حرف حساب
باز هم خطاب به خانم گوگوش
*
خانم گوگوش!ر
جامعه ی ایرانی از سال های دور، همواره جامعه یی بسته و سنتی و درگیر پاره ای مسایل خرافی بوده و رنگ چنین فرهنگی اگر چه با گذشت سال های زیاد کمرنگ شد، اما از بین نرفت.ر
**
با تغییر نسل ها و آمدن نسل دوم و سوم و به ویژه نسل سوم انقلاب، به همراه پیشرفت تکنولوژی و وصل شدن به جهان، نگاه ها وسعت گرفت و دیدگاه ها تغییر کرد و آنان که آگاهی و بیداری را دوست می دارند، خود را از قید ناآگاهی های و جهالت و تفکربسته رها کردند.ر
*
به همین دلیل من همیشه خطاب به شما می گویم که این دوره را با دهه ی چهل و پنجاه ایرانی اشتباه نگیرید و جوانان آگاه امروز را مانند جوانان نسل خود نپندارید که اگر نسل های قبل، ذره ای آگاهی و هوشیاری داشتند، ایران هرگز درگیر چنین فاجعه ای نمی شد. ر
*
خانم گوگوش! شما در ارتباط با مردم خیلی اشتباه کردید. نمایشی غیرواقعی به راه انداختید و افرادی مثل مرا که با همه ی وجود باورتان داشتیم را درگیر اختلافات خودتان با امیرقاسمی کردید، اینک من نمی توانم اعتراض نکنم و شما به همین راحتی و با تصور این که مردم نمی فهمند و می توانید هر کاری که دوست می دارید انجام بدهید، با تپش همکاری کنید. ر
جامعه ی ایرانی از سال های دور، همواره جامعه یی بسته و سنتی و درگیر پاره ای مسایل خرافی بوده و رنگ چنین فرهنگی اگر چه با گذشت سال های زیاد کمرنگ شد، اما از بین نرفت.ر
**
با تغییر نسل ها و آمدن نسل دوم و سوم و به ویژه نسل سوم انقلاب، به همراه پیشرفت تکنولوژی و وصل شدن به جهان، نگاه ها وسعت گرفت و دیدگاه ها تغییر کرد و آنان که آگاهی و بیداری را دوست می دارند، خود را از قید ناآگاهی های و جهالت و تفکربسته رها کردند.ر
*
به همین دلیل من همیشه خطاب به شما می گویم که این دوره را با دهه ی چهل و پنجاه ایرانی اشتباه نگیرید و جوانان آگاه امروز را مانند جوانان نسل خود نپندارید که اگر نسل های قبل، ذره ای آگاهی و هوشیاری داشتند، ایران هرگز درگیر چنین فاجعه ای نمی شد. ر
*
خانم گوگوش! شما در ارتباط با مردم خیلی اشتباه کردید. نمایشی غیرواقعی به راه انداختید و افرادی مثل مرا که با همه ی وجود باورتان داشتیم را درگیر اختلافات خودتان با امیرقاسمی کردید، اینک من نمی توانم اعتراض نکنم و شما به همین راحتی و با تصور این که مردم نمی فهمند و می توانید هر کاری که دوست می دارید انجام بدهید، با تپش همکاری کنید. ر
*
من با آقای امیرقاسمی کاری ندارم، اما با شما خیلی کار دارم چون در ماجرای نزاع با امیرقاسمی، این شما بودید که گریه کردید و حرف و داستان گفتید. اگر در خفا هر چه که دوست می داشتید را به امیرقاسمی می گفتید، به کسی مربوط نبود و فقط یک مورد شخصی به حساب می آمد. اما چون در مقابل مردم هر آن چه می خواستید گفتید و گریه گرفتید، موضوع دیگر جنبه ی شخصی ندارد و کاملن اجتماعی است.ر
*
در اختلاف شما و امیرقاسمی، ما که فقط هوادار بودیم هم درگیر شدیم، خیلی بیش تر از شما و شما خانم گوگوش با گریه و مظلوم نمایی، ما را درگیر این ماجرا کردید. آن زمان که شما در آرامش اقیانوس آرام و پشت گریه های غیر واقعی، زندگی را به خوشی می گذراندید، من و امثال من، با امکانات خودمان با امیرقاسمی درگیر شدیم با ایمیل و تلفن و نوشتن مقاله و اعتراض به ایشان، در حالی که حقیقت را هم نمی دانستیم. اینک که حقیقت مشخص شده، من اگر به شما اعتراض نکنم درواقع دارم شعور خودم را لگد مال می کنم. من به شما اعتراض می کنم خانم گوگوش! شما حق نداشتید با احساسات پاکِ کسانی مثل من بازی کنید.ر
*
اینک اگر حرف های امیرقاسمی درست است و شما به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، این موضوع را با شهامت و به شکل رسمی اعلام کنید. اما اگر چنین اجازه ای نداده اید و آقای امیرقاسمی، از خودش حرف ساخته و تحویل مردم داده، باز هم به طور رسمی اعلام کنید، به شکل کتبی یا طوری که صدای تان شنیده شود بگویید که من چنین اجازه ای به تپش نداده ام.ر
*
اگر به شکل رسمی، اجازه ندادن تان را اعلام کنید، ما دیگر کاری به شما در ارتباط با امیرقاسمی و تپش نداریم، یعنی این ماجرا خاتمه پیدا می کند. اما اگر چنین اجازه ای از طرف شما صادر شده، لطفن با شهامت به طور رسمی اعلام کنید. چون در صورت دادن اجازه، شما موظفید جلوی دوربین تلویزیون بنشینید و به مردم بگویید که هر آن چه در این چند سال در مصاحبه های مختلف در باره ی امیرقاسمی گفته اید، واقعیت نداشته و باید از مردم پوزش بخواهید. اگر شما برای پخش ویدیوهای تان که زنگ همکاری با تپش است، اجازه رسمی به تپش داده باشید، یک عذرخواهی بزرگ به مردمی که از آن ها گریه گرفتید، بدهکارید. باید که بدهی خود را بپردازید. تا زمانی که از مردم رسمن عذرخواهی نکنید و پاسخگو نباشید، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.ر
*
