به روز نشدن سایت رسمی شان در این چند سال نیز گواه این موضوع است، اما با افتتاح یک وبلاگ رسمی، ارتباطی بی واسطه با هواداران به وجود آوردند.ر
*
بنابراین هواداران خانم گوگوش که به شدت مایل بودند به هر طریقی که شده با هنرمند محبوب شان ارتباط مستقیم داشته باشند، به وجود آمدن چنین ارتباطی را مدیون دلکده هستند، چرا که در همه ی این سال ها، گوگوش عزیز به دلیل عدم علاقه به اینترنت، به فکر ایجاد این پل ارتباطی نبودند.ر
*
با سپاس از گوگوش عزیز که به پیشنهاد منطقی دلکده پاسخ مثبت دادند. اما با توجه به این که پیام های وبلاگ رسمی، تابع قانون حذف و اضافه است، امیدوارم که پیام های هواداران را در ابتدای امر، به جز خودِ خانم گوگوش، کسی دیگر نخواند و فقط خودشان تصمیم بگیرند که کدام پیام را حذف و کدام یک را منتشر کنند.ر
*
و نیز امیدوارم که برخی از هواداران، با نام های متعدد جعلی و قلابی، نظر وپیشنهاد خود را چندین و چند بار تکرار نکنند که بدین وسیله به خانم گوگوش نشان بدهند که این نظر، فقط نظر ما نیست، با توجه به این که گروهی از هواداران گوگوش، در انجام چنین کاری سابقه های پرونده دار دارند، چنین عملی برای شان به شکل رسم و عادت درآمده و تصور می کنند که دنیا بر همین رسم می چرخد. بنابراین امید که از این موقعیت به دست آمده، سوءاستفاده نکنند و خود را و نظرات خود را، به اسامی مختلف تکثیر نفرمایند.ر
*
اگر کسی دیگر به جز خانم گوگوش، پیام ها را در ابتدا می بیند، امید که با نام کسانی که پیام های شان حذف شده، پیامی که مورد نظر خودش است را نگذارند. این گونه تقلب بازی ها و دروغزنی ها، در شان وبلاگ رسمی خانم گوگوش نیست.ر
*
مانیفستِ دلکده این است که همیشه حقیقت را بگوید و پیشنهادهای سازنده بدهد، بنابراین اخبار دلکده، همیشه اخباری درست و موثق بوده است. دلکده در تاریخ بیست و هشتم آبان ماه 1387، برابر با هجدهم نوامبر 2008، مطلبی با عنوان دلکده را باور کنید را منتشر کرد که دراین مطلب، خبرهمکاری مجدد گوگوش و بابک امینی آورده شده بود و نام خانم زویا زاکاریان نیز در این خبر آمده بود، همین خبر دلکده، به تازگی، یعنی دو روز گذشته در وبلاگ رسمی خانم گوگوش نیز منتشر شد، و این در حالی ست که دلکده این خبر را به تاریخ بیست و هشتم آبان ماه، یعنی سه هفته پیش منتشر کرده بود.ر
*
خبر عمل جراحی خانم گوگوش ابتدا در مجله ی اپیزود منتشر شد و ده روز پس از انتشار آن در اپیزود، مجله ی جوانان چاپ لس انجلس نیز این خبر را چاپ کرد. این ها را گفتم که بگویم منابع خبری دلکده، منابع موثقی هستند و به همین دلیل دلکده باورکردنی ست. سایر خبرهای دلکده نیز به همین ترتیب درست و موثق هستند، چرا که دلکده به جز راه درست و حقیقت گویی، قدمی برنمی دارد.ر
*
شادباش دیگری نیز دارم برای پُست جدید وبلاگ رسمی خانم گوگوش و آن حمایت از جنبش دانشجویان است. چنین حمایتی، کاری بزرگ است که باید برای این کار از خانم گوگوش سپاس گزاری کرد. با انتشار چنین حمایتی از دانشجویان عزیز، دیگر محال است که خانم گوگوش برای اجرای کنسرت به دوبی بروند، چون خودشان هم می دانند که اجرای کنسرت در دوبی چه شرایطی دارد.ر
*
گوگوش عزیز به خوبی می دانند که برای خواندن در دوبی، گفتن نام خلیج فارس و خواندن ترانه ی خلیج فارس قدغن است. پرچم شیر وخورشید نشان قدغن است. فعالیت های سیاسی علیه ظلم و ستم قدغن است، بدون پذیرفتن این شرایط،، هیچ هنرمندی نمی تواند در دوبی بخواند.ر
