سخنان تاریخی خانم گوگوش
*
در گفتوگو با خانم احسان - با تلفن و بی تلفن
*
دسامبر 2004 میلادی
*
* درود بر شما خانم هما احسان عزیز، ممنونم از این که این فرصت را به من دادید که روی خط تلفن برنامهی شمابیام.ر
**
اجازه می خوام که از این فرصت استفاده بکنم و از تمام عزیزان، هموطنان و مردمی که من را حمایت کردند وپشتیبانی شونواعلام کردند و این برنامه را پیگیر بودند و به کنسرت اومدند یا از طریق تلفن، فکس و هر آن جور که تونستند خبر را به ما رسوندند، از آن ها ممنون باشم و پشتم به اون ها گرمه و دلم می خواد بیش تر از این ها بتونم خدمتگزار این مردم باشم که همیشه خودم را بدهکارشون میدونم .ر
*
و از شما هم ممنونم که واقعن در این زمینه بسیار کمک کردید ...من به شما احترام می ذارم به عنوانِ یک زن ِآغاز گر و مبارز و آرزو میکنم که بتونم نقش اندکی در این مبارزه داشته باشم و تقاضا بکنم که من را به عنوان عضو افتخاری جنبش ایران فردا و همین طور کمیتهی خلیج فارس بپذیرید.ر
*
خانم احسان! اجازه بدید که از طریق تریبون شما از تمام رسانه ها هم تشکر بکنم که در این مدت کوتاهی که به هرحال من هم به جنبش افتادم کمکم کردند و صدای منو به مردم رسوندند.ر
*
بینوا مردم سادهدل!!!ا
*
می خوام پیشنهاد بدم خانم احسان به تمام همکارانم که به هر صورتی که در اطراف خلیج فارس یا دوبی برنامه اجرا می کنند ازشون تقاضا بکنم واین پیشنهاد را بدم که در آگهیهاشون، در آگهیهای برنامههاشون بنویسند:ربه نام ِنامی ایران و خلیج همیشهگی فارس.ر
*
امیدوارم که پیشنهاد منو بپذیرند و دین خودشونو به مملکتشون و به خلیج فارس بپردازند.رر
این تصمیم، ناگهانی نبود در من، من به تمام این نکات واین مسایل بیست و یک سال فکر کردم و در من میجوشید.ر
من به دنبال فرصتی میگشتم و به دنبال روزنهیی میگشتم که بتونم از اون طریق، ذهنیتام را یا خواستهام را به گوش برسونم و به جامعهی آزادیخواهان بپیوندم.ر
*
اما فرصتی نداشتم و تریبون را نداشتم و امکان بروز نظرم را نداشتم، این بود که صبر کردم تا موقع و وقت مغتنمش!!!! پیدا بشه و بتونم ابراز نظر بکنم.ر
*
توضیح واجب: منظور خانم گوگوش از موقع مغتنم، همان مسیرجریان وزش باد است!!ر
*
البته من می تونم که با کارم، با ترانه هام این مبارزه را ادامه بدم ولی من در این حد نیستم تحلیل سیاسی بکنم یا مسایل سیاسی مملکت را بهش بپردازم، اما مسایل اجتماعی که مربوط به همهی ملت ماست، به من هم مربوط میشه ومن خودمو موظف میدونم!!! و وظیفهی خودم می دونم که در مورد مسایل فرهنگی و اجتماعی نظر بدم یا حضور داشته باشم و بتونم خدمتی هر چند کوچک انجام بدم.ر
*
من می خوام درخواست بکنم از مردم که با شما تماس بگیرند و نظرشون را بدن که از من چی میخوان؟ من باید در توانم باشه و بتونم ازعهدهی چیزی که ازم خواسته میشه بربیام.ر
*
ولی خودم بهشخصه فکر میکنم و آرزو میکنم که بتونم به دختران و زنان آسیبدیده که حقشون خورده شده
بتونم کمک کنم و سازمانی تشکیل بشه که من بتونم در اون سازمان خدمتگزار باشم برای زنان و دختران.ر
*
وه چه خوب، چه خوب که خانم گوگوش به قولشون عمل کردند!! اجرای برنامهی هر سالهی کنسرت در دوبی، بهترین راه برای کمک به زنان و دختران آسیبدیدهای است که حقشان خورده شده ... درود بر خانم گوگوش که انسانی به این خوشقولی هستند و به حرفی که در حضور مردم بینوا میگویند، پایبند هستند و به حرف و گفتهی خودشان و نیز به گوش مردم ایران عمیقن احترام میگذارند، هزاران درود بر چنین هنرمند مردمدوستی!!!ر
*
*
خانم احسان! توی تور كنسرت های سال دوهزارم، كنسرت دوبی به من تحميل شد چون نمی خواستم برم بهخصوص در دوبی نمیخواستم برنامه اجرا كنم. همسرم مسعود كيميايی هم با من بود و او هم مخالف بود اما به من تحميل شد.ر
*
خداوند این تحمیلکنندهگان بدسگال را نیامرزد، آمین!!! ببینید چهطور به یک هنرمند، کیلو کیلو دوبی تحمیل میکردند!!! نابود باد چنین تحمیلکنندهگان دیوسیرتی!!ر
در واقع مجبور شدم به خاطراون قراردادی كه داشتم و میبايست يه تعدادی كنسرت را در طول يك سال برگزار كنم مجبور شدم برم اون جا، البته راستش اون قدرازعمق فاجعه با خبر نبودم.ر
وای بهراستی که دل آدم کباب کوبیده میشود، البته با دو سیخ گوجه!!!ا