خانم گوگوش! با این شرایطی که شاهد آن هستیم، حتا آگهی کنسرت تان نیز از تپش پخش خواهد شد. شرایط حاضر این گونه می گوید. اما چون از پرونده ی نه چندان خوب تان در رابطه با امیرقاسمی خبردارید و خودتان می دانید که در مقابل مردم چه کار کردید، فکر نمی کنم چنین شهامتی را داشته باشید که خودتان آگهی را به تپش بدهید. شما برای سردرگم کردن مردم، باز هم دست به ترفند خواهید زد و شخص سومی را برای برگزاری کنسرت انتخاب خواهید کرد و وقتی آگهی تان از تپش پخش شد، خواهید گفت: من که آگهی را به تپش ندادم، برگزارکننده ی کنسرت این کار را کرد!!!! در حالی که همه ی تصمیم ها را خودِ شما می گیرید. تا زمانی که شما نخواهید، برگزارکننده ی کنسرت و هیچ کسی دیگر جرات نمی کند که آگهی را به تپش بدهد.ر
*
خانم گوگوش! جلوی دوربین بیایید و به مردم بگویید که آن مبلغ کلانی را که به عنوان جریمه ی باختن تان در دادگاه، به ندرلندر و امیرقاسمی پرداخت کردید، چه کسی هزینه ی پرداخت آن جریمه ی کلان را تقبل کرد؟ اینک شما برای آن بنده ی خدا چه پاسخی دارید؟
*
شما برای تلویزیون هایی که به هر دلیلی، صحنه ی نمایش شما را پخش کردند چه پاسخی دارید؟
*
و از همه ی این ها مهم تر، برای مردمی که در آن ماجرا به طریق مختلف از شما حمایت کردند، چه پاسخی دارید؟
*
در اختلاف شما و امیرقاسمی، ما که فقط هوادار بودیم هم درگیر شدیم، خیلی بیش تر از شما و شما خانم گوگوش با گریه و مظلوم نمایی، ما را درگیر این ماجرا کردید. آن زمان که شما در آرامش اقیانوس آرام و پشت گریه های غیر واقعی، زندگی را به خوشی می گذراندید، من و امثال من، با امکانات خودمان با امیرقاسمی درگیر شدیم با ایمیل و تلفن و نوشتن مقاله و اعتراض به ایشان، در حالی که حقیقت را هم نمی دانستیم. اینک که حقیقت مشخص شده، من اگر به شما اعتراض نکنم درواقع دارم شعور خودم را لگد مال می کنم. من به شما اعتراض می کنم خانم گوگوش! شما حق نداشتید با احساسات پاکِ کسانی مثل من بازی کنید.ر
*
اینک اگر حرف های امیرقاسمی درست است و شما به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، این موضوع را با شهامت و به شکل رسمی اعلام کنید. اما اگر چنین اجازه ای نداده اید و آقای امیرقاسمی، از خودش حرف ساخته و تحویل مردم داده، باز هم به طور رسمی اعلام کنید، به شکل کتبی یا طوری که صدای تان شنیده شود بگویید که من چنین اجازه ای به تپش نداده ام.ر
*
اگر به شکل رسمی، اجازه ندادن تان را اعلام کنید، ما دیگر کاری به شما در ارتباط با امیرقاسمی و تپش نداریم، یعنی این ماجرا خاتمه پیدا می کند. اما اگر چنین اجازه ای از طرف شما صادر شده، لطفن با شهامت به طور رسمی اعلام کنید. چون در صورت دادن اجازه، شما موظفید جلوی دوربین تلویزیون بنشینید و به مردم بگویید که هر آن چه در این چند سال در مصاحبه های مختلف در باره ی امیرقاسمی گفته اید، واقعیت نداشته و باید از مردم پوزش بخواهید. اگر شما برای پخش ویدیوهای تان که زنگ همکاری با تپش است، اجازه رسمی به تپش داده باشید، یک عذرخواهی بزرگ به مردمی که از آن ها گریه گرفتید، بدهکارید. باید که بدهی خود را بپردازید. تا زمانی که از مردم رسمن عذرخواهی نکنید و پاسخگو نباشید، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.ر
*
خانم گوگوش! با این شرایطی که شاهد آن هستیم، حتا آگهی کنسرت تان نیز از تپش پخش خواهد شد. شرایط حاضر این گونه می گوید. اما چون از پرونده ی نه چندان خوب تان در رابطه با امیرقاسمی خبردارید و خودتان می دانید که در مقابل مردم چه کار کردید، فکر نمی کنم چنین شهامتی را داشته باشید که خودتان آگهی را به تپش بدهید. شما برای سردرگم کردن مردم، باز هم دست به ترفند خواهید زد و شخص سومی را برای برگزاری کنسرت انتخاب خواهید کرد و وقتی آگهی تان از تپش پخش شد، خواهید گفت: من که آگهی را به تپش ندادم، برگزارکننده ی کنسرت این کار را کرد!!!! در حالی که همه ی تصمیم ها را خودِ شما می گیرید. تا زمانی که شما نخواهید، برگزارکننده ی کنسرت و هیچ کسی دیگر جرات نمی کند که آگهی را به تپش بدهد.ر
*
خانم گوگوش! جلوی دوربین بیایید و به مردم بگویید که آن مبلغ کلانی را که به عنوان جریمه ی باختن تان در دادگاه، به ندرلندر و امیرقاسمی پرداخت کردید، چه کسی هزینه ی پرداخت آن جریمه ی کلان را تقبل کرد؟ اینک شما برای آن بنده ی خدا چه پاسخی دارید؟
*
شما برای تلویزیون هایی که به هر دلیلی، صحنه ی نمایش شما را پخش کردند چه پاسخی دارید؟
*
و از همه ی این ها مهم تر، برای مردمی که در آن ماجرا به طریق مختلف از شما حمایت کردند، چه پاسخی دارید؟
*
*
این سخنان را به یاد بیاورید خانم گوگوش! به یاد بیاورید، این ها سخنان شماست در بیست و پنجم دسامبر 2004 میلادی - لاس وگاس:ر
*
عزيزان هم بغض من ، عزيزان هم سرنوشت من!ر
به شب آوازِ سکوت پُر از فرياد من خوش آمديد.ر
آمديد تا به سکوت گوگوش، گوش بسپاريد. باور ندارم که حافظه ی تاريخ، چنين شبی را به ياد داشته باشد، کجا ؟ کی ؟ کدام مردم ؟ کدام سرزمين تا به امشب ؟
مردمان دل نازک کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند تا کودکان فردا اين اعتراض جانانه را به قدغن ها، از ياد نبرند.ر
من در برابرتان برمی خيزم، در برابرِ شکوه با وفای تان زانو می زنم که از اين شب آواز، سکّوی پرتابی برای بلندترين فرياد ساختم.ر
به شب آوازِ خودتان خوش آمديد.ر
*