*
گوگوش عزیز به خوبی می دانند که انتشار حمایت ایشان از جنبش دانشجویان در وبلاگ رسمی، تعهد و مسئولیتی بس سنگین را بر دوش ایشان می گذارد که با اجرای کنسرت در دوبی، منافات دارد. جای بسی خوش حالی و سپاس است که خانم گوگوش حمایت از جنبش دانشجویی را انتخاب کردند و از اجرای کنسرت در دوبی چشم پوشیدند.ر
*
یادمان باشد که آزادی جوانان ایران را فراموش نکنیم.ر
*
یادمان باشد که آزادی زنان دربند و زجر کشیده ی ایرانی را از یاد نبریم.ر
*
یادمان باشد که خلیج فارس یعنی وطن ، یعنی شناسنامه ی من.ر
*
یادمان باشد که پرچم مان، پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان است که با آن، هویت ملی خود را فریاد می زنیم.ر
*
یادمان باشد که اعلام هویت ملی، پرواز به طرف آسمان آزادی است.ر
*
با شادباشی دوباره، برای وبلاگ تازه ی گوگوش عزیز.
ر
*
*
بیست و سوم آذر ماه 1387 خورشیدی
*

Wednesday, December 10, 2008

سخنی با مهرداد عزیز

*
مهرداد در هاله ای از سکوت حیرت انگیز
*
*
*
مهرداد آسمانی را همیشه هنرمندی فعال دیده ایم. او در طول فعالیت هنری اش، چه در انتشار آلبوم های خود و چه در زمینه ی آهنگسازی برای سایر هنرمندان، بسیار پُرکار و پُرانرژی بود. به طور معمول نیز زمان انتشار هر آلبوم، گفت و گویی تلویزیونی از او می دیدیم و نیز خبرهای مختلفی از فعالیت های هنری اش در نشریات مختلف به چشم می خورد.ر
*
اینک اما چند ماهی ست که خبری از«مهرداد» نیست. من پیش از این با مهرداد در تماس بودم و گفت و گویی نیز در مجله ی اپیزود با او داشتم که در پنج قسمت منتشر شد. مدتی پس از آن گفت و گو، خبری از مهرداد نداشتم، تا این که پس از گذشت مدت زمانی، ایمیلی از او گرفتم با مضمون تشکر از گفت و گوی انجام شده، و پس از آن ایمیل، دیگر خبری از او ندارم. از شما چه پنهان دو ایمیل هم برایش فرستادم که بی پاسخ ماند. البته از این که ایمیلم بی پاسخ ماند ناراحت نیستم، چون از معرفت و مرام ناب مهرداد آگاهی دارم و می دانم که هر وقت صلاح بداند پاسخ خواهد داد.
ر
*
از دوستان گرامی رسانه ای که با آن ها در تماس هستم، سراغ مهرداد را می گیرم و آن ها می گویند که مهرداد غایب است!! و در سکوت عجیبی به سر می برد!!! دلیل سکوت را می پرسم، می گویند: هیچکس نمی داند
و من از خود می پرسم مهرداد چه کار می کند؟ چرا سکوت؟ آیا خبرهای نه چندان خوب شهر فرشتگان را نمی شنود؟ آیا بی خبر است که چه می گذرد؟
*
مهرداد عزیز! چه اتفاقی افتاده که نمی خواهی حرف بزنی؟؟ دلیل این سکوت سنگین چیست؟
*
مهرداد هنرمندی ست که در طی مدتی که با خانم گوگوش همکاری کرد، اجازه نداد هیچ گونه آسیب مادی و اجتماعی به ایشان برسد، در واقع گوگوش در این چند سال از آسیب های متعدد شهر فرشتگان در امان بود، آسیب هایی که یقه ی همه ی هنرمندان را گرفته و همه ی آن ها طعم این آسیب ها را خیلی خوب چشیده اند، تنها هنرمندی که طی این پنج شش سال، در آرامش و به دور از هرگونه آسیب و لطمه ای به سر بُرد، خانم گوگوش است، این موضوع را هیچکس نمی تواند تکذیب کند چرا که اصلن جای تکذیب ندارد. در مدت این پنج سال، هرگز خبر ناراحت کننده ای در مورد گوگوش شنیده نشد، نه خبر این که پولش را خوردند، نه خبری مبنی بر این که سرش را کلاه گذاشتند و نه هیچ خبر ناخوب دیگری.