من در دوبی بعد از كنسرت هام، به يك مهمانی دعوت شدم كه گفتند يكی از شيوخ عرب كه گويا يكی از پُست های مهم دولتی را هم داشت، منو دعوت كرده بود و آقای خوش زبان برای حضور من در اين مهمانی پنجاه هزار دلار پول دريافت كردند كه مقداريش را به من دادند.ر
آیا شما مخاطبان گرامی، تا به اکنون به میهمانی دعوت شدهاید که بابت رفتن به آن میهمانی به شما پول هم بدهند؟؟ ... نه والله، این رسم عربها و شیوخ محترم است لابد!!! ایرانیها که چنین آداب و رسومی ندارند، دارند؟
وقتی من و همسرم به اين مهمانی رفتيم يك منزل بود تقريبن يك كاخچه، كاخ نبود، كاخچه بود، اون جا موسيقی بود تعدادی از شيوخ عرب بودند و متاسفانه در اونجا تعدادی ازدختران جوان ايرانی را ديدم كه مهمانداربعضی از اين شيوخ عرب بودند كه بعضی از اين بچه ها را من پدر و مادرشونو، خونواده شونو میشناختم در ايران و اين مسئله خيلی اذيتم كرد.ر
*
آخ آخ آخ آخ!!!ر
*
به همين دليل بعد ازشام هم پا شدم از مهمانی اومدم بيرون، اما، عمق اين فاجعه را بيشتر زمانی كه دركانادا بودم و مدت دو سالی كه در امريكا هستم، تو اين مدت بيشتر حس كردم بيشتر خوندم و بيشتر پيگير بودم.ر
*
ای خدا لعنت کند این شیوخ دوبی را که اینچنین بیرحمانه و تحمیلانه مردم را به میهمانی دعوت میکنند و ...ر
*
چون مدت كوتاهی اون جا بودم و اونقدر فرصت نبود و من درگير مسایل اطرافم بودم، وقتی كه از كنسرتها ديگه فراغت پيدا كردم نشستم و پیگيری كردم و بيشتر درد كشيدم و همين جور هم دارم می شنوم كه دختران جوان ما را به اون كشور می برند وخريد و فروش می كنند.ر
*
الان چی خانم گوگوش؟ هم اکنون نیز در حال درد کشیدن هستید؟ یا نه؟ گویا از داروی مسکن بسیار قوی استفاده کرده اید و دردتان، را از یاد بردهاید!!!... بهنظر میرسد که قویترین مسکن برای اینگونه دردهای طاقتفرسا، دلار است!!!ر
*
این دردای ملی ماست (با بغض و گریه)ر
*
وای من هم گریه!!!ر
*
دلم ( باگريه) دلم می خواد فرياد بزنم، دلم می خواد يه كاری بكنم، دلم می خواد بتونم، بتونم جلوی اين اتفاق را بگيرم، بتونم يه استقلالی به زن ايرانی ببخشم.ر
*
گریه نکن نازنین! حالا شما فعلن کنسرت امسال دوبی را هم تشریف ببرید، وقتی برگشتید بعد یک فکراساسی برای جلوگیری از این قبیل اتفاقات شوم خواهید کرد، حالا فعلن بچسبید به کنسرت دوبی!!! فعلن درد بی درد!!! برای درد کشیدن وقت زیاده.ر
*
فعلن حواستان را بیهوده پرت این حرفهای دردآور نکنید، چه بسا در هنگام اجرای کنسرت در دوبی هم بتوانید به زن ایرانی استقلال ببخشید، خدا را چه دیدید؟ شاید توانستید، حالا استقلال هم نشد، پرسپولیس ببخشید، هیچ ایرادی ندارد!!!ر
*
نمی دونم چه طوری، ولی خدا كمكم بكنه، مردم كمكم بكنند، اين بچه ها به اين حال و روز!! به خاطر احتياج به خاطر فق، به خاطر فرار از اون فشارها و اون زندانی كه در مملكت شون دارند به اين روز نيفتند و يا حتا تومملكت خودشون به خودفروشی نيفتند.ر
*
ای وای کافیه دیگه خانم گوگوش جون! کشتید ما را با گریه!!! لطف کنید برای چند ساعتی از بالای منبر به زیر بیایید و کمی قندآب میل بفرمایید!!ر
*
من از خيلی وقت پيش دلم می خواست يك جوری، يك جايی، به يك ترتيبی هويت ملی مونو فرياد بزنم...ر
*
ای وای!! خُب بعدش چی شد؟؟
*
ولی نه موقعيت شو پيدا می كردم و نه جاشو پيدا میكردم و در 25 دسامبر اين تصميم را گرفتيم كه چون پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان، نشان هويت ملی ماست فكر كردم كه در اون كنسرت به وسيلهی پرچم اين هويت ملی را با صدای بلند فرياد كنم.ر
*
*ر
بسیار عالی، بسیار عالی، خُب، دیگه؟؟؟
*
خيلی بهش فكر كردم و فكر می كنم اين وظيفهی منه كه يك جايی اعلام هويت بكنم، هويت من ايرانيه، هويت من پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشانه!!! هويت من خليج فارسه!!!ر
*
ای وای، شما را به هر چه میپرستی، عجالتن خلیج فارس را ولش کن نازنین! اینقدر خودت را عذاب نده، خلیج فارس کیلویی چند؟ پرچم شیروخورشید نشان کیلویی چند؟ وضع اقتصادی روبهراه نیست، بچسب به دلار، به دلارها فکر کن، دردها را فراموش کن، شیوخ عرب را عشق است، کنسرت دوبی را عشق است... ر
*
نازنینام! غصه نخور، بیا با هم بریم سفر دوبی دوبی ...ر
*
*
*
آنسه
بیستوسوم بهمن ماه 1387 خورشیدی
*