يک ربع قرن اجازه ندادند بخوانم، رخت ترانه ام در صندوقچه ی خانه پوسيد، در سنگين ترين ساعات زندگی ام، همه ی ترکه های دشنام، سرزنش و تحقير را به تن خسته و زخمی ام تاب آوردم تا دوباره به شما برسم، تا دوباره حنجره ی شما باشم تا دوباره در آن چشمه ی مقدس ترانه، دل بشوييم با هم و از نو شدن و تازه شدن بگوييم با هم، اما دوباره شب دلان زشت کار از راه رسيدند تا حتا در کنجِ اندوه ناک غربت هم نتوانم صدای شما باشم، انگار پيشانی نوشت من نخواندن است و نگفتن، قد نکشيدن است و پژمردن ... ر
*
اما، شادا، شادا که همراهانی دارم از جنس بلور و نور، از جنسِ شما، همه دريا دل، همه دل دريا، همه آزادی شيدا، با وفا ، با وفا.ر
مهرداد گُل امشب صدای من است و اين غنيمنی ست که در چنين ساعت خجسته ای بنشينم و ترانه هايم را با صدای دل نشينش بشنوم.ر
پسرکم، پسر گُلم کامبيز هم آمده است تا مادرش تنها نباشد، با دل ضربه های جانانه اش، هنرمندانه به ياری مادرآمده است.ر
و سر انجام شهيار، شهيار قنبری، دوست کودکی ام که با هم در ترانه خانه قد کشيديم و به امروز رسيديم، شب آوازِ ما را با آتشِ ترانه هايش گرم می کند تا کسی نتواند بگويد اين جماعت نابلد، حتا رفاقت کرم و ابريشم و پروانه را هم نمی دانستند.ر
*
يک بار ديگر در برابرتان بر می خيزم و آن گاه بر خاک صحنه می نشينم که بگويم سرزمينم شماييد، دار و ندارم شماييد، زبان مادری ام شماييد و ترانه هايم خط به خط و نت به نت همه شماييد.ر
دوست تان دارم ... کريسمس و حانوکا مبارک باد.ر
*
خانم گوگوش! به یاد دارید که؟ مردم هم این سخنان را که از دهان شما خارج شد به یاد دارند. آن شخصی که می گوید مردم ایران آن قدر گرفتاری دارند که این چیزها را به یاد نمی آورند، لطفن آلزایمر خود را به مردم ایران سنجاق نکند. مردم ایران همه چیز را به یاد دارند، فقط ابلهان و کوردلان به یاد ندارند.ر
*
خانم گوگوش!ر
شما با این مردمان دل نازک چه کردید؟ چه قدر به این دل نازکان عدم واقعیت را گفتید؟ چه قدر از دل نازک شان استفاده کردید و از آن ها گریه گرفتید؟
8
با عزیزان هم بغض و هم سرنوشت خود چرا روراست نبودید؟
*
کودکان فردا حتمن که این اعتراض جانانه به قدغن ها را از یاد نخواهند برد، جوانان امروز ایران نیز از یاد نخواهند برد و هر آن که از یاد ببرد بی حافظه و کوردل است. جوانان امروز ایران و کودکان فردا به دلیل این که این اعتراض جانانه را از یاد نمی برند، امروز شما را زیر سوال برده اند خانم گوگوش! شما وظیفه دارید که به جوانان امروزو کودکان فردا پاسخ بدهید. موظفید که پاسخ بدهید.ر
*
باید پاسخ بدهید که چرا بعد از آن همه گریه کردن ها، با شب دلان زشت کار همکاری می کنید؟
*
با همکاران تان که از جنس بلور و نور بودند و رفاقت کرم ابریشم و پروانه را می دانستند، چه کردید؟ ما پاسخ می خواهیم خانم گوگوش، به همین راحتی نیست که به رویای دلارهای کنسرت تان با داریوش دلخوش باشید و با کسانی که در چهره ی شما فقط ساین دلار را می دیدند همکاری کنید.ر
*
به راستی، مردمان دل نازکِ کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند؟؟
مردمان نازک دل کدام تکه ی این جهان چنین کاری کردند خانم گوگوش؟ و شما چه کردید با این مردم دل دریا و دریا دل و آزادی شیدا و همه با وفا ؟؟ چه قدر این دریادلان و با وفایان و آزادی شیدایان را بازی دادید؟؟
*
خانم گوگوش!ر
کسی که چندصد هزار دلار غرامت باختن شما در دادگاه را، به ندرلندرو امیرقاسمی پرداخت کرد، چرا چنین کاری برای شما انجام داد؟ به این دلیل که شما روزی دیگر دوباره به آغوش سیاه دلان کوردل بازگردید و به ریش همه بخندید؟
*
تلویزیون ها بدین جهت از شما حمایت کردند که دوباره برگردید سر جای اول تان؟
شما موظف اید به همه ی این پرسش ها و اعتراض ها پاسخ بدهید.ر
*
آقای امیرقاسمی هم به تازگی حرف هایی در توجیه همکاری مجدد شما با تپش گفتند که کاملن مشخص است گفته های شان از روی ناچاری بود، گفتند آن زمان که خانم گوگوش این حرف ها را گفت، منیجرایشان به او خبرهای نادرست می داد!!!!!! واویلا!!! حیرتا!!!ر
*
خانم گوگوش
آن زمان که شما در تورنتو به همراه برادرتان و امیرقاسمی و ندرلندر پشت میز نشسته بودید و شما آن قرارداد را که روی نوشته هایش را با ماژیک سیاه کرده بودند را امضا کردید، آیا منیجر آن جا بود و به شما گفته بود امضا کنید؟؟
*
در سال 2000 که به آقای خوش زبان می گفتید که با هر کسی می خواهید کار کنید الا با امیرقاسمی، چون بابت این آقا من خیلی بازجویی پس دادم، آیا آن زمان منیجر این حرف ها را به شما یاد داده بود؟
*
در سال 2003 که به لس انجلس آمدید و در فرودگاه، ساسان کمالی با شما گفت و گو کرد و شما همان جا و در همان چند جمله، متلک تان را به امیرقاسمی گفتید، آن جا هم منیجر به شما یاد داده بود که متلک بگویید؟
*
آیا درهمان نخستین روزهای ورودتان به لس انجلس در مصاحبه ی با فرهنگ فرهی که خانم زویا هم در کنارتان نشسته بود، و شما گفتید که هر کاری که تا به امروز انجام دادم، گزینش من نبود و به من تحمیل شد، این را هم منیجر به شما تحمیل کرده بود؟ منیجر به شما خبرهای نادرست داده بود؟