ر
*
همه ی کسانی که به نوعی دست اندرکار جامعه ی هنری هستند می دانند که گوگوش در این چند سال با چه امنیتی به کار هنری پرداخت، دل آسوده و بی دغدغه. امنیتی که گوگوش در پناه آن به سر می برد ناشی از همکاری هنری او و مهرداد نبود که همکاری، هرگز چنین امنیتی نمی آورد و در حیطه ی دیگری قرار دارد. این امنیت ناشی از دوستی خانوادگی و رفاقت گوگوش و مهرداد بود.ر
*
هر همکاری هنری، یک نقطه ی آغاز و یک نقطه ی پایان دارد و قرار نیست که دو همکار، تا ابد با هم کار کنند. مردم هم انتظار ندارند که گوگوش یا مهرداد بیایند توضیح بدهند که چه شد که این همکاری به پایان رسید، همان گونه که در آغاز هم توضیح ندادند که چه شد که همکاری کردند. بنابراین حرف من به هیچ عنوان بر سر همکاری یا عدم همکاری نیست، حرف من چیزی دیگری است که نام آن رفاقت است.
ر
*
همان گونه که من گفت و گوها و حرف های هنرمندان مختلفی را در آرشیو دارم، از مهرداد نیز گفت و گوهای زیادی ضبط کرده ام. معمولن در بیش تر گفت و گوها، مهرداد همواره به این نکته اشاره داشته که بین خانواده ی او و خانواده ی گوگوش، دوستی عمیقی وجود دارد، خود خانم گوگوش هم بارها به این نکته اشاره کرده اند، این حرف ها انکار شدنی نیستند چون صدا و تصویر آن ها وجود دارد.
ر
*
مهرداد در آخرین گفت و گوی خود با مجله ی«جوانان» چاپ لس انجلس، باز هم تاکید کرد که گوگوش عضو جدانشدنی خانواده ی من است و من عضو جدانشدنی خانواده ی گوگوش هستم. نظیر چنین حرفی بارها و بارها در گفت و گوهای مختلف این چند سال چه از جانب مهرداد و چه از جانب گوگوش گفته شده و روی آن تاکید هم شده، با یادآوری این حرف هاست که سکوت مهرداد، سکوتی شگفت انگیز به نظر می رسد.
ر
*
اصولن لس انجلس شهر آرامی نیست و گروهی از اراذل و اوباش این شهر اجازه نمی دهند که جامعه ی هنری لس انجلس در آرامش به سر ببرد. این اراذل و اوباش این روزها دنبال خانم گوگوش هستند، شنیده ام که با ایشان مذاکره هم می کنند، قرارداد کنسرت هم می بندند، حرف و حدیث های دروغین را نیز در سطح شهر از جانب گوگوش پخش می کنند، با اسم خانم گوگوش از مردم پول هم می گیرند، کلاه برداری هم می کنند، و من حیرت می کنم آیا این خبرها به گوش مهرداد نمی رسد؟ مگر مهرداد در همان جامعه ی هنری و در همان شهر زندگی نمی کند؟ پس چه گونه است که خبرها را نمی شنود ؟ و اگر می شنود چرا عکس العملی نشان نمی دهد؟ چرا سکوت کرده است؟ مگر بارها نگفته که گوگوش عضو جدانشدنی خانواده ی من است؟ حالا که اراذل و اوباش، به سمت عضو جدانشدنی خانواده ی او رفته اند، چرا مهرداد بازتابی از خود نشان نمی دهد؟ نه حتا به اندازه ی یک جمله حرف زدن؟؟؟ در چنین موقعیت نه چندان خوبی، چرا عضو جدانشدنی خانواده را تنها گذاشته است؟
*
این اراذل و اوباش جامعه ی هنری لس انجلس، جسارت را بدانجا رسانده اند که حتا به مهرداد هم اهانت می کنند، مهرداد کسی نبود که در مقابل اهانت ساکت بنشیند، همه ی سوابق نشان می دهد که مهرداد هرگز در مقابل اراذل و اوباش شهر، آدم آرامی نبوده است. خوب می دانم که مهرداد آدمی نیست که اجازه بدهد کسی به او لطمه ای برساند، پس حالا چه اتفاقی افتاده که مهرداد سکوت اختیار کرده است؟؟؟
*
اراذل و اوباش شهر که پیش از این نیز در«دلکده» از آن ها با نام شان یاد کرده ام، در برابر خانم گوگوش، نقش مگسان دور شیرینی را بازی می کنند، بازی که نه، خود مگسان دور شیرینی هستند(البته با پوزش از مگس های بینوا
اینان بوی پول بدجوری به مشام شان خورده و بی قرارشان کرده، آن چنان که بد جوری به فکر کلاه برداری هستند و آیا مهرداد این چیزها را نمی داند؟ آیا خبر ندارد؟؟
*
با توجه به وقایع گذشته، این موضوع ثابت شده که پسر خانم گوگوش توان ایستادن در مقابل چنین ماجراهایی را ندارد، در واقع این کامبیز بود که باید می ایستاد و همه جانبه از مادرش حمایت می کرد، اما چنین نشد، به هر حال آدم ها مثل هم نیستند و تفاوت هایی دارند. به جای کامبیز، این مهرداد بود که در این چند سال، حامی واقعی خانم گوگوش بود و به لطف دوستی و رفاقت، کاری کرد که گوگوش در آسودگی خیال و امنیت مالی و راحتی به سر ببرد. آنان که با محیط لس انجلس آشنایی دارند به خوبی می دانند که انجام چنین کاری، از هر کسی برنمی آید، معمولن آدم ها فقط به فکر نفع و سود خود هستند و به دیگری فکر نمی کنند، به ویژه در جامعه ی هنری لس انجلس. اما مهرداد مثل همه نبود، مهرداد با معرفت و مرام خاص خود، حق این رفاقت را به خوبی به جا آورد. این حرفِ من نیست، حرفِ همه ی کسانی است که در این سال ها شاهد بسیاری از داستان ها و ماجراهای غم انگیز بوده اند، آن ها هستند که از معرفت و مرام مهرداد و حمایت های بی دریغ او از گوگوش تعریف و تمجید می کنند.
ر
*
حالا مهرداد عزیز! پرسش من از شما این است شما که در این چند سال، یار و یاور و غمخوار گوگوش بودی، عضو جدانشدنی خانواده ی گوگوش بودی و ایشان هم عضو جدانشدنی خانواده ی شما بود، چه طور اجازه می دهی که اراذل و اوباش شهر هر کاری دل شان می خواهد بکنند؟ چرا جلوی این اراذل دروغگوی مفت خور را نمی گیری؟؟؟
*
مهرداد عزیز! شما که روابط شهر لس انجلس را به خوبی می شناسی و خوب می دانی که انتهای این داستان به کجا خواهد انجامید، شما چرا سکوت کرده ای هنرمند عزیز!