*
قرار دادی که برای کنسرت دوبی در سال 2001 داشتید و در آن جا دیدید که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کنند، این را هم منیجر به شما خبر نادرست داده بود؟ آیا منیجر دیده بود که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کردند؟
*
خانم گوگوش! شما عادت دارید که اشتباهات تان را همیشه به گردن دیگری می اندازید. همه ی تصمیم ها را خودتان می گیرید و همه ی کارها را خودتان انجام می دهید بعد جلوی مردم تظاهر می کنید که: من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود!!! همه ی آن کارهایی را که در سال های 2000 تا 2002 انجام دادید و گزینش شما نبود و به شما تحمیل شد را به گردن مسعود کیمیایی انداختید و الان هم می خواهید با شیطنت، گناه را به منیجر منتقل کنید. مردم که ابله نیستند خانم! تصور شما در مورد ابله بودن مردم، یکسره باطل است.ر
*
صد البته که انسان ممکن است عقایدش را تغییر بدهد، اما نه به همین راحتی، تغییر عقیده، راه و روش خود را دارد. شما چون پیش از این، برای رسیدن به هدف تان مردم را وسیله قرار دادید، الان برای نشان دادن تغییرعقیده تان، باید بیایید و مستقیمن پاسخگوی مردم باشید و از مردم یک پوزش بزرگ بخواهید و بگویید هر آن چه در مورد امیرقاسمی گفتم واقعیت نداشت و اشتباه کردم. گریه کردم که از شما گریه بگیرم، گریه ام واقعی نبود و از اول تا به آخر فیلم بود و باید توضیح بدهید که چرا چنین فیلمی بازی کردید؟ باید از مردم عذرخواهی کنید و به اعتراض ها و پرسش ها پاسخ درست بدهید، بعد می توانید عقیده تان را عوض کنید و با هر که دوست می دارید کار کنید. مردم که بازیچه نیستند هر گونه شما دوست می دارید به دنبال تان راه بیفتند.ر
*
اما این که آقای امیرقاسمی داستان منیجر را مطرح می کند، آن بنده ی خدا هم مجبور است که چنین بگوید، می خواهد به طریقی روی گفته های پیشین شما خانم گوگوش سرپوش بگذارد. امیرقاسمی حقیقت شما را آن زمان که می باید می گفت، گفت. شما به پدر ایشان تهمت بازجو بودن زدید و ایشان در پاسخ به شما گفت:ر
*
خانم گوگوش! پدر من شکنجه گر ساواک نبود، ایشان در قسمت اداری ساواک بود که کسی نمی تونست پاشو اون جا بذاره. اون اتاقی را که شما شناسایی کردید که پدر منو اون جا دیدید، اون اتاق، اتاق دیگری!!!! بود اما مطمئن باشید که پدر من در بخش اداری بوده و با کسی سوال جواب نمی کرده.ر
*
آقای امیرقاسمی به شما گفت:ر
پدر من این جا نیست که سفته های شما را آزاد کنه خانم گوگوش! ... پدر من این جا نیست که زمانی که با شلوار جین چهل تکه تون به منزل ما اومدید که فیلم تونو که با آقای وثوقی بازی کرده بودید، توقیف کرده بودند و اجازه ی اکران در نوروز را نمی دادند ، پدر من فیلم شما را آزاد کرد، این جا امریکاست خانم گوگوش!ر
*
و به نظر می آید که درست می گفت. مگر این که الان آقای امیرقاسمی بیاید و بگوید که واقعیت را نگفته است که در این صورت ایشان هم باید پاسخگوی مردم باشد.ر
*
آقای امیرقاسمی در باره ی دوره ای حرف زد که با شما کار می کرد، کنسرت های سال 2000 و 2001 و منیجر هم در آن زمان، آن جا حضور نداشت که خبر نادرست بدهد، امیرقاسمی گفت:ر
*
قرارداد گوگوش و خوش زبان پنجاه و دو کنسرت بود و ایشان تصمیم داشتند بعد از این کنسرت ها به ایران برگردند. خانم گوگوش می گفتند که من امریکا را دوست ندارم و محیط لس انجلس بسیار مسموم هست، من با این هنرمندان هیچ کاری ندارم ... حتا حسن شماعی زاده را برای دیدار پشت صحنه نپذیرفتند، حسن شماعی زاده که با چه عشقی به کنسرت اومده بود و ما بلیت ردیف چهارم را به ایشون داده بودیم و شماعی زاده وسط آهنگ کویر تک نفره ایستاد و برای گوگوش دست زد، من از خانم گوگوش درخواست کردم شماعی زاده را که پشت در ایستاده بود در پشت صحنه ملاقات کنند اما خانم گوگوش نپذیرفتند!!ر
*
و درست می گفت. امیرقاسمی واقعیت را گفت اما شما کاری کردید و طوری نمایش دادید که گناه کار نکردن شما با همکاران تان را به گردن همکار سابق تان یا به قول امیرقاسمی، منیجر بیندازید. این چه رفتاری است که شما دارید خانم گوگوش؟؟ امیرقاسمی شما را خوب می شناخت ما اما آن زمان بی خبر بودیم.ر
*
آن زمان که شما حسن شماعی زاده را تحویل نگرفتید، آیا منیجر آن جا بود و به شما یاد داده بود؟ خواست خودتان بود خانم گوگوش. چرا این قدر نقش بازی می کنید؟
*
امیرقاسمی در باره ی کنسرت های سال 2000 و 2001 حرف زد و گفت:ر
*
خانم گوگوش هیچ کدام از دوستان و همکاران شان را دعوت نکردند، گفتند که آقای قنبری را نمی خواهند ببینند چون آقای قنبری از ایشون سوءاستفاده کردند. گفتم شماعی زاده پشت در ایستاده که شما را ببینه، خانم گوگوش حاضر نشدند شماعی زاده را ببینند، هیچ هنرمندی را حاضر نشدند ببینند، حتا هنرمندانی که زمانی که ایشون در ایران بودند و با ایشون تماس داشتند مثل شهرام شب پره ، ابی ، فرید زلاند و... هیچ کدام را نخواستند ببینند و به من هم گفتند که شماره تلفنم را به هیچ کدام این ها نده.ر
*