ر
*
مهرداد عزیز! شما که زیباترین آهنگ ها را برای گوگوش ساختی، آهنگ هایی که به جز شما، کسی دیگر قادر به خلق شان نبود، در زمانی که همه ی همکاران قدیمی گوگوش، آهنگسازی برای ایشان را ریسک می دانستند و می گفتند ما هر چه بسازیم با کارهای قدیم مان مقایسه می شود، در چنین زمانی، شما تنها هنرمندی بودی که شهامت به خرج دادی و زیباترین آهنگ ها را برای گوگوش ساختی، شما که در این مدت اجازه ندادی حتا یک نفر حق گوگوش را بخورد، شما که همیشه مراقب ایشان بودی، الان و در چنین موقعیتی چرا سکوت کرده ای؟ اصلن این سکوت چه معنایی می دهد؟؟ یعنی این که از هیچ چیز خبر نداری؟ مگر می شود خبر نداشته باشی؟؟ اصلن باور کردنی نیست.
ر
*
من حیرت می کنم خانم گوگوش که خود بیش از هر کسی به زحمات مهرداد واقف است، چه گونه اجازه می دهد که این اراذل و اوباش به مهرداد اهانت کنند؟ ایشان هم به سهم خود نباید چنین اجازه ای به این اراذل و اوباش معلوم الحال بدهند، نباید اجازه بدهند که به عضو جدانشدنی خانواده اش، هر چه دوست می دارند بگویند، مگر رسم رفاقت به جز این است؟؟
*
اگر هم گوگوش عزیز و مهرداد عزیز مشکلی با هم دارند، باور کنید بهتر این است که خودشان مشکل را حل کنند، اگر اشتباهی رخ داده، به هم گوشزد کنند، اگر سوء تفاهمی پیش آمده، خودشان برطرف کنند، چرا اجازه می دهند سودجویان ِ در کمین نشسته، هر کاری دوست می دارند انجام دهند و هر چه دوست می دارند بگویند؟
*
دوستان رسانه ای من می گفتند که یکی از شگفت انگیزترین ماجراهای لس انجلس، همین سکوت مهرداد است که همه از این سکوت حرف می زنند و حیرت زده هستند و هر کسی چیزی می گوید.
ر
*
مهرداد جان! اجازه نده که هر که هر چه دل تنگش می خواهد بگوید، شما که این گونه نبودی هنرمند عزیز! شما که چنین اجازه هایی به سودجویان وقیح و دروغزنان نااهل نمی دادی!!! شاعر بزرگ سرزمین مان سعدی نیز می فرماید: به وقت مصلحت آن به، که در سخن کوشی ... به راستی، این همه سکوت بس نیست مهرداد عزیز؟ بس است، باور کن که بس است.
ر
*
*
بیستم آذر ماه 1387 خورشیدی
*

Saturday, December 06, 2008

باز هم به یادت می آورم

*
آقای امیرقاسمی
*
گوگوش با شما همکاری نخواهد کرد
*
*
*
این آقای امیرقاسمی مدیر شبکه ی حرفه ای و رسمی و جهانی و دیدنی و بی همتای تپش، انسان بسیار با نمکی ست و بیش ترمواقع جلوی دوربین تلویزیون شوخی های بانمکی نیز می فرماید و درعین پاچه خاری های ناگهانی، مخاطبان راهم بی نهایت ابله تصور می کند.ر
*
گویا ایشان به تازگی در برنامه ی جهانی تلویزیون شان، حرف های سابق خود در مورد خانم گوگوش را با صد و هشتاد درجه چرخش، تحویل مردم بینوا داده اند. چه خوب که حرف های ایشان در باره ی گوگوش، چندی پیش در همین وبلاگ منتشر شده و هم اینک نیز می توانید ببینید ...به نظر می رسد آقای امیرقاسمی در کنار سایر هنرها و امتیازاتی که دارند، در چرخش های صد و هشتاد درجه ای نیز بسیار ژیمناستیکی عمل می کنند!! اما آن چه را که تشخیص نمی دهند، شعور مخاطب است و همین عدم تشخیص، سبب می شود که حرف ها شان، تبدیل به شوخی های با نمکی بشود!!ر
*
ایشان پیش ازاین گفته بودند: هر جا که خانم گوگوش روی صحنه می روند، پشت صحنه به طرفداران گوگوش ظلم می شود، چند نمونه هم ذکر کرده بودند که وقتی گوگوش روی صحنه بود در پشت صحنه فلان طرفدار و فلان طرفدار را کتک زدند و دندانش را شکستند و ...ر
*
با چرخش صد و هشتاد درجه ای اما، به تازگی حرف ایشان چنین بود: خانم گوگوش این قدرآرام و ساکت هستند که وقتی ایشان روی صحنه برنامه اجرا می کنند، بر خلاف سایر هنرمندان، پشت صحنه به حدی آرامش دارد که ای کاش هنرمندان دیگراز ایشان این آرامش پشت صحنه را یاد بگیرند!!!!ر
*
یا این که پیش از این گفته بودند: خانم گوگوش به دلیل این که بعد ازبرنامه با طرفداران خود روبرو نشوند و مجبور نباشند که به آن ها امضا بدهند، به محض تمام شدن کنسرت، یکراست از سالن به داخل اتومبیلی که از قبل آماده شده بود می رفتند و آن اتومبیل ایشان را به هتلی می رساند که هیچکس نباید می فهمید آن هتل کجاست!!!ر
*
باز هم با صد و هشتاد درجه چرخش!!! به تازگی گفتند: خانم گوگوش این قدر منزوی و ساکت هستند که نیم ساعت قبل از کنسرت یکراست می آمدند روی صحنه برای تمرین و بعد از تمام شدن کنسرت هم یکراست می رفتند داخل اتومبیلی که از قبل برای بردن شان به هتل آماده بود، این قدر ایشان ساکت و آرام و منزوی بودند!!!! آخیییییییی!!!!!ر
*
در اصطلاح عامیانه به کسی که تا این حد در مسیر تندباد قرار گرفته، نام با مسمایی داده اند ... فقط این که جناب امیرقاسمی بدانند و آگاه باشند که همه ی مخاطبان ابله نیستند که حرف های ایشان را باور کنند و بگویند : آه!! چه با حوصله و با احترام از گوگوش حرف زد!!! و یه جورایی طرف گوگوش را می گرفت!!!ر
*
نه جناب امیرقاسمی! همه ی مخاطبان ابله و کودن نیستند، تعدادی محدود هستند که خصایص عقب ماندگی در آن ها عجیب آشکار است، هر کسی که کمی هوش داشته باشد به خوبی می فهمد که آن تلفن های قلابی، عمه زینب و خاله شوکت و زن دایی عفت و عمو اصغر خودتان بودند، تلفن های هماهنگ شده مشخص است، من نمی دانم شما چرا این قدر به خودتان زحمت بیهوده می دهید؟؟؟ دوست دارید گوگوش با شما کار کند؟؟ فکر می کنید ایشان چنین کاری می کنند؟؟؟
*
به یاد دارم که آقای ابی، هنرمند مشهور و محبوب، جلوی دوربین جام جم به شما گفت: امیرقاسمی! تو کلاه برداری ، تو خائن هستی ، تو دروغگوی بزرگی هستی ، تو توطئه گری، اصلن چه جوری روت می شه که جلوی دوربین سرت رو بلند کنی؟
*
شما هم درمقابل مردم به ایشان گفتید زمین خاکی و توپ پلاستیکی!!!ر
*
آقای شهیار قنبری در مورد شما گفتند که: علی کوچیکه مامور جمهوری اسلامی است، تلویزیون اش دره ی گرگ هاست، با پول های جمهوری اسلامی اداره می شود، این ها هیچکسان هستند، تلویزیون اش بی تپش است و نه تپش علی کوچیکه خودِ امنیه خانه است و صدها حرف و حدیث دیگر...ر
*
آقای مسعود امینی در مورد شما گفتند: علیرضا امیرقاسمی صد در صد حامی دشمنان آزادی مردم است و با آن ها همکاری می کند!!!! ر
*
همچنین ماجرای علی عراقی را مطرح کردند که خود شما بهتر می دانید!!! اگر هم علی عراقی یادتان رفته، من با کمال میل در آینده ی نزدیک توضیحات لازم را جهت یادآوری خواهم گفت.ر
*
جناب امیرقاسمی! و اما خانم گوگوش در باره ی شما چه گفتند؟ به یاد دارید؟ به یادت می آورم.ر
*
*
خانم گوگوش در تاریخ شانزدهم دسامبر 2004 میلادی، در حالی که گفته های ایشان از دوازده شبکه ی تلویزیونی فارسی زبان پخش می شد، در باره ی شما آقای امیرقاسمی چنین گفتند:ر