آیا در سال 2000 و در زمان کنسرت ها، منیجر در کنار شما بود که به شما اجازه نداد شماعی زاده ، شهرام شب پره ، فرید زلاند ، ابی و دیگر همکاران تان را ببینید؟ آن گروه از فن های ابله که می گویند مهرداد اجازه نمی داد گوگوش به همکاران سابق اش نزدیک شود، فقط باید به بلاهت خود بخندند.ر
این سخنان را به یاد بیاورید خانم گوگوش! به یاد بیاورید، این ها سخنان شماست در بیست و پنجم دسامبر 2004 میلادی - لاس وگاس:ر
*
عزيزان هم بغض من ، عزيزان هم سرنوشت من!ر
به شب آوازِ سکوت پُر از فرياد من خوش آمديد.ر
آمديد تا به سکوت گوگوش، گوش بسپاريد. باور ندارم که حافظه ی تاريخ، چنين شبی را به ياد داشته باشد، کجا ؟ کی ؟ کدام مردم ؟ کدام سرزمين تا به امشب ؟
مردمان دل نازک کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند تا کودکان فردا اين اعتراض جانانه را به قدغن ها، از ياد نبرند.ر
من در برابرتان برمی خيزم، در برابرِ شکوه با وفای تان زانو می زنم که از اين شب آواز، سکّوی پرتابی برای بلندترين فرياد ساختم.ر
به شب آوازِ خودتان خوش آمديد.ر
*
يک ربع قرن اجازه ندادند بخوانم، رخت ترانه ام در صندوقچه ی خانه پوسيد، در سنگين ترين ساعات زندگی ام، همه ی ترکه های دشنام، سرزنش و تحقير را به تن خسته و زخمی ام تاب آوردم تا دوباره به شما برسم، تا دوباره حنجره ی شما باشم تا دوباره در آن چشمه ی مقدس ترانه، دل بشوييم با هم و از نو شدن و تازه شدن بگوييم با هم، اما دوباره شب دلان زشت کار از راه رسيدند تا حتا در کنجِ اندوه ناک غربت هم نتوانم صدای شما باشم، انگار پيشانی نوشت من نخواندن است و نگفتن، قد نکشيدن است و پژمردن ... ر
*
اما، شادا، شادا که همراهانی دارم از جنس بلور و نور، از جنسِ شما، همه دريا دل، همه دل دريا، همه آزادی شيدا، با وفا ، با وفا.ر
مهرداد گُل امشب صدای من است و اين غنيمنی ست که در چنين ساعت خجسته ای بنشينم و ترانه هايم را با صدای دل نشينش بشنوم.ر
پسرکم، پسر گُلم کامبيز هم آمده است تا مادرش تنها نباشد، با دل ضربه های جانانه اش، هنرمندانه به ياری مادرآمده است.ر
و سر انجام شهيار، شهيار قنبری، دوست کودکی ام که با هم در ترانه خانه قد کشيديم و به امروز رسيديم، شب آوازِ ما را با آتشِ ترانه هايش گرم می کند تا کسی نتواند بگويد اين جماعت نابلد، حتا رفاقت کرم و ابريشم و پروانه را هم نمی دانستند.ر
*
يک بار ديگر در برابرتان بر می خيزم و آن گاه بر خاک صحنه می نشينم که بگويم سرزمينم شماييد، دار و ندارم شماييد، زبان مادری ام شماييد و ترانه هايم خط به خط و نت به نت همه شماييد.ر
دوست تان دارم ... کريسمس و حانوکا مبارک باد.ر
*
خانم گوگوش! به یاد دارید که؟ مردم هم این سخنان را که از دهان شما خارج شد به یاد دارند. آن شخصی که می گوید مردم ایران آن قدر گرفتاری دارند که این چیزها را به یاد نمی آورند، لطفن آلزایمر خود را به مردم ایران سنجاق نکند. مردم ایران همه چیز را به یاد دارند، فقط ابلهان و کوردلان به یاد ندارند.ر
*
خانم گوگوش!ر
شما با این مردمان دل نازک چه کردید؟ چه قدر به این دل نازکان عدم واقعیت را گفتید؟ چه قدر از دل نازک شان استفاده کردید و از آن ها گریه گرفتید؟
8
با عزیزان هم بغض و هم سرنوشت خود چرا روراست نبودید؟
*
کودکان فردا حتمن که این اعتراض جانانه به قدغن ها را از یاد نخواهند برد، جوانان امروز ایران نیز از یاد نخواهند برد و هر آن که از یاد ببرد بی حافظه و کوردل است. جوانان امروز ایران و کودکان فردا به دلیل این که این اعتراض جانانه را از یاد نمی برند، امروز شما را زیر سوال برده اند خانم گوگوش! شما وظیفه دارید که به جوانان امروزو کودکان فردا پاسخ بدهید. موظفید که پاسخ بدهید.ر
*
باید پاسخ بدهید که چرا بعد از آن همه گریه کردن ها، با شب دلان زشت کار همکاری می کنید؟
*
با همکاران تان که از جنس بلور و نور بودند و رفاقت کرم ابریشم و پروانه را می دانستند، چه کردید؟ ما پاسخ می خواهیم خانم گوگوش، به همین راحتی نیست که به رویای دلارهای کنسرت تان با داریوش دلخوش باشید و با کسانی که در چهره ی شما فقط ساین دلار را می دیدند همکاری کنید.ر
*
به راستی، مردمان دل نازکِ کدام تکه ی اين جهان که خبر داشتند آوازخوان شان اجازه ندارد خاطره های مشترک شان را نُت به نُت گريه کند، به ديدارش رفتند؟؟
مردمان نازک دل کدام تکه ی این جهان چنین کاری کردند خانم گوگوش؟ و شما چه کردید با این مردم دل دریا و دریا دل و آزادی شیدا و همه با وفا ؟؟ چه قدر این دریادلان و با وفایان و آزادی شیدایان را بازی دادید؟؟
*
خانم گوگوش!ر
کسی که چندصد هزار دلار غرامت باختن شما در دادگاه را، به ندرلندرو امیرقاسمی پرداخت کرد، چرا چنین کاری برای شما انجام داد؟ به این دلیل که شما روزی دیگر دوباره به آغوش سیاه دلان کوردل بازگردید و به ریش همه بخندید؟
*
تلویزیون ها بدین جهت از شما حمایت کردند که دوباره برگردید سر جای اول تان؟
شما موظف اید به همه ی این پرسش ها و اعتراض ها پاسخ بدهید.ر
*
آقای امیرقاسمی هم به تازگی حرف هایی در توجیه همکاری مجدد شما با تپش گفتند که کاملن مشخص است گفته های شان از روی ناچاری بود، گفتند آن زمان که خانم گوگوش این حرف ها را گفت، منیجرایشان به او خبرهای نادرست می داد!!!!!! واویلا!!! حیرتا!!!ر