*
این آقایون، آقای «امیرقاسمی» وآقای «جمالی» به همدستی آقای «خوش زبان» قراردادی بستند با ندرلندر، حالا فکر می کنم که خوش زبان قرارداد رامستقیم با ندرلندر نداشت، این دو نفرآقایون با ندرلندر قرارداد داشتند و به وسیله ی اون قرارداد با آقای خوش زبان، قراردادی بستند که من یک بار دیدم که روشو با ماژیک سیاه پوشونده بودند که دیده نشه که محتوای قرار و مدارشون چه هست و هفتصد هزار دلار از کمپانی ندرلندر بدون اطلاع من پول گرفته بودند برای کنسرت های من، که من با هیچ کدوم این آقایون هیچ قرارکنسرت دیگری نداشتم. هیچ کدوم هم به فکر من نبودند، همه به فکر منافع خودشون بودند. آقایون صاحب اتومبیل ، خانه، شبکه ی تلویزیونی و زندگی شدند ، همه هم می دونند که قبل از من، این آقایون چه کاره بودند و حالا چه کاره اند، ندرلندر هم دل خوشی از اینا نداشت و نداره.ر
*
ارتباطات «امیر قاسمی» و «جمالی» برام مسئله هست، این آقایون پشت شون به کجا گرمه؟ دست شون تو دست کیه؟ من نمی خوام تهمت بزنم به کسی، ولی وقتی در تلویزیون جام جم می شنوم که آقای امیر قاسمی در زمان جنگ ایران و عراق، در زمانی که مملکت داره خون میده، جوون میده، به عراق میره و با عراقی ها می خواد معامله بکنه و بسازه، پول بگیره و در آن جا یک تلویزیون ایجاد بکنه که علیه ایران برنامه بگذارند، این ها را وقتی آدم نگاه می کنه و می شنوه چی فکر می کنه؟
*
آیا این آقایون یک بار، درباره ی ظلمی که به جوون های ما در ایران میشه برنامه ای تولید کردند؟ اومدند جلوی دوربین راجع به این مسایل، راجع به مشکلاتی که جوون های ما در ایران دارند صحبت بکنند؟ یا خودشون بلد نیستند حداقل یک کارشناس بیارند راجع به مسایل ایران صحبت بکنه؟ جاش سریال های تلویزیونی جمهوری اسلامی را پخش می کنند و مردم هم صداشون در نمی یاد.
ر
*
با چه هدفی دبی را مرکز کنسرت کردند؟ مدام در دبی در آمد و رفت هستند؟ چرا می خواهند مرکز هنری را از لس انجلس به دبی منتقل کنند؟ شما فکر می کنید جمهوری اسلامی براش کاری داره جلوی این کنسرت ها را بگیره ؟
*
این آقایون به اسم من، به اسم کنسرت های من، از مردم پول های کلان گرفتند و خانواده هایی را بدبخت کردند، شکایت هایی هم ازشون شده در دادگاه ها، که امیدوارم به نتیجه برسند. عزیزان، ای کسانی که گول این دو تا را می خورید! پول به این ها ندید بابت من، من بیست سال دیگه هم نخونم حاضر نیستم برای اینا بخونم. اگه می تونید پول تونو ازشون پس بگیرید، من اعتبار پنجاه سالمو به این آقایون نمی فروشم.ر
*
همین اواخر قبل از اومدنم از ایران، در واقع همون دوره ای که اوایل ریاست جمهوری آقای خاتمی بود و هم قطاران و دوستان آقای سعید امامی در ساواک جمهوری اسلامی فعال بودند، اونا منو احضار کردند و آدرسی هم که به من دادند و جایی که رفتم و در اتاقی که نشستم و بازجویی پس دادم به آقایی به نام حاتمی، که اونا همیشه اسم های مستعار دارند و اسم های واقعی شون نیست، از ساعت هشت صبح تا دو بعد از ظهر منو توی اون اتاق بازجویی .کردند
*
من گفتم آقای خوش زبان! از شما خواهش می کنم با هر کسی قرار می گذارید، بگذارید الا آقای امیر قاسمی، چون بابت این آقا ، من دو یا سه بار بازجویی پس دادم.
ر
*
پدر آقای امیرقاسمی در قبل از انقلاب در ساواک کار می کردند و فعال بودند و به دلیل برنامه هایی که برای مهمانان خارجی دولت ایران برگزار می شد، ایشون می اومدند و با خوانندگان یا نوازندگان یا برنامه ریزانی که قرار بود برنامه اجرا بکنند، ایشون قرار و مدارهاشونو را می ذاشتند که توی بازجویی ها از من سوال شده بود که با امیرقاسمی ارتباط داری یا نه؟ و من هیچ ارتباطی نداشتم و اصلن نمی دونستم این آقا، پسر اون امیرقاسمی هست. حالا اون اتاقی که گفتم، همان اتاقی بود که آقای امیرقاسمی پدر، دفترشون در اون جا بود و من را به اون جا بردند و اون جا از من بازجویی کردند.ر
*
من بیست سال نخوندم، بیست سال دیگه هم اگه نخونم حاضر نیستم برای اینا بخونم.ر
*

جناب امیرقاسمی! هنرمندانی که در مورد شما حرف های نه چندان خوب گفته بودند، پس از مدتی دوباره با شما کار کردند!!! چرا با شما دوباره کار کردند؟ به دلیل این که مخاطبان شان را به هیچ شمردند و شعور مخاطب را نادیده گرفتند، درست مثل شما. مهم ترین صفت این گونه هنرمندان تظاهر است، تظاهر به آن چه که نیستند، تظاهر به داشتن آن چه که ندارند، تظاهر به دوست داشتن مردم، تظاهر به احترام گذاشتن به مردم... و همین تظاهر سبب می شود که شعور مخاطب را نیز جدی نمی گیرند، درست مثل شما. ر
*
خانم گوگوش اما چنین کاری نمی کند، ایشان با سایر هنرمندان تفاوت دارد، فکر نکنید که گوگوش هم مثل سایرین است و پا روی حرف های خود می گذارد و با شما دوباره همکاری می کند، نخیر جناب امیرقاسمی! از این خبرها نیست. حرف های خانم گوگوش را دوباره و سه باره مرور کنید! صاحب چنین سخنانی محال است با شما کار کند.ر
*
گوگوش هنرمند متظاهری نیست، او در مقابل مردم، در مقابل هوادارانش حرف های مهمی را در باره ی شما گفته، دوازده تلویزیون برای رساندن حرف های ایشان به مردم، پخش همزمان داشتند، حرف های ایشان ثبت شده و برای همیشه در حافظه ی جامعه و حافظه ی تاریخی خواهد ماند.
ر
*
بنابراین خانم گوگوش هرگز راضی نمی شود که حرف هایش را لگد مال کند، خود را در مقابل مردم بی اعتبار کند و با شما همکاری کند، مگر شما چه تاجی به سرش گذاشته اید که انتظار دارید ایشان به مخاطبان خود و به مردم بی احترامی کرده، خود را بی اعتبار کند و با شما کار کند؟؟؟
*
پیشنهاد من این است که خودتان را به دست باد نسپارید و تعییر مسیر ندهید. با گوگوش گوگوش گفتن، همکار گوگوش نمی شوید، این را به یاد داشته باشید و نیز شعور مخاطبان خود را جدی بگیرید و همه را ابله تصور نکنید و جلوی دوربین تلویزیون تان، از به راه انداختن نمایش های روحوضی بدون حوض، با تلفن و بی تلفن، به شدت پرهیز کنید.
ر
*
*
شانزدهم آذر ماه 1387 خورشیدی
*