*
خانم گوگوش
آن زمان که شما در تورنتو به همراه برادرتان و امیرقاسمی و ندرلندر پشت میز نشسته بودید و شما آن قرارداد را که روی نوشته هایش را با ماژیک سیاه کرده بودند را امضا کردید، آیا منیجر آن جا بود و به شما گفته بود امضا کنید؟؟
*
در سال 2000 که به آقای خوش زبان می گفتید که با هر کسی می خواهید کار کنید الا با امیرقاسمی، چون بابت این آقا من خیلی بازجویی پس دادم، آیا آن زمان منیجر این حرف ها را به شما یاد داده بود؟
*
در سال 2003 که به لس انجلس آمدید و در فرودگاه، ساسان کمالی با شما گفت و گو کرد و شما همان جا و در همان چند جمله، متلک تان را به امیرقاسمی گفتید، آن جا هم منیجر به شما یاد داده بود که متلک بگویید؟
*
آیا درهمان نخستین روزهای ورودتان به لس انجلس در مصاحبه ی با فرهنگ فرهی که خانم زویا هم در کنارتان نشسته بود، و شما گفتید که هر کاری که تا به امروز انجام دادم، گزینش من نبود و به من تحمیل شد، این را هم منیجر به شما تحمیل کرده بود؟ منیجر به شما خبرهای نادرست داده بود؟
*
قرار دادی که برای کنسرت دوبی در سال 2001 داشتید و در آن جا دیدید که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کنند، این را هم منیجر به شما خبر نادرست داده بود؟ آیا منیجر دیده بود که دختران ایرانی از شیوخ عرب پذیرایی می کردند؟
*
خانم گوگوش! شما عادت دارید که اشتباهات تان را همیشه به گردن دیگری می اندازید. همه ی تصمیم ها را خودتان می گیرید و همه ی کارها را خودتان انجام می دهید بعد جلوی مردم تظاهر می کنید که: من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود!!! همه ی آن کارهایی را که در سال های 2000 تا 2002 انجام دادید و گزینش شما نبود و به شما تحمیل شد را به گردن مسعود کیمیایی انداختید و الان هم می خواهید با شیطنت، گناه را به منیجر منتقل کنید. مردم که ابله نیستند خانم! تصور شما در مورد ابله بودن مردم، یکسره باطل است.ر
*
صد البته که انسان ممکن است عقایدش را تغییر بدهد، اما نه به همین راحتی، تغییر عقیده، راه و روش خود را دارد. شما چون پیش از این، برای رسیدن به هدف تان مردم را وسیله قرار دادید، الان برای نشان دادن تغییرعقیده تان، باید بیایید و مستقیمن پاسخگوی مردم باشید و از مردم یک پوزش بزرگ بخواهید و بگویید هر آن چه در مورد امیرقاسمی گفتم واقعیت نداشت و اشتباه کردم. گریه کردم که از شما گریه بگیرم، گریه ام واقعی نبود و از اول تا به آخر فیلم بود و باید توضیح بدهید که چرا چنین فیلمی بازی کردید؟ باید از مردم عذرخواهی کنید و به اعتراض ها و پرسش ها پاسخ درست بدهید، بعد می توانید عقیده تان را عوض کنید و با هر که دوست می دارید کار کنید. مردم که بازیچه نیستند هر گونه شما دوست می دارید به دنبال تان راه بیفتند.ر
*
اما این که آقای امیرقاسمی داستان منیجر را مطرح می کند، آن بنده ی خدا هم مجبور است که چنین بگوید، می خواهد به طریقی روی گفته های پیشین شما خانم گوگوش سرپوش بگذارد. امیرقاسمی حقیقت شما را آن زمان که می باید می گفت، گفت. شما به پدر ایشان تهمت بازجو بودن زدید و ایشان در پاسخ به شما گفت:ر
*
خانم گوگوش! پدر من شکنجه گر ساواک نبود، ایشان در قسمت اداری ساواک بود که کسی نمی تونست پاشو اون جا بذاره. اون اتاقی را که شما شناسایی کردید که پدر منو اون جا دیدید، اون اتاق، اتاق دیگری!!!! بود اما مطمئن باشید که پدر من در بخش اداری بوده و با کسی سوال جواب نمی کرده.ر
*
آقای امیرقاسمی به شما گفت:ر
پدر من این جا نیست که سفته های شما را آزاد کنه خانم گوگوش! ... پدر من این جا نیست که زمانی که با شلوار جین چهل تکه تون به منزل ما اومدید که فیلم تونو که با آقای وثوقی بازی کرده بودید، توقیف کرده بودند و اجازه ی اکران در نوروز را نمی دادند ، پدر من فیلم شما را آزاد کرد، این جا امریکاست خانم گوگوش!ر
*
و به نظر می آید که درست می گفت. مگر این که الان آقای امیرقاسمی بیاید و بگوید که واقعیت را نگفته است که در این صورت ایشان هم باید پاسخگوی مردم باشد.ر
*
آقای امیرقاسمی در باره ی دوره ای حرف زد که با شما کار می کرد، کنسرت های سال 2000 و 2001 و منیجر هم در آن زمان، آن جا حضور نداشت که خبر نادرست بدهد، امیرقاسمی گفت:ر
*
قرارداد گوگوش و خوش زبان پنجاه و دو کنسرت بود و ایشان تصمیم داشتند بعد از این کنسرت ها به ایران برگردند. خانم گوگوش می گفتند که من امریکا را دوست ندارم و محیط لس انجلس بسیار مسموم هست، من با این هنرمندان هیچ کاری ندارم ... حتا حسن شماعی زاده را برای دیدار پشت صحنه نپذیرفتند، حسن شماعی زاده که با چه عشقی به کنسرت اومده بود و ما بلیت ردیف چهارم را به ایشون داده بودیم و شماعی زاده وسط آهنگ کویر تک نفره ایستاد و برای گوگوش دست زد، من از خانم گوگوش درخواست کردم شماعی زاده را که پشت در ایستاده بود در پشت صحنه ملاقات کنند اما خانم گوگوش نپذیرفتند!!ر
*
و درست می گفت. امیرقاسمی واقعیت را گفت اما شما کاری کردید و طوری نمایش دادید که گناه کار نکردن شما با همکاران تان را به گردن همکار سابق تان یا به قول امیرقاسمی، منیجر بیندازید. این چه رفتاری است که شما دارید خانم گوگوش؟؟ امیرقاسمی شما را خوب می شناخت ما اما آن زمان بی خبر بودیم.ر
*
آن زمان که شما حسن شماعی زاده را تحویل نگرفتید، آیا منیجر آن جا بود و به شما یاد داده بود؟ خواست خودتان بود خانم گوگوش. چرا این قدر نقش بازی می کنید؟
*
امیرقاسمی در باره ی کنسرت های سال 2000 و 2001 حرف زد و گفت:ر
*
خانم گوگوش هیچ کدام از دوستان و همکاران شان را دعوت نکردند، گفتند که آقای قنبری را نمی خواهند ببینند چون آقای قنبری از ایشون سوءاستفاده کردند. گفتم شماعی زاده پشت در ایستاده که شما را ببینه، خانم گوگوش حاضر نشدند شماعی زاده را ببینند، هیچ هنرمندی را حاضر نشدند ببینند، حتا هنرمندانی که زمانی که ایشون در ایران بودند و با ایشون تماس داشتند مثل شهرام شب پره ، ابی ، فرید زلاند و... هیچ کدام را نخواستند ببینند و به من هم گفتند که شماره تلفنم را به هیچ کدام این ها نده.ر
*
آیا در سال 2000 و در زمان کنسرت ها، منیجر در کنار شما بود که به شما اجازه نداد شماعی زاده ، شهرام شب پره ، فرید زلاند ، ابی و دیگر همکاران تان را ببینید؟ آن گروه از فن های ابله که می گویند مهرداد اجازه نمی داد گوگوش به همکاران سابق اش نزدیک شود، فقط باید به بلاهت خود بخندند.ر
*
در سال 2000 و 2001 که بنا بر شهادت آقای امیرقاسمی که ثبت شده و تصویر و صدای آن موجود است، خود خانم گوگوش نمی خواسته اند که همکاران شان را ببینند، به چه دلیل الان با ترفند می خواهند کسی را به عنوان منیجر عَلَم کنند و او را مقصر بدانند؟
*
این حرف ها، حرف های علیرضا امیرقاسمی است که دو سال در کنسرت های سال های 2000 و 2001 همراه گوگوش بوده، حرف یک آدم عادی و معمولی که نیست و آقای امیرقاسمی هم این حرف ها را در مقابل دوربین گفته نه در حیاط خلوت منزل اش ولابد آن قدر شهامت داشت که حقیقت را بگوید.ر
*
آقای امیرقاسمی در حضور مردم گفت:ر
چون خانم گوگوش در مورد مردم و حمایت مردم صحبت کردند من دارم اینا رو میگم که کدوم مردم خانم گوگوش؟ کدام مردم که حتا حاضر نیستید یک کتابچه را براشون امضا کنید؟؟؟ این ها را میگم که اذهان عمومی را با پشت پرده آشنا کنم. ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
به باور من، این درست ترین حرفی است که آقای امیرقاسمی در همه ی عمرش بیان کرد:ر
*
ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
آقای امیرقاسمی گفت:ر
خانم گوگوش به محض تمام شدن کنسرت مستقیمن به داخل ماشین می رفت که با مردم طرفدارشان روبرو نشوند و ماشین ایشان را به هتل می رساند، هتلی که هیچکس نباید می فهمید که کجاست.ر
*
آیا این موضوع که مربوط به کنسرت های سال 2000 و 2001 است را هم منیجر به گوگوش سفارش کرده بود که هوادارانش را تحویل نگیرد؟؟؟
*
در تمام کنسرت های این چهار پنج سال اخیر هم خانم گوگوش هواداران خود را تحویل نمی گرفتند و مردم ناآگاه، گناه این کار را به نام دیگری می نوشتند. به جز همان کنسرت گریه ای، که بنابر مصلحت به مردم امضا دادند، هرگز برای مردمی که به کنسرت ها می رفتند نه از عکس خبری بود ونه از امضا.ر
*
به این بخش از حرف های امیرقاسمی توجه کنید:ر
از شرایط دیگر خانم گوگوش یکی هم این بود که هیچ دوربینی در سالن کنسرت نباشه و به همین دلیل در شروع کنسرت، دوربین های مردم را جمع می کردند و اگر کسی دوربین اش را نمی داد با ماموران انتظامی برمی گشتند و دوربین ها را می گرفتند و فیلم ها را از دوربین خارج می کردند، الان هم دویست سیصد تا از اون فیلم ها در دست آقای دروی و خوش زبان هست.ر
*
لابد این را هم منیجر به گوگوش یاد داده بود؟؟
*
آقای امیرقاسمی گفتند:ر
خانم گوگوش گفتند که من در ایران ممنوع التصویر و ممنوع الحضور شده بودم!! نه خانم گوگوش! ممنوع الحضور نبودید به هر حال می رفتید به سونا و استخر و این برنامه ها انسان را از ممنوع الحضور بودن در می آورد مخصوصن که با کسانی که من نمی خواهم اسم ببرم ، با دختران نزدیک ترین اشخاص به نظام به سونا و استخر می رفتید، پس ممنوع الحضور نبودید...ر
*
این حرف امیرقاسمی لابد درست است. من هم این موضوع را حدود یک سال پیش فهمیدم ولی آقای امیرقاسمی خیلی زودتر از من می دانست. ر
*
آقای امیرقاسمی با همه ی احساس خود چنین گفتند:ر
خانم گوگوش! من همین جا جلوی دوربین تلویزیون و در حضور همه پیشنهاد می کنم که سالن و شرایط برگزاری کنسرت از ما، آیا شما می آیید برای مردمی که عاشق شما هستند اما پول خرید بلیت های گران کنسرت های شما را ندارند، مجانی برنامه اجرا کنید؟ برنامه اجرا می کنید؟ پس چرا این قدر عشق مردم عشق مردم می کنید؟
همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟ چه قدر پرچم ایران باید بازیچه بشه؟
*
دقیقن همین است. خانم گوگوش در زمان دعوا و مرافعه با امیرقاسمی، وعده ی کنسرت مجانی هم به مردم دادند، اما فقط وعده بود، وعده ای برای کشاندن مردم به کنسرتی که خودشان اجازه ی خواندن نداشتند و به محض آن که خرشان سلامت از پل گذشت، وعده و وعید را به اقیانوس آرام پرت کردند و آب، وعده ی کنسرت رایگان را با خود بُرد!!!ر
*
این حرف ها، حرف های علیرضا امیرقاسمی است که دو سال در کنسرت های سال های 2000 و 2001 همراه گوگوش بوده، حرف یک آدم عادی و معمولی که نیست و آقای امیرقاسمی هم این حرف ها را در مقابل دوربین گفته نه در حیاط خلوت منزل اش ولابد آن قدر شهامت داشت که حقیقت را بگوید.ر
*
آقای امیرقاسمی در حضور مردم گفت:ر
چون خانم گوگوش در مورد مردم و حمایت مردم صحبت کردند من دارم اینا رو میگم که کدوم مردم خانم گوگوش؟ کدام مردم که حتا حاضر نیستید یک کتابچه را براشون امضا کنید؟؟؟ این ها را میگم که اذهان عمومی را با پشت پرده آشنا کنم. ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
به باور من، این درست ترین حرفی است که آقای امیرقاسمی در همه ی عمرش بیان کرد:ر
*
ما تنها جامعه ای هستیم که از هنرمندان مان هیچی نمی دونیم و بعد اون ها را بر روی صحنه قضاوت می کنیم.ر
*
آقای امیرقاسمی گفت:ر
خانم گوگوش به محض تمام شدن کنسرت مستقیمن به داخل ماشین می رفت که با مردم طرفدارشان روبرو نشوند و ماشین ایشان را به هتل می رساند، هتلی که هیچکس نباید می فهمید که کجاست.ر
*
آیا این موضوع که مربوط به کنسرت های سال 2000 و 2001 است را هم منیجر به گوگوش سفارش کرده بود که هوادارانش را تحویل نگیرد؟؟؟
*
در تمام کنسرت های این چهار پنج سال اخیر هم خانم گوگوش هواداران خود را تحویل نمی گرفتند و مردم ناآگاه، گناه این کار را به نام دیگری می نوشتند. به جز همان کنسرت گریه ای، که بنابر مصلحت به مردم امضا دادند، هرگز برای مردمی که به کنسرت ها می رفتند نه از عکس خبری بود ونه از امضا.ر
*
به این بخش از حرف های امیرقاسمی توجه کنید:ر
از شرایط دیگر خانم گوگوش یکی هم این بود که هیچ دوربینی در سالن کنسرت نباشه و به همین دلیل در شروع کنسرت، دوربین های مردم را جمع می کردند و اگر کسی دوربین اش را نمی داد با ماموران انتظامی برمی گشتند و دوربین ها را می گرفتند و فیلم ها را از دوربین خارج می کردند، الان هم دویست سیصد تا از اون فیلم ها در دست آقای دروی و خوش زبان هست.ر
*
لابد این را هم منیجر به گوگوش یاد داده بود؟؟
*
آقای امیرقاسمی گفتند:ر
خانم گوگوش گفتند که من در ایران ممنوع التصویر و ممنوع الحضور شده بودم!! نه خانم گوگوش! ممنوع الحضور نبودید به هر حال می رفتید به سونا و استخر و این برنامه ها انسان را از ممنوع الحضور بودن در می آورد مخصوصن که با کسانی که من نمی خواهم اسم ببرم ، با دختران نزدیک ترین اشخاص به نظام به سونا و استخر می رفتید، پس ممنوع الحضور نبودید...ر
*
این حرف امیرقاسمی لابد درست است. من هم این موضوع را حدود یک سال پیش فهمیدم ولی آقای امیرقاسمی خیلی زودتر از من می دانست. ر
*
آقای امیرقاسمی با همه ی احساس خود چنین گفتند:ر
خانم گوگوش! من همین جا جلوی دوربین تلویزیون و در حضور همه پیشنهاد می کنم که سالن و شرایط برگزاری کنسرت از ما، آیا شما می آیید برای مردمی که عاشق شما هستند اما پول خرید بلیت های گران کنسرت های شما را ندارند، مجانی برنامه اجرا کنید؟ برنامه اجرا می کنید؟ پس چرا این قدر عشق مردم عشق مردم می کنید؟
همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟ چه قدر پرچم ایران باید بازیچه بشه؟
*
دقیقن همین است. خانم گوگوش در زمان دعوا و مرافعه با امیرقاسمی، وعده ی کنسرت مجانی هم به مردم دادند، اما فقط وعده بود، وعده ای برای کشاندن مردم به کنسرتی که خودشان اجازه ی خواندن نداشتند و به محض آن که خرشان سلامت از پل گذشت، وعده و وعید را به اقیانوس آرام پرت کردند و آب، وعده ی کنسرت رایگان را با خود بُرد!!!ر
*
همین مردمی که بارها و بارها به بازی شون گرفتید، چه قدر این مردم باید بازیچه ی دست شما باشند؟
*
اگر به این لینک مراجعه کنید، همه ی حرف های علیرضا امیرقاسمی را در مورد خانم گوگوش مربوط به سال 2000 و 2001، یعنی همان زمانی که هنوز منیجر در کار نبود، خواهید خواند.ر
اگر به این لینک مراجعه کنید، همه ی حرف های علیرضا امیرقاسمی را در مورد خانم گوگوش مربوط به سال 2000 و 2001، یعنی همان زمانی که هنوز منیجر در کار نبود، خواهید خواند.ر
*
*
خانم گوگوش! شما به هر راهی که می روید و هر کاری که انجام می دهید، چند هوادار برای شما هورا می کشند وگویا شما تصور می کنید که همان چند هوادار، یعنی همه ی مردم!!! آن ها با این کار، عاقبت شما را به سقوط خواهند کشاند. ر
*
باز هم تاکید می کنم اگر به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، بیایید رسمن اعلام کنید و اگر چنین اجازه ای نداده اید، باز هم رسمن اعلام کنید و مردم را به بازی نگیرید.ر
*
*
*
خانم گوگوش! شما به هر راهی که می روید و هر کاری که انجام می دهید، چند هوادار برای شما هورا می کشند وگویا شما تصور می کنید که همان چند هوادار، یعنی همه ی مردم!!! آن ها با این کار، عاقبت شما را به سقوط خواهند کشاند. ر
*
باز هم تاکید می کنم اگر به تپش اجازه ی پخش ویدیوهای تان را داده اید، بیایید رسمن اعلام کنید و اگر چنین اجازه ای نداده اید، باز هم رسمن اعلام کنید و مردم را به بازی نگیرید.ر
*
*
آنسه
سیزدهم